به صد جان
میخرم گردی که
خیزد از سر راهت
#سلام_امام_زمانم
سلام بهانه ی خورشید برای طلوع
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
دوستان گلم روز خوش🌷🍃
امروز
برایتان دعامےکنم
کہ گلهای وجودنازنینتان
هیچگاه پژمرده نشود🌷🍃
شاپرکهای باغچه دلتان
هرگزمحتاج مرهم نباشند
و خورشید زندگیتان
هیچگاه غروب نکند🌷🍃
@akse_nab 🌷🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🌸در باغ ولایت گل خوشبوست رضا
🎉سروچمن گلشن مینوست رضا
🌸نومید مشو زدرگه احسانش
🎉زیرا به جهان ضامن اهوست رضا
🌸پیشاپیش میلاد
🎉هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت باد
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺چهارشنبہ تون دل انگیز
🍃امروز خودت رو با
🌺زیبایی های
🍃محیط زندگیت
🌺درگیر کن
🍃لذت های زندگیت رو
🌺جدی بگیر
🍃و مطمئن باش
🌺هر روزی که دوباره
🍃بتونی آفتاب رو ببینی
🌺روز شانس توست...
🍃روزتون بانشاط و زیبـا
@akse_nab 🌺🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
چهارشنبه تون عالی و بینظیر💗
🌸💫امروزتون پراز
💗💫اتفاقهای خوب
🌷💫وشگفت انگیز
🌸💫امیدوارم
💗💫سلامتی
🌷💫برکت
🌸💫بهروزی
💗💫زندگی آروم
🌷💫خوشبختی
🌸💫و نگاه خـدا
💗💫همیشه همراهتون باشه💐
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
هدایت شده از انتخاب موفق❤ازدواج❤
هر خانمی اومده تو این کانال دیگه به شوهرش بی احترامی نکرده😲
از دست شوهرت خسته شدی
دیگه اَمونت رو بریده😐
روزی #فقط ۱۰ دقیقه بیا اینجا 😍
مطالب این کانال #معجزه است🤗
http://eitaa.com/joinchat/3794993160C8e3b34dab3
آقایون اینجا چکار میکنن🙄
۱۱ تیر ۱۳۹۹
پرسیدم...
در "حال زندگی کردن"
به چه معناست...؟!
+ گفت یعنی یاد بگیری با داشتههات
زندگی کنی، نه با حسرت نداشتههات...
#درحاݪزݩدگیکݩیـم🌿🌼
@akse_nab 🌼🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🌸در این دنیا دو چیز بهترینند؛
🍹زندگی کردن از سر شوق
🌷و خندیدن از ته دل!
🌸ازصمیم قلبم
🍹در این عصر زیبا هر دو را
🌷برایتان ازخداونـد مهربان خواســتارم
عصرتون بخیـر🍹🌷
@akse_nab 🌷🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🔘 داستان کوتاه
یک داستان یک پند
بیست سال پیش بود از تهران میآمدم...
سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم.
دههزار تومان پول همراه داشتم...
اتوبوس در یک غذاخوری بینراهی برای صرف شام توقف کرد.
به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم.
در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم.
دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت.
دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود!
شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پولهایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال.
وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت.
مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمیتوانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم.
لقمه را آرام آرام میخوردم چون اگر تمام میشد، باید پول را میدادم.
میخواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم.
آرام در چهره چند نفری که ساندویچ میخوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید میدانستم کسی باور کند واقعاً بیپولم.!
با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجوییام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پولهایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن.
مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونتات را بفروش اگر نداری.
خنجری بر قلبم زد.
سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند.
مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعتام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم.
مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا میتوانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور میتوانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟»
با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند.
مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.»
گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.»
مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد.
گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را میدهی.»
گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مردهام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه میدهم.»
مرد جوان گفت: «بخشیدم»
* آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول اللهتعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند میپندارد.*
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@akse_nab
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🌷به گوش دل ندا آمد،
❤️که يار دلربا آمد
🌷به درد ما دوا آمد،
❤️رضا آمد، رضا(ع) آمد
🌷خدا داد آنچه را وعده،
❤️بشد در ماه ذيقعده
🌷که آمد بهترين بنده،
❤️رضا آمد ، رضا آمد
🌷پیشاپیش
میلاد امام رئوف مبارک💐
@akse_nab 🌷🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
مداحی آنلاین - من نوکرمُ سلطان تویی - محمدرضا طاهری.mp3
3.58M
🌸 #میلاد_امام_رضا(ع)
💐من نوکرمُ سلطان تویی
💐من معتقدم ایمان تویی
🎤 #محمدرضاطاهری
👏 #سرود
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🔘 داستان کوتاه
"کرامت امام رضا در حق دزد"
تو "تبریز" و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن "پا بوس امام رضا" علیه السلام.
