#صبحتبخیرمولایمن
#السلام_علیک_یا_ابا_صالح_المهدی
دفتر عشق تو را
باید چگونه باز کرد
جمعه های بی تو بودن را
چگونه می شود آغاز کرد
صبح جمعه
چشم خورشید
با طلوعش
در پی رخسار زیبای شماست
رنگ می بازد اگر
این جمعه هم
نائل به دیدارت نگردد
یابن الزهرا
⚘اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَجـ⚘
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
9.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ 💠استاد #رائفی_پور
📝 «وظایف انقلاب»
🔺 هدف از انقلاب چی بود؟ همین که شاه کنار زده بشه و حکومت تشکیل بدیم؟
🗓 خلاصه سخنرانی عید بیعت ۱۳۹۸
#انقلاب_اسلامی_و_ظهور
4_5845770228696351602.mp3
4.08M
✅امام زمان عجل الله خیلی دغدغه ما شیعیان رو داره...
#استاد_مومنی
فوق_العاده_زیبا
#دغدغه_امام_زمان(عج)
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
⭐️⭐️⭐️⭐️
حفظ زبان از غیر یاد خداوند
🔺حفظ زبان هرچند که در هر زمان خوب و پسنديده است ولي چون انسان در زمان غيبت حضرت صاحب الزمان (عج) بيشتر در معرض خطر و زيان و فتنه و امتحان است، اهتمامش به اين امر مؤکَّدتر و مهمتر از ساير زمان هاست.
🌟امام باقر(ع) فرمود:🌟
زماني بر مردم فرا میرسد که امام آنها از نظرشان غايب مي شود، خوشا به حال آن کساني که در آن زمان بر امر ما ثابت بمانند،
کمترين چيزي که از ثواب به آنها مي رسد اينکه خداوند جلّ جلاله آنان را ندا مي کند و مي فرمايد:
اي بندگان من! به سرّ من ايمان آورديد و غيب مرا باور داشتيد، پس بشارت باد شما را به نيکي و ثواب از من که شما به حق بندگان من هستيد، از شما مي پذيرم و شما را عفو مي کنم و گناهانتان را مي آمرزم و به سبب شما باران به بندگانم مي رسانم و بلا را از آنها دفع مي کنم، اگر شما نبوديد عذاب خود را بر آنها نازل مي کردم.
جابر گويد: عرضه داشتم: اي زاده رسول خدا صلي الله عليه و آله! بهترين کاري که مؤمن در آن زمان انجام دهد چيست؟
فرمود: حفظ زبان و خانه نشيني.
#حفظ_زبان
📚مکیالالمکارم،جلددوم📚
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
شرح دعای ندبه_2.mp3
9.96M
࿐❅᪥•﷽•᪥❅࿐
#شرح_دعای_ندبه ۲
✨چه نعمتی است که پایان ندارد،
و امام صادق علیهالسلام در ابتدای دعای ندبه، اعلام میکند آن را برای اولیائش کنار گذاشته است؟
آیا ما نیز میتوانیم به آن نعمت، دسترسی پیدا کنیم؟
آیا شرط و شروطی هم دارد؟
#استاد #شجاعی 🎤
أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
هدایت شده از ⛅ امام زمان (عج) 🇮🇷
دعای سمات
3.24M
قرات دعاي #سمات
#قرار_جمعه_ها
🔻بزرگترین درد من این است
که همه هستند
و تو نیستی 😔
السلام علیک یا مهدی زهرا (عج)
▪️دنیا غروب جمعه چه دلگیر میشود
اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ
مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
🌹🍃🌹🍃
@mahdisahebazman
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#فنجـانی_چـاے_بـا_خـدا
#قسمت_دهـــم
✍نمیذاشت چند روزی تو راه بودیم حالا دیگه مطمئن بودم مقصد، جایی عرب زبان مثله سوریه ست و چقدر درست بود و من دلیل این سوپرایز عجیب شوهرم رو نمیفهمیدم
بالاخره به مقصد رسیدیم جایی درست روی خرابه های خانه ی مردم در سوریه نمیدونستم این شوهر رذل چه نقشه ایی برای زنانگی هام داره... اون شب دانیال کنار من بود و از مبارزه گفت...مبارزه ای که مرد جنگ میخواست و رستگاری خونه ی پُرش بود...اون از رسالت آسمانی و توجه ویژه خدا به ما و انتخاب شدنمون واسه انجام این ماموریت الهی گفت!
اما من درک نمیکردم.و اون روی وحشی وارش رو وقتی دیدم که گفتم: کدوم رسالت؟ یعنی خدا خواسته این شهر رو اینطور سر مردمش خراب کنید؟و من تازه فهمیدم خون چه طعمی داره،وقتی مزه دهنم شه منه کتک نخورده از دست پدر از برادرت کتک خوردم تا خود صبح از آرمانهاش گفت از شجاعت خودشو و هم ردیفاش،از دنیایی که باید حکومت واحد اسلامی داشته باشه! اون شب برای اولین به اندازه تک تک ذرات وجودم وحشت کردم ببینم تا حالا جایی گیر افتادی که نه راه پس داشته باشی،نه راه پیش؟ طوری که احساس کنی کل وجودت خالیه؟که دست هیچ کس واسه نجات،بهت نمیرسه؟که بگی چه غلطی کردم و بشینی دقیقه های احتمالی زندگیتو بشماری؟
من تجربه اش کردم اون شب برای اولین بار بود که مثل یه بچه از خدا خواستم همه چی به عقب برگرده اما امکان نداشت.صبح وقتی بیدار شدم، نبود یعنی دیگه هیچ وقت نبود ساکت و گوشه گیر شده بودم،مدام به خودم امید میدادم که برمیگرده و از اینجا میریم اما
نفسهایم تند شده بود دختره روبه رویم،همسره دانیالی بود که برای مراسم ازدواجش خیال پردازی های خواهرانه ام را داشتم؟در دل پوزخند میزدم و به خود امیدی با دوز بالا تزریق میکردم که تمام اینها دروغهایی ست عثمانی تا از تصمیمم منصرف شوم
عثمان از جایش بلند شد:صوفی فعلا تمومش کن..و لیوانی آب به سمتم گرفت بخور سارا.واسه امروز بسه
اما بس نبود داستان سرایی های این زن نظیر نداشت شاید میشد رمانی عاشقانه از دلش بیرون کشید ای عثمان احمق.
