فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🎼📸 آوایی شاد و نوای دل انگیز صبحگاهی 😍.
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
mahmoudkarimi-@yaa_hossein.mp3
1.93M
ولادت #حضرت_رقیه (س)
🎵ماه آسمون زیر قدم هاشه....
🎤 محمود #کریمی
#سرود
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
69657126.mp3_1541679732
2.78M
🍃🌸🎼 آوای زیبای گویش محلی ترکمنی ؛ استان گلستان😍.
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🎼📹 آوای بسیار زیبای تمنای وصال ؛ از سید عبدالحسین مختاباد
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🎼 آوای خوش بهاری و بلبلانِ نغمه خوان .
@aksneveshteheitaa
فرصت های کوچک همیشه مقدمه ای برای موفقیت های بزرگ است.- موفقیت
جمله ی امروز
🌺🌺🌺🌺🍃🍃🍃🍃
مـن…!
مـرا که میـشنـــــــــاسـی؟!
خـودمــــــــــم…
کسـی شبیــــــــــه هیچــــــــکس!
کمـی کـه لابـه لای نـوشتـه هـایـم بـگـردی پیـدایـم میکنـی…
مهـــــــــــربـان، صبــــــــــــور
کمــــــــــی هــــــــــم بهـانـــــــــــه گیـر …
اگـر نوشتـه هـایـم را بیـابـی ،
منــــــــــــم همـان حـــــــــــــوالـی ام....
@ aksneveshteheitaa
کسی سوال میکند: بخاطرچه زندهای؟
و من برای زندگی، تو را بهانه میکنم
#نیما_یوشیج
💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
هیچ جای این شهر
از یادت در امان نیستم
حتی به کوچه ی علی چپ که می روم!
@aksneveshteheitaa
هدایت شده از کانال گسترده تبسم1k+
⚽️ واکنش جالب شهید مهدی زين الدين در فوتبال!!!
🔻😳 کار عجیبی که شهید زین الدین در فوتبال انجام داد و موجب تعجب شد.
(سنجاقش کردیم براتون)
👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🖇 ☝️ وارد کانال بشوید و پیام سنجاق شده رو بخونید و نشر دهید
هدایت شده از کانال گسترده تبسم1k+
👈🔻 #پیـشـنهاد_ویـژه 🔥🔥
🎥 کلیپ 36 ثانیهای امام خامنه ای که باعث آرامش و امنیت خاطر از بیماری #کرونا میشه 👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🗒 ٣۶ ثانیه هست، حتما ببینید و اشتراک بگذارید.
#کلیپ سنجاق شده
🌈🍭🌈🍭🌈🍭🌈🍭🌈
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_64😍✋
قبل قطع کردن تماس دل و به دریا زدم و گفتم:
_امیرعلی!
-جانم؟!
بی اختیار لبخند پر کرد صورتم رو...
آرزویی که از موقع خواب رو دلم سنگینی می کرد رو گفتم:
– راستش یکم می ترسم....
برام قرآن میخونی قبل اینکه قطع کنی...؟!
البته اگه خسته ای...
پرید وسط حرفم
- خسته نیستم....
بخونم برات؟!
مثل بچه ها ذوق زده از مهربونیش گفتم:
_نه نه صبر کن دراز بکشم که خوابم ببره و دیگه نتونم فکرو خیال بکنم...!
امشب امیرعلی به همه حرفهای من می خندید!
-باشه
صاف شدم و سرم رو روی بالشتم گذاشتم و گوشی رو به گوشم چسبوندم که گفت:
_بخونم محیا خانوم!
صداش هنوزم ته مایه خنده داشت
- آره ممنون ...
فقط امیرعلی اگه یبار جواب خداحافظیت رو ندادم بدون که خوابیدم!!
باز صدام نزنی بیدارم کنی ها بدخواب بشم ...
خودت گوشی رو قطع کن ...
پیشاپیش شبت بخیر😂
با اخطار گفت:
_بخونم؟؟
چشمهام رو بستم
-آره بخون
صوت قشنگ قرآنش بلند شدو من آرامش می گرفتم از سوره های کوچیک قرآنی که امیر علی برام میخوند !
سوره توحیدش رو که تموم کرد چشمهام داشت گرم میشد...
آروم و با صدای پر از خوابی گفتم:
دوستت دارم!
مکث کرد و بعد چند ثانیه با بسم الله الرحمن الرحیم سوره بعدی رو شروع کرد به خوندن و من
پلکهام با آرامش عجیبی روی هم افتاد!
......
نگاهم رو روی خانومی که کل می کشید ثابت نگه داشتم و فاطمه خانوم که کنارم نشسته بود در
ادامه کل کشیدن اون خانوم همراه بقیه شروع کرد به دست زدن !همون موقع هم عروس با لباس
سفید و دامن پفیش وارد خونه شد!
اول از همه خاله لیال رفت سراغش عروس هم اصال مراعات صورت آرایش شده و موهاش رو
نکردو مثل بچه ها خزید بغل مامانش!...از همین دور هم برق اشک رو تو چشمهای هردوشون می
دیدم !یک لحظه دلم لرزید منم شب عروسیم از مامان جدا می شدم از بابا!حتی داداش دوقلوهایی
که عاصی بودم از دستشون!چه لحظه تلخی که همه خوشی شب عروسی رو زایل می کرد !
نمیدونم چرا من اشک جمع کردم توی چشمهام آخه یکی نبود بگه عروسی هم جای گریه است
...به خودم نهیب زدم تقصیر من چیه اینا وسط عروسیشون سکانس احساسی اجرا می کنن !
-عروس خوشگل شده نه؟
با صدای فاطمه خانوم که هنوز داشت دست میزد نگاه از جای خالی عروس و خاله لیلاگرفتم و به
عروس که حاال سرجای خودش محجوب و سربه زیر نشسته بود دوختم!
موهاش فر شده بود و رنگ اصلی خودش همون خرمایی تیره ! با یک آرایش مالیم!
-آره خیلی
گمونم این سوال و جواب رو همیشه همه با ورود عروس از هم میپرسیدن چون سر که چرخوندم
نگاه همه روی عروس بیچاره بود که نگاهش رو زیر انداخته بود و جرئت نمی کرد سر بلند کنه !
صدای دست و سوت و کل کشیدن هم که قطع نمیشد ...
اون وسط هم یکی از خانومها شروع کرد
شعر محلیی رو در وصف عروس خوندن و بقیه هم با دستاشون و ماشاالله ماشاالله گفتن همراهیش
کردن!
خیلی وقت بود عروسیی نرفته بودم که توی خونه برگزار بشه! همیشه تالاربود و صندلی هایی که
باید سیخ روش مینشستی با صدای بلند ضبط و آهنگهای تندش و غریبی کردن با افراد حاضر در
جلسه که هرکدوم با یک مدل مو و لباس بودن و با همه آشنا بودنت برات میشدن غریبه که مبادا با
احوال پرسی و روبوسی آرایششون بهم بریزه !...
برای همین امشب حسابی داشت بهم خوش می گذشت به خاطر جمعیت زیاد و خونه نقلی همه
دایره وار و پشت بهم نشسته بودیم روی زمین هیچکس هم نگران چروک شدن لباس مجلسی
اش نبود !
همه با هم روبوسی می کردن و با خنده رد رژهایی که روی صورتهاشون می موند رو پاک
...شربتم رو تو لیوان شیشه ای می خوردم و شیرینی ام رو توی ظرف چینی گل سرخی!
خبری از ظرف یکبار مصرف نبود و روی پیشونی هیچکس هم اخم نبود به خاطر این همه ظرفی که کثیف
میشد!
تازه با اینکه با همه غریبه بودم نوع برخوردو تعارف کردنشون جوری بود که انگار چندساله
میشناسمشون و من چه ذوقی کرده بودم به خاطر این همه محبت و دوستی اونم به صورت
یکجابین این همه غریبه!
-چیزی لازم ندارین ؟!
🌈🍭🌈🍭🌈🍭🌈🍭
💕 #کانال_عکس_نوشته_ایتا
@aksneveshteheitaa
Alireza Eftekhari Taraneye Bahari.mp3_1536351257
4.66M
🍃🌸🎼 آوای زیبای هوای چمن ؛
از استاد علیرضا افتخاری.
@aksneveshteheitaa