رئیس کاروان چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای "ابراهیم جیب بر" رو هم باخودت بیار.
"ابراهیم جیب بر کی بود؟!"
از اسمش معلومه "دزد مشهوری" بود تو تبریز که حتی کسی جرأت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفر بشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!
حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با "خودت بیارش مشهد!"
رئیس کاروان با خودش گفت:
خواب که "معتبر" نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو "کاروان" نمیمونه همه "استعفا" میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!
اما این خواب دو شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره "دنبال ابراهیم."
رفت "سراغشو" بگیره که کجاس، بهش گفتند؛ تو فلان محله داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی "نشونت" میده.
بالاخره پیداش کرد!
گفت: ابراهیم میای بریم مشهد؟
(ولی جریان خوابو بهش نگفت)
ابراهیم گفت: من که پول ندارم تازه همین ۵۰ تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه "پیرزن دزدیدم! "
رئیس گفت: عیب نداره تو بیا من "پولتم میدم."
فقط به این شرط که حین سفر "متعرض" کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، "آزادی!"
ابراهیم با خودش گفت؛ باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول "کاسب" شیم.
کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن "دزدای سر گردنه" به اتوبوس "حمله کردن" و "جیب" همه و حتی ابراهیم که جلوی اتوبوس نشسته بود رو "خالی کردن" و بعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!
اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن، ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت؛ از شما چقدر "پول دزدیدن" و بهشون میداد!
رئیس گفت:
"ابراهیم تو اینهمه پول از کجا آوردی؟!"
ابراهیم خندید و گفت:
وقتی "سر دسته دزدا" داشت از ماشین پیاده میشد همون لحظه جیبش رو "خالی کردم" و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!
همه "خوشحال" بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت:
"ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟"
چون "حضرت به من فرمودن،"
حالا فهمیدم "حکمت" اومدن تو چی بوده؟
ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت:
یعنی "حضرت" هنوز به من "توجه" داره؟
از همونجا "گریه کنان" تا "مشهد" اومد و یه "توبه نصوح" کنار قبر حضرت کرد و بعدم با "تلاش و کار حلال،" پولایی رو که قبلا "دزدیده بود"" میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید."
و در آخر هم در مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...
مشهد...
روبروی ایوان طلا...
خیره به گنبد طلا...
اللهم صلي عليٰ عليِ بْنِ موسَي الرِضَا المرتضي....
#امام_رضا
#دهه_کرامت
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@akse_nab
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼 درعوض همه نداشته هامون
🌺گاهی عزیزانی داریم
🌸که به یک دنیا میارزند
🌼خودشون
🌺رفاقتشون
🌸مرامشون و
🌼وجودشون
خدایا 🙏
به خاطر داشتنشان شکر🙏
🌼 🌺🌸 تقديم به شما
كه عزيزترينيد🌸🌺 🌼
@akse_nab 🌺🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
" کبوتر حرم اَت.... "
کبوتر حرم اَت هم نشدم من آقا
لیاقت کرم اَت هم نشدم من آقا
دوباره عکس تو دیدم دلم به گریه نشست
ببین که محتشم اَت هم نشدم من آقا
هوای تو چه خوش است و قشنگ
زائر محترم اَت هم نشدم من آقا
شدم تهی ز تعلّق به هر چه زیبایی
لیاقت قدم اَت هم نشدم من آقا
بگیر دست هموطن که غرق تشویشَ ست
کبوتر حرم اَت هم نشدم من آقا
✍ #ترانه_هموطن
از مجموعه شعر: #صحیفه_حسینی
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
۱۱ تیر ۱۳۹۹
🌸امشب
💫از خدایی که از همیشه
🌸نزدیکتر است برایتان
🌸عاشقانهترین
💫لحظات را میطلبم
🌸زیباترین لبخندها
💫را روی لبهایتان و
🌸آرام ترین لحظات را
💫برای هر روز و هر شبتان
شبتون در آغوش امن خدا💫✨
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹
⭐️ میلاد امام رضا مبارک
دعا می کنم امام رضا(ع)
مشکلات همه رو حل کنه
دعا می کنم ضامن آهو
ضامن غریبی و بی پناهی
همه ی ما توو دو دنیا باشه..
الهی همه تون حاجت روا باشید
⭐️زندگیتون امام رضایی
⭐️شــــــبتون پر از آرامـــــــــــــش
@akse_nab 🌸🍃
۱۱ تیر ۱۳۹۹