May 11
صفحه تلگرامام پر شده از خبرهای حوادث فلسطین و غزه و...
پیگیری و تماس و پیام برای حرکت به سمت عراق و از آنجا به اردن
به قصد ایجاد تجمعی که بتواند یک فشار سیاسی و واقعی به معادلات موجود بیاورد و وضعیت را تغییر دهد.
هیچ چیز معلوم نیست. نمیدانیم در عراق چه خواهد شد؛ نمیدانیم حتی همین حرکت از قم به مهران منتهی به تشویق دیگر برادران در ایران هم میشود یا نه؛ احتمال موفقیت زیاد نیست؛ فقط میدانیم الان وقت نشستن نیست. همین.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین اتوبوس راه افتاده
اسکانیا سفیدرنگ است که در انتهای هفتاد و پنج متری عمار یاسر منتظر بود
اتوبوس پر نشد. اما همانها هم که آمده اند از گرایشهای مختلف حزب اللهی اند. برخیشان را از قبل میشناسم. برخی هم دورادور مرا از قبل.
راهی مهران ایم و هوا سرد...
یک چیزی ما را به فلسطین وصل میکند. میترسم جز عواطف کور و هیجانات عادی نباشد. اما مگر جز عاطفه چیزی میتواند انسانی را به انسان دیگر برساند؟
دیشب با حمید خیلی صحبت کردیم. میخواهیم بدانیم این رشته وصل را، فراتر از شعارها و استعارهها، بعد از گسستن مرزهای گروهی و قومی و ملی، میتوانیم بفهمیم و دیدار کنیم؟
کم نبوده اند گروههایی که برای پیگیری نیروی انقلابیشان و هویتیابی سیاسی به فلسطین رو کرده اند. اما انگار فلسطین همیشه مصرف شده... آیا واقعا ما آزادی فلسطین را طلب میکنیم؟
ساعتی میهمان اداره تبلیغات اسلامی مهران ایم.
صبحانه را میخوریم و راهی میشویم ان شاء الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان یک جمع چهارده نفره هستیم. راهی به سوی بغداد، برای پیوستن به برادرانی که از قبل برای برنامهریزیها آنجا بوده اند.
مثل هر حرکت پیشروانهای مشکلاتی هست. اما بحمدالله تا الان وسایل و امکانات تامین شده. باید دید میتوان این حرکت را در مقیاس وسیع توسعه داد یا نه.
بخش زیادی از گفتگوهای بین دوستان در همین باره است.
برادران، در بغداد منتظر رسیدن ما هستند تا هر چه زودتر جلسهای ترتیب بدهیم و ستاد کار شکل بگیرد.
ماشینهامان در هشتاد کیلومتری بغداد توقفی میکنند و نماز را میخوانیم. مختصر توشهای با آب برای این که ته معدهها چیزی نشسته باشد.
توی ماشین با آقا رضا که کارشناسی ارشد برق و مخابرات میخواند گفت و گویی دارم.
از تحرک و انگیزه بدنه دانشجویی خصوصا دانشگاههای تهران برای حرکت به عراق و پیوستن به ماجرا میگوید. مساله ابعاد بزرگتری از آن چه در ذهن داشتم دارد.
طراحی یک زیرساخت که بتواند از جمعیت ایران پذیرایی کند خیلی مهم است. حتما باید یک ستاد هم در ایران شکل بگیرد؛ تا جمعیت در این جا پراکنده و سرخورده نشود.
بسم الله
دیروز از زمانی که وارد بغداد شدیم تا پاسی از شب جلسات متعددی داشتیم.
هم با برادران ایرانی و هم با دوستان عراقی.
درباره این که این حرکت چگونه باید شکل بگیرد و چطور باید جلو برود.
عمده مساله این است که حرکت باید خصلت بینالملی داشته باشد. به هیچ وجه نباید صورت و محتوای ایرانی پیدا کند.
با توجه به این که وقفهای در جنگ میان قهرمانان غزه و مقاومت و صهیونیستها افتاده، دوستان عراقی در حال آمادهسازی زیرساختهای لجستیکی و انسانی برای اقدام اند. باید منتظر بود و دید.
