eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت آقا توصیه ای ازصحیفه سجادیه گفتن ک درادامه توکانال گذاشته میشه @aksneveshteheitaa
🥀عکس نوشته ایتا🥀
حضرت آقا توصیه ای ازصحیفه سجادیه گفتن ک درادامه توکانال گذاشته میشه @aksneveshteheitaa
به همین منظور در ادامه متن دعای هفتم صحیفه سجادیه و ترجمه آن تقدیم می‌گردد: وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا عَرَضَتْ لَهُ مُهِمَّةٌ أَوْ نَزَلَتْ بِهِ، مُلِمَّةٌ وَ عِنْدَ الْکَرْبِ: یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ. فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ، وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. ترجمه دعای هفتم؛ نیایش آن حضرت در کار‌های مهم‌: ای آنکه گرهِ کار‌های فرو بسته به سر انگشت تو گشوده می‌شود، و‌ای آن که سختیِ دشواری‌ها با تو آسان می‌گردد، و‌ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست. سختی‌ها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کار‌ها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزها، به اراده‌ی تو موجود شوند. و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند. تویی آن که در کار‌های مهم بخوانندش، و در ناگواری‌ها بدو پناه برند. هیچ بلایی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هیچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.‌ای پروردگار من، اینک بلایی بر سرم فرود آمده که سنگینی‌اش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمده‌ام که با آن مدارا نتوانم کرد. این همه را تو به نیروی خویش بر من وارد آورده‌ای و به سوی من روان کرده‌ای. آنچه تو بر من وارد آورده‌ای، هیچ کس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان کرده‌ای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باشی. کَس نگشاید، و دری را که تو گشوده باشی، کَس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند، و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند. پس بر محمد و خاندانش درود فرست.‌ای پروردگار من، به احسانِ خویش دَرِ آسایش به روی من بگشا، و به نیروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شکن، و در آنچه زبان شکایت بدان گشوده‌ام، به نیکی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواسته‌ام، شیرینیِ استجابت بچشان، و از پیشِ خود، رحمت و گشایشی دلخواه به من ده، و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نِه؛ و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار.‌ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بی‌طاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو می‌توانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمده‌ام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایسته‌ی آن نباشم،‌ای صاحب عرش بزرگ.
یازهرا(س): 🔰 طرح ختم صلوات برای سلامتی آقا امام زمان عج تا نیمه شعبان🌷 سلام و عرض ادب🌷 تا ولادت اقا مهدی فاطمه ۳۷ روز مونده و یه ختم صلوات داریم به نیت ظهور و سلامتی امام زمان (عج) ♥️ لطفا تعداد صلواتتون به این آیدی بفرستید👇 @yazahra1084 لطفا پیام رو باز نشر بدید و به همه دوستان و خانواده اطلاع دهید تا همه در این امر سهیم باشند
😍✋ قرآن و بوسیدم و بستم _نه این چه حرفیه عمه اتفاقا خوشحال میشم ... پس من میرم بلند شدم و بعد تسلیت گفتن دوباره و اطمینان دادن به نفیسه به خاطر پسرش از خونه بیرون اومدم... کفش می پوشیدم که امیر محمد جلو اومد -محیا خانوم؟! سر بلند کردم! چشمهای امیرمحمد قرمز بود به جای جواب یک جمله به ذهنم رسید -سلام تسلیت میگم.. نفس بلندی کشید که حاکی ازبغض توی گلوش بود _خیلی ممنون... ببخشید که امیرسام افتاد زحمت شما! -نگید این حرفو دوستش دارم ... قول میدم مواظبش باشم تا هر وقت که بخواین شما خیالتون راحت... به موهای پر پشتش که امروز حسابی بهم ریخته بود دست کشید _خیلی ممنون...امیر علی تو ماشین منتظرتونه!! با گفتن خدا حافظی زیرلبی بیرون اومدم ... امیرعلی سرش رو روی فرمون گذاشته بود ودستهاش هم حلقه دور فرمون ... آروم روی صندلی جا گرفتم که تکونی خورد و نگاهش و به من دوخت -اومدی؟! صداش حسابی گرفته بود و قیافه اش پکر... قلبم فشرده شدو فقط تونستم لبخند محوی بزنم وامیرعلی ماشین و روشن کرد! حسابی توی فکر بود.. -تو برمی گردی خونه آقای رحیمی؟ نگاه گیجش و به من دوخت ولی متوجه سوالم شده بود انگار که گفت: نه میرم غسالخونه... آخه بعد از ظهر تشییع جنازه است.. دلم لرزید ... غسالخونه ... اسمشم هنوز برام وحشت داشت! صدام لرزید –ساعت چند ؟ ابروهاش بهم گره خورد _ببینم تو خوبی؟! یعنی با اون همه مشغله فکری متوجه لرزش صدای من هم شده بود؟! مصنوعی خندیدم _آره خوبم.. چشمهاش رو ریز کردو جلوی خونه ماشین رو نگه داشت -مطمئنی!؟ به نشونه مثبت سرم و بالا پایین کردم –خیالت راحت !خوبِ خوبم! دروغ گفته بودم واقعا خوب بودم؟ سرم داشت از درد می ترکیدو محمدو محسن به هوای امیرسام خونه رو گذاشته بودن روی سرشون! بالشت رو روی سرم فشار دادم و کلافه نشستم . دیگه از صبح امیر علی رو ندیده بودم .. حتی توی تشییع جنازه!دلم براش پر میزد.. اون لحظه فقط محتاجش بودم برای آروم شدنم چون ثانیه به ثانیه اش همراه با صاحب عزاها اشک ریخته بودم... صدای ذوق بامزه امیر سام لبخند نشوند روی لبم... مثلا قول داده بودم مواظبش باشم ولی محمد ومحسن بیشتر از من کنارش بودن و مواظب!! بلند شدم ولی قبل بیرون رفتن از اتاق نگاهی به صفحه موبایلم انداختم ... پوفی کشیدم نخیر هیچ خبری از تماس امیرعلی نبود... کاش حداقل زنگ میزد! محمد کنار خودش و درست جلوی امیرسام که نگاهش بایک لبخند کودکانه دوست داشتنی روی من بود برای من جا باز کرد و به طعنه گفت: _ساعت خواب خوبه بچه رو سپردن دست تو! چشمکی حواله امیرسام کردم که هنوز نگاهش میخ من و چشمهای پف کرده ام بود! خب حالا یک ساعت با این بچه بازی کردین خیلی هم دلتون بخواد! محسن اوفی کرد -رو که نیست سنگ پاست فقط یک ساعت؟ والا نزدیک سه چهار ساعته ما شدیم دلقک که این آقا کوچولو بخنده و مبادا یادمادرش بیفته! این حرف محسن نگاهم رو کشید روی ساعت ... خدای من نٌه شب بود کی شب شده بود! -وای...چرا بیدارم نکردین ؟! محمد بلند شد و رفت سمت آشپزخونه-والا مامان نزاشت... هی گفت دردونه ام سرش درد می کرد... بچه ام خیلی گریه کرده... بزارین بخوابه! این حرفها رو درحالیکه صداش و تغییر داده بود می گفت... خندیدم!! همون موقع لنگه دمپایی مامان از آشپزخونه پرت شد سمتش! -ادای منودرمیاری؟ محمد نفس عمیقی کشید از اینکه دمپایی بهش نخورده بود _نه جان خودم ... مگه شما نرفته بودین حیاط چطوری ازاینجا سر درآوردین!؟ مامان با خنده اومد بیرون و با چشم غره ای که به محمد رفت رو به من گفت _بهتری مامان؟! لبخندی زدم:خوبم شٌکر... نگاه امیرسام بین من و مامان در گردش بود که مامان گفت: -راستی من به نفیسه جون گفتم امشب امیرسام رو اینجا نگه میداریم ...حال ندار بود بنده خدا! ابروهام بالا پرید -شاید نخوابه بی مامانش آخه مامان نگاهی به صورت خندون امیر سام به خاطر شکلکهایی که محسن براش در می آورد انداخت -چرا نخوابه؟اتفاقا از صبح که غریبی نکرده خدا رو شکر ... گناه داره هم بچه اونجا اذیت میشه هم اینکه میدونم نفیسه جون چه حالی داره! آهی کشیدم.. مامان منم تجربه کرده بود این درد رو! به نشونه فهمیدن سر تکون دادم و مشغول بازی با امیر سام شدم و پا به پاش تجربه کردم کودکانه هایی رو که با بزرگترشدنم فراموش شده بود... 🌷💕🌷💕🌷💕🌷💕🌷💕 👇👇👇 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
حتی اگر از تو عصبانی باشد حتی اگر قهر باشد.. اگر دوستت داشته باشد نمی تواند از تو بی خبر بماند.. اگر غیر از این باشد، بعید می دانم دوست داشتنی در کار باشد 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
عشق یک مرد را، با حرفهایش نه از رفتارش باید فهمید. عشق یک زن را هم می‌توان... چه میگویم من زن که عاشق نمی‌شود دیوانه می‌شود 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
عشق یعنی:به سرت هوای دلبر بزند... درد از عمق وجودت به دلت سر بزند! 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
هر گز نمیرد آنکه دلش زنده شد به 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
تقصیر دلم بود که تو را خواست این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
- اسحاق، از کرونا هم دارن جون سالم به در میبرن، چه کار کنیم؟! + رئیس جون، میگم آب خونه هارو قطع کنیم نتونن کروناهاشونو بشورن تلف شن 🇮🇷 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر حرم حضرت معصومه شفا میدهد، چرا مردم در قم کرونا گرفته اند?! ◀ نشر حداکثری با شما @aksneveshteheitaa
🌷میلاد با سعادت حضرت امام جواد علیه السلام تبریک و تهنیت باد من به لطف نگاهت ای باران سوی مشهد زیاد می آیم دست بر روی سینه هربار از سمت باب الجواد می آیم شاعر: @aksneveshteheitaa
چه رفتن ها که می ارزد به ماندن های پوشالی... 🆔 @aksneveshteheitaa
‌ ‏برای قدم زدن با تو هر از گاهی از خودم بیرون می زنم، روحم هنوز به خانه برنگشته... 🆔 @aksneveshteheitaa
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 ای خدااااا ترکیدم ازخنده 😃😃😃😃😃😃😃 اندر مزایای تماشا کردن فوتبال به اتفاق همسر زن: عزیزم کجا میری؟ مرد: خانوم امشب فوتباله میخوام برم نگاه کنم زن: چرا خونه نمیبینی؟ مرد: آخه رفیقا همه قراره جمع بشیم با هم تماشا کنیم زن: یعنی اینقدر به درد نخورم حاضر نیستی یه فوتبال باهام ببینی؟ مرد: مگه تو فوتبال میبینی؟ زن: امشب میخوام ببینم وقت بازی: زن: عههه حالم بد شد، این بازیکنا چرا اینقدر تف میکنن؟ مرد: دارن به داور تف میکنن😒 زن: این مرد اینقدر حرف میزنه کجاس؟ مرد: توی یک اتاق جداس بازی رو گزارش میکنه زن: اسمش چیه؟ مرد: عادل فردوسی پور زن: چجوری اسم اون همه بازیکن رو بلده؟ مرد: شغلشه، مجبوره بلد باشه زن: یعنی براش پول میگیره؟ مرد: آره زن: چقدر میگیره؟ مرد: نمیدونم شاید یه ملیون زن: چقدر زیاد، ماهی چند تا گزارش میکنه؟ مرد: نمیدونم حداکثر چهار تا زن: منم میتونم، به منم اینقدر میدن؟ مرد: شاید برای تو یه نون کباب در نظر بگیرن زن: میگم... مگه اسپانیا جز اروپا نیست؟ مرد: چرا دیگه مال اروپاس زن: پس اون بازیکنا چرا بعضی هاشون سیاه پوستن مرد: اونا هم هستن زن : چجوری میشه؟ مرد: باشه نمیشه زن: چی شد، دوباره عصبی شدی؟ مرد: نه عزیزم عصبی نشدم زن: کی اون لباس ها رو براشون انتخاب کرده؟ مرد: از بازار خریدن زن: چرا همه ش رو یکرنگ خریدن؟ مرد: نمیدونم زن: خیلی هم بی نظمه، شرت یه رنگ، لباس یه رنگ جوراب یه رنگ ... مرد: راس میگی نمیشه زن: چی نمیشه؟ مرد: منظورم اینه بی نظمه زن: گللللل مرد: گل نبود آفساید بود زن: آفساید چیه؟ مرد: شوخی کردم گل بود زن: پس چرا هنوز اون بالا نوشته صفر-صفر مرد: خطای شبکه س، یادشون رفته زن: تو رو خدا آفساید چیه؟ مرد: اسم دوم سرمربی هاست زن: آفساید کجاس؟ مرد: بیرون نشسته رو نیمکت زن: چرا بازی نمیکنه؟ مرد: اون فقط بازیکن ها رو تعویض میکنه زن: داور رو هم عوض میکنه؟ مرد: نه عوض نمیکنه زن: این دو تا مرد کنار زمین پرچم زرد دستشونه چیکار میکنن؟ مرد: داور آفسایدن زن: داور سرمربی ها؟ مرد: اره زن: با سرمربی فامیلن؟ مرد: اره این پسرشه، اون یکی هم برادر زاده ش داورشه زن: تو رو خدا راستش رو بهم گفتی دیگه؟ مرد: آره، تو رو خدا بزار فوتبال رو ببینم زن: به خدا این آخرین سواله مرد: بفرما زن: مارادونا کجاس، چرا بازی نمیکنه؟ مرد: خودش رو کشت زن: آخی بیچاره، ناراحت شدم...چرا آخه؟ مرد: چون با زنش فوتبال نگاه کرد. 😂😂😂😂😂😂😂😂 @aksneveshteheitaa
حال من خوب است اما با بهتر میشوم. 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
هوای دنیا همان لحظه ای ست که دلهایمان هوای را می‌کند.