eitaa logo
🥀عکس نوشته ناب🥀مذهبی❄
25.1هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
6هزار ویدیو
91 فایل
🌸 متن های زیبا 🌸 🌸 عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌸 شما بهترین هستید که بهترین را انتخاب کرده اید 🌸 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات بلامانع است😍 ارتباط با مدیر👈🏻 @ya_Ali110
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 سلام 🦋 آن سلامی كه به سین 🌼 نقش سلامت دارد 🌺 لامِ آن 🦋 لطف و لطافت دارد 🌺اَلِفَش 🦋 اُلفتِ بی پایانی است 🌺 میم آن 🦋 عطر محبّت دارد 🌼 سلام و درود 🦋 صبح زیباتون بخیر 🌼 روزتون سرشار از دلخوشی @akse_nab 🌼🍃
نیایش صبحگاهی🌼🍃 🌼 خدایا  هر روز صبح بخیر تو ، یعنی، امروز هم نفس بکش... 🌼 خوب من ! می دانم تو مرا فراموش نخواهی کرد، پس اجازه بده من هم هر لحظه از امروزم را به ياد تو باشم. 🌼 الهی می ترسم کودک درونم پیر شود و بدون عشق و اشتياق بیدار شوم. آن وقت صبح دیگر آغاز نیست! پایان است... پایان زنده نفس کشیدن هایم! 🌼 مهربانا ! مرا با عشق خود هر روز صبح بيدار كن، تا تو را عاشقانه سپاس گويم. 🌼الهی آمین @akse_nab 🌸🍃
🌷چهارشنبه تون زیباتر از هر گل 🌼پــــروردگــــارا 🌷نا امیدے‌ را خـط بـزن 🌼و عشق و امید را بـر مـا 🌷ببخش و تقدیر دوستانمان 🌼را چـنـان زیبـا بـنـویـس 🌷که گویی در بـهشت 🌼زندگی میکنن 🌷روزتون سرشار از عشق و محبت @akse_nab 🌷🍃
🌷می‌توان زیبا زیست 🌿نه چنان سخت 🌷که از عاطفه دلگیرشویم.. 🌷نه چنان بی مفهوم 🌿که بمانیم میان بد و خوب 🌷لحظه ها می گذرند 🌿گرم باشیم پر ازفکر وامید 🌷عشق باشیم و 🌿سراسر خورشید 🌷 سلام صبحتون عالی 🌿چهارشنبه تون پر از بهترینها @akse_nab 🌷🍃
🌹گل اگر به ریشه 🍃و اصلش متصل باشد 🌹با مقداری 🍃آب زنده می ماند 🌹اما اگر از ریشه 🍃و اصلش 🌹جدا شود خواهد مرد !! 🍃هر چند که کنار 🌹دریایی بیکران باشد ... @akse_nab 🌹🍃
وقتی که راه نمی روی زمین هم نمی خوری. این "زمین نخوردن" محصول سکون است نه مهارت. وقتی تصمیم نمی گیری وکاری نمی کنی،مسلما اشتباه هم نمی کنی؛ این "اشتباه نکردن" محصول انفعال است نه انتخاب. خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را برخود ببندی و فقط پرهیز کنی؛ خوب بودن در انتخاب های صحیح ماست که معنا پیدا کرده و شکل می گیرد. اشتباه کنید اما آن را مجددا تکرار نکنید!! املای ننوشته غلط ندارد... @akse_nab 🌸🍃
به صد جان میخرم گردی که خیزد از سر راهت سلام بهانه ی خورشید برای طلوع @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دوستان گلم روز خوش🌷🍃 امروز برایتان دعامےکنم کہ گلهای وجودنازنینتان هیچگاه پژمرده نشود🌷🍃 شاپرکهای باغچه دلتان هرگزمحتاج مرهم نباشند و خورشید زندگیتان هیچگاه غروب نکند🌷🍃 @akse_nab 🌷🍃
🌸در باغ ولایت گل خوشبوست رضا 🎉سروچمن گلشن مینوست رضا 🌸نومید مشو زدرگه احسانش 🎉زیرا به جهان ضامن اهوست رضا 🌸پیشاپیش میلاد 🎉هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت باد @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺چهارشنبہ تون دل انگیز 🍃امروز خودت رو با 🌺زیبایی های 🍃محیط زندگیت 🌺درگیر کن 🍃لذت های زندگیت رو 🌺جدی بگیر 🍃و مطمئن باش 🌺هر روزی که دوباره 🍃بتونی آفتاب رو ببینی 🌺روز شانس توست... 🍃روزتون بانشاط و زیبـا @akse_nab 🌺🍃
چهارشنبه تون عالی و بینظیر💗 🌸💫امروزتون پراز 💗💫اتفاقهای خوب 🌷💫وشگفت انگیز 🌸💫امیدوارم 💗💫سلامتی 🌷💫برکت 🌸💫بهروزی 💗💫زندگی آروم 🌷💫خوشبختی 🌸💫و نگاه خـدا 💗💫همیشه همراهتون باشه💐 @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر خانمی اومده تو این کانال دیگه به شوهرش بی احترامی نکرده😲 از دست شوهرت خسته شدی دیگه اَمونت رو بریده😐 روزی ۱۰ دقیقه بیا اینجا 😍 مطالب این کانال است🤗 http://eitaa.com/joinchat/3794993160C8e3b34dab3 آقایون اینجا چکار میکنن🙄
پرسیدم... در "حال زندگی کردن" به چه معناست...؟! + گفت یعنی یاد بگیری با داشته‌هات زندگی کنی، نه با حسرت نداشته‌هات... 🌿🌼 @akse_nab 🌼🍃
🌸در این دنیا دو چیز بهترینند؛ 🍹زندگی کردن از سر شوق 🌷و خندیدن از ته دل! 🌸ازصمیم قلبم 🍹در این عصر زیبا هر دو را 🌷برایتان ازخداونـد مهربان خواســتارم عصرتون بخیـر🍹🌷 @akse_nab 🌷🍃
