هرگاه واقعا خواستار چیزی باشی تمام کائنات دست به دست هم می دهند تا تو به خواسته ات برسی
🌹🌹🍃🍃
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
4_270538606995571405.mp3
1.22M
#دعای_عهد
آغاز روز با دعای عهد👆
التماس دعا
🙏🙏🙏🙏🙏
https://eitaa.com/hebye110
#رمان..
#دختری_ازماه_جوزا...
#قسمت_چهل_پنج
ـ اما من بنتیا رو می خوام ! دختری که یه دیقه با بردیا شیطنت می کنه و منو می ندازه تو اب و دیقه دیگه با محبت میاد و بلندم می کنه و ثانیه ای بعد با غرور از کنار بقیه می گذره و بعد با قدرت از مظلومین دفاع می کنه ! بنتیا با من ازدواج می کنی؟ به عنوان یه دختر با چهار چهره ؟
ـ با کمال میل !
ـ و میشه دیگه به جای من تصمیم نگیری ؟
ـ قول می دم ! راستی تو از کجا فهمیدی من بنتیام !
ـ هرچی رو نشناسم اون دوتا گوی طوسی ، ابی رو می شناسم !
ـ پس از چشام شناختیم ؟
ـ اره ! از اون دو تا گویی که دیوونم کرد !
بنتیا ـ بلند شدیم که بریم که مهدیار گفت ...
ـ البته باید تنبیه هم بشی!
ـ چی؟
ـ به خاطر این مدت ! من خیلی اذیت شدم !
ـ هرچی باشه قبول !
بنتیا ـ دستشو برد بالا تا بزنه تو صورتم از ترس چشامو بستم که یکدفعه کشیده شدم تو بغل مهدیار و اون لب های داغشو گذاشت رو لبام از تعجب چشامو باز کردم که مهدیار در گوشم گفت ...
مهدیار : بنتیا دوست دارم !
ـ منم دوست دارم !
سه ماه بعد
مریم خانم : عزیزم همه چیزو برداشتین چیزیتون جانمونده ؟
بنتیا : نه مادر جون همه چیزو برداشتیم ! انقدر خودتون رو نگران نکنید!
ـ خوش بگذره بهتون !
ـ ممنون مادر جون خداحافظ ! خداحافظ پدر جون !
سردار صادقی : خداحافظ دخترم !
بنتیا : اقا مهیار خدا حافظ !
مهیار : خداحافظ !
مهیار : داداش مهدیار قبل از این که بری گوشتو بیار !
مهدیار : جانم؟ چیه ؟
ـ می گم می رین یه وخ با بچه نیاین ها خیلی ضایس بزارین برگردین بعد دست به کارشین !
ـ پسره پروو تو و چه به این حرفا ؟
ـ در هر صورت از من گفتن بود خود دانین !
مهدیار : خداحافظ همگی !
مریم خانم و سردار صادقی : برین به سلامت !
مهیار : به جان خودم دروغ می گن رابطه عروس و مادر شوهر بده !
بنتیا : چرا ؟
ـ چرا ؟ نه، چرا داره ؟ از اون روزی که بهشون معرفیت کردم یه دیقه ولت کردن ؟ بابا منم ادمم منم زنمو دوست دارم !
ـ اخی نازی نی نی !
ـ به جان خودم اگه عروسی می گرفتیم شب عروسیم میومدن خونمون ! خجالت که نمی کشن ! بابا ادم زن گرفته لازم یه وختایی باهاش تنها باشه ! ولی تو این مسافرت تلافیشو در میارم !
ـ اِ مهدیار !
ـ جون دلم ؟
مهدیار ـ الان دو روز شمالیم روز اول که خسته بودیم نرسیده به تخت، خوابمون برد ! روز بعدم عینهو چی سوغات خریدیم که بقیه سفر و نگران سوغاتا نباشیم باز از خستگی زود خوابمون برد ! تا الان هم من به همسرم دست نزدم ! ای خدا!
بنتیا : مهدیار بریم لب دریا قدم بزنیم ؟
ـ بریم عزیزم !
بنتیا : لب دریا بودیم که چند نفر داشتن والیبال بازی می کردن ! توپشونم صاف اومد خورد تو دماغ مهدیار !
مهدیار : اخ اخ دماغم ...
ـ چی شد ؟
ـ بیا ببین چشه ؟
ـ ببینم ...
مهدیار ـ تا اومد جلو لبامو گذاشتم روی لباش !🙈🙈
ـ اااواا...
ـ خخخخخخ تقصیر خودت دو روز تنهاییم انگار نه انگار ! دختر خانوم !
بنتیا ـ این مهدیارم از بس دختر خانوم دخترخانوم کرد ! مهدیار ـ بعد از یه سفر فوق العاده برگشتیم به خونمون ! یه ویلای سفید ! بله من بردم ! البته فقط بیرون ساختمون مگرنه داخلش هر اتاق یه رنگ ولی اتاق خوابمون از همه جالب تر یه طرف اتاق سفیده سفید یه طرف پراز رنگ حتی تختمون هم نصف سفید، نصف رنگ و وارنگ!
پنج سال بعد
بنتیا : پدری جونم ! من دارم می رم کلاس ! مواظب دختری باش تامن بیام !
مهدیار خیلی خوابالو : باشه ... باشه... تو برو حواسم هست !
بنتیا ـ یه بوس گذاشتم رو لبای همسرم یکی هم رو لپای ثمره عشقمون !
بنتیا : میای دنبالم یا خودم بیام ؟
مهدیار : زنگ بزن خواستی بیای !
ـ خیلی خب ... بچه نیوفته !
ـ نه برو دیگه !
بنتیا ـ دوساعت بعد زنگ زدم دیدم نخیر هیشکی برنمی داره! زودی اومدم خونه دیدم جفتشون خوابن !
بنتیا : نگا کن ترو خدا ! بچشم عین خودشه تنبل ! پاشید ببینم ! درسته از خودت دو تا می خواستم ولی نه از توی تنبل !
بنتیا ـ بعد مهدیار منو کشید و با همون لباسای بیرون خوابوند بغل خودشو گفت : تو فقط مال منی ! یادته یه روز قول دادی برگردی ؟
ـ اوهوم ! دیدی برگشتم !
ـ اره ولی منو کشتی تا برگشتی !
مهیا : وای چقلد حلف می زنین سلم لف بزالین بتابم !
بنتیا : چشم خانوم گل تنبل !
🌺پایان
ان شاءالله همه ی عاشقت یه روزی به عشقشون برسن......
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
ببخشید دوستان ادامه ی داستان یه کم طولانی تر از هرروز شد🙏🙏🙏🙏ولی آخرین فصلشه🌹🌹
🌹🌹🍃🍃
یادش بخیر:
تو کلاس وقتی درس تموم میشد و وقت اضافه می آوردیم، تا زنگ بخوره این بازی رو میکردیم که یکی از کلاس میرفت بیرون، بعد بچه های تو کلاس یک چیزی رو انتخاب میکردند، اونکه وارد میشد، هرچقدر که به اون چیز نزدیک تر میشد، محکمتر رو میز میکوبیدیم!
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
🌹🌹🍃🍃
قدیما تا به یه دختر میگفتی: سلام
جواب میداد: سلام و کوفت!
اما الان تا به یه دختر میگی: سلام
سریع میگه: خب اسم بچمونو چی بزاریم؟!
😂😂😂😂😂😂😂
🌹🌹🍃🍃
#کانال_عکس_نوشته_ایتا.....
@aksneveshteheitaa
🌹🌹🍃🍃
آیا می دانید که تفاوت پیر دختر با پیر پسر چیست؟ اولی موفق نشده ازدواج کنه ولی دومی موفق شده ازدواج نکنه
😂😂😂😂😂😂😂😂
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa