خدا رو چه دیدی........
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
الا که صاحب عزای تمام غمهایی.mp3
3.09M
الا که صاحبعزای تمام غمهایی
👤 حاج محمود #کریمی
🏴 ویژه #فاطمیه
♥️ کانال #شهید_هادی و
#شهید_تورجی_زاده👇👇
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
540.5K
🎤 توصیه ای ساده و مختصر برای اوقاتی که حال نداریم ادعیه ای مثل دعای ندبه ، دعای کمیل و... را کامل بخوانیم...
👌 انشالله با این راهکار، هیچ جمعه ای بدون دعای ندبه نباشیم 🌺
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
مهدی رسولی.mp3
4.26M
🖤یا زهرا بانوی عالمین...
🎙حاج مهدی رسولی
#فاطمیه
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
یه متن بسیار زیبا.........
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼بر چهره ی هم چو ماه مهدی صلوات
💛بر رحمت یک نگاه مهدی صلوات
🌼تا ماه رخش شود هویدا بفرست
💛بر شان و مقام و جاه مهدی صلوات
🌼اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍﷺ
💛وَآلِ مُحَمـَّدﷺ
🌼وَ عَجِّـل فَرَجَهُـم
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴
خدایا از این معجزه قشنگات
یه دونه بفرست تو زندگی ما
🖤🖤
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
جهان و هر چه در او هست،
صورتند و تو جانی...
🖤🖤
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#سلام_امام_زمانم
از اشک مسیر گونه ها فرسوده ست
انـگـار دعـاهـای هـمــه بـیـهـوده ست
یکـبـار تـو را نـدیـده ایـم از بـس کـه
در شـهــر تمـام چشـم هـا آلـوده ست
#دارد_زمان_آمدنت_دیر_میشود...😔💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠🦋
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
مداحی آنلاین - ای صاحب اشک زهرا - جواد مقدم.mp3
3.8M
⏯ #واحد احساسی #امام_زمان(عج)
🍃ای صاحب اشک زهرا
🍃ای ناخدای غریبان
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🖤🖤
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
•|علی جانم...|•
.
.
دل به آتش زدمُ
سعیِ خودم را کردم
دست تو باز نشد؛
در گذر از پروانه ..
🖤🖤
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
#بانوى_چشمه
#برگبیستسوم
وارد شهر مكّه مى شويم، گويا خبر ورود ما به مردم رسيده است. آن پيرمرد كه به اين سو مى آيد، ابوطالب است. او به استقبال برادر زاده اش، محمّد(ص)آمده است.
اكنون محمّد(ص) در آغوش عموى مهربانش است. اشك شوق در چشمان هر دو حلقه مى زند. ابوطالب خدا را شكر مى كند كه محمّد(ص) صحيح و سالم از سفر برگشته است. آنها به سوى خانه حركت مى كنند. محمّد(ص) ماجراى سفر را براى عمويش مى گويد. ابوطالب لبخندى مى زند.
ابوطالب با خود فكر مى كند كه ديگر مى تواند زندگى محمّد(ص) را سر و سامان بدهد. وقتى او به خانه مى رسد از همسرش، فاطمه بنت اَسَد مى خواهد كه در جستجوى همسر مناسبى براى محمّد(ص) باشد.
به راستى چه كسى لياقت خواهد داشت كه همسر آخرين پيامبر باشد؟
مَيسِره به سوى خانه خديجه مى رود تا به او گزارش سفر را بدهد. او وارد خانه مى شود و به سوى اتاق بانو مى رود. او در گوشه اى مى نشيند و منتظر آمدن بانو مى شود.
بعد از لحظاتى بانو وارد مى شود، مَيسِره از جا برمى خيزد:
ــ بانوى من، سلام!
ــ سلام بر مَيسِره!
ــ خبر خوبى براى شما دارم. مى دانم شما از شنيدن آن خيلى خوشحال مى شويد.
ــ خوش خبر باشى!
ــ در اين سفر ما به اندازه چهل سفر سود كرديم، اين سكّه هاى طلا سود اين سفر است.
ــ خدا را شكر. مگر شما در اين سفر چه خريديد و چه فروختيد كه اين قدر سود كرديد؟
ــ ما همان كالاى هميشگى را خريد و فروش كرديم.
ــ پس چرا اين همه سود كرديد؟
ــ من فكر مى كنم همه اين ها به بركت پيامبر موعود بود.
ــ پيامبر موعود! تو او را از كجا مى شناسى؟
اينجاست كه مَيسِره به خود مى آيد. يادش مى آيد كه خديجه از ماجراى آن مرد يهودى خبر ندارد.
خديجه منتظر است تا مَيسِره پاسخ بدهد. مَيسِره بايد همه ماجرا را شرح بدهد. به راستى مَيسِره در اين سفر چه ديده و چه شنيده است؟
🖤🖤🖤🌺🖤🖤🖤
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه_سلامالله
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلامالله
#شهداءومهدویت
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشر_حداکثری
#کپی_آزاده
#چهارمینمسابقه
@shohada_vamahdawiat
@hedye110
🏴🏴🏴🏴🏴
#عبور_از_سیم_خار_دار_نفس
#پارت12
–این شما بودیدکه بزرگواری کردیدواز حقتون گذشتید، واقعا ممنون.در مورد رفتن من هم، فکر کنم هنوز زوده چون خواهرتون که تمام روز رو نمیتونه کمکتون کنه که...
