با عرض سلام ادب و احترام خدمت شما خیرین عزیز
شما خیر عزیز تنها با کمک 10هزار تومان به نیت و نذر شهید میتوانید برای دومین سال پیاپی دختران جهادی خورشید و خادمین شهدا را در برپایی ایستگاه صلواتی حضرت زهرا (س)همراهی بفرمایید.
گروه جهادی دختران خورشید خادم شهدا
6273817010138489
لطفا رسانه باشید در این خیر کثیر
#تلنگر🖐🏼!'
رفیقبههیشکےتکیہنکن!
همہچےفانیہ،
تمومشدنیہ...
بہکسےیاچیزےتکیہکنکہ
خودشبینیازباشہ!
آرھرفیق...
فقطخداسکہمیشهراحتبهشتکیہکرد
فقطبہخداتکیہکن(:
#الیساللهبکافعبدھ♥️
بسم الله الرحمن الرحیم
📩 #حدیث ♨️ #فتنه
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله:
ليأتينّ على النّاس زمان يكذّب فيه الصّادق و يصدّق فيه الكاذب و يخوّن فيه الأمين و يؤتمن الخئون و يشهد المرء و لم يستشهد و يحلف و إن لم يستحلف و يكون أسعد النّاس بالدّنيا لكع بن لكع لا يؤمن باللَّه و رسوله.
زمانی به مردم رسد که #راستگو را تکذیب کنند و #دروغگو را تصدیق کنند و امین را خائن شمارند و #خائن را مومن پندارند و مرد بی آنکه شهادت از او خواهند شهادت دهد و بی آنکه قسم از او خواهند قسم خورد و خوشبخترین مردم فرومایه پسر فرومایه باشد که به خدا و پیغمبرش ایمان ندارد.
نهج الفصاحه ص 654، حدیث 2366
اللهم عجل لولیک الفرج
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💦دُعاءُ روز پنجشنبه وزیارت روز پنجشنبه که روز زیارتی امام حسن العسکری علیهالسلام💦
⚜بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ⚜
اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى اَذْهَبَ اللَّيْلَ مُظْلِماً بِقُدْرَتِهِ وَجاءَ بِالنَّهارِ مُبْصِراً بِرَحْمَتِهِ وَكَسانى ضياءه وَاَنا فى نِعْمَتِهِ اَللّـهُمَّ فَكَما اَبْقَيْتَنى لَهُ فَاَبْقِنى لاَِمْثالِهِ وَصَلِّ عَلَى النَّبِىِّ مُحَمَّد وَآلِهِ وَلا تَفْجَعْنى فيهِ وَفى غَيْرِهِ مِنَ اللَّيالى وَالاَْيّامِ بِارْتِكابِ الَْمحارِمِ وَاكْتِسابِ الْمَآثِمِ وَارْزُقْنى خَيْرَهُ وَخَيْرَ ما فيهِ وَخَيْرَ ما بَعْدَهُ وَاصْرِفْ عَنّى شَرَّهُ وَشَرَّ ما فيهِ وَشَرَّما بَعْدَهُ اَللّـهُمَّ اِنّى بِذِمَّةِ الاِْسْلامِ اَتَوَسَّلُ اِلَيْكَ وَبِحُرْمَةِ الْقُرْآنِ اَعْتَمِدُ عَلَيْكَ وَبِمُحَمَّد الْمُصْطَفى صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ اَسْتَشْفِعُ لَدَيْكَ فَاعْرِفِ اَللّـهُمَّ ذِمَّتِىَ الَّتى رَجَوْتُ بِها قَضاءَ حاجَتى يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ اَللّـهُمَّ اقْضِ لى فِى الْخَميسِ خَمْساً لا يَتَّسِعُ لَها اِلاّ كَرَمُكَ وَلا يُطيقُها اِلاّ نِعَمُكَ سَلامَةً اَقْوى بِها عَلى طاعَتِكَ وَعِبادَةً اَسْتَحِقُّ بِها جَزيلَ مَثُوبَتِكَ وَسَعَةً فِى الْحالِ مِنَ الرِّزْقِ الْحَلالِ وَاَنْ تُؤْمِنَنى فى مَواقِفِ الْخَوْفِ بِاَمْنِكَ وَتَجْعَلَنى مِنْ طَوارِقِ الْهُمُومِ وَالْغُمُومِ فى حِصْنِكَ وَصَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَاجْعَلْ تَوَسُّلى بِهِ شافِعاً يَوْمَ الْقِيامَةِ نافِعاً اِنَّكَ اَنْتَ اَرْحَمُ الرّحِمينَ. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
💦روز پنجشنبه روز زیارتی امام حسن بن علي العسكري صلوات الله عليه💦
⚜بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ⚜
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَلِيَّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَخالِصَتَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اِمامَ الْـمُؤْمِنينَ وَوارِثَ الْمُرْسَلينَ وَحُجَّةَ رَبِّ الْعالَمينَ، صَلَّى اللهُ عَلَيْكَ وَعَلى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، يا مَوْلايَ يا اَبا مُحَمَّد الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ اَنَا مَوْلىً لَكَ وَلاِلِ بَيْتِكَ وَهذا يَوْمُكَ وَهُوَ يَوْمُ الْخَميسِ وَاَنـَا ضَيْفُكَ فيهِ وَمُسْتَجيرٌ بِكَ فيهِ فَاَحْسِنْ ضيافتي واِجارَتي بِحَقِّ آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ .
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_صد_و_هفدهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده...
گنگ نگاهم کرد .
همون جور که گوشه چادر رو گرفته بودم گفتم :
- شما فکر میکنید اون خانومی که دیشب فرار کرده من بودم ؟!
با شنیدن حرفم چشماش برق عجیبی زد و تلفن رو روی میز قرار داد .
× من کی گفتم اون خانوم فرار کرده ؟!
گفتم غیبش زده !
ای خاک تو سَرت مروا ، باز سوتی !
با لکنت گفتم :
- خ ... ب ... ه ... هرچی .
سمیه ... ب ... به ... م ... من گفت ... ف ... رار کرده.
چند لحظه ای به صورتم خیره موند و بعد گفت :
× بفرمایید بشینید.
روی مبل رنگ و رو رفته ای نشستم و سمیه هم بلافاصله کنارم نشست .
سهراب هم روی مبل تک نفره ای رو به روی من نشست .
آب دهنمو قورت دادم و گفتم:
- میشنوم .
سهراب نگاهی به سمیه کرد و گفت :
× میشه برای من یه لیوان آب بیاری ؟
واسه مهمونمون هم یکم میوه بیار .
سمیه نگاه مشکوکی کرد و با ، باشه ای از جاش بلند شد .
- سمیه جان من تازه صبحونه خوردم برای من چیزی نیار .
سمیه سرشو تکون داد و به سمت آشپزخونه رفت .
سهراب نفسی تازه کرد .
× دلیل اینکه گفتم بیاید اینجا این بود که ...
ببینید من اهل مقدمه چینی نیستم !
رُک و رو راست میگم که آقای حجتی دیشب تا صبح وجب به وجب خوزستان رو دنبال اون خانمه گشته .
از طرفی اومدن شما به اینجا ...
اومدن شما به اینجا ...
لا الله الا الله .
شما اون خانومه هستید ؟
سعی کردم خونسردیم رو حفظ کنم .
- چرا فکر می کنید من اون خانومه هستم ؟!
× چون تمام نشانه ها همین رو میگه ...
- من دوست نرگس هستم .
بخاطر طلاق پدر و مادرم ، از تهران پناه آوردم به اینجا ...
حدودا نیم ساعت دیگه هم برمیگردم تهران .
نمی دونم اون دختره احمق روی چه حسابی فرار کرده ...
یعنی همون گم شده ...
ولی شما اشتباه فکر می کنید من اون دختره نیستم .
خواست حرفی بزنه که موبایلش زنگ خورد .
بعد از اینکه تلفن رو قطع کرد رو به من گفت :
× عمو جلال زنگ زده میگه آماده شید تا بیان .
حرفی که خواست بزنه رو یادش رفت و سریع از خونه خارج شد ...
ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_صد_و_هجدهم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده...
بعد از رفتن سهراب سریع به سمت در دویدم و از پشت پرده نگاهی به داخل حیاط انداختم ، موتورش رو روشن کرد و رفت .
نفس راحتی کشیدم و به سمت مبل ها رفتم .
لیوان آبی که سمیه برای سهراب ریخته بود و سهراب نخورده بود رو یک نفس سر کشیدم و خودمو روی مبل پرت کردم ...
آخیش ، اینم گذشت .
با شنیدن صدای بسته شدن در به خیال اینکه دوباره سهراب برگشته سریع خودم رو جمع و جور کردم .
خاله اَمینه و عمو جلال باهم وارد هال شدن .
بلند شدم و سلامی کردم .
خاله اَمینه با لحن زیبایی که داشت گفت :
+ دخترم بیا اینجا .
همراهش به سمت آشپزخونه قدم برداشتم .
خاله اَمینه از توی در پایینی اجاق گاز یه پلاستیک در آورد و یه قابلمه رو توی پلاستیک گذاشت .
یه پلاستیک مشکی هم از زیر چادرش در آورد و به سمتم گرفت .
+ بیا مروا جان .
این پلاستیک غذا برای تو راهته .
اینم یه هدیه ناقابل از طرف من و سمیه اس .
ذوق زده دستامو به هم کوبیدم و مثل بچه ها پریدم بغلش .
از این همه لطفی که به من داشت متعجب شده بودم .
آخه آدم به این خوبی ؟!
خب دروغ چرا ، توی عمرم همچین آدمایی ندیده بودم .
تشکری کردم و با خنده گفتم :
- خاله جون میگم این کبه هست دیگه ؟!
خاله اَمینه بلند بلند شروع کرد به خندیدن .
+ نه دخترم ، این ظرف کوچیکه توش رنگینکه .
اونم که نافلست .
- تا حالا نخوردم ولی از بوش معلومه که خوشمزست.
خنده ای کرد و گفت:
+ای زبون باز.
لبخندی زدم و بوسی روی گونش کاشتم و با ذوق به سمت اتاق سمیه رفتم .
ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃
https://EitaaBot.ir/counter/t5xeo
بچه شیعه ها ی یاعلی بگید🙂💛
AUD-20220418-WA0017.mp3
5.76M
#صوتفوقالعادهزیبا
✨دعای زیبای ال یاسین
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
AUD-20220814-WA0004.mp3
7.1M
گمشده نوکرت توی دنیا....
#امام_زمان
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج