eitaa logo
⛅ امام زمان (عج)
3.1هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
12.9هزار ویدیو
373 فایل
اقا جانم از خدا میخواهیم پرده های جهل و غفلت از دیدگان ما کنار رود تا جمال دلربای شما را بنگریم 🌥اللهم عجل لولیک الفرج تعجیل در ظهور اقا #صلوات ⚘ 🌟حتما به کانال کودک مهدوی سر بزنید: @montazer_koocholo تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
عید بیعت - قسمت دوم.mp3
10.53M
🔊 ؛ 📌 « - قسمت دوم و پایانی » 👤 استاد ؛ استاد 🔻 تمامِ نبرد فرهنگیِ امروز، و فریب افکار، برای ایجاد یک بیماری در ذهنِ سربازان آخرالزمانی است؛ 🔥 ترس از 📖 اما قرآن می‌گوید: یاوران دین خدا، و نصرت‌دهندگان رسولانش، از هیچ سرزنش و تحقیری نمی‌ترسند! 📆 وعده ما: مشهد، دوشنبه ۵ آبان، ساعت ۱۴، ورزشگاه امام رضا، سخنران استاد و مداحی حاج محمد طاهری، حاج احمد واعظی، کربلایی حسین طاهری
أشهد أنّ لا حبیبَ الّا ... تو أشهد أنّ لا أمل الّا .... تو أشهد أن لا عمل الّا .. تو شهادت می‌دهم ؛ نه رفیقی ... نه آرزویی ... و نه هیچ عمل صالحی... جز تو و انتظار تو نیســـت💫!!! آغاز ولایتت بر پهنای گیتی، بر ما مبارک است! و مبارک تر آن روز که؛ چشمان مهربانت، پناه تمام دلشوره‌هایمان شود! 🤝
4_6014798091104814178.mp3
7.21M
🎧 سرود فوق العاده شنیدنی 🎼 به انتظارت شهر و چراغونی کردیم 🎤 🌙 آغاز امامت حضرت ولیعصر ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍که انگار دنیا چشم دیدن همین را هم نداشته و چوب لای چرخِ خوشی شان میخ کرد.در این بین،درد میانمان،مشترک بود.و آن اینکه هانیه هم با گروهی جدید آشنا شد.رفت و آمد کرد و هروز کم حرف تر و بی صداتر شد.شبها دیر به خانه می آمد در مقابلِ اعتراضهای عثمان،پرخاشگری میکرد.در برابر برادرش پوشیده بود و او را نامحرم میخواند،از اصول و شرعیات عجیب و غریبی حرف میزد و از آرمانی بی معنا درست شبیه برادرم دانیال! آن ها هم مثل من یک نشانی میخواستند اما تلاش ها بی فایده بود.هیچ سرنخی پیدا نمیشدنه از دانیال،نه از هانیه و این من و عثمان را روز به روز ناامیدتر میکرد و بیچاره مادر که حتی من را هم برای خود نداشت فقط فنجانی چای بود با خدا دیگه کلافه شده بودیم.هیچ اطلاعاتی جز اینکه با گروهی سیاسی و مذهبی برای مبارزه به جایی از آلمان رفته اند،نداشتیم چه مبارزه ایی؟دانیال کجای این قصه بود؟ مبارزه...مبارزه...مبارزه... کلمه ایی که روزی زندگی همه مان را نابود کرد حسابی گیج و کلافه بودم. اصلا نمی فهمیدم چه اتفاقی افتاده.من و دانیال مبارزه ای نداشتیم برای دل بریدن از هم.اصلا همین مبارزه حق زندگی را از ما گرفته بود و هر دو قسم خورده بودیم که هیچ وقت نخواهیمش..اما حالا نمیدانستم در کدام قسمت از زندگیم ایستاده ام.عثمان با شنیدن این کلمه تعجب نکرد،تنها جا خورد...و فقط پرسید:مبارزه؟؟ مگر دیگر چیزی برای از دست دادن داریم که مبارزه کنیم؟؟ و من مدام سوالش را تکرار میکردم. و چقدر ساده،تمام زندگیم را؛در یک جمله به رخم کشید این مسلمان ترسو! ای کاش زودتر از اینها با هانیه حرف میزد و تمام داشته هایش را روی دایره میریخت و نشانش میداد که چیزی برای مبارزه نمانده. حکم صادر شد،مسلمانها دیوانه ای بیش نیستند.اما برادرم دوست داشتنی بود.پس باید برای خودم می ماند. حالا من مانده بودم و تکه های پازلی که طراحش اسلام بود.