eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
سلام دوستان عزیزم شبتون بخیر ممنونم از تمام دوستانی که از گوشه کنار این سرزمین در قرعه کشی شرکت کردید 🌹🌹🌹 خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما دارم💖💖 از دعای خیرتون مارو بی نصیب نگذارید🌹🌹🌹 @kamali220
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
۱ اعظم عزیزی از شهرستان بهارستان استان تهران ۶۹ جزء ۸۱۰۰ صلوات ۲ ترنم محمدی ۱۳۰ جزء نفر اول و دوم بدون قرعه کشی 💖💖💖💖💖💖💖
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اسامی برندگان مسابقه 👇👇 ۱ شماره ۱۲ نگین شمسی پور از تهران ۲ شماره ۱۴ حمیده دلیریان از تهران ۳ شماره ۲۸ مهدیه ملودی از مشهد ۴ شماره ۴۲ مائده جمشیدی از تهران ۵ شماره ۵۰ ندا رفیعی از تهران ۶ شماره ۶۴ ایران سیاه پوش از بروجرد ۷ شماره ۷۲ فاطمه صادق پور از تهران ۸ شماره ۷۶ اعظم عاشق حسینی ۹ شماره ۸۷ صدف حسینی ۱۰ شماره ۸۰ مرضیه سادات میرحسینی از یزد ۱۱ شماره ۹۵ ربابه بستانی ۱۲ شماره ۹۲ احمد رضا صادقی دوستانی که نامشون برده شد با همون آیدی که تعداد جزء یا صلوات رو اعلام کردند شماره کار ارسال کنند💖💖💖 نام برندگان
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌷با نام خدا به رسم آغاز سلام ✨با عشق و تبسم و به آواز سلام 🌷از سبزترین ترانه ها سرشارید ✨بر روی گل تک تکتان باز سلام 🌷امام زمان عزیز ✨صبحی که با میلاد تو 🌷آغاز شود بینظیر ترین ✨روز زندگیم خواهد بود 🌷سلام صبحتون بخیر و شادی ✨امـروزتون 🌷سراسر عشق و امید و نیکبختی 💖🌻💖🌻💖🌻💖🌻💖
یا مهدی! ای نقطه شروع شفق، ای مجری حق میلاد تو قصیده بی انتهاییست که تنها خدا بیت آخرش را میداند. بیا و حسن ختام زمان باش 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبح بخیر برخیز مثل خورشید باش طلوع کن نور بتاب باعث شادی شو امروزتان سرشار از زیبایی و نشاط و اتفاقات شادی بخش نگاه پرمهر خدا همراه لحظه هایتان 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اسامی برندگان مسابقه 👇👇 ۱ شماره ۱۲ نگین شمسی پور از تهران ۲ شماره ۱۴ حمیده دلیریان از تهران ۳ شماره ۲۸ مهدیه ملودی از مشهد ۴ شماره ۴۲ مائده جمشیدی از تهران ۵ شماره ۵۰ ندا رفیعی از تهران ۶ شماره ۶۴ ایران سیاه پوش از بروجرد ۷ شماره ۷۲ فاطمه صادق پور از تهران ۸ شماره ۷۶ اعظم عاشق حسینی ۹ شماره ۸۷ صدف حسینی ۱۰ شماره ۸۰ مرضیه سادات میرحسینی از یزد ۱۱ شماره ۹۵ ربابه بستانی ۱۲ شماره ۹۲ احمد رضا صادقی دوستانی که نامشون برده شد با همون آیدی که تعداد جزء یا صلوات رو اعلام کردند شماره کار ارسال کنند💖💖💖 نام برندگان
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
دوستان برنده لطفا با همون آیدی که تعداد جزء یا صلوات رو اعلام کردید شماره کارت بدید🌹🌹🌹🌹 اون دوستانی که هنوز شماره کارت نداند🦋 @Yare_mahdii313
–استاد؟ –آره دیگه، دوستم میگه تو کار خودش استاده. –خب چی به دوستت یاد داده که استادش شده؟ –هیچی بابا همینجوی میگه، چطور تو به اونی که مطالبش رو می خونی میگی استاد. با این که اصلا ندیدیش. –آخه اون به من خیلی چیزها یاد داده، از طریق همون نوشته ها وگاهی صوتهایی که ازش گوش می کنم. –چی یاد داده؟ –گاهی اخلاق، گاهی روش درست زندگی کردن. باید دید کسی که استاد خطاب میشه دنبال چیه، چون وقتی تو یا دوستت کسی رو الگوی خودتون قرارش میدید و استاد خطابش می‌کنید، گاهی ناخواسته شما هم دنبال کننده‌اش میشید. سعیده گفت: – من که الگو‌ی خودم قرارشون ندادم. –ولی اونقدر تحت تاثیرشون هستی که روی رای و نظرت تاثیر گذاشتن. –نمی دونم، همش دودلم. شاید اصلا رای ندم. –ولی روی رای خیلیها تاثیر میزاری، با این تبلیغاتی که می کنی. حالا منظورم تو نیستی ولی گاهی یه تصمیم اشتباه و احساسی یه آدم مطرح بین مردم، ممکنه باعث بشه یه لطمه ی سختی به همون مردم یا حتی به آینده ی کشور زده بشه. حداقل خدمتی که می تونن به مردم بکنند اینه که رای خودشون رو پنهان نگه دارند نه این که طوری برخورد کنند که انگار ایمان صد در صد به درست بودن انتخابشون دارند. حرف استاد که پیش کشیده شده بود. یاد کمیل هم افتادم. او هم برای من حکم استاد را داشت. به گفته ی سعیده از خود گذشتگی که در مورد من کرد. باعث شد ارزش و احترامش پیش من چندین برابر بشود. مردانگی به حرف نیست به عمل‌است، که این روزها خیلی کم دیده می‌شود. اگر حرف سعیده در مورد کمیل درست باشد. با ایمانی که من از او سراغ دارم با این قضیه کنار می آید و باخودش می‌گوید حتما صلاح خدا همین بوده. است. چون یک بار که در مورد تصادف حرف می زدیم، من گفتم: –اگه من اون شب قبول نمی کردم که با دختر خاله‌ام بریم خیابون، اون اتفاق نمیوفتاد. کمیل گفت: –درسته خب اتفاق وحشتناکی بود و هضمش برای من سخته، ولی اگرم شما اون ساعت، دقیقا همون زمانی که ما از اونجا رد می شدیم اونجا نبودید، خدا یا کس دیگه ایی رو می فرستاد یا اتفاق دیگه ایی میوفتاد که منجر به فوت همسر من میشد، چون تقدیرش رو خدا همون قرار داده بود. شک نکنید این تصادف تو تقدیر شما هم بوده.اگر اون لحظه اونجا نبودید و تو خونه بودید پاتون به فرش گیر می کرد و صدمه می دیدید. همین طور دختر خالتون. امتحانات شروع شده بودو من سخت مشغول درس خواندن بودم. خیاطی را به خاطر امتحانات موقتا کنار گذاشته بودم. گاهی آرش را در سالن یا محوطه می دیدم، همیشه با لبخند به من نگاه می کرد و با لب خوانی می فهمیدم که سلام می‌دهد. من هم با تکان دادن سرم جواب می دادم. دوتا از امتحاناتم بیشتر نمانده بود، آرش اصلا در مورد خانواده اش حرفی نزده بود. یک بار برای این که حال مادرش را بپرسم و خبری بگیرم پیام دادم. جواب داد حالش خوب شده و دیگر مشکلی ندارد. خیلی با خودم کلنجار رفتم که سوال دیگه ایی نپرسم ولی موفق نشدم. پرسیدم: – با برادرتون آشتی کردید؟ جواب داد: – آره. دلم گرفت از این که این موضوع را به من نگفته بود. با این که می دانست چقدر این موضوع قهرشان من را ناراحت کرده بود. خواستم گلگی کنم. اما تصمیم گرفتم جور دیگری تلافی کنم. با بدجنسی پیام دادم: –ازتون عذر خواهی کرد؟ جواب داد: – نه، به خاطر مادرم این کار رو کردم. حسادت به سراغم امد، استغفاری کردم و صفحه گوشی‌ام را خاموش کردم و کناری گذاشتم. به چند دقیقه نکشید که با شنیدن صدای پیام بازش کردم. نوشته بود: – شما که اهل مجازات هستید. اهل تشویق نیستید؟ جواب ندادم. دوباره فرستاد: –آشتی کردنم تشویق نداره؟ نمی دانم اصلا اگر من نمی پرسیدم او برایم می گفت که آشتی کرده. حالا از من جایزه هم می خواهد. حدودیک ماه گذشته اصلا یک کلمه حرف نزده وخبری نداده. مادر راست می گفت که نباید به او قول می دادم و خیالش را راحت می کردم. وقتی رسیدم دانشگاه با دیدن سوگند گل از گلم شکفت. امتحان او بعداز ظهر بود ولی می گفت، خانه‌شان مشتری می‌آید و می رود. حواسش جمع نمی‌شود. برای همین آمده است در کتابخانه درس بخواند. نزدیک سالن که شدیم سوگند رو به من کردو گفت: –راستی راحیل ترم تابستونی برمیداری؟ ــ اگه ارائه بدن، آره. اگه ترم تابستونی بردارم ترم بعدم فشرده واحد بردارم تموم میشه. ــ چه خوب، منم برمیدارم. ولی فشرده نمی تونم بردارم، چون کار خیاطی دارم. وارد سالن که شدیم سوگند به طرف کتابخانه رفت. من هم برای امتحان به طبقه ی بالا رفتم. روی پله ها آرش را دیدم، مثل همیشه لبخند زدو چون نزدیک هم بودیم بلند سلام داد. دلخور نگاهش کردم و زیرلبی جواب سلامش را دادم و به راهم ادامه دادم. ولی او از بی اعتنایی من همانجا خشکش زده بودو به رفتنم نگاه می کرد. وقتی به پاگرد پله رسیدم زیر چشمی نگاهش کردم، همانجا ایستاده بود. 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa       
مرا از چشم انداخت ، خوبی های بی حدم که دل را می زند ، چیزی که بی اندازه شیرین است... 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
عشق یعنی ، خیابان به خیابان همه رو رد کنی ، ناگهان سر یک کوچه مکث کنی... 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
💞‍🦋 @JomLax 🦋💞‍ نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم باشد این محنت ایام فراموش کنیم حد ما نیست که پیش تو بگوییم سخن هم تو با ما سخنی گوی، که ما گوش کنیم 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
چه آرامشی در من است‌ وقتی با منی و چه آشوبیده‌ام بی‌تو! دور نشو... مرا از من نگیر... من حوالی تو بودن را دوست دارم...! ✍🏻 🔷💙 💖🌻💖☘    @Aksneveshteheitaa               🦋💖🦋
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
اینم واریزی سه تا دیگه از عزیزان شرکت کننده ان شاءالله برکت بشه در مالشون💖💖💖💖
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
خدا توفیق داد به نام ۱۴ معصوم ۱۴ برنده داشته باشیم🌹🌹 دعامون کنید در راه اهلبیت خدمتگزار باشیم💖💖💖 @kamali220