الغرض اکنون زمان مناسبی برای پیوستن خیل برادران و خواهران مشتاق ایرانی نیست. باید دو سه روزی صبر کرد.
والله المستعان
@al_harkah
از آنجا که این حرکت از طراحی تا اجرا مردمی و غیر دولتی بوده، یک راه مؤثر برای مشارکت در این حرکت، کمکهای مالی است.
یا علی...
0337128377005
IR200170000000337128377005
6037998151199204
به نام سید هاشم ایوب زاده
@al_harkah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله
گزارشی از یکی از همراهان کرمانشاهی ما در این حرکت...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت استعاری آقای فاطمی صدر در توضیح حرکتی که حالا دیگر اسم معلومی دارد:
طوفان بلاحدود
کتائب حزب الله آمادگی کامل خود را برای تامین امنیت و دیگر پشتیبانیهای لازم برای این حرکت طوفان الحدود اعلام کرده است.
#طوفان_بلاحدود
#کتائب_حزب_الله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرکت جوانان عراقی به سمت طریبیل، منطقه مرزی میان عراق و اردن برای حمایت از مردم فلسطین
بالاخره راه افتادیم
بعد از چند روز پر از فراز و نشیب
پر از امید و ناامید
ساعتی بعد از نماز مغرب و عشاء، بارهامان را به دوش گرفتیم و پر از آرزو و تمنا سوار اتوبوس شدیم.
قبل از سوار شدن شیخ مهدی استخارهای را که از قرآن برای حرکتمان گرفته بود قرائت کرد؛ چه شیرین و امیدبخش بود...
در میانه راه توفقی داشتیم.
اتوبوسمان جلوتر از تعدادی اتوبوس دیگر پارک کرد و نیم ساعتی ماندیم.
جوانهای عراقی با اتوبوس و تجهیزات، شبیه همان تجهیزاتی که برای برپاکردن مواکب در اربعین دیده بودم، داشتند آماده حرکت میشدند.
خب امشب باید در مرز بمانیم و جای خواب لازم است برای این جمعیت...
وضعیتی است!
همراهان از سنین متفاوت و شهرهای مختلف وطن اند. هر کدام هم به شغلی. یک چیزی این افراد متکثر را نزدیک و جمع میکند.
خوشحال اند و شوخی و خنده به راه است.
پیرمردهای مازنی به لهجه خودشان برای هم خاطره تعریف میکنند و قهقهه میزنند. جوانترها هم طبق معمول این آخر اتوبوس را دست گرفته اند و سربهسر هم میگذارند.
کمکم صدای مناجات کمیل از وسطها به گوش میرسد...
فکر کنم جدیجدی میخواهند شهید شوند!...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرد با غیرت مشهدی از ضرورت حمایت از فلسطین مظلوم میگوید.. سیدِ عزیز از مشهد به قافله ملحق شده اند...
برادر منصور هشدارهای امنیتی میدهد.
الانبار جمعیت سنی دارد
بیجهت از اتوبوس پیاده نشوید
من خادم شما هستم اما این جا برای مراقبت از شما ناچارم گاهی تندی و تحکم کنم حلال کنید (محمد از آخر اتوبوس به شوخی میگوید حاجی سر من یه داد زدیها حواست باشد...)!
خلاصه فکر بچهها این نیست که داریم یک تجمع ساده میرویم. اگر چه نیروهای حشد قول تامین امنیت را داده اند، ولی انگار بچهها دارند خودشان را برای هرچیزی آماده میکنند.
آقا گفته بود اگر جوانان بیتاب شوند دیگر نمیشود جلوشان را گرفت.
حالا اینها که خیلی هم مسالمتجو آمده اند...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت برادر مشهدی از سفری که تا کنون داشته ایم
و دعوت برای پیوستن به این حرکت..
البته با حرکت آخرین گروه ها دیگه امکان التحاق به قافله نیست..
تا بعد چه پیش آید...
اتوبوس سکوت شب را میشکافد و به سوی الانبار میتازد
احتمالا بعد از صبح خواهیم رسید؛ بعد از صبح...
أ لیس الصبح بقریب...