باید از ماجرا سردرمیاوردم حداقل از مبارزه ای که دانیال را از من جدا کرد.و تنها سرنخهای من و عثمان چند عکس بود و کلمه ی مبارزه 🍂🌼🍂🌼🍂 ✍مدتی از جستجوهای بی نتیجه مان گذشت و ناامیدی بیتوته کرده بود در وجودمان.و من هر شب ناخواسته از پیگیری های بی نتیجه ام به مادرِ همیشه نگران توضیح میدادم و او فقط با اشک پاسخ میداد. تا اینکه بعد از مدتها تلاش چیزی نظرم را جلب کرد.سخنرانی تبلیغات گونه ی مردی مسلمان در یکی از خیابانها ظاهرش درست مثل دانیال عجیب و مسخره بود.کچل ریش بلند،بدون سبیل و به رسم مسلمانان کلاهی سفید و توری شکل بر سر داشت. چند مرد دیگر روی سکویی بلند در اطرافش ایستاده و با مهربانی پاسخ جوانانِ جمع شده را میدادند و برشورهایی را بین شان توزیع میکردند. ای مسلمانان حیله گرآن دوست مسلمان با همین فریبگری اش،دانیال را از من گرفت آخ که اگر پیداش کنم،به سنت خودشان ذره ذره نابودش میکنم سریع با عثمان تماس گرفتم و آدرس را دادم.تا آمدنش در گوشه ایی از خیابان ایستادم و با دقت به حرفهای مبلغان گوش دادم.چه وعده هایی.بهشت و جهنم را میان خودشان تقسیم کرده بودند و از مبارزه ای عجیب میگفتند و احمقهایی که با دهان باز و گوشهایی دراز،آب از لب و لوچه شان آویزان بود یعنی زمین آنقدر ابله داشت؟ زمان زیادی نگذشته بود که عثمان سریع خود را رساند.با سر به مرد سخنرانِ روی سکو اشاره کردم.و او هم با سکوت در کنار ایستاد.و سپس زیر لب زمزمه کرد بیچاره هانیه...! از وعده هایِ دروغین که قبولش نداشتم از مبارزه ایی که جز رستگاری در آن نبود از مزایای دنیوی و اخروی که اصلا نمیخواستم شان راستی هانیه و دانیال گول کدام وعده دروغین را خورده بودند؟ سخنرانی تمام شد.برشورها پخش شدند.و همه رفتند جز من که یخ زده تکیه به دیوار روی زمین نشسته بودم و عثمانی که با چهره ایی نگران مقابلم روی دو زانو خم شده بود و با تکان،اسمم را صدا میزد:سارا.. سارا.. خوبی؟و من با سر،خوب بودن دروغینم را تایید کردم.بیچاره عثمان که این روزها باید نگران من هم میشد بازویم را گرفت و بلندم کرداین حرفها این سخنرانی برام آشنا بودو... ⏪ ... ?@mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💚 من ز خود هیچ ندارم که بدان فخر کنم هر چه دارم همه از نوکری خانه توست جز در خانه تو هیچ کجا خیری نیست هرچه خیر است آقاجان به در خانه توست. ✨شبت بخیر تمام زندگیم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_14676328.mp3
1.21M
صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
🌹روز روز و علیهما السّلام است، در زیارت حضرت علیه السّلام می‌گوییم: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حَبِیبَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِفْوَةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَمِینَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نُورَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صِرَاطَ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَیَانَ حُکْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا نَاصِرَ دِینِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا السَّیِّدُ الزَّکِیُّ،السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْبَرُّ الْوَفِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِینُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِیلِ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْهَادِی الْمَهْدِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الطَّاهِرُ الزَّکِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا التَّقِیُّ النَّقِیُّ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْحَقُّ الْحَقِیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الشَّهِیدُ الصِّدِّیقُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِیٍّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ. 🌹زیارت (علیه السلام) در روز دوشنبه: السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ أَشْهَدُ أَنَّکَ أَقَمْتَ الصَّلاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ عَبَدْتَ اللهَ مُخْلِصا وَ جَاهَدْتَ فِی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَعَلَیْکَ السَّلامُ مِنِّی مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ عَلَى آلِ بَیْتِکَ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ. أَنَا یَا مَوْلایَ مَوْلًى لَکَ وَ لِآلِ بَیْتِکَ سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ مُؤْمِنٌ بِسِرِّکُمْ وَ جَهْرِکُمْ وَ ظَاهِرِکُمْ وَ بَاطِنِکُمْ لَعَنَ اللهُ أَعْدَاءَکُمْ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللهِ تَعَالَى مِنْهُمْ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ یَا مَوْلایَ یَا أَبَا عَبْدِ اللهِ هَذَا یَوْمُ الْإِثْنَیْنِ وَ هُوَ یَوْمُکُمَا وَ بِاسْمِکُمَا وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفُکُمَا فَأَضِیفَانِی وَ أَحْسِنَا ضِیَافَتِی فَنِعْمَ مَنِ اسْتُضِیفَ بِهِ أَنْتُمَا وَ أَنَا فِیهِ مِنْ جِوَارِکُمَا فَأَجِیرَانِی فَإِنَّکُمَا مَأْمُورَانِ بِالضِّیَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَصَلَّى اللهُ عَلَیْکُمَا وَ آلِکُمَا الطَّیِّبِینَ.
غرق تبریک دل حضرت حجت شده ایم و به شکرانه این روز حمایت شده ایم شیعه سرمست امامت شده در قامت تو در پی گفتن این حق به عبارت شده ایم هر صباحی که برای دل خود می خوانیم پی این عهد همه اهل شکایت شده ایم ان قدر بودن در راه شما شیرین است همچو عباس که راهیِ شهادت شده ایم در امیدی که بیایی و کشی بر سر ما هم ز احسان تو ما نقل حکایت شده ایم ظلم و جور گر چه به عالم شده اینک افزون در پناه علم تو به عدالت شده ایم نادم از دوست پیِ گفتن اذکار شده است همچو حرّی ست که همگام جسارت شده ایم ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد_ 📜 آل‌یس ترانه‌ی عاشقانه‌ایست ؛ که از دلتنگی های عمیق شروع می‌شود ... و به انتظاری پر از دغدغه ختم می‌گردد! آل یس عاشق‌نامه ایست برای انتظار؛ انتظاری با معنای ؛ آماده باش 🏳 ویژه‌ی 🤝 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
عاشقونه تو جمکران پی تو می گردیم .mp3
6.81M
🔅 ویژه 📝 عاشقونه تو جمکران پی تو می‌گردیم 👤 حاج میثم 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
▪️ چنان در چنبره دغدغه‌های روزمره خود گرفتار آمده‌ایم که نمی‌فهمیم کسی روز و شب‌اش را به شوق ظهور در بین‌مان سر می‌کند و از غصه‌ی گرفتاری‌ها و غفلت‌هایمان سخت آزرده‌خاطر می‌شود. ما هم یاد او هستیم ولی نه آن گونه مشتاقانه که باید. ❕ راستش بدمان نمی‌آید ظهور اتفاق بیفتد ولی بعد از اینکه کار و بارمان ردیف شد و آرزوهایمان محقق گشت و خیالمان از بابت همه چیز راحت شد. 🔺 ولی تا شما نیایید مگر چیزی ختم به خیر و رو به راه می‌شود؟! 📎 و آغاز امامت حضرت ولی عصر بر تمام شیعیان گرامی باد. 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
1_542517337.mp3
14.42M
🎬 #سخنرانی استاد #رائفی_پور 📝 #عید_بیعت ۱۳۹۶.۹.۷ - تهران (میدان امام حسین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐❅᪥•﷽•᪥❅ 1⃣ بیعت به چه معناست؟ بیعت از ریشه‌ی «بیع» به معنای معامله و خرید و فروش می‌آید؛ قرآن می‌فرماید: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ؛ برخی از مردم هستند که جان خودشان را برای رضای خداوند متعال می‌فروشند.»*۱ 📖 یکی از تعابیری که در قرآن در مورد انسان وجود دارد، این است که انسان در نوعی معامله قرار دارد: «وَالْعَصْرِ؛ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ؛ سوگند به عصر! که بی‌تردید انسان غرق در خسران بزرگ و سنگینی است.»*۲ 🔁 دنیا مزرعه آخرت است و انسان همیشه در معامله و سود و زیان است و دین، به معاملات او جهت می‌دهد و جهت دهی آن، بیعت با امام است. در واقع کارِ دین، جهت‌دهی به این است که زندگی، فکر، ذکر، وقت، قلم، عُلقه (علاقه)، دغدغه‌ و هزینه‌های مالی‌مان را در چه راهی مصرف کنیم؟ اگر اینگونه به زندگیمان جهت ندهیم، خُسر (زیان) است؛ یعنی سرمایه‌های زندگی‌مان مانند یخی که دارد آب می‌شود، در حال نابود شدن است. 🔻 پس دین به اینکه سرمایه‌های وجودمان را به چه کسی بفروشیم، جهت می‌دهد. امام علی می‌فرماید: «إِنَّهُ‏ لَيْسَ‏ لِأَنْفُسِكُمْ‏ ثَمَنٌ‏ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا؛ جانْ‌بهاى شما جز بهشت‏ نيست؛ پس آن را جز به بهشت مفروشيد.»*۳ تازه بهشت بهای جان ماست و بهای روح انسان (که بالاتر از جسم است) خود خداست. چه بخواهیم و چه نخواهیم این جانمان دارد رایگان می‌رود، مهم این است که برای که و برای چه می‌رود. پس خوب است که جانمان را به دست کسی بسپاریم که دوستمان دارد و جان و زندگی ما را به بهترین شکل مدیریت می‌کند. 🔆 علاوه بر این، بیعت این ثمره را دارد که وقتی فهمیدیم طرف حسابمان امام عصر است، رفتار، برخورد و همه ابعاد زندگی‌مان، هر روز بیشتر از قبل به او متمایل می‌شود. 📚 ۱. سوره بقره، آیه ۲۰۷ ۲. سوره عصر، آیه ۱ و ۲ ۳. بحارالانوار، ج ۷۵، ص۱۳ 🍀 - قسمت اول أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔉 استاد 🔴 از ••۱۲ نشانه های ظهور فقط تنها ۵ نشانه مانده است. های ظهور 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 ✍و من یخ زده با صدایی از ته چاه گفتم: ( چقدر اسلام بده) سکوت عجیبی در آن خیابان سرما خورده حاکم بود و فقطـ صدای قدمهای من و عثمان سکوت را می شکست.(اسلام بد نیست فقط) و من منفجر شدم فقط چی؟حرفای امروزه اون مرد را نشنیدی؟داشت با پنبه سر میبرید.در واقع داشت واسه جنگش یار جمع میکردمثه بابام که مسلمون بود و یه عمر واسه سازمانش یار جمع کردشما چی میخواین از ماا..هان ؟اگه تو الان اینجا وایستادی فقط یه دلیل داره،مثه مامانم ترسویی همین دانیال نترسید و شد یه مسلمون بد اخلاق یه نگاه به دنیا بنداز،هر گوشه اش که جنگه یه اسمی از شما و اسلامتون هست میبینی همه تون عوضی هستین بی تفاوت به شرم نگاه و سرِ به زیر انداخته اش،قدم تند کردم و رفتم. و او ماند حیران،در خیابانی تنها چند روزی گذشت.هیچ خبری از عثمان نبود.نه تماسی،نه پیامکی چند روزی که در خانه حبس بودم،نه به اجبار پدر یا غضب مادر فقط به دل خودم!! و من گفتم از تصمیمم برای وصل شدن به مسلمانهای جنگجو،از تسلیم تمام هستی ام برای داشتن برادر و مبارزه ای که برای رسیدن به دانیال؛ حاضر به قبولش بودم.اما با پرواز هر جمله از دهانم،رنگ چشمان عثمان قرمز و قرمزتر میشد.و در آخر،فقط در سکوت نگاهم کرد.بی هیچ کلامی من عادت داشتم به چشمانِ پرحرف و زبان لال پس منتظر نشستم. تماشای باران از پشت شیشه چقدر دلچسب بود. یادم باشد وقتی دانیال را پیدا کردم، حتما او را در یک روز بارانی به اینجا بیاورم. قطرات باران مثله کودکی هام رویِ شیشه لیز میخورد و به سرعت سقوط میکردم...چقدر بچه گی باید میکردم و نشد... جیغ دلخراشِ، پایه صندلی روی زمین و سپس کشیده شدن سریع و نامهربان بازویم توسط عثمان.عثمان مگر عصبانی هم میشد؟کاپشن و کلاهم را به سمتم گرفت،پیش بندش را با 🍂🌼🍂🌼🍂 ✍عصبانیت روی میز پرت کرد و با اشاره به همکارش چیزی را فهماند سارا بپوش بریم و من گیج:چی شده؟ کجا میخوای منو ببری؟ بی هیچ حرفی با کلاه و شال، سرو گردنم را پوشاند و کشان کشان به بیرون برد.کمی ترسیدم پس تقلا جایز بود اما فایده ایی نداشت،دستان عثمان مانند فولاد دور بازوم گره شده بود.و من مانند جوجه اردکی کوچک در کنارگامهای بلندش میدویدم.بعد از مقداری پیاده روی، سوار تاکسی شدیم و من با ترس پرسیدم از جایی که میرویم و عثمان در سکوت فقط به رو به رویش خیره شد. بعد از مدتی در مقابل ساختمانی زشت و مهاجر نشین ایستادیم.و من برای اولین بار به اندازه تمامِ نداشته هایم ترسیدم راستی من چقدر نداشته در کنارِ معدود داشته هایم، داشتم! از ترس تمام بدنم میلرزید. عثمان بازویم را گرفت و با پوزخندی عصبی زیر گوشم زمزمه کرد: نیم ساعت پیش یه سوپرمن رو به روم نشسته بودحالا چی شده؟همینجوری میخوای تو مبارزشون شرکت کنی دختره ی احمق؟کم کم عادت میکنی این تازه اولشه یادت رفته، منم یه مسلمونم راست میگفت و من ترسیدم دلم میخواست در دلم خدا را صدا بزنم!ولی نه...خدا، خدای همین مسلمانهاست پس تقلا کردم اما بی فایده بود و او کشان کشان مرا با خود همراه میکرد.اگر فریاد هم میزدم کسی به دادم نمیرسید آنجا دلها یخ زده بود از بین دندانهای قفل شده ام غریدم: شما مسلمونا همتون کثیفین؟ ازتون بدم میادو او در سکوت مرا از پله های ساختمان نیمه مسکونی بالا میبرد. چرا فکر میکردم عثمان مهربان و ترسوست؟؟ نه نبود... بعد از یک طبقه و گذشتن از راهرویی تهوع آور در مقابل دری ایستاد . محکمتر از قبل بازویم را فشرد و شمرده و آرام کلمات را کنار هم چید: یادمه نیم ساعته پیش تو حرفات میخواستی تمام هستی تو واسه داشتن دانیال بدی پس مثه دخترای خوب میری داخل و دهنتو میبندی میخوام مبارزه رو نشونت بدم و بی توجه به حالم چند ضربه به در زد!! مبهوت به نیم رخش خیره ماندم، حالا دیگر وحشت لالم کرده بود. در باز شد.زنی با پوشیه رو به رویمان ایستاد وبه داخل دعوتمان کرد.عثمان با سلام و لبخندی عصبی،من را به داخل خانه کشاند و با دور شدن زن از ما،مرا به طرف کاناپه ی کهنه ی کنار دیوار پرت کرد.صدای زن آشپزخانه بلند شد: خوش اومدین داشتم چایی درست میکردم..