eitaa logo
🥀عکس نوشته ناب🥀مذهبی❄
24.6هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
6.4هزار ویدیو
91 فایل
🌸 متن های زیبا 🌸 🌸 عکس های زیبا و خاص و مناسبتی 🌸 شما بهترین هستید که بهترین را انتخاب کرده اید 🌸 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات بلامانع است😍 ارتباط با مدیر👈🏻 @ya_Ali110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: 🌺 أطِبْ كَسبَكَ تُستَجَبْ دَعوَتُكَ، فإنَّ الرّجلَ يَرفَعُ اللُّقْمَةَ إلى فِيهِ (حَراما) فما تُستَجابُ له دَعوَةٌ أربَعينَ يوما 🌺 🌺درآمدت را پاك كن تا دعايت مستجاب شود؛ زيرا هرگاه آدمى لقمه اى حرام به دهان خود ببرد تا چهل روز دعايى از او پذيرفته نمى شود🌺 📕ميزان الحكمه جلد4 صفحه30 @akse_nab 🌸🍃
🤍دوشنبه تون پُر از بهترینها 🌼امروزتون پراز نیکی 🤍زندگیتون پرشـور 🌼و پراز رحمت الهی 🤍دلتون پراز حس خوشبختی 🌼زندگيتون پراز 🤍سلامتی و کامیابی @akse_nab 🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️با افکار زیبا, زندگیتان را تغییر دهید: ♦️1- تصمیم بگیرید که شاکر و قدردان باشید. بارها و بارها این کار را انجام دهید. ♦️2- بیش از حد نگران اتفاقات پیش رو نباشید. شاید مدام فکر کنید که در گذشته باید کار دیگری انجام می دادید, اما به یاد داشته باشید نباید در این افکار غرق شوید و از لحظه اکنون غافل شوید. ♦️3- شما نمی دانید که آینده چه چیزی برایتان به ارمغان دارد, پس بهترین کار این است که بهترین استفاده را از زمان حال داشته باشید. ♦️4- دو چیز بیش از بقیه, روزتان را می سازد, صبر و شکیبایی و دومی دیدگاه شما به زندگی. ♦️5- صبر کردن به معنای انتظار کشیدن نیست, بلکه به این معنی است که در هنگام تلاش کردن برای رسیدن به خواسته خود, همواره نگرشتان را مثبت نگه دارید. @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛کاسه ی محبتمان را پر کنیم 🌼از رنگهای زیبا 💛رنگ امید 🌼عشق و مهربانی 💛نجابت 🌼تک تک این رنگها 💛در وانفسای این دینا فانی 🌼به کارمان می آید @akse_nab 🌸🍃
♥️دوشنبـه تون زیبــا 🌷ان شـاءالله ♥️خدا قسمت کنه 🌷هرانچه آرزو دارید 🌷لحظه های خوب ♥️لحظه های شیرین 🌷لحظه های سربلندی و ♥️لحظه های خوشبختی 🌷دوشنبه تون پُر گُل @akse_nab 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼لحظات سرشار از نیروی عشق و شادی 💛 هستند قلبتون را بسوی💛 آنها باز کنید تا به آرامش😇 و خوشبختی برسید🌼🍃 💛زندگیتون شـاد صبحتون به شادابی گل🌼🍃 @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️هر روز صبح که چشم می‌گشایی ، یعنی قرار است که باشی ...🌸 یعنی هنوز باید نقشت را در این صحنه شگفت زندگی بازی کنی 🌸 یعنی هنوز فرصت داری تا زندگی کنی و هر روزی جدید می‌تواند آغازی جدید باشد🌸🍃 🌸نگاهی نو 🌸حضوری نو 🌸تجربه‌ای نو 👈برای تو … پس امروزت را زندگی کن 🤗🌸🍃 @akse_nab 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼صبحتون بخیر وشادے 🍃💛روزتون پربار 🍃🌼ولحظاتتون خاطره انگیز 🍃🌼براتون روزے آرام 🍃💛ولے پرشور و زیبا 🍃🌼و پر از نغمـہ هاے شاد 🍃💛آرزو مے ڪنم @akse_nab 🌸🍃
🌸✨در آخرین 💞✨دوشنبه اردیبهشت مـاه 🌸✨از خـدا میخواهم 💞✨هر آنچه آرزو داریـد 🌸✨بی دلیل نصیبتان شود 💞✨عشق و آرامش 🌸✨در کنارتان 💞✨عزت و خوشبختی 🌸✨همراهتان 💞✨سلامتی و تندرستی 🌸✨همیشہ در وجودتان باشـد 💞✨دوشنبه تون زیبا و پر برکت @akse_nab 🌸🍃
🌼🍃آخرین دوشنبه 🍃🌷اردیبهشت ماهتون عالی 🌼🍃امروزتون پراز موفقیت 🍃🌷لحظاتتون سرشاراز آرامش 🌼🍃دلتون از محبت لبریز 🍃🌷تنتون از سلامتی سرشار 🌼🍃زندگیتون از برکت جاری 🍃🌷و خدا پشت پناهتون باشه @akse_nab 🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘حکایت بهلول دانا يکى بود يکى نبود. پيرزنى بود که دو پسر داشت. يکى از آنها بهلول دانا و ديگرى کدخداى آبادى بود. يک شب تاجرى در خانهٔ پيرزن بيتوته کرد و از او خواست ده تا تخم‌مرغى را که دارد برايش بپزد. پيرزن ده تا تخم مرغ را پخت و به تاجر داد تا بخورد. تاجر خورد و پرسيد: پولش چقدر مى‌شود؟ پيرزن گفت: با نانى که خوردى سى شاهي. تاجر گفت: صبح موقع رفتن سى شاهى را به تو مى‌دهم. صبح شد، پيرزن زودتر از تاجر بلند شد و به صحرا رفت. تاجر که برخاست پيرزن را نديد. با خود گفت: سال ديگر سى شاهى را با سودش به پيرزن مى‌دهم.سال ديگر تاجر رفت در خانهٔ پيرزن و به‌جاى سى‌شاهى يک تومان به او داد. پيرزن خوشحال پيش همسايه‌اش رفت و ماجرا را براى او تعريف کرد. همسايه گفت: تاجر سر تو را کلاه گذاشته است. اگر آن ده تا تخم‌مرغ را زير مرغ مى‌گذاشتي، جوجه مى‌شدند، جوجه‌ها مرغ مى‌شدند، مرغ‌ها تخم مى‌کردند و پولشان يک عالمه مى‌شد! پيرزن رفت پيش کدخدا و از تاجر شکايت کرد. کدخدا تاجر را به زندان انداخت.از قضا بهلول سرى به زندان برادرش زد و تاجر را در آنجا ديد. تاجر ماجراى خودش را براى بهلول تعريف کرد. بهلول رفت و دو لنگه بار گندم از برادرش گرفت. بعد پيش مادرش رفت و از او ديگ خواست. مادرش پرسيد: چه کار مى‌خواهى بکني؟ بهلول گفت: مى‌خواهم گندم‌ها را بپزم، بعد بکارم تا سبز شوند. پيرزن به نزد پسر ديگرش، کدخدا رفت و گفت: اين برادر تو واقعاً ديوانه است. مى‌خواهد گندم پخته بکارد! کدخدا و مادرش رفتند پيش بهلول. کدخدا گفت: گندم پخته که نمى‌رويد. بهلول گفت: از تخم‌مرغ پخته جوجه درنمى‌آيد! بهلول دانا گفت: اگر درنمى‌آيد چرا تاجر بيچاره را زندانى کردي. کدخدا نتوانست جوابى بدهد و ناچار تاجر را از زندان آزاد کرد. بهلول دانا، يک تومان را از مادرش گرفت و به تاجر داد و گفت: اين هم غرامت زندانى شدن ناحق تو ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─ @akse_nab