هدایت شده از بصیرت
💢صفحه اول روزنامههای دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
┄┅┅┅┅♦️BASIRAT♦️┅┅┅┅┄
🇮🇷| basirat.ir
🇮🇷| @basirat_fa
هدایت شده از بصیرت
📰 نشریه اخبار و تحلیلهای دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲
🔗 ادامه مطلب را از اینجا بخوانید
📌#نشریه_اخبار_و_تحلیل_ها
┄┅┅┅┅♦️BASIRAT♦️┅┅┅┅┄
🇮🇷| basirat.ir
🇮🇷| @basirat_fa
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🌷 #معرفی_کتاب | ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
🔹حسین فردوست؛ دوست صمیمیای که رضاخان برای پسرش برگزید و او را همراه ولیعهد به سوئیس برای تحصیل در کالج «لهروزه» فرستاد. فردی که تا آخرین روز حکومت پهلوی صمیمیترین دوست شاه شناخته میشد؛ تا جایی که حق داشت با شاه و ملکه بر سر یک میز غذا بخورد، محرمانهترین اسرار محمدرضا در مخفیانهترین ارتباطات او را بداند و در رأس مهمترین ارگان اطلاعاتی رژیم پهلوی، «دفتر ویژهی اطلاعات»، که سازمان اطلاعاتی شخصی شاه محسوب میشد، بر کل سیستم سیاسی و اطلاعاتی کشور و حتی بر ساواک، نظارت داشته باشد. فردی که حسنعلی منصور ابلاغ حکم نخستوزیریای که آمریکا و انگلیس دستورش را صادر کرده بودند، از او مطالبه میکند.
🔹کتاب از دورهی کودکی محمدرضا تا روزهای آخر حکومت پهلوی را با جزئیات جذاب و روان بیان کرده و ویرایش آن نیز فاقد هرگونه جهتگیری سیاسی است و اغلب توضیحات و معرفی شخصیتهایی که از آنها نام برده شده (همچون تیمورتاش، فروغی، هویدا، شریف امامی و...) براساس اسناد بهصورت مستقل در جلد دوم ارائه شده است که نقش مکمل خاطرات را دارد.
💻 بخش کتاب و کتابخوانی رسانه KHAMENEI.IR در ایام عید انقلاب، به مرور به معرفی کتابهایی با موضوع انقلاب اسلامی میپردازد.
🌷 #عید_انقلاب
🔍 ادامه را بخوانید:
khl.ink/f/28903
هدایت شده از KHAMENEI.IR
❤️ ویژه #عید_انقلاب | تو یوسف میشوی!
🔹خاطرات حضرت آیتالله خامنهای از مبارزات دوران طاغوت و پیروزی انقلاب اسلامی
🔶 در یاد من خوابهای عجیبی مانده. یکی به گمانم مربوط به سال ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ باشد. در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلامگرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند. چنانکه جز چند تن از رفقا با من در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند. در آن شرایط، خواب دیدم که حضرت امام خمینی(ره) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانههای مشهد واقع در نزدیکی خانه پدر من روی زمین است. غم و اندوه وجودم را فرا گرفته بود. تابوت را روی دوش گرفتیم. جمعیت انبوهی هم در پی جنازه به حرکت در آمدند که در میان آنها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت میکردم.
🔷 با صدای بلند میگریستم و از شدت تالّم و تاثّر با دست روی زانوی خود میزدم. چیزی که بر درد من میافزود این بود که میدیدم برخی علما بدون اینکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بیآنکه احساس اندوهی در آنها مشاهده شود با هم صحبت میکنند و میخندند! جنازه به آخر شهر رسید. بیشتر تشییعکنندگان بازگشتند اما جنازه راه خود را در بیرون از شهر ادامه داد. بیست سی تشییعکننده همچنان در پی جنازه حرکت میکردند. بیشتر تشییعکنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشییعکننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم. تابوت را بالای تپه قرار دادیم. من به پایین پا نزدیک شدم تا درحالی که چهره حضرت امام را میبینم، با او وداع کنم.
🔶 ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت میکند تا اینکه انگشت اشارهاش به پیشانی من رسید و آن لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. با شگفتی و حیرت نگاه میکردم. لبهایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف میشوی... تو یوسف میشوی! خوابم را برای خیلی از بستگان و دوستان نقل کردم از جمله برای مادرم (رحمةاللهعلیها) که فوراً آن را چنین تعبیر کرد: بله یوسف خواهی شد به این معنی که همواره در زندان خواهی بود!
🖼 برگرفته از کتاب "خون دلی که لعل شد"
🌷 بخش درس و عبرت رسانه KHAMENEI.IR در ایام عید انقلاب، هر شب ساعت ۲۱، بخشی از خاطرات را منتشر میکند.
🌷 Farsi.Khamenei.ir