اگه بخواین برای شما هم میارم و من چقدر از چای متنفر بودم. عثمان عصبی قدم میزد و به صورتش دست میکشید که ناگهان صدای گریه نوزادی از تخت کوچک و کهنه کنار دیوار بلند شد. نگاهی به منِ غرق شده در ترس انداخت و به آرامی کودک را از تخت بیرون کشید. بعد از چند دقیقه زن با همان حجاب و پوشیه با سه فنجان چای نزد ما آمد و کودک را از عثمان گرفت.نمیدانستم چه اتفاقی قرار است بیفتد و فقط دلم دانیال را میخواست... کودک آرام گرفت و عثمان با نرمشی ساختگی از زن خواست تا بنشیند و از مبارزه اش بگوید... ⏪ ... 🍃 @mahdisahebazman ‌ 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌼
💚 آسمان در گوشہ قلبش نوشٺ هر ڪہ می خواهد دلش بوے بهشٺ دامن مهدے بگیرد روز و شب باغ جنٺ گردد او را سرنوشت ✨شبت بخیر همه ی دنیای من✨ @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹روز به نام و و علیهم السّلام است. زیارت ایشان در این روز: السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا خُزَّانَ عِلْمِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا تَرَاجِمَةَ وَحْیِ اللهِ السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَئِمَّةَ الْهُدَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَعْلامَ التُّقَى السَّلامُ عَلَیْکُمْ یَا أَوْلادَ رَسُولِ اللهِ أَنَا عَارِفٌ بِحَقِّکُمْ مُسْتَبْصِرٌ بِشَأْنِکُمْ مُعَادٍ لِأَعْدَائِکُمْ مُوَالٍ لِأَوْلِیَائِکُمْ بِأَبِی أَنْتُمْ وَ أُمِّی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ اللهُمَّ إِنِّی أَتَوَالَى آخِرَهُمْ کَمَا تَوَالَیْتُ أَوَّلَهُمْ وَ أَبْرَأُ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَهُمْ وَ أَکْفُرُ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ اللاتِ وَ الْعُزَّى صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْکُمْ یَا مَوَالِیَّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ الْعَابِدِینَ وَ سُلالَةَ الْوَصِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بَاقِرَ عِلْمِ النَّبِیِّینَ السَّلامُ عَلَیْکَ یَا صَادِقا مُصَدَّقا فِی الْقَوْلِ وَ الْفِعْلِ یَا مَوَالِیَّ هَذَا یَوْمُکُمْ وَ هُوَ یَوْمُ الثُّلاثَاءِ وَ أَنَا فِیهِ ضَیْفٌ لَکُمْ وَ مُسْتَجِیرٌ بِکُمْ فَأَضِیفُونِی وَ أَجِیرُونِی بِمَنْزِلَةِ اللهِ عِنْدَکُمْ وَ آلِ بَیْتِکُمْ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
1_14676328.mp3
1.21M
صبح می رسد .... وهمچنان جای خالی تورا به رخ مان میکشد... کجایی!؟عزیزدل زهرا (س) امام غریبم !..... امروز محکم تر سربازی و یاریم را تمدید میکنم. 🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤 🏴🏴 @mahdisahebazman
بالی برای رفتن تا آسمان بده راهی برای دیدن رویت نشان بده ما مردمان ساده دل این زمانه ایم اصلا خودت بیا و دعا یادمان بده ما با سه شنبه های شما خو گرفته ایم اندازه لیاقتمان جمکران بده برگرد و تکیه بر روی دیوار کعبه کن ظهری به وقت شرعی زهرا اذان بده خود را معرفی کن و یابن الحسن بخوان و بعد قبر مادر خود را نشان بده...!! ‎‌‌‌‌‌‌ ⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌⚘ 🌹🍃🌹🍃 @mahdisahebazman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا