eitaa logo
عکس مذهبی
322 دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
156 ویدیو
16 فایل
[نیستَم اهْـل حساب و هندسہ امّا بدان بینِ اشکـال ࢪیاضے عاشق شش گوشه‌ـم🌿] [آیدۍ مدیࢪ ڪاݩاݪ جہت انتقاد و تبادݪ] ➜ @sayyed_alii313] -آیدے مدیࢪان⌕ ➜ @sayyed_alii313]
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼دلیل اینکه قلب های مردم در فراق شهید حاج قاسم سلیمانی میسوزد چیست؟ ✍یکی از علما فرمودند: "دلیل اینکه مردم برای سردار سلیمانی اشک ریختند و قلبشان سوخت و هنوز هم آرام نشدند این است که قلب قطب عالم امکان حضرت بقیه الله عج به درد آمده و اشک آن حضرت جاری شده و این مطلب برکل عالم تاثیر میگذارد. ماهنوز سردار سلیمانی را نشناختیم." ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸🌸 ******* ☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ ♦️ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود. اصرار کردم... 🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی. 🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. 💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. ♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. 🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. 🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم. چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد... 🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. 💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد... 💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. 🔆 یکی دو نفر از بستگان می‌خواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند... به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم.... 🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. 💥احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار... 🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم... ✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. ☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم. ⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم... ♻️ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم. ❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمی‌توانستم ادامه دهم. 💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم. چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود. با یک نگاه آنچه می‌خواستیم منتقل می‌شد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود. ✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن! 🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟! 💠ادامه دارد....منتظر باشید💓 ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
موضوع:شهید عباس بابایی کاری از نوجوانان پر شور و انقلابی ما (طاها ابوالقاسمی و حسین شیرازی)
کانال عکس مذهبی❤️ ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
کانال عکس مذهبی❤️ ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
کانال عکس مذهبی❤️ ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
کانال عکس مذهبی👋 ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
حاجیان جمع اند دور هم همه پس کجا رفته حسـین فاطمه حاجـیان رفتند یکـسر درمنا پس چرا اورفته سوی کربـلا او بجای موی سر ،سـر میدهد قاسـم و عـباس و اکبر میدهد سعی حـج او صفا باخنجر است مروه اش قبر علـی اصغر است ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
| ∞| ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
ادامه داریم هنوز ... انقلابی، انقلابی است؛ او در هر زمان و مکان و روزگاری انقلابی می ماند، پس ما ادامه داریم هنوز... ╭─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╮ @aks_mazhhabii ╰─-┅═ঊঈ🔶ঊঈ═┅-─╯
💠وقتی مهتاب گم شد ... 🍃🌸کتاب بسیار ارزشمندی است که اشک را بر چشمان جاری ساخت. من همه این کتاب را خواندم و در اغلب اوراق کتاب گریه کردم. شهید خوش لفظ خیلی زیبا، صادقانه، عارفانه و خیلی عامیانه خاطرات زیبای خودش را بیان کرد. ◾ 🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺 💓_______•_•_______💓 @aks_mazhhabii