ــ بله خب، وقتی من می تونم شب تا صبح ازش نگهداری کنم، این چند ساعت به جای شماهم می تونم. "یعنی الان تواناییهای خودش را به رخم کشید." الان دیگه پام بهتره جلسات فیزیو تراپیم هم تموم شده، دکتر گفت فقط باید تو خونه نرمش هایی که بهم یاد داده انجام بدم به مرور بهتر می شم.کم کم باید تمرین کنم با عصا راه برم تا راه بیوفتم. نگران نباشید.ریحانه خیلی تو این مدت شما رو اذیت کرد و شما فقط صبوری کردید. واقعا ممنونم، دیگه بیشتر از این شرمنده نکنید.دیگه چقدر می خواهید جور دختر خالتون رو بکشید، شاید اینم قسمت من و ریحانه بوده که این اتفاق باعث تنها شدنمون شد.
تو این یک سال واقعا براش مادری کردید،ممنونم.
دو هفته ایی مونده تا آخر ماه، گفتم از الان بگم که تا سر ماه زحمت بکشید تشریف بیارید، ان شاالله..بعد از اون دیگه از دست ما راحت می شید.بعد نگاهی به من انداخت و نفسش را صدادار بیرون داد.تعجب زده نگاهش کردم.
– این چه حرفیه می زنید من خودمم به ریحانه عادت کردم. یه روز نمیبینمش دلم براش تنگ میشه، واقعا بچه ی شیرین و دوست داشتنیه.
در ضمن شما خیلی مردونگی کردید که دختر خالهام رو بخشیدید، هم دیه نگرفتید و هم شکایتتون رو پس گرفتید.
"البته دختر خاله ی من با آن پراید قسطی پولی هم نداشت که دیه بدهد، باید زندان می رفت.
چون دختر خاله ام در این تصادف مقصر شناخته شده بود باید کلی خسارت می داد.ماشینش هم بیمه نداشت. کاش یکی پیدا میشدوبه سعیده می گفت توکه کنترل ماشین برایت سخت است حداقل با سرعت نمی رفتی.البته خودش هم خیلی آسیب دیده بود تا یک ماه بیمارستان بود، ولی خدارا شکر الان حالش خوب است. من شانس آوردم که آسیب جدی ندیدم و با چند روز خوابیدن دربیمارستان مشکلم برطرف شد."
انگار از حرفم خوشحال شدوهمانطور که سرش را پایین می انداخت سریع گفت:–ما هم دلمون تنگ میشه، بعد زیر لبی ادامه داد:–خیلی زیاد.
سرش را بالا آورد و غمگین نگاهم کرد.
–هر وقت تونستید بهمون سر بزنید، خوشحال می شیم.خجالت کشیدم از حرفش، انگار گفتن این حرف برایش سخت بود.البته برای من هم واقعا جدایی سخت بود. نمی دانم چه حسی بود ولی دل من هم برای هر دو تنگ میشد. آقای معصومی برایم حکم معلم راداشت و من خیلی چیزها ازاو یاد گرفتم.او استاد خطاطی است. قبل از تصادف دریک آموزشگاه تدریس می کرد. البته بعد از کار اداریاش. حالا با این اوضاع گاهی در خانه شاگرد قبول میکند.بعد از سکوت کوتاهی گفتم: –هر جور شما صلاح می دونید فقط می ترسم ریحانه اذیت بشه.ــ اذیت که می شیم ولی باید بالاخره اتفاق بیوفته هر چه زودتر بهتر، چون هر چی بیشتر بگذره سخت تره.
می دانستم خودش از روی قصد افعال را جمع می بندد، ازاو بعید بود.باعث تعجبم شده بود، البته این اواخرمتوجه محبت هایش شده بودم. ولی آنقدرجذبه داشت و آنقدربااحترام ومتانت برخوردمی کرد که من فکردیگری نمی توانستم بکنم. ولی محبتهای زیر پوستیش رادوست داشتم.کتاب های قشنگی داشت، وقتی مرا علاقمند به کتاب دید، گفت می توانم امانت بگیرم وبخوانمشان.کتاب هایش واقعا زیبا بودند، در مورد اسرار آفرینش، کتاب تذکره الاولیا از عطارکه واقعا وقتی خواندمش عاشقش شدم، وقتی باعلاقه می خواندم بالبخندگفت که اوم هم عاشق این کتاب است ومن برای علاقه ی
مشترکمان به یک کتاب ذوق زده شدم.
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
🔺🔺🔺🔺🌹🔺🔺🔺🔺
#عکس_نوشته_ایتا
http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
🏴🏴🏴
مادرِ غمخوار.mp3
4.7M
💫 مادرِ غمخوار...
مهدی رسولی
#فاطمیه
🖤🖤
╭━━━⊰ 💠 ⊱━━━╮
@Aksneveshteheitaa
╰━━━⊰ 💠 ⊱━━━╯
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا 🙏
لباس آرامش بپوش
دستهایت را باز کن👐
چشمهایت را ببند
و رو به آسمان و
به درگاه خدایت دعایی🙏
از سرخیر و نیکی کن
ان شاالله که برآورده شود😇
حاجت روا باشید🙏
شب بخیر ✨
🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 پروردگارا !
به هر چه بنگرم...
تـو در آن آشکاری ..🍂
🌸 و چه مبارک است
روزی که با نام زیبای تو
و با توکل بر اسم اعظمت
آغاز می گردد ای صاحب کرامت🍂🌸
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو ...
پناهمان باش ای بهترین 🍂🌸
🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻🌹🌻