eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
Kermanshahi_3_Babolharam_Net.mp3
3.03M
|⇦•قسم به شاه،قسم به ماه.. زیبا ویژۀ میلادِ سرداران کربلا علیهم السلام _ حاج امیر کرمانشاهی•✾• ┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅ ، مهم‌ترین جمله در سال ۹۹ شد ❣️«دولت جوان حزب اللهی علاج مشکلات کشور است» 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
یا کاشِفَاالکَرب عَن وَجهِ الحُسَین اِکشِف کَربی بِحَقِ اَخیکَ الحُسیَن علیه السلام 💖💖 دوستان عزیزم هرکس حاجتی داره امشب این ذکر بالا رو ۱۳۳ مرتبه بخونه و خدا رو به حق حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قسم بده که حاجتش ان شاءالله برآورده میشه 🌹🌹🌹🌹🌹 اگر انجام دادی جان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام منو هم دعا کنید التماس دعای فرج از همگی 🌹🌹🌹 @kamali220
وقتی سکوت من را دید، روبه مادرم کرد و گفت: –درسته حاج خانم؟ مادرم که اصلا انتظارش را نداشت، کمی خودش را جمع و جور کرد و لبخند زورکی زد و گفت: –ماشالا دختر شمام خانم و زیبا هستن، به نظر من که خیلی به هم میان. ــ مادر راحیل نفسش را بیرون داد و گفت: –منظورم این چیزا نیست... منظورم کفویت هستش که در هر ازدواجی خیلی مهمه، بخصوص کفویت در اعتقاد. بعد نگاهش را بین من و مادر چرخاند و ادامه داد: –حاج خانم، من رو ببخشید که اینقدر رک میگم ولی باید این حرف‌ها گفته بشه، من برای شما احترام زیادی قائلم، گفتم امروز در حضور شما این حرف‌ها رو بزنم شاید شما بهتر از من بتونید آقا آرش رو قانع کنید. من متوجه شدم لحظه‌ایی که وارد شدید و پوشش ما رو دیدید کمی تعجب کردید، موضوع اختلاف هم، دقیقا همین موضوعه، الان اصلا بحث این نیست که کار کی درسته یا غلط، موضوع اینه که... مادرم حرفش را برید. – عزیزم ما هم آدم های بی اعتقادی نیستیم، منتها شما سخت گیرتر هستید. خب هر کس اعتقاد خودش رو داره. من چون عروس بزرگم کلا پوشش متفاوت داره کمی تعجب کردم. وگرنه ... – آخه وقتی می گید هر کسی اعتقاد خودش رو داره، در مورد زن و شوهر که صدق نمی کنه... ــ چرا صدق نمی کنه؟ ــ چطوری بگم؟ ببینید مثلا همون جشن عروسی...ما تو عروسیامون موسیقی نداریم، حالت مهمونیه و فوقش مولودی خونی داریم، آیا شما می تونید این موضوع رو قبول کنید؟ یا خیلی از مسائل ریزو درشت دیگه که شاید برای شما تحملش سخت باشه... مادرم با تعجب سکوتی کرد و بعد نگاهی به من انداخت و زمزمه وار گفت: –خب جواب بده دیگه. چه می گفتم، شاید تا آن لحظه هیچ وقت از امام زمان چیزی نخواسته بودم. نمی دانم چه شد که ناخوداگاه در دلم صدایش کردم و التماسش کردم تا کمکم کند. در دلم گفتم: –آقا من نوکرتم، این کار مارو راه بنداز، دل این مادر زن من رو نرم کن، من قول میدم هر چی راحیل میگه در مورد مسائل اعتقادی گوش کنم. سکوت به وجود امده را با صاف کردن صدایم شکستم و نگاهی به مادر راحیل انداختم و گفتم: – اگه اجازه می دید من جواب بدم؟ مادر راحیل لبخندی زد و گفت: –خواهش می کنم. راستش شاید قبلا برای من این مسائل مهم بود، البته مهم که نه، شاید قبلا اصلا بهش فکر نکرده بودم چون پیش نیومده بود. ولی الان اصلا برام اهمیتی نداره. من به خود راحیل خانم هم گفتم، اگه قسمت شد من تو این مسائل اعتقادی مخالفتی نخواهم داشت، من توی همین مدتی که با راحیل خانم آشنا شدم، هیچ چیزی توی رفتارشون ندیدم که بخوام مخالفتی باهاشون داشته باشم. به نظر من چادر خیلی هم خوبه و برای یه مرد افتخاره که همسرش چادری باشه. درسته که من توی خانواده ایی بزرگ شدم که این چیزها جزء اولویتها شون نبوده ولی وجود داشته، نه که کلا نباشه... مکثی کردم و ادامه دادم: – دلم می خواد توی زندگی آینده ام...