eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
به بعضیام باید گفت : دستات کپک نمیزنه هر روز تو دست یکیه؟😔😔 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
‌ نه دوری که منتظرت باشم، و نه نزدیک که به آغوشت کشم. نه از آنِ منی که قلبم تسکین گیرد و نه از تو بی‌نصیبم که فراموشت کنم! تو در میان همه چیزی... 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
‌ ‌نسیم عشق ز کوی هوس نمی‌آید چرا که بوی گل از خار و خس نمی‌آید ز نارسایی فریاد آتشین فریاد که سوخت سینه و فریادرس نمی‌آید به رهگذار طلب آبروی خویش مریز که همچو اشک روان باز پس نمی‌آید ز آشنایی مردم رمیده‌ایم رهی که بوی مردمی از هیچ کس نمی‌آید 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
مَـرا تـا اَبـَد دوست بِدار جورى کہ هيچ دو نفرى ما نشود...!‌ 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
بچه بودم هروقت که مهمانی به خانه مان می‌آمد و دوست داشتم که بیشتر مهمانمان باشد کفش‌هایشان را میبردم طبقه بالا توی جاکفشی همسایمان قایم میکردم؛ بچه بودم فکرم به همین جا قد می‌داد؛ بزرگ شدم فکرم دیگر به جایی راه نداد؛ تو آمدی خیلی دوست دارم که بمانی خیلی دوست دارم که کنارم باشی میشود اینبار که به دیدنم آمدی کفش هایت را ببرم یک جایی که حتی خودم هم آدرسش را دقیق نمیدانم پرت کنم؟ میشود کفش‌هایت گم بشود؟ اصلا ای کاش آن روزی که تو مهمان خانه‌ام باشی تمام کفش‌های دنیا گم بشوند... 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این قرن هم گذشت 💖🌹 🍃💝آرزو میکنیم که در سال جدید بهترین اتفاقات رو در زندگیتون تجربه کنین و در کنار عزیزاتون شاد و سلامت باشین. آخرین شب ۱۳۹۹ بخیر ان شاءالله قرن جدید پر از اتفاقات خوب براتون باشه🌹🌹🌹 🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙🌟🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم🌸 🌼باسم رب المهدی(عج) 🌷ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 🌼تو را سپاس میگویم 🌷برای نعمتهایت 🌼در اولین جمعه اسفند ماه 🌷به همه ﺳﻼﻣﺘﯽ، 🌼ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🌷و خوشبختی را 🌼عطابفرما..الهی به امید تو 💖🌻💖🌻💖🌻💖🌻💖🌻
❣ یه‌استاد‌داشتیـم‌می گفت: اگه درس‌ میخونین‌ بگین‌ برا‌ امام زمان اگه‌مهارت‌کسب‌میکنین‌ نیتتون‌باشه برای مفید‌ بودن‌ تو دولت‌امام‌زمان اگه ورزش‌ میکنین‌ آمادگی برای دوییدن‌ توحکومت‌ کریمه‌آقا‌باشه. اینجوری میشیم✨ سـرباز‌ قبل‌ از‌ ظهـور🕊 🌹تعجیل درفرج صلوات 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
    🍃💚🇮🇷ایرانِ‌زیبا🇮🇷💚🍃 🍃🌸بازم یه سال دیگه تموم شد و یه عید دیگه داره از راه میرسه؛ 🍃💖الهی که بهترین اتفاقا براتون بیافته و در شادی و سلامتی دور هم باشین و قدر همو بدونین 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa 🦋💖🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان عزیزم سلام صبحتون بخیر دیروز ختم قران کامل نشد...۳۹۰۰💐صلوات گرفته شد... ان شاءالله از تک تک دوستان عزیزم قبول باشه.... لیست ختم قران هر روز فقط تو کانال کمال بندگی گذاشته و سنجاق می‌شود باز هم تاکید می‌کنم سعی کنید جاهای خالی رو پر کنید تا ختم قران منظم پیش برود... امروز سعی کنید جزء های ۹ تا ۲۸ رو انتخاب کنید💖 از همه ی دوستان التماس دعا دارم 🌹🌹🌹🌹 @kamali220           ↪️💖🌻🌹           @hedye110 🔸🔶🔹🔷💠🔷🔹🔶🔸
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🔅 پویش همگانی 👥 لحظهٔ تحویل سال همه دعای فرج (الهی عظم البلاء) را به نیت تعجیل در فرج و رفع گرفتاری از مردم قرائت می‌کنیم. 🏞 لطفا این عکس زیبا و پیام را تا می‌توانید در تمام شبکه‌های مجازی منتشر کرده و به عنوان خود قرار دهید. ♻️ لطفا تا می‌توانید کنید. 💖💖💖💖💖💖💖💖💖
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️📹بنظرتون بهترین و کامل ترین دعا در لحظه تحویل سال چی هستش؟ 🍃🌸دعایی که تموم خوبیها و خیر و برکت از هر جهت رو در بر میگیره.! 🍃💖بسیار زیبا و شنیدنی 🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️🌻❤️
عکس گل 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
- لاو 💥 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*راحیل* بلافاصله بعد از رفتنشان، صدای زنگ آیفن بلند شد. سعیده انگار پشت در منتظر ایستاده بود که بعد از رفتن مهمانها بیاید. وقتی وارد شد با خنده گفت: – خب چه خبر؟ شانه ایی بالا انداختم وگفتم: –همون حرف هایی که قرار بود زده بشه، گفته شد.اگه بخوان زنگ میزنند دیگه. دستم را گرفت و آرام گفت: – فراریشون که ندادید؟ دستم را آرام از دستش بیرون کشیدم و گفتم: – بیا بریم آشپز خونه، هم اینارو بشورم (اشاره به پیش دستیها و فنجون ها کردم) هم برات تعریف کنم. وقتی از کنار کانتر آشپزخانه رد میشد، چشمش به سبد گل افتاد و گفت: –خوش سلیقه ام هستا. لبخندم را که دید، دنباله ی حرفش را گرفت. –البته با انتخاب تو قبلا اینو ثابت کرده. اسرا همون موقع وارد آشپزخانه شدوگفت: –وای سعیده، چه مادر باحالی داشت. از اون تیتیشا...کاش بودی می دیدی چه تیپی زده بود. مثل دخترای چهارده ساله... اگه بدونی چقدر باهم خندیدیم. اون قضیه که شما خرما گذاشته بودید جلوی خواستگار...اونو براش تعریف کردم، خیلی خوشش امد. کلی خندید. سعیده با چشم های از حدقه درآمده گفت: –واقعا میگه راحیل؟ تو صورت اسرا براق شدم و گفتم: – نه بابا، اغراق می کنه. سعیده مشتی حواله ی بازوی اسرا کردو گفت: –حالا بایدحتما از من مایه می‌ذاشتی؟ اسرا دستش را گذاشت روی بازویش وباخنده گفت: –تازه بعدشم خودم براشون دم نوش و خرما بردم. سعیده کنارم ایستاد و پشت چشمی برای اسرا نازک کرد و شروع کرد به آب کشیدن فنجون ها و پرسید: –تعجب نکرد وقتی حرف هات رو شنید؟ فنجان را از دستش گرفتم و گفتم: حداقل برو مانتوت رو دربیار بعد...چرا خیلی تعجب کرد. در حال باز کردن دکمه های مانتواش گفت: –خب نظرت در مورد مامانش چیه؟ بی تفاوت گفتم: –مامان دیگه... با یه جلسه که نمیشه نظر داد. ولی کاملا معلوم بود از دیدن ما جا خورده، تعجبش رو نمی تونست نشون نده. انگار انتظار دیگه‌ایی داشت. کلا احساس کردم مثل مادر شوهرای دیگه نیست که با دیدن عروس آینده شون، ذوق می کنندو قربون صدقشون میرن... البته خدا می دونه، شاید اخلاقش همین جوریه و اهل قربون صدقه و ذوق نیست. ولی وقتی از عروس بزرگش تعریف می کرد چشم هاش برق میزد، معلومه که رابطشون با هم خوبه و اونجور که می خواسته عروس گیرش امده. –عه، پس کارت یه کم سخت شد با این مادر شوهر، البته مهم آرشه. بعد روسری اش را هم از سرش کشیدو انداخت روی دستش و با اشاره به مانتو و روسری اش گفت: – میرم این ها رو بزارم تو اتاق. نمی توانستم نظر سعیده را قبول کنم، به نظرم مادر شوهر نقش مهمی در زندگی عروس دارد. وقتی کارم تمام شد. درحال خشک کردن دست هایم مامان را دیدم که هنوز در فکر است و همانطور برای شام چیزی را تفت می‌دهد. کنارش ایستادم و گفتم: –مامان جان کمک نمی خواهید؟ سرش را آرام بالا آوردو بی حس گفت: – نه. ــ به چی فکر می کنید؟ دوباره نگاهم کردو گفت: –به امتحانی که خدا برام قرارداده. خوب می دونستم منظورش وصلت با خانواده آرشه. ــ با بی خیالی گفتم: – اگه بشه قسمته، اگرم نشه قسمت نبوده. اگر قسمت بشه خدا خودشم فکرای بقیه مسائلش رو کرده. اگرم قسمت نشه که نشده دیگه...چرا خودتون رو اذیت می کنید؟ لبخندی زدو گفت: –حالا دیگه حرف های خودم رو به خودم تحویل میدی؟ از لبخندش خوشحال شدم و گفتم: – شاگرد خوبی هستم؟ آهی کشیدوبا سر تایید کردو گفت: – واقعا بعضی حرف ها وقتی پای عمل میاد سخته، گاهی خوب موندن سخت تر از خوب بودنه. به کابینت تکیه دادم و گفتم: – می دونید مامان، به نظرم یه وقت هایی زندگی یه رویی بهت نشون میده که اونجا اگه بتونی درست رفتار کنی میشه خوب موندن. وگرنه تو شرایطی که همه چی سرجاشه که خوب بودن کار زیاد شاقی نیست. ــ منظورت شرایط خودته؟ ــ نه، من که هنوز شرایط بدی ندارم. مثلا اون عالمه که زنش بداخلاق بودو مدام بهش بدو بیراه می گفت، با همین ناسازگاری ها باعث رشد شوهرش شده... عالمه با تحمل کردن و خوب رفتار کردن شده عالمی که باید بشه... شاید اگر همچین همسر بد عنقی نداشت هیچ وقت به اون مقام نمی رسید. مامان همانجور که چند تا کدو سبز را پوست می‌کند تا به غذا اضافه کند سرش را تکان داد و گفت: –توکل به خدا. ✍ 🌹🌹🌹🌹💖🌹🌹🌹🌹 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