eitaa logo
امامت و امارت
182 دنبال‌کننده
83.9هزار عکس
46.7هزار ویدیو
4.1هزار فایل
گزارش شخصی امامت وامارت پردیسان
مشاهده در ایتا
دانلود
فقط شما که هــندسه وجودتان بــود و بــس.. 📎روزتان مبارک مهندس های واقعی 🌷 🌹
❗️ کاهش آمار مرگ و میر کرونا پس از برکناری ملک زاده؟! 🔹 آ‏بان ماه نسبت آمار فوتی ها به مبتلایان چندبرابر بهمن ماه بود. 🔹 این سوال پیش می آید چه ارتباطی بین حضور ملک زاده در وزارت بهداشت و تجویز گسترده داروی رمدسیور و فاویپیراور و تست انواع داروها روی بیماران بود؟ 🔹در صورتی که هنوز رفقای ایشان حضور دارند. اگر رفقای ایشان حذف شوند قطعا آمار صفر می شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرای دستور دشنام دادن به امام علی علیه السلام در سیستان ‼️ 🔸دارالخلافه در سال سوم دستور داد مردان سیستان باید بر "علی" دشنام گویند وگرنه ...
سلام علیکم رفقا 🖐 حالتون چطوره؟ طاعات قبول هادی جعفری هستم 😊 خیلی ممنون که مهمونم کردید 3فرودین65در روستای رئیس آباد آمل بدنیااومدم......👶 ☘۲
🍃 چگونه حرف‌زدن را از قرآن بیاموزیم ✅ دوازدہ ویژگے یڪ"سخن خوب" از دیدگاہ قرآن ڪریم؛ ۱.آگاهانہ باشد. "لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ" ۲.نرم باشد. "قَوْلاً لَّيِّناً" زبانمان تیغ نداشتہ باشد. ۳.حرفے ڪہ مے زنیم خودمان هم عمل ڪنیم. "لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ" ۴.منصفانہ باشد. "وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا" ۵.حرفمان مستند باشد. "قَوْلًا سَدِيدًا" منطقی بزنیم. ۶.سادہ حرف بزنیم. "قَوْلاً مَّیْسُورًا" پیچیدہ حرف زدن هنر نیست. "روان حرف بزنیم" ۷.ڪلام رسا باشد. " قَوْلاً بَلِیغًا" ۸.زیبا باشد. "قولوللناس حسنا" ۹.بهترین ڪلمات را انتخاب ڪنیم. "یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن" ۱۰.سخن هایمان روح معرفت و جوانمردی داشتہ باشد. "و قولوا لهم قولا معروفا" ۱۱.همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم. "قولاً كريماً" ۱۲.ڪمڪ ڪنیم تا درجامعہ حرف های پاڪ باب شود. "هدوا الی الطّیب من القول. •........••✾•🌸•✾••......
پیشگیری یعنی اینکه فتنه را در نطفه خفه کنی! اگر‌ عده‌ای اجازه برخورد با دو کشور منطقه که در تحریک قومیت‌ها و فعال‌سازیِ گسل‌های تجزیه‌طلبی نقش‌آفرینی می‌کنند را داده بودند، شاید حادثه ‎ پیش نمی‌آمد همیشه پیشگیری بهتر از درمانه! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوب حالا نوبت همسرم هست😊 همسرم از من بیشتر برای شما میگه 😍لطفا بادقت بخونید👇
پیکر اوّلم درروزشنبه8فروردین94باهمراهی همه ی عزیرانم دوستان وآشنایان وهمه ی همشهریای عزیزم تشیع شد😉 دوباره نصف بدنم روچندکیلومتراون طرف ترازمحل انفجارپیداکردن😌 ودرروز16فروردین به وطن برگشتم.🛬 ☘۱۱
در6آبان 89درحالی که دانشجوی ترم آخرکارشناسی بودم ❤️ بادخترهمکارودوست پدرم عقدکردم..... 💍 الهی که نصیب همه رفقای مجردمون بشه ان شا الله 😍 ☘۴
بعدازتمام شدن دوره کارشناسی دنبال استخدام شدن تو قرارگاه خاتم الانبیارفتم وبعدازیک سال تلاش مهرسال91استخدام قرارگاه خاتم الانبیاتهران شدم..... ☘۵
🔺ملاک ها و معیارهای آقا هادی  برای انتخاب همسر چه بود؟ – ایمان و اخلاق برایش مهم بود. اعتقادات،حجاب، تناسب فرهنگی و اعتقادی خانواده ها با همدیگر و صداقت همسر از مواردی بود که در خواستگاری مطرح کردند. 🎤🎤 ✍چه توقعاتی از شما داشتند؟ – می گفت برای من خیلی مهم است که شما 👈👈احترام پدر و مادرم را حفظ کنید.  خیلی به پدرو مادرش احترام می گذاشت.❤️ هروقت که خسته از شهر دیگری که دانشگاهش بود برمی گشت تا پدرومادرش کاری را می گفتند همانجا روی پله کیفش را می گذاشت و می رفت دنبال کاری که خواسته بودند. بعد از ازدواج  پنجشنبه و جمعه ها از تهران می آمدیم آمل به محض رسیدن به سراغ پدر و مادرش می رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد اگر هم پدرش منزل نبود به باغ می رفت تا در کارها کمک شان کند🌷 ☘۱۶
…؟ – در تکریت عراق شب قبل از شهادت با دوستان شان فقط گفته بود و خندیده بود و خیلی خوش بودند. در روز تولدش، سوم – فروردین۹۴ داشتند کارگاه را خالی می کردند چون آنجا توسط تکفیری ها شناسایی شده بود ، ساعت۲:۳۰الی۳بعدازظهربود که پهبادآمریکایی به کارگاه شان موشک می زند درحالی که همسرم وعلی آقا یزدانی داخل کارگاه  بودند  و چون شدت آتش سوزی زیاد بود همکاران شان فکر نمی کردند چیزی از پیکرشان مانده باشد ولی قسمت هایی از بدن مانده بود که با آزمایش مشخص شد.😔 چون آقا هادی پیکرش قطعه قطعه شده بود 😔نیمی از پیکرش روز شنبه هشتم فروردین تشییع شد و دوباره نصف دیگر بدنش را که چند کیلومتر آن طرف تر از محل انفجار پیدا شده بود روز ۱۶ فروردین به ایران رساندند. وقتی قرار شد بیست و سوم تشییع شود گفتم آقا هادی می خواهد به من هدیه تولد بدهد!  پیکرش در زادگاهش رئیس آباد به خاک سپرده شد.❤️ ☘۲۱
بعد از عقد مدتی را در جایی کار کرد ولی می گفت با روحیاتم سازگار نیست تا اینکه برای کار به قرارگاه خاتم در تهران رفت و از کارش خیلی راضی بود و علاقه داشت. 💓در ۶ آبان ۱۳۸۹ زمانی که آقا هادی دانشجوی ترم آخر بود و من هم به تازگی در دانشگاه قبول شده بودم به عقد آقا هادی در آمدم من نوزده ساله بودم و او بیست و چهارساله و اسفند ماه ۱۳۹۲ عروسی کردیم. 🌹یک سال و یک ماه با هم زندگی کردیم و آقا هادی رفت مأموریت و شد.🌹 ☘۱۵
وقتی پامون رسید خاک عراق رفتم به پابوس امام حسن عسگری (علیه‌السلام ) در سامرا ☘۹
تو عراق ابزار آلات جنگ را در کارگاه آماده می کردیم اولین بار شهریور ۹۳ که رفتم عراق، اونجا منو به نام مهندسان فاروق می شناختند😁 راستی بهتون نگفتم یه موشک من ودوست وهمکارم باهم طراحی کردیم 🚀که تولیدشد وبرای اجرافرستاده شد وخبر رسیدیه موشک27تاداعشی روکشته💪یک بار هم تا مرز شهادت رفتم ولی خدا نخواست ☘۷
اول خواستم22فروردین برگردم به شهرم وخونه بعدیادم اومدکه23فروردین تولدهمسرمه و چی بهترازاین که وجودم روبهش تقدیم کنم😍 وبالاخره 23فروردین به خونم برگشتم وبه بقیه پیکرم ملحق شدم.... ☘۱۲
برای دوره کارشناسی ارشد بورسیه استرالیامرحله اول قبول شدم 😊و جزء3نفر راه یافته به مرحله دوم بودم 😉 ولی بخاطرخانواده انصراف دادم..... ☘۳
؟ – دوشنبه هجدهم اسفند ساعت یازده صبح آقا هادی به من زنگ زد و گفت:  « فاطمه جان! وسایل ها را جمع کن و برو آمل، من دارم می روم مأموریت. » این را که گفت من دلم خالی شد😔 یک حسی داشتم و از طرفی ناراحت شدم از اینکه عید می شود و هادی نیست. بامداد نوزدهم بهمن ۱۳۹۳به عراق رفت. 🎤🎤 را چطور به شما رساندند؟ – من رفته بودم راهیان نور، شلمچه که خبر را به آرامی و تلفنی به من گفتند. در راه رسیدن به آمل مدام خودم را اینطور آرام می کردم که الحمدلله شهید شده 😭و نمرده، پس هر وقت که بخواهم هست. ☘۲۰
💞حرف های خواندنی همسر مدافع حرم شهیدهادی جعفری💞 💐همسر مدافع حرم شهید هادی جعفری از ارادت او به حضرت علی اکبر(ع) می گوید که موجب عرباً عربا شدن بدنش شد😔 قبل از رفتنش همه را از خودش راضی کرد سفارش هایش را کرد و رفت برای دفاع از حرم اهل بیت (ع). وقتی به او گفتند : چرا جوان های مستعدمان باید بروند به خارجی ها خدمت کنند و زنان کشورمان را بیوه کنند؟ جواب داد: اگر ما در خارج به خدمت دشمن نمی رسیدیم الان در کشور عزیزمان از خجالتمان در می آمد.   هم راضی بودند که خودشان سختی تنهایی را تحمل کنند ولی خیل کثیری از بانوان کشورشان در آرامش باشند.🌹 ☘۱۳
بله 😊بعد از اینکه به قرارگاه خاتم الانبیا رفتم و با شهدای مدافع حرم بیشتر آشنا شدم گفتم: رئیس آباد ، شهید ندارد، مطمئنم من میشوم اولین شهید رئیس آباد☺️ خلاصه عازم عراق شدیم🏃 ☘۶
از سفارش هایش برای بعد از بگویید: – صحبت و سفارش زیاد می کرد. فیلم های شهدای مدافع را دانلود می کرد و به من و فامیل نشان می داد. خاطرم هست که وقتی فیلم شهید باغبانی را به من نشان داد رو کرد به من و گفت: « نگاه کن فاطمه! می خواهم بعد از شهادتم، شما هم مثل همسر این شهید باشی.» الان چه دارید؟ – حس می کنم هست و  دلم به همین ها خوش است که تا حالا توانستم تحمل کنم. همیشه کنارم هست اگر نبود نمی توانستم دوام بیاورم. هرچی هم از او بخواهم برایم انجام می دهد. ☘۲۲
✍فکر می کردید بشوند؟ – سعی می کرد مرا آماده کند. بعد از اینکه به قرارگاه خاتم الانبیا رفت و با شهدای مدافع حرم بیشتر آشنا شد، می گفت: « رئیس آباد شهید ندارد، مطمئنم من می شوم اولین شهید رئیس آباد.»  یک روز وقتی داشتیم وارد دانشگاه علوم تحقیقات می شدیم چشم ما افتاد به عکس سه شهیدی که سر در دانشگاه زده بودند. نگاه عمیقی کرد و به من گفت:« فاطمه جان! اینجا را نگاه کن، به زودی عکس من هم می آید همین جا.»😔 ☘۱۸
🎤🎤 🌹فصل آشنایی تان با شهید جعفری چطور رقم خورد؟ – پدران ما با هم همکار بودند و والدین مان یک سفرحج هم با هم داشتند که موجب آشنایی بیشتر دو خانواده شد. وقتی به خواستگاری من آمدند همان جلسه اول همدیگر را پسندیدیم😊 موقع خداحافظی آقا هادی به مادرش گفت:«مامان!  من مطمئنم با همین خانم ازدواج می کنم، کاش زودتر می آمدیم اینجا خواستگاری ☺️»! 🌷زمان نامزدی آقا هادی از لحاظ درسی در چه مرحله ای بودند؟ 🔺 کاردانی را در دانشگاه شیراز و کارشناسی را در دانشگاه کرمان خواندند. ترم آخر کارشناسی به خواستگاری من آمدند. هر دوی ما درس خواندن را  دوست داشتیم، آقا هادی برای دوره کارشناسی ارشد بورسیه استرالیا، مرحله اول قبول شد وجزو سه نفرراه یافته به مرحله دوم بود ولی بخاطرخانواده انصراف داد. موقع شهادت همسرم، هر دوی ما دانشجوی دانشگاه علوم تحقیقات در تهران بودیم. او ارشد مهندسی مواد بود. ☘۱۴
بالاخره در3فروردین94 ساعت2:30الی3بعدازظهربودکه پهبادآمریکایی به کارگاهمون درحالی که من وعلی یزدانی داخل بودیم موشک زد💥 بخش اول پیکرم تواین محل پیداشد و به وطن برگردونده شد🛬 ☘۱۰
بعد مرخصی که به ایران اومدم 18اسفند ساعت11صبح ب خانمم زنگ زدم 📱 و گفتم وسایلا را جمع کن وبرو آمل، من دارم می روم مأموریت بامداد19بهمن ۱۳۹۳به عراق برگشتیم. برای همیشه زنده ازایران رفتم به عراق ☘۸