eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
کلمه ی خانمم کلمه ی خاصیه و به هر زنی نمیشه گفت ! 💕💕🍃🍃 @aksneveshteheitaa
🍃❤️🇮🇷ایرانِ زیبا🇮🇷❤️🍃 🍃🌸 عکس زیبایی از بارش برف در کویر مرنجاب؛ 🍃❤️طبیعت شهرستان آران و بیدگل کاشان استان اصفهان 🌹🌹 ..... @aksneveshteheitaa
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 😍✋ سرم رو بلند کردم رو به آسمون... خدایا نکنه دعای امیرعلی بگیره مطمئنا بهتر از منه و تو بیشتر دوستش داری! ولی میشه این یک بار من! یعنی اینبار هم من و حاجتهای امیرعلی خواستنم! _بیا دیگه محیا داری استخاره میگیری؟ نگاه از آسمون ابری گرفتم و رفتم سمت عطیه.. کفگیر بزرگ چوبی رو به دستم دادو من به زحمت تکونش دادم ... بازم دعا کردم و دعا ! یک قطره یخ زده نشست روی صورتم بازم نگاهم رفت سمت آسمون یعنی داشت بارون می اومدو بازم اولین قطره اش شده بود هدیه من؟! انگار امشب شب خاطره ها بود... که باز یک خاطره از بچگی هام جون گرفت جلوی چشمهام... انگار توی آسمون سیاه اون روز رو میدیدم، شفاف! همون روزی که توی حیاط خونه عمه یک قطره بارون نشست روی صورتم وامیرعلی باور نمیکردحرفم رو که داره بارون میاد!... میگفت وسط حرف زدن حواسم نبوده و آب دهن خودم پریده روی صورتم ولی این جور نبود، واقعا بارون بود! این خاطره خاص نبود ولی بازم من بزرگ شده بودم با فکرش و از اون روز هر وقت اولین قطره بارون رو هدیه میگیرم بازم قلبم پرمیزنه برای امیرعلی و میشم دلتنگش! چهارمین قطره سرد بارون با اشک داغم یکی شدو افتاد روی دستم که بی حواس کفگیر چوبی رو می چرخوند و دلم باز دیدن امیر علی رو می خواست! سرم رو که چرخوندم نگاهم بازم گره خورد به نگاهش ولی سریع نگاه دزدید ازمن وقلب من لرزید... پس امیر علی هم نگاهم میکرد حالاوقت حاجت خواستن بود.... پای دیگ نذری شب عاشورا ... زیر بارون و قلبی که پر از عشق امیر علی بود! خدایا میشه دلش بادلم بشه! حاشیه بلندروسریم رو روی شونه ام مرتب کردم و بعد با کلی وسواس کش چادرم رو روی سرم مرتب... لبخند محوی به خودم توی آینه زدم! یک هفته ای از شب عاشورامیگذشت و من امیرعلی رو خیلی کم دیده بودم ! همیشه بهونه داشت و بهونه! ولی حاالا قرار بود اولین مهمونی رو باهم بریم... خونه عموی بزرگ امیرعلی! تازه به خودم اومده بودم و انگار دعای شب عاشورام گرفته بود که از خودم بپرسم چرا من بارفتارهای امیرعلی کوتاه میام و سکوت میکنم بی اون که بپرسم حداقل علتش رو! حالا امشب مصمم بودم برای اینکه حداقل به امیرعلی نشون بدم دل عاشقم رو وبپرسم چرا نه؟! من و نه هیچکس همون سوالی که حاضر نبود جوابش رو بده ولی حاالا من می خواستم بدونم! _محیا مامان بدو آقا امیرعلی منتظره... با آخرین نگاه به آینه قدمهام رو تند کردم وبا صدای بلند از بابا و محمدو محسن دوتا داداش دوقلوی یازده ساله ام خداحافظی کردم ! مامان هنوز منتظرم بود من هم با گفتن خداحافظ محکم گونه اش رو بوسیدم و بعد از خونه زدم بیرون... پشت در حیاط کمی مکث کردم تا این قلب بی قرار م کمی آروم بگیره .. زیر لب خدا رو صدا زدم اروم زنجیر پشت در رو کشیدم وبیرون رفتم!.... 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 ..... @aksneveshteheitaa
👆اینم قسمت پر طرفدار کانالمون 🌹🌹🌹
موفقیت چیه این عکس و ببینید ارامش میده🌹 🆔️ @aksneveshteheitaa
آقاییم گفته تامنو داره خونمون دیه قندونبات لازم نداره درسته آقاییم ؟ ..... @aksneveshteheitaa
الهی امروززیباترین روز و بهترین ساعتها را پیش رو داشته باشید….. وبه همه آرزوهای قلبیتون برسید 🌹🌹🍃🍃 ..... @aksneveshteheitaa
من تورا به هر زبانی ترجمه کردمعشق شدی @aksneveshteheitaa
تمام شهر خوابیدن....... 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa