4⃣ هنگام حضور جمعى نزد معاویه
در جمعى که عبداللّه بن جعفر، ابن عباس، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد معاویه بودند،
امام حسن علیهالسلام در پاسخ به سخنان معاویه، چنین فرمود:
«العجب منک یا معاویة و من قلّة حیائک و جرأتک على اللّه حین قلت: قد قتل اللّه طاغیتکم و ردّ الامر الى معدنه. فانت یا معاویة معدن الخلافة دوننا؟ ویل لک یا معاویة و للثلاثة قبلک الذین اجلسوک هذا المجلس و سنّوا لک هذه السنّة. لأقولنَّ کلاماً ما انت اهله و لکنّى اقول لسمعتُه بنو ابى هؤلاء حولى. ان الناس قد اجتمعوا على امور کثیرة لیس بینهم اختلاف فیها... واختلفوا فى سنن اقتلوا فیها و صاروا فرقاً للعن بعضهم بعضاً و هى «الولایة» و... نحن نقول اهل البیت انّ الائمّة منّا و انّ الخلافة لاتصلح الاّ فینا... و زعم قوم انّهم اولى بذلک منّا حتّى انت یابن هند تدّعى ذلک...؛6
کم حیایى و جسارت تو در پیشگاه خدا، جاى تعجب دارد که گفتى: خدا، زورگوى شما را برد و حکومت را به جایگاه اصلىاش برگرداند
اى معاویه! آیا تو جایگاه اصلى خلافت پیامبرى و ما نیستیم؟! واى برتو و سه نفر پیش از تو! کلامى مىگویم که تو اهل آن نیستى، بلکه مىگویم تا این فرزندان برادرم که در اطرافم هستند، بشنوند.
این امت... در موارد بسیارى اجتماع کردند و اختلافى ندارند... و در برخى سنّتها اختلاف کردند و به خاطر آن جنگیدند و فرقه فرقه شدند و برخى برخى، دیگر را لعن کردند و آن طریق ولایت بود... ما خاندان پیامبر مىگوییم امامان امت از ما هستند و خلافت جز در ما شایسته نیست و خدا در کتاب خود و سنّت پیامبرش ما را اهل آن قرار داده است و علم در ماست و ما اهل آن هستیم و دانش از هر جهت نزد ماجمع است. گروهى پنداشتهاند که به امامت شایستهتر از ما هستند؛ حتى تو اى پسر هند! این ادّعا را دارى...».
در تمام موارد فوق، امام حسن علیهالسلام بر تعارض تاریخى حقّ جویان و باطل طلبان و صالحان و ناصالحان تأکید و بر جنگ دائمى فاسدان امت، جهت شایستهزدایى از مسند حکومت مسلمانان اشاره مىکند. امام ریشه تعارض خود با معاویه را نیز در همین روند مىبیند و در واقع، آیندگان را به «جریانشناسى» دقیق از دو طیف مذکور فرامىخواند.
7)
1⃣ عوامل بنیادین صلح (دنیا زدگى، عدم دیندارى)
اگر در صحنه «عاشورا» دو عامل «دنیازدگى و عدم دیندارى» در نهایت، موجب شهادت امام حسین علیهالسلام شد و به قول حضرت «مردم بنده دنیایند و شیرینى دین را تنها بر زبان دارند...»7، همین دو عامل موجب صلح امام حسن علیهالسلام نیز گردید و امام با همین تعبیر (عبیدالدّنیا) از آنان یاد کرد.8 امام حسن علیهالسلام هم دو عامل دنیاگرایى و دین نداشتن را عامل اساسى مىداند.9
8)
ما به نقاط اوج این رویکرد مردمى اشاراتى مىکنیم:
♦️استقبالنکردن از حضور در اردوگاه جنگ
امام حسن علیهالسلام از مردم خواست براى جنگ، راهى «نُخَیله» شوند؛ اما بعد از 10 روز تنها 4000 نفر آمدند.
امام به کوفه برگشت و ضمن یک سخنرانى فرمود:
«یا عجباً من قومٍ لاحیاء لهم و لا دین مرّة بعد مرّة ولو سلّمتُ معاویة الامر، فأیم اللّه لانزول فرجاً ابداً مع بنى امیة واللّه لیسومنّکم سوء العذاب حتى تتمنّون ان یلى علیکم جسیّاً. و لو وجدتُ اعواناً ما سلّمتُ له الامر لانّه محرّم على بنى امیة فأفّ و ترحاً یا عبیدالدّنیا...10؛
شگفتا! از مردمى که پىدرپى، نه حیا دارند و نه دین. اگر کار را به معاویه واگذارم، سوگند به خدا با بنىامیه هرگز آسودگى نخواهید دید. آنان چنان شما را بیازارند که آرزو کنید به جاى آنان، زنگى بر شما حکم براند. اگر یاورانى بیایم، خلافت را به او نمىسپارم؛ چون حکمرانى براى بنىامیه حرام است. اف برشما! اندوه بر شما اى بردگان دنیا...»
9)
بعد از شهادت پدر
امام حسن علیهالسلام بعد از شهادت امیرمؤمنان علیهالسلام براى اصحاب خود سخنرانى کرد و فرمود:
«اَما واللّه ثنانا عن قتال اهل الشام ذلّة و لا قلّة و لکن کنّا نقاتلهم بالسّلامة و الصّبر... ان معاویة قد دعا الى امرٍ لیس فیه عزّ و لا نصفة. فان اردتم الحیاة قبلناه منه و اغضضنا على القذى و ان اردتم الموت بذلناه فى ذات اللّه و حاکمناه اللّه11؛
سوگند به خدا، خوارى و کاستى، ما را از نبرد با شامیان بازنداشت؛ بلکه ما با سلامتى و بردبارى با آنان پیکار مىکردیم. پس دشمنى، سلامتى را و بىتابى بردبارى را فرسوده کرد. شما با ما مىشتافتید در حالى که دین شما پیش روى دنیایتان بود. اینک دنیاى شما پیش روى دینتان است. ما براى شما بودیم و شما براى ما، ولى امروز علیه ما هستید... همانا معاویه ما را به چیزى فراخوانده که عزّت و عدالت در آن نیست.
اگر زندگى دنیا را مىخواهید، مىپذیریم و این خار در چشم را تحمل مىکنیم و اگر مرگ را مىخواهید، آن را در راه خدا ارزانى مىداریم و آن را نزد خدا به داورى مىبریم.»
راوى مىگوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة والحیاة؛ ما ادامه زندگى را مىخواهیم.»
10)
2⃣ آثار دنیاگرایى و ...
در یک کلام، صلح امام حسن علیهالسلام معلول دو رویکرد مهمّ دنیاگرایى و ملتزم نبودن به دین توسط مردم، به ویژه خواص است. هر چند این جمله، نقطه ثقل در تصمیمگیرى امام است؛ ولى بدان جهت که به مسأله دنیاگرایى مردم و خواص در آن و دوره ـ به مناسبت شهادت امام حسین علیهالسلام ـ بارها تأکید شده است، ما فارغ از پژوهش در اصل این عوامل، خود را ملزم مىدانیم که به بررسى آثارى که در پى این دو عامل، در رفتارهاى مردم، به ویژه خواص بروز کرد، بپردازیم.
آثار دنیاگرایى در قالبهاى مختلف خود را نشان داد که چهار نمونه از آن را توضیح مىدهیم:
11)
🔵عمل نکردن به پیمان
ابن اعثم مىنویسد: سپاه معاویه با لشکر قیس بن سعد به جنگ پرداخت و قیس بعد از حوادثى که براى امام حسن علیهالسلام اتفاق افتاده بود (زخمى شدن)، در انتظار حضرت بود. بعد از پخش خبر، معاویه پیکى نزد قیس فرستاد و گفت: دست از جنگ بکش تا صحّت گفتار من (زخمى شدن امام تو) برایت ثابت شود. قیس هم دست از جنگ برداشت. پس از آن عراقیان قبیله به قبیله به معاویه مىپیوستند. قیس جریان را به امام گزارش داد.
حضرت به پاخاست و فرمود:
«یا اهل العراق ما اصنع بجماعتکم معى و هذا کتاب قیس بن سعد یخبرنى بان اهل الشرف منکم قد صاروا الى معاویة، اما واللّه ما هذا بمنکر منکم، لانّکم انتم الذین اکرهتم ابى یوم صفّین على الحکمین فلمّا امضى الحکومة و قبل منکم اختلفتم ثم دعاکم الى قتال معاویة ثانیة مکرهین فاخذت بیعتکم و خرجت فى وجهى هذا واللّه یعلم ما نویت فیه. فکان منکم الى ماکان. یا اهل العراق فحسبى منکم لاتفرّونى فى دینى فانّى مسلم هذا الامر الى معاویة12؛
اى اهل عراق! من با شما چهکنم؟ این نامه سعد است که مىگوید بزرگان شما به معاویه پیوستهاند. هان! سوگند به خدا! این رفتار از شما ناشناخته نیست؛ زیرا شما همان افرادى هستید که در روز صفّین پدرم را به پذیرش حکمیت واداشتید و بعد از پذیرش، اختلاف کردید. پدرم براى بار دوم شما را به نبرد با معاویه فراخواند؛ ولى سستى کردید، تا او به کرامت خدا (شهادت) پیوست. سپس آمدید و با اختیار با من بیعت کردید، من هم پذیرفتم. و در این راه بیرون آمدم و خدا مىداند که چه تصمیمى داشتم؛ ولى از شما سرزد آنچه سرزد. عراقیان! دیگر بس است، مرا در دینم فریب ندهید که من این امر را به معاویه واگذار مىکنم.»
12)
🔵خیانت به امام علیهالسلام
رویکرد دنیاگرایانه خواص را در «قیام و صلح حسنى» در آینه خیانتهایشان مىتوان دید. روح دنیاخواهى چنان در جان لشکر رخنه کرد که معاویه توانست در لحظات آغازین، همه آنها را بخرد. وى به طور پنهانى جاسوسانى را جداگانه نزد عمر بن حریث، اشعث بن قیس، حجر بن حارث و شعب بن ربعى فرستاد و به هریک وعده داد که در صورت کشتن حسن بن على علیهماالسلام بیست هزار درهم، فرماندهى سپاهى از سپاهیان شام و یکى از دخترانش را به او خواهد داد.
امام بعد از آگاهى از این توطئهها بود که زیر لباس خود، «زره» مىپوشید و یک بار که در نمازتیرى به سویش پرتاب شد، همین زره، جان او را نجات داد. اما بالاخره در نزدیکىهاى «ساباط»، شخصى با شمشیر زهرآگین ضربهاى به حضرت زد و او را زخمى کرد. به دستور حضرت، او را به «بطن جریحى» که حاکمش عموى مختار بن ابى عبیده بود، بردند. در حقیقت همان روحیه سپاه باطل در ساباط بود که در کربلا نیز حاکم شد و هردو گرفتار یک آسیب تاریخى بودند
13)
امام حسن علیهالسلام در همان ساباط به مناسبتى فرمود: «واى بر شما! سوگند به خدا! اگر مرا بکشید، معاویه به هیچ یک از وعدههایى که براى کشتن من داده است، عمل نخواهد کرد. مىدانم که اگر دست در دست او بگذارم و با او بسازم، نمىگذارد که به دین جدّم بروم و تنها مىتوانم خداى سبحان را بپرستم؛ ولى گویا فرزندان شما را مىبینم که بر درخانههاى فرزندان آنان ایستادهاند و آب و غذا مىخواهند، ولى آنان دریغ مىورزند. پس دورى و دورى بر شما باد با این کردارتان! «کسانى که ستم کردهاند، به زودى خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.»13 بعد از این سخنرانى مردم با بهانههایى که به کار نمىآید، شروع به عذرخواهى کردند.»14
حارث همدانى هم نقل مىکند: پس از شهادت امام على علیهالسلام مردم نزد حسن بن على علیهماالسلام آمدند و گفتند: تو جانشین و وصى پدرت هستى؛ ما گوش به فرمان تو هستیم. حسن علیهالسلام فرمود: «دروغ مىگویید، به خدا سوگند! شما به کسى که بهتر از من بود، وفا نکردید، چگونه به من وفا مىکنید؟ چگونه به شما اطمینان کنم در حالى که دلم به شما اطمینان ندارد که راست مىگویید. پس قرار ما و شما لشکرگاه مدائن. آنجا نزد من آیید.» پس از اینکه مردم به سردى از پیشنهاد وى استقبال کردند و عدّه کمى در محل حاضر شدند، فرمود: «شما مرا فریب دادید. همان گونه که امام پیش از مرا فریفتید. شما پس از من، همراه کدام پیشوا به پیکار بر مىخیزید. آیا همراه آن کافرِ ستمگر به نبرد مىروید که هرگز به خدا و پیامبرش ایمان نیاورد... او و بنىامیه جز از ترس شمشیر اظهار اسلام نکردند و چنانچه از بنىامیه جز زن سالخورده دندان ریختهاى نماند، دین خدا را تحریف شده مىخواهد، پیامبر خدا چنین فرمود.»
14)
امام حسن علیهالسلام بعد از این سخنان، گروهى را به فرماندهى فردى از قبیله کِنده به سوى معاویه فرستاد و دستور داد در «انبار»، لشکر بزند و تا فرمان نرسیده، کارى نکند. وقتى معاویه مطلع شد، در نامهاى به او نوشت: اگر نزد من بیایى، فرماندهى بخشى از نواحى شامات یا جزیره را ـ که قابل تو را ندارد ـ به تو مىسپارم.
وى پانصد هزار درهم نقداً فرستاد. او پول را گرفت و با 200 نفر از یاران و خاندانش به معاویه پیوست.
امام بعد از آگاهى از این خیانت برخاست و فرمود:
«هذا الکندى توجّه الى معاویة و غدر بى و بکم و قد اخبرتکم مرّة بعد اخرى انّه لا وفاء لکم انتم عبیدالدّنیا ...؛ این کِندى است که به سوى معاویه رفت و به من و شما خیانت کرد و من بارها به شما گفتم که وفا ندارید و بندگان دنیایید...»
امام شخصى از قبیله مراد را با 4000 نفر فرستاد و از او در حضور مردم خواست خیانت نکند و به خودش هم گفت که به زودى خیانت خواهى کرد. او با سوگندهایى که کوهها تاب آنها را ندارد، قسم یاد کرد که چنین نمىکند. اما وقتى به انبار رسید، پیکهاى معاویه آمدند و علاوه بر دادن وعدهها، پانصد هزار درهم نیز تقدیم کردند. و او هم به پیمان خود وفادار نماند. امام بار دیگر فرمود:
«من بارها به شما گفتم که براى خدا به هیچ پیمانى وفا نمىکنید. اینک، این رفیق شما مرادى است که به من و شما خیانت کرد و به معاویه پیوست!»15
15)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹درس پسر قذافی
به شیفتگان غرب
👆👆👆👆👆👆👆
👌👌👌👌👌👌👌
✅✅✅✅✅✅✅
@ala_allah