7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥فعال مجازی اهل سنت: دو کلمه میگویم، شیعه در لبنان اسرائیل را میزند. شیعه در عراق آمریکا را میزند. شیعه در یمن کشتیهای اسرائیل را میزند. اما اهل سنت یک مسیر ترانزیتی ایجاد کرده از امارات، عربستان و اردن میگذرد تا به رژیم صهیونیستی برسد!
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔷چگونه شهرت چهرههای مشهور، نردبان کلاهبرداری میلیاردی شد؟
▪️شرکت کوروش کمپانی که در حوزه فروش موبایل فعالیت داشت، مدعی بود که گوشی موبایل آیفون را که بین ۳۵ تا ۴۰ میلیون تومان در بازار دادوستد میشود را از طریق حذف واسطهها، به قیمت ۲۰ میلیون تومان به دست مصرفکننده میرساند! این شرکت برای جلب اعتماد مردم و تبلیغات خود از چهرههای مشهور و صاحبنام ورزشی و هنری استفاده میکرد.
▪️البته همان زمان هم مدل فروش موبایل آن هم نصف قیمت بازار این شائبه را ایجاد میکرد که شرکت مذکور روش «شرکتهای پانزی» را در پیش گرفته است. روش این شرکتها اینگونه است که با یک سرمایه گسترده فعالیت خود را شکل میدهند و با دریافت پول از مردم، به وعدههای قبلی خود ترتیب اثر میدهند و این روش را تا آنجایی ادامه میدهند که با کمبود ورود سرمایه از سوی مردم مواجه شوند. در حقیقت در این روش سود کار از محل فعالیت اقتصادی به دست نمیآید؛ بلکه پول مردم دستبهدست میشود؛ مدیران کوروش کمپانی نیز همین روش را در پیش گرفته و پس از دریافت پول از مردم به آنها وعده میدادند که یک ماه دیگر گوشی خود را دریافت میکنند و حتی قراردادهای خود را طوری تنظیم کرده بودند که در صورت تأخیر در تحویل کالا، اتهامی متوجه آنان نباشد.
▪️حالا چند روزی میشود که وبسایت کوروش کمپانی به طور کامل از دسترس خارج شده و دفتر این مجموعه نیز بهصورت شبانه تخلیه شده است. مدیران شرکت کوروش کمپانی نیز در حال حاضر متواری هستند و خریداران و فریبخوردگان این مجموعه درصدد شکایت از آنها برآمدهاند.
▪️یک مقام انتظامی با تأیید خبر متواری شدن صاحب شرکت، اعلام کرد که پیگیریها برای دستگیری وی در دستور کار است و یکی از نزدیکان این فرد نیز بازداشت شده است.
▪️در ماجرای کلاهبرداری چند دههزار میلیاردی کوروش کمپانی، یک ضلع اثرگذار دیگری به نام سلبریتیها وجود دارند که با اعتباربخشی به این شرکت، نردبان بلندی برای کلاه گذاشتن آنها بر سر مردم شدند.
▪️با یک جستوجوی ساده، میتوان نام بسیاری از بازیگران، ورزشکاران، و حتی قهرمانان ملی را یافت که برای کمپانی کوروش تبلیغ کردهاند و برخی مانند سید جواد هاشمی و اکبر عبدی صراحتاً اعلام میکنند که «شرکت مطمئن است» و «ضرر نخواهید کرد».
▪️سال گذشته و در اثنای بلوای «زن، زندگی، آزادی» این حقیقت بیشازپیش نمایان شد که با طناب پوسیده سلبریتیها که بسیاری از آنها سواد علمی خاصی هم ندارند نباید به چاه افتاد. این حقیقت امروز و به شکل دیگر نیز به منصه ظهور رسید.
▪️حال توپ در زمین سلبریتیهاست که آیا بابت این تبلیغ اشتباه و گمراه ساختن مردم عذرخواهی کرده و عواید مالی این تبلیغات را به مردم بازمیگردانند یا نه؟
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔷 پسر سرتیپ احمد حسن المرهبی، مدیر اداره امنیت شورای انتقالی "وابسته به امارات" در عملیات دریایی در استان عدن بر اثر انفجار یک بمب به هلاکت رسید.
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔷این استایل متفاومت در راهپیمایی یمن!
🔹یک دختر یمنی🇾🇪 با لباس نظامی در راهپیمایی های صعده
#یمن_قهرمان
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔷اظهارات عجیب دختر ابوبکر البغدادی:
⬅️وقتی پدرم را در تلویزیون دیدم که خلافت داعش را از مسجد النوری در موصل اعلام کرد، بسیار شوکه شدم. او یک هفته پس از این خطبه به خانه بازگشت.
⬅️اسرای ایزدی با با ما در یک خانه زندگی می کردند و از این موضوع راضی نبودم.
⬅️ نزدیک ترین شخص به پدرم برادرم بود. حذیفه همیشه در اردوگاه ها حضور داشت و نزدیک ترین فرد به پدرم بود و آخرین بار حذیفه را قبل از سفر به ترکیه دیدم. برادرم حذیفه هم عقاید پدرم بود و خود را منفجر کرد.
⬅️ پدرم وقتی ١٢ساله بودم مجبورم کرد تا با منصور، همراه شخصیاش ازدواج کنم. منصور در بمباران رقه کشته شد.
⬅️پدرم شب ها همسر مشخصی داشت اما روزها با همه بود و با قرعه کشی با همسرانش رابطه جنسی داشت و قرعه کشی برعهده من بود اما هیچ وقت اسم مادرم را در قرعه کشی نمینوشتم.
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 احساس مسئولیت در انتخابات مثل شهدا
🔻شهدا برای اهدای جان، به بدی برخی مسئولین نگاه نکردند.
🔻شهدا می دانستند که عدهای سوءاستفاده خواهند کرد؛ اما برای اهدای جان، تردید نکردند!
🔻اگر ما در رأی دادن مثل شهدا احساس مسئولیت نکنیم، یعنی فرهنگ شهادت نداریم!
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔹اگر یک میلیارد تومان وارد حساب شما شود، سوژه "مبارزه با پولشوییِ" نهاد امنیتی هستید، بعد جوان ۲۷ساله با یک شرکت معمولی، ۲۰۰۰میلیارد تومان گردش حساب داشته، سر هزاران نفر را کلاه گذاشته و الان در آنسوی آبها در حال گذراندن ماه عسل است.
▪️سوتیِ هموطنانِ زرنگ! به کنار، نهادهای ناظر کجا بودند؟!
#علی_قلهکی
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌹وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
سلام به ارباب بی کفن به نیابت از همه ی شهدا به ویژه شهدای اخیر مدافع امنیت و شهدای مدافع حرم
هر روز به نیابت از یک شهید. امروز به نیابت از شهید #سیدمرتضی_دادگر شهید شاخص استان مازندران شهر ساری
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶 ماجرای جالبی را مشاهده میکنید از شهیدی که پس از گذشت 17 سال از شهادتش، زنده میشود و به یکی از اعضای کمیته تفحص شهدا کمک میکند تا مشکلاتش حل شود.
🔷 مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🟡 ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(هدیه به محضر امام زمان وارواح پاک محمدوال محمدوشهدا،کام مبارکتان رامعطربه عطر8صلوات به عشق امام رضا (ع) کنیم )
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3
🔷خاطره ای عجیب از عنایت شهدا
تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودندبرای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد.آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه هاچند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت رابا نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود..نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...
پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.
پی نوشت۲. آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش در بقعه امام زاده جبار
#به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتابپیوندید👇.
https://eitaa.com/joinchat/4073259207Cd2916ef4d3