نگاهی به راحیل انداختم که مبهوت نگاهم می کرد و ادامه دادم: –دلم می خواد، این مسائل اولویت زندگیم باشه، بعد هر چه التماس داشتم در چشم هایم ریختم و نگاهم را به چشم های مادر راحیل دوختم و ادامه دادم: – همه ی حرف های شما درسته، ولی اون حرف ها در صورتی درسته که من مخالف این اعتقاداتی که شما ازش حرف می زنید باشم. من کاملا موافق حرفهاتون هستم و این تفاوت رو متوجه هستم. به نظرم مشکلی پیش نمیاد. سکوت سنگینی حکم فرما شد، دوباره خودم سکوت را شکستم. – اون سَبک جشن عروسی که شما گفتید از نظر من ایرادی نداره، گرچه می دونم مخالفت های زیادی خواهم داشت و شاید خیلی از اقوام ما اصلا نیان به اون جور عروسی. ولی برام مهم نیست، اگر من برای کسی مهم باشم حتما به نظرم احترام میزاره و میاد. تکیه دادم به مبل و نگاهی به راحیل انداختم، چشم هایش اندازه گردو شده بود و چشم از من بر نمی‌داشت. آنقدر روی پیشانی‌ام عرق جمع شده بود که از کنار گوشم می چکید پایین. از ترسم به مادرم نگاه نکردم، چون احساس کردم از حرف هایم خوشش نیامد، خشم نگاهش را می توانستم حس کنم. راحیل بلند شد و جعبه دستمال کاغذی را با لبخند مقابلم گرفت، با دیدن لبخندش این شعر در ذهنم تداعی شد. "تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را" مادر راحیل نگاهی به مادرم انداخت و گفت: –حاج خانم شما موافق حرف های پسرتون هستید؟ مادر لبهایش را جمع کرد و گفت: – والاچی بگم، زندگی خودشونه، خودشون باید با هم به تفاهم برسن. ــ درسته، ولی نظر شما هم به اندازه ی پسرتون مهمه، بعد لبخندی زد و گفت: –مادر شوهرها نقش مهمی تو خوشبختی عروس هاشون دارن. 🌻🌻🌻🌻🌻☘☘☘☘ 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️آرامش آسمان شب 💫سهم قلبتان ❄️و خداوند 💫روشنى ِ بى خاموشِ ❄️تمـام لحظه هايتــان باشد 💫در این شب زیبای زمستانی ❄️آرزو دارم... 💫"غیـر از خـدا ❄️محتاج کسی نشـوید" شبتون بخیر 💫❄️ 🌙✨🌙✨🌙✨🌙✨🌙 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
*💚بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ💚* مهربــانــا...... من امروز با خود فقط امید آورده ام ..... امید به لطف ورحمتت 🌹 *الهی به امید تو 💕*سلام علیکم صبح همگی بخیر وشادی🌹 💖🌻💖🌻💖🌻💖🌻💖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد نرگس مست کجا همدمی خار کجا 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💖سلاااامم روزتون زیباترین... 🍃💙آرامش ؛ هدیه‌ایست ارزشمند از الطاف الهی... 🍃💝 وتحفه اي گرانبها به‌رنگِ عشق... 🍃💖ازخدا میخواهیم که زندگیمون سرشار ازعشق و آرامش باشد. 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام صبحتون بخیر دیروز ختم قران کامل نشد....۳۱۰۰💐صلوات گرفته شد... ان شاءالله از تک تک دوستان عزیزم قبول باشه.... لیست ختم قران هر روز فقط تو کانال کمال بندگی گذاشته و سنجاق می‌شود باز هم تاکید می‌کنم سعی کنید جاهای خالی رو پر کنید تا ختم قران منظم پیش برود... امروز سعی کنید جزء های ۹ تا ۲۸ رو انتخاب کنید💖 از همه ی دوستان التماس دعا دارم 🌹🌹🌹🌹 @kamali220           ↪️💖🌻🌹           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
🌺 شعبان شد و پیک عشق از راه آمد عــطــر نفــس بقیـــــه اللــه آمـــد با جلوه سجاد و ابوالفضل و حسین یک ماه و سه خورشید در این ماه آمد 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