🌿💐🌿💐🌿
✍چرا در انتهای دلم خبری از امید نبود؟خالی تر این هم میشد که بود؟ من خوبم.. بگو..
لبهای مچاله شده ی صوفی زیر دندانهایش،باز شد:زنهای زیادی اونجا بودن که...
خیلی شبیه برادرتی..موهای بور چشمای آبی انگار تو آب و هوای آلمان اصالتتون،حسابی نم کشیده چقدر تلخ بود زبانِ به کام گرفته اش درست مثله چای مسلمانان صدای عثمان بلند شد:(صوفی؟؟!!) چقدر خوب بود که عثمان را داشتم صوفی نفسی عمیق کشید:عذر میخوام.اسمم صوفیه اصالتا عرب هستم،قاهره اما تو فرانسه به دنیا اومدم و بزرگ شدم. زندگی و خوونواده خوبی داشتم..
درس میخووندم،سال آخر پزشکی دو سال پیش واسه تفریح با دوستام به آلمان اومدم و با دانیال آشنا شدم پسر خوبی به نظر میرسید.زیبا بود و مسلمون، واما عجیب هفت ماهی باهم دوست بودیم تا اینکه گفت میخواد باهام ازدواج کنه جریانو با خوونوادم در میون گذاشتم اولش خوشحال شدن.اما بعد از چند بار ملاقات با دانیال، مخالفت کردن،گفتن این به دردت نمیخوره انقدر داغ بودم که هیچ وقت دلیل مخالفتشونو نپرسیدم شایدم گفتنو من نشنیدم..خلاصه چند ماهی گذشت،با ابراز علاقه های دانیال و مخالفهای خوونواده ام.تا اینکه وقتی دیدن فایده ایی نداره، موافقتشونو اعلام کردن
و ما ازدواج کردیم درست یکسال قبل
حالا حکم کودکی را داشتم که نمیداست ماهی در آب خفه میشود،یا در خشکی او از دانیال من حرف میزد؟یعنی تمام مدتی که من از فرط سردرگمی،راه خانه گم میکردم، برادرم بیخیال از من و بی خبریم، عشقبازی میکرد؟ اما ایرادی نداردو شاید از خانه و فریادهای پدر خسته شده بود و کمی عاشقانه میخواست حق داشت
دختر جرعه ایی از قهوه اش را نوشید:
ازدواج کردیم تموم نمیتونم بگم چه حسی داشتم فکر میکردم روحم متعلق به دوتا کالبده صوفی و دانیال یه ماهی خوش گذشت با تموم رفتارهای عجیب و غریب تازه دامادم. که یه روز اومدو گفت میخواد ببرتم سفر،اونم ترکیه دیگه رو زمین راه نمیرفتم..سفر با دانیال..رفتیم استانبول اولش همه چی خوب بود اما بعد از چند روز رفت و آمدهای مشکوکش با آدمای مختلف شروع شد وقتیم ازش میپرسیدم میگفت مربوط به کاره بهم پول میداد و میگفت برو خودتو با خرید و گردش سرگرم کن رویاهام کورم کرده بود و من سرخوشتر از همیشه اطمینان داشتم به شاهزاده زندگیم یک ماهی استانبول موندیم خوش ترین خاطراتم مربوط به همون یه ماهه،عصرا میرفتیم بیرون و خوش بودیم تا اینکه یه روز اومد و گفت بار سفرتو ببند پرسیدم کجا؟گفت یه سوپرایزه و من خام تر از همیشه..موم شدم تو دست اون حیوون صدای عثمان سکوتم را بهم زد:سارا اگه حالتون خوب نیست بقیه اشو بذاریم برای یه روز دیگه...
⏪ #ادامہ_دارد...
🍃🌺 @mahdisahebazman
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
کدام جمعه دعا مستجاب خواهد شد
سوار صاعقه پا در رکاب خواه شد
کدام جمعه ز عطر بهشتی گل یاس
بهارغرق شمیم گلاب خواهد شد
الهم عجل لولیک الفرج
#شبت_بخیرمولای_غریبم
@mahdisahebazman
برای اولین بار در #ایتا کانال مهدویت همراه با قصه های قرانی ویژه. #کودکان و #نوجوانان افتتاح شد
#قصه_های_مهدوی
#انیمیشن
#امام_زمان_شناسی
و....
🌷 میخوای علاوه بر یک فرزند #دینی و #مذهبی یک فرزند مستقل و اجتماعی داشته هم باشی⁉️⁉️
پس به کانال ما سری بزنید👇👇👇
@montazer_koocholo
🌸🌸 با بهترین ها منتظران هستیم☺️
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2457010242Cb76f471596