دوستان گلم روز خوش🌷🍃
امروز
برایتان دعامےکنم
کہ گلهای وجودنازنینتان
هیچگاه پژمرده نشود🌷🍃
شاپرکهای باغچه دلتان
هرگزمحتاج مرهم نباشند
و خورشید زندگیتان
هیچگاه غروب نکند🌷🍃
@akse_nab 🌷🍃
🌸در باغ ولایت گل خوشبوست رضا
🎉سروچمن گلشن مینوست رضا
🌸نومید مشو زدرگه احسانش
🎉زیرا به جهان ضامن اهوست رضا
🌸پیشاپیش میلاد
🎉هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت باد
@akse_nab 🌸🍃
1.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺چهارشنبہ تون دل انگیز
🍃امروز خودت رو با
🌺زیبایی های
🍃محیط زندگیت
🌺درگیر کن
🍃لذت های زندگیت رو
🌺جدی بگیر
🍃و مطمئن باش
🌺هر روزی که دوباره
🍃بتونی آفتاب رو ببینی
🌺روز شانس توست...
🍃روزتون بانشاط و زیبـا
@akse_nab 🌺🍃
چهارشنبه تون عالی و بینظیر💗
🌸💫امروزتون پراز
💗💫اتفاقهای خوب
🌷💫وشگفت انگیز
🌸💫امیدوارم
💗💫سلامتی
🌷💫برکت
🌸💫بهروزی
💗💫زندگی آروم
🌷💫خوشبختی
🌸💫و نگاه خـدا
💗💫همیشه همراهتون باشه💐
@akse_nab 🌸🍃
هدایت شده از انتخاب موفق❤ازدواج❤
هر خانمی اومده تو این کانال دیگه به شوهرش بی احترامی نکرده😲
از دست شوهرت خسته شدی
دیگه اَمونت رو بریده😐
روزی #فقط ۱۰ دقیقه بیا اینجا 😍
مطالب این کانال #معجزه است🤗
http://eitaa.com/joinchat/3794993160C8e3b34dab3
آقایون اینجا چکار میکنن🙄
پرسیدم...
در "حال زندگی کردن"
به چه معناست...؟!
+ گفت یعنی یاد بگیری با داشتههات
زندگی کنی، نه با حسرت نداشتههات...
#درحاݪزݩدگیکݩیـم🌿🌼
@akse_nab 🌼🍃
🌸در این دنیا دو چیز بهترینند؛
🍹زندگی کردن از سر شوق
🌷و خندیدن از ته دل!
🌸ازصمیم قلبم
🍹در این عصر زیبا هر دو را
🌷برایتان ازخداونـد مهربان خواســتارم
عصرتون بخیـر🍹🌷
@akse_nab 🌷🍃
🔘 داستان کوتاه
یک داستان یک پند
بیست سال پیش بود از تهران میآمدم...
سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم.
دههزار تومان پول همراه داشتم...
اتوبوس در یک غذاخوری بینراهی برای صرف شام توقف کرد.
به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم.
در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم.
دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت.
دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود!
شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پولهایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال.
وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت.
مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمیتوانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم.
لقمه را آرام آرام میخوردم چون اگر تمام میشد، باید پول را میدادم.
میخواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم.
آرام در چهره چند نفری که ساندویچ میخوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید میدانستم کسی باور کند واقعاً بیپولم.!
با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجوییام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پولهایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن.
مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونتات را بفروش اگر نداری.
خنجری بر قلبم زد.
سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند.
مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعتام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم.
مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا میتوانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور میتوانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟»
با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند.
مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.»
گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.»
مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد.
گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را میدهی.»
گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مردهام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه میدهم.»
مرد جوان گفت: «بخشیدم»
* آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول اللهتعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند میپندارد.*
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@akse_nab
🌷به گوش دل ندا آمد،
❤️که يار دلربا آمد
🌷به درد ما دوا آمد،
❤️رضا آمد، رضا(ع) آمد
🌷خدا داد آنچه را وعده،
❤️بشد در ماه ذيقعده
🌷که آمد بهترين بنده،
❤️رضا آمد ، رضا آمد
🌷پیشاپیش
میلاد امام رئوف مبارک💐
@akse_nab 🌷🍃