مادر لبخند تلخی زد و گفت: –خب اولش ممکنه یه کم تنش به وجود بیاد، ولی وقتی آرش میگه مشکلی نداره، خب، دیگرانم کم کم باید عادت کنن. مادر راحیل گفت: –مهم خانواده اس، من منظورم خود شما هستید، وقتی شما به عنوان مادر شوهر موافق عروستون باشید و ازش حمایت کنید، حرف های دیگران برای راحیل قابل تحمله. اگر این وصلت سر بگیره شما میشید مادر راحیل، اگر شما این قول رو به من میدید که مثل پسرتون پشت دخترم باشید و حمایتش کنید، من می تونم رضایت بدم به این ازدواج. از زیرکی مادر زن آینده ام خوشمامد، مادر مانده بود چه بگوید. نگاهی به من انداخت. من هم با نگاهم التماسش کردم. لبخند زورکی زد و گفت: –والا یه وقتهایی از دست منم کاری پیش نمیره، بیشتر تصمیمات زندگی ما رو پسر بزرگم می گیره، امروزم می خواستم بگم بیاد. ولی آرش نذاشت. اما چشم، اگه واقعا کاری از دستم برمیومد و کاری به اختیار من بود، حتما. من خوشبختی بچه هام رو می خوام. اگه حمایت من کمکی می کنه، من که حرفی ندارم. مادر راحیل تکیه داد به پشتی مبل و گفت: –گاهی حتی یه حمایت کلامی از بزرگ تر خانواده برای آدم دل گرمیه، بخصوص توی خانواده شوهر، اگرمادر شوهر هوای عروس رو داشته باشه، تو اون خونه تشنج کمتره. به هر حال شرط من اینه، بعد نگاهی به من انداخت و گفت: –اکه برادرتون تصمیم گیرنده بودن، خب باید اجازه می دادید میومدند تا با ایشون هم آشنا می شدیم و صحبت می کردیم. احساس کردم کمی با دلخوری حرف میزند، برای همین برای جبران حرف مادرم گفتم: –منظور مامان اینه که در مورد مسائل خونه و مسائلی که به مامان مربوط میشه و این چیزا تصمیم می گیرند. وگرنه در مورد زندگی من خودم تصمیم می گیرم. بعد نگاه پر ازعجزم را به مادر دادم. مادر دست هایش را در هم گره زد و گفت: –بله، درسته، حالا با پسر بزرگمم آشنا میشید. بعد لبخند محوی زد و ادامه داد: من حیرون این شرطتون موندم. معمولا شرط خانواده‌ی دختر، مهریه‌ی بالاست یا سند باغ و ویلایی چیزی، اونوقت شرط شما حمایت مادر شوهره. به نظر من که آسونترین شرطه... و بعدش لبهایش به لبخند کش امد. مادر راحیل هم لبخندی زد و گفت: –مهریه، مهر هر مردی نسبت به همسرش هست. پس زوجی که می خوان باهم زندگی کنند باید خودشون مهر روتعیین کنن. این مهربونی دل پاک شمارو می رسونه که میگید شرط من آسونه. به نظرم امد مادر راحیل زن سیاست مداریه، حرفهایش من رو به فکر می برد...آرام به مادرم گفتم که اجازه بگیرد تا دوباره با راحیل حرف بزنم. مادر هم زیر لبی گفت: 🌹🌹🌹🌹💖🌹🌹🌹🌹 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
‌ 🎉 مبارک 💫 ‌ 🥇 هم رتبه‌ی شهیدان ‌ 🌹رهبرانقلاب: جانبازان عزیز، شهدای زنده‌ی ما هستند؛ چون مثل شهید به میدان جنگ رفته‌اند و مثل شهید ضربت خورده‌اند؛ منتها کرامت الهی آنها را حفظ کرده است. اینها زنده‌اند، اما در رتبه‌ی شهیدان. ‌ ➡️ ۱۳۷۰/۱۰/۱۱ 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
با خیال رفتگان هم قانعم از بى کسی کاش گردون واگذارد یاد دورانم بیاد شب جمعه است همه ی رفتگان بخاک رو با یه صلوات مهمان کنید🦋🦋 💖💖💖💖💖💖💖💖💖
‏شرط زندگی کردن تو این دنیا دیوونه بودنه وگرنه اصلا نمیشه زندگی کرد 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
راهی شو که گردش ماهی شیار اندوهی در پی خود نهاد ... 🔻سهراب_سپهری 💞‍🦋 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
عطرِ تو که اینجا باشد خوش است حالِ دلم ... 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
. حالا فهمیدم چرا رف چون من میخاسم مالک قلبش باشم... اما اون فقط ی مستأجر میخاس 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
📝 ‏اونجایی که نه کسیو دوست داری نه میخوای کسی دوستت داشته باشه کجاست؟ من دقیقا همونجام.. 💞‍🦋 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💝کلیپی بسیارشاد و جالب بهمراه آوایی شور انگیز و عسکهایی از ایران زیبا 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
•{‌‌‌‌🎀 🎉}• 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• ⃟♥️ به فنا رفت دیگه🤣😂 🍓 بفرست واسه رفیقات😻❤️ 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