🔘 داستان کوتاه یک‌ داستان یک ‌پند بیست سال پیش بود از تهران می‌آمدم... سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم. ده‌‌هزار تومان پول همراه داشتم... اتوبوس در یک غذاخوری بین‌راهی برای صرف شام توقف کرد. به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم. در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم. دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت. دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود! شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پول‌هایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال. وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت. مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمی‌توانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم. لقمه را آرام آرام می‌خوردم چون اگر تمام می‌شد، باید پول را می‌دادم. می‌خواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم. آرام در چهره چند نفری که ساندویچ می‌خوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید می‌دانستم کسی باور کند واقعاً بی‌پولم.! با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجویی‌ام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پول‌هایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن. مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونت‌ات را بفروش اگر نداری. خنجری بر قلبم زد. سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند. مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعت‌ام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم. مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا می‌توانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور می‌توانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟» با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند. مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.» گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.» مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد. گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را می‌دهی.» گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مرده‌ام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه می‌دهم.» مرد جوان گفت: «بخشیدم» * آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول الله‌تعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند می‌پندارد.* ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @akse_nab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷به گوش دل ندا آمد، ❤️که يار دلربا آمد 🌷به درد ما دوا آمد، ❤️رضا آمد، رضا(ع) آمد 🌷خدا داد آنچه را وعده،‌ ❤️بشد در ماه ذيقعده 🌷که آمد بهترين بنده، ❤️رضا آمد ، رضا آمد 🌷پیشاپیش میلاد امام رئوف مبارک💐 @akse_nab 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 داستان کوتاه "کرامت امام رضا در حق دزد" تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام. رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار. "ابراهیم جیب بر کی بود؟!" از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد! حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!" رئیس کاروان با خودش گفت: خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال! اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم." رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده. بالاخره پیداش کرد! گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟ (ولی جریان خوابو بهش نگفت) ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! " رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم." فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!" ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم. کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن! اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد! رئیس گفت: "ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!" ابراهیم خندید و گفت: وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد! همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت: "ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟" چون "حضرت به من فرمودن،" حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟ ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت: یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟ از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید." و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت... مشهد... روبروی ایوان طلا... خیره به گنبد طلا... اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي.... ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @akse_nab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا