هدایت شده از ⛅ امام زمان (عج) 🇮🇷
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 0⃣1⃣
📚📖 یک هفته بیشتر به عملیات بدر نمانده بود.این بار هم،کار شناسایی با مشکل مواجه شده بود.دو کمین عراقی با فاصله ی خیلی کمی از هم،راه بچهها رو سد کرده بود.
🔴کمین ها روی دو پد داخل آب بودند،حدود دوماه حسین تلاش کرد تا بلکه بتونه راهی برای نفوذ پیدا کنه اما نشد.چرا که فاصله این دو کمین تنها یه برکه بود با آبی صاف صاف.
‼️یعنی هیچ نیزاری نبود تا بچهها بهش اتکا کنن،و پشتش پنهون بشن،زمان می گذشت و عملیات نزدیک می شد.من بازهم نگرانی خودم رو با حسین درمیون گذاشتم.
✅همون شب با دونفر دیگه از بچهها دوباره برای شناسایی راه افتاد ، و این بار با یه بلم کوچک دونفره. وقتی برگشت دیدم خیلی خوشحاله، فهمیدم که موفق شده. گفتم:چه خبر؟چیکار کردی؟
✅_گفت:رفتم نزدیک دو کمین ، دیدم هرکاری کنم عراقی ها منو می بینن،هرچی فکر کردم دیدم هیچ راهی جز رد شدن از وسطشون ندارم.
✅اومدم چسبیدم به یکی از این پدهایی که کمین های عراقی روشون سوار بود،و از سمت راستش آهسته خودمو جلو کشیدم.
✨عراقی ها کر وکور متوجه من نشدن ومن تونستم خیلی راحت برم وبرگردم.
✔️به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 1⃣1⃣
📚📖قرار بود با حسین وچند نفر دیگه از بچههای اطلاعات به شناسایی بریم. منطقه کوهستانهای غرب بود،ما تا اون زمان بیشتر در جنوب کار کردیم و با مناطق کوهستانی آشنایی نداشتیم.
⁉️دو نفر از افراد بومی اون منطقه به نام های شاهرخ و اکبر قیصر بعنوان بلد چی باما همراه بودن،اونا بزرگ شده ی همونجا بودن و راه وچاه هارو می شناختن،ضمنا خصلتهای عجیبی داشتن وبه نظر می رسید که آدمای خوبی نیستن.
🔴توی راه که می رفتیم خیلی بلند بلند حرف میزدن،ما باتوجه به تجربههای گذشته احتیاط می کردیم،در جنوب باید سینه خیز به سمت دشمن می رفتیم و آهسته صحبت می کردیم اما در کوهستان شرایط فرق می کرد.
‼️با این وجود،اونا اصلا اصول ایمنی رو رعایت نمی کردن وبرخوردشون هم بد بود.همه بچهها ناراحت بودن.به حسین گفتم:نکنه امشب اینا مارو لو بدن و گیر دشمن بندازن.
✅حسین گفت:نه خیالت راحت باشه. گفتم:از کجا می دونی؟ _گفت: اخلاقشون رو می دونم اینا اصلا فرهنگشون این طوری نیست.درسته ظاهرا آدمای خوبی نیستن ولی از این کارا نمی کنن،با این حال از باب احتیاط چند نفر رو بعنوان تأمین اطراف گروه می فرستم.
✅هندوزاده ومهدی شفازند رو برای احتیاط پشت سر فرستاد.و من و جواد رزم حسینی و اکبر قیصر راه افتادیم.
✔️به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 2⃣1⃣
📚📖با اینکه مسافت زیادی اومده بودیم وخیلی زمان گذشته بود اما هنوز به دشمن نرسیده بودیم. پرسیدم:اکبر پس دشمن کجاست؟_گفت:هنوز خیلی مونده.
📢این جمله رو انقدر بلند گفت که تا فاصله صد متری می شد صداش رو شنید.ما چیزی نگفتیم وبه راهمون ادامه دادیم.ولی بازم از دشمن خبری نبود.
🔴یکی دومرتبه دیگه من این سوال رو پرسیدم،اما بازم همین جواب رو شنیدم.اصلا هرچی بهش می گفتیم برعکس عمل می کرد،من فکر کردم باید ریگی به کفشش باشه،و حتما می خواد بلایی سرمون بیاره.
⁉️حسین گفت:شما هیچی به او نگو._گفتم:برای چی؟_گفت:برای اینکه اینا عشایرن،خصلت های خاص خودشون رو دارن.وقتی اینقده با احتیاط میریم فکر می کنن می ترسیم،اون وقت بدتر لج می کنن.
‼️_گفتم:باشه،من دیگه چیزی نمیگم اما فکر نمی کنم مارو سلام برسونن. _گفت:خاطرت جمع باشه،من اینا رو می شناسم.ما همچنان به راهمون ادامه دادیم تا به ارتفاع شتر بیل رسیدیم.
🔴اکبر مارو برد پشت ارتفاع و گفت: عراقیها اینجا هستن.ما مشغول شناسایی شدیم واو هم به گوشه ای رفت ومنتظر شد.وقتی کارمون تموم شد برگشتیم.
✅صحیح وسالم.و شاهرخ و اکبر قیصر همونطور که حسین گفت خطری نداشتن.واقعا جالب بود که حسین چطور روی عشایر اینقدر شناخت دقیقی داشت.هرچه بود به هوش و استعداد فوقالعاده اش مربوط می شد.
✔️به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
@mahdisahebazman
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌹أیّها الناس بخواهید که #آقا برسد
🍂بگذارید دگر درد به پایان برسد
🌹همگی در پس هرسجده بخالق گویید
🍂که به ما رحم کند #یوسف_زهرا برسد 🤲🏻
#شبتون_مهدوی 💚
اَلّلهُمَّـ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج
🌹🍃🌹🍃@mahdisahebazman
#سلام_اربابم✋️❤️
🌹خوش بادنسیمے ڪه زایوانِ توباشد
🌿شاداسٺ هرآن کس ڪه پریشانِ تو باشد
🌹ای ڪاش ڪه صدبار زعشقِ توبمیرم
🌿هربارسرم بر روے دامانِ تو باشد
#صبحتون_حسینے☀️🌹
@mahdisahebazman
#امام_زمانم! در این ✨روز چهارشنبه با شما #عهد میبندیم که تمام #اعمال_نیک و #مستحبات خود را به نیت سلامتی شما انجام دهیدم! #عزیز_زهرا یاریمان کن🤲
💙💚💛💜
🌤السلام علیک یا مهـــدی (عج)🌤
💙🍃چنین نوشته خدا درشناسنامه ی دل
💖🍃منم غلام مه وبنده زاده ی خورشید
💛🍃سلام می دهم از عمق این دلِ تاریك
💜🍃به آخرین پسر خانواده ی خورشید
#صبحت_بخیر_امام_خوبیها.
@mahdisahebazman