49.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 پویانمایی (انیمیشن ) پیامبران الهی
❇️ حضرت موسی ع و خضر ع - کامل
✅ آشنایی با پیامبران و امامان
#پویانمایی_آشنایی_با_پیامبران_امامان
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐴شوخی خرکی🐴
لعنت بر رفیق بد😵🤣🤣🤣
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😃😃 خاک بخوری ولی اینجور ضایع نشی 😂😂
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
5.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓 چهارم آذر ، روز مقاومت اندیمشک
🗓 ۴ آذر سال ۱۳۶۵
۵۴جنگنده بعث عراق در طولانی ترین بمباران هوایی در طول جنگ ۱ساعت و ۴۵ دقیقه اندیمشک را بمباران کردند!
🌹 در این بمباران ۳۰۰تن از هموطنمان شهید شدند.
#چهار_آذرماه_روزاندیمشک
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
☄ بمباران اندیمشک، نمونه ای از جنایات صدام 🔥
💥 طولانیترین بمباران یک شهر بعد از جنگ جهانی دوم در اندیمشک
🔥 بمباران وحشیانه شهر #اندیمشک از سوی نیروی هوایی ارتش رژیم بعث عراق
طولانی ترین بمباران تاریخ #ایران در زمان زمان #جنگ_تحمیلی، در تاریخ ۴ آذر سال۶۵ صورت گرفت.
🔥 در این روز از ساعت ۱۱:۴۵ تا ۱۳:۲۵ شهرستان #انديمشك به مدت يك ساعت و ۴۵ دقيقه توسط ۵۴ فروند (در برخی منابع ۵۷فروند هم ذکرشده) هواپيمای #نیروی_هوایی رژیم بعث #عراق مورد حمله قرار گرفت.
🔥 در این حمله وحشیانه، نقاط مهمی همانند ايستگاه راه آهن مورد اصابت قرار گرفته و بيش از ۳۰۰ نفر از هموطنانمان شامل شهروندان و مسافران شهيد و ۷۰۰ نفر دیگر مجروح شدند.
#چهارآذرروزاندیمشک
#طولانیترین_بمباران_تاریخ
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #قصه_شب| داستان زنی بهجامانده از بزرگترین حمله هوایی بعد از جنگ جهانی دوم
🔹طبق مستندات تاریخی، روز چهارم آذر سال ۱۳۶۵، ۵۴ فروند هواپیمای بعثی عراق به مدت یک ساعت و ۴۰ دقیقه شهر اندیمشک را بمباران کردند. ۴۰۰ شهید و ۷۰۰ مجروح از زن و بچه و پیرو جوان روی دست شهر ماند.
🔹این حمله بعد از جنگ جهانی دوم ازنظر تعداد هواپیما و مدتزمان بمبافکنی در یک شهر، بزرگترین حمله هوایی محسوب میشود. بعثیها به دنبال انتقام از نیروهای ایرانی برای شکست در عملیات افتخارآفرین والفجر ۸ ، جنگ را به شهرها کشاندند.
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
🗓 ☄ فاجعه 4 آذر 1365 اندیمشک 🔥
⭐️ قسمت اول ⭐️
🔥 دوباره خوانی این خاطره، تنم را به لرزه انداخت و فقط قادرم با شرمندگی، این را بگویم:
"سر تعظیم به پیشگاه مردم غیرتمند و بزرگوار اندیمشک که همه روزهای حضورم در جنگ، همسایه آن عزیزان بودم"
🔥 صبح روز سهشنبه 4 آذر، در مقابل خروجی اردوگاه کرخه، وانت تویوتایی را دیدیم که بهطرف دوکوهه میرفت. پریدیم بالا و در کنار بچههایی که عقب آن نشسته بودند، خودمان را جا دادیم.
از سهراهی کرخه گذشتیم. نزدیک ظهر بود و هنوز چند کیلومتری را در جادهی آسفالت اهواز - اندیمشک طی نکرده بودیم که ناگهان غرش هواپیماهای عراقی هراسانمان کرد. جاده مملو بود از ماشینهای نظامی. صدای هواپیماها هر لحظه بیشتر میشد. راننده ماشین را کنار جاده پارک کرد و گفت هرچه سریعتر پیاده شویم و در بیابان کنار جاده پناه بگیریم.
🔥 آسمان از انبوه هواپیماها سفید شده بود. شنیده بودم میراژهای عراقی سفید هستند و باید آنها میراژ باشند. شیرجهی آنها بر روی شهر اندیمشک و در پی آن انفجار بمبها، شیون و ضجهی روستاییان را که در اطراف جاده بودند، بلند کرد.
🔥 نوبت به نوبت، از اوج شیرجه میرفتند و بمبها و راکتهاشان را بر سر شهر بیدفاع خالی میکردند. صحنهی وحشتناکی بود. از هر نقطهی شهر آتش برمیخاست و در پی آن دود خاکستری غلیظ و سیاه، زمین از انفجارها میلرزید.
🔥 آسمان شده بود اتوبان بصره - اندیمشک. هواپیماها مثل لاشخورها بالای شهر میچرخیدند. صدای ناله و شیون در غرش هواپیماها محو میشد.
🔥 وارد اندیمشک که شدیم، صحنه برایمان غیر قابل باور بود. میدان سپاه در دود و آتش غرق بود. مردم، زنان و بچهها، هراسان و ضجهزنان به هر سو میدویدند؛ پای برهنه، با چادرهای آویزان. کودکی که گریه میکرد و دست لرزان مادر او را در خیابان میکشاند. جوانترها بهطرف محل انفجار میدویدند؛ به مرکز شهر که هنوز در آتش میسوخت. مردم هراسان جلوی هر ماشینی را که به بیرون از شهر میرفت، میگرفتند و سوار میشدند. جای تأمل نبود.
🔥 هواپیماها هنوز در آسمان پرسه میزدند. صدای شیرجهشان که آمد؛ ماشین در کناری ایستاد و به پشت دیوار خانهای روستایی پناه بردیم. چند هواپیما بر روی پادگان دوکوهه شیرجه رفتند و در پی آن، آتش و دود از پادگان برخاست. خدا را شکر کردم که نیروها در پادگان نیستند.
زنی روستایی، بچه در بغل، هراسان از کنارهی جاده، بیهدف میگریخت. ناگهان یکی از گلولههای عمل نکردهی ضدهوایی، جلوی پایش بر زمین نشست و منفجر شد. زن با جیغی وحشتناک، درجا دراز کشید. لحظهای بعد به کمک دیگر زنانِ روستایی به ده مجاور برده شد.
🔥 دقایقی بعد خبری از هواپیماها نبود. صدایشان از منتهی الیه آسمان به گوش میرسید. تنها هواپیمایی سیاه رنگ بالای شهر اندیمشک دور میزد. اول فکر کردیم خودی است. فاصلهاش بسیار کم بود. ضدهواییها از همه طرف به سویش شلیک میکردند، اما گلولهها به خاطر کمی ارتفاع، به او نمیخورند و او همچنان میچرخید.
و هواپیما در آن سوی شهر، در کنار جادهی اهواز - اندیمشک سقوط کرد. (ماجرای پناهنده شدن آن هواپیمای سوخوی عراقی و خاطره اش، در کتاب «پرواز شماره 22» منتشر شده از سوی "سوره مهر" بهطور کامل آمده است.)
اوضاع که آرام شد، بهطرف پادگان راه افتادیم. کنار حسینیه، گودال نسبتاً بزرگی بر اثر انفجار راکت به وجود آمده بود. شیشههای حسینیهی شهید حاج همت خرد شده بود. مثل اینکه هواپیما، پدافند روی ساختمان ذوالفقار را نشانه گرفته بوده که راکتش در میان ساختمان و حسینیه، روی زمین و در محوطهی باز خورده بود.
در کنار جادهی خاکی مقابل حسینیه، جای کالیبر هواپیما به چشم میخورد. مقداری خون در میان خاک پاشیده بود. بچهها میگفتند: تسویهحسابش رو گرفته بود و از بچهها خدا حافظی کرده بود. ساکش هنوز در دستش بود که کالیبر هواپیما خورد بهش.
رادیو دوباره وضعیت قرمز اعلام کرد. سراسیمه به زیر پل، آن سوی سیمهای خاردار رفتیم. خبری نشد. کل تلفات لشکر از بمباران آن روز، فقط یک نفر بود.
🔵 ادامه دارد...
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
🗓☄ فاجعه 4 آذر 1365 اندیمشک 🔥
⭐️ قسمت دوم ⭐️
🔥 شب ساعت نزدیک هفت بود که به همراه علی یزدی و سیامک به اندیمشک رفتیم تا ببینیم در شهر چه خبر است.
هنوز مردم در جنب و جوش بودند. عدهای لوازم اولیهی زندگی را بار وانت کرده بودند و بهطرف کوههای دز و روستاهای دامنهی آن نقل مکان میکردند. صدای گریه و شیون از گوشه و کنار خیابان بلند بود. بازار روز شهر قابل دیدن نبود. مغازهها ویران شده بودند. بوی خون و باروت و دود خانهها و مغازههایی که در آتش میسوختند، مشام را میآزرد.
🔥 حمام نبش بازار روز هم از بمبها در امان نمانده بود و منهدم شده بود. لولههای آب ترکیده بود و آب با فشار زیاد از میان آجرها و خاکها بیرون میزد. کف خیابان، وجب به وجب جای گلولههای کالیبر هواپیما به چشم میخورد. کیف مدرسه، کتاب درسی ورق ورق شده، دمپایی زنانه و مردانه و بچهگانه و ... در گوشه و کنار به چشم می خورد.
🔥 در میدان راهآهن، کنار محل فروش بلیط، آنجا که روزانه تعداد زیادی از رزمندگان برای خرید بلیط صف میبستند، خون کف پیادهرو را سرخ کرده بود. شاخههای شکستهی درختها زیر پا خرد میشدند. تکههای بدن شهدا در بالای درختها و دیوارها به چشم میخورد. در جوی آب، خون سرخ لخته شده بود.
آنطور که بچههای شهر تعریف میکردند، هواپیماها اول راهآهن را بمباران کردند و همینطور محل تجمع مقابل بلیط فروشی را. مردم سراسیمه برای کمک به مجروحها، بهطرف میدان راهآهن رفتند که هواپیمای دیگر مجدداً آنجا را بمباران کرد. هواپیمای دیگری هم بازار روز را منهدم کرد که پشت جمعیت قرار داشت. مردم در میان خون و آتش افتاده بودند که چند هواپیما، با مسلسل کالیبر خود خیابان را به گلوله بستند.
🔥 صحنهی بسیار وحشتناکی بود. شهر هر لحظه از سکنه خالیتر میشد. هرکس که درحال دویدن بود، سراغ عزیزش را میگرفت. تعدادی از رزمندگان، آوار را بهدنبال مجروحها و شهدا میکاویدند. بچههای اندیمشک میگفتند که دایی ممراد (گدای معروف شهر) که پاتوقش در میدان راهآهن بود نیز در بمباران کشته شده بود.
📚 نقل از کتاب "از معراج برگشتگان" نوشته حمید داودآبادی
🔵 پایان 🔵
منبع : کانال "دفاع مقدس"
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید
📸 تصاویری از اجتماع بزرگ بسیجیان دهستان لفور شامل بسیجیان حوزه امام جعفر صادق علیه السلام و حوزه حضرت زینب سلام الله علیها در مجموعه آذررود لفور
📸 عکاس خبری : #خانم_مریم_امیری
#اجتماع_بسیج_دهستان_لفور
#حوزه_امام_جعفرصادق_ع
#حوزه_زینب_کبری_س
🔰 به کانال اخبار #لفور بپيونديد 👇👇
@akhbarelafoor
👆 با ما همراه باشید