❌ پاسخ ۱۵ شبهه درباره فلسطین ❌
۱.فلسطینیها زمیناشونو فروختن
۲.فلسطینیها دشمن اهلبیت ند
۳.چراغی که به خانه رواست به مسجد حرومه
۴.زن بچه اسرائيلي ها بیگناهن
۵.فلسطینیها طرفدار داعشن
۶.فلسطینیهامیدان صدام دارند
۷.فلسطینیهاخون ایرانیها را پس دادن
۸.هدایای ایرانیها را آتش زدن
۹.صهیونیستا تو تیمفلسطینبازی میکنن
۱۰.حماس ۴۰ کودک اسرائيلي را سربریده
۱۱. حماس به زن اسرائيلي تجاوز کرد
۱۲.فلسطینیها زن اسرائيلي را لخت کردن
۱۳.حماس کودک اسرائيلي را سوزاندند
۱۴. مسئولان حماس با دختران ۹ساله ازدواج کردن
۱۵.دختران فلسطینی رقص و پارتی دارند
(پاسخ: مرتضی کهرمی )
#شبهه_زدایی
#شایعه_پذیر_نباشیم
#شايعه_پراکنی_نکنیم
#پینوکیو_نباشیم
#جنگ_روانی_دشمن
#امپراتوری_دروغ
👆👆👆👆
@ala_allah
❌ شبهه آیه تطهیر درباره زنان پیامبر است نه اهلبیت ⁉️
(پاسخ: مرتضی کهرمی )
#شبهه_زدایی
#شایعه_پذیر_نباشیم
#شايعه_پراکنی_نکنیم
#پینوکیو_نباشیم
#اسلام_هراسی
#اسلام_ستیزی
#جنگ_روانی_دشمن
#امپراتوری_دروغ
👆👆👆👆
@ala_allah
⭕️شبهه
❌بجای موشک ، شکم مردم را سیر کنید❌
🛑نان و شکم و اقتصاد مردم مهمتره یا موشک ؟📛
(پاسخ : مرتضی کهرمی )
#شبهه_زدایی
#شایعه_پذیر_نباشیم
#شايعه_پراکنی_نکنیم
#پینوکیو_نباشیم
#جنگ_روانی_دشمن
#امپراتوری_دروغ
👆👆👆👆
@ala_allah
#تلنگر_و_تفکر
#آزادی_بیان_دروغین
#حقوق_بی_بشر_و_مدعیان_دروغینش
#روغنفکران_غربزده
تمام سال می گویند:
به عقاید یکدیگر احترام بگذاریم؛
اعتقاد دارند که عقاید
کافر، همجنس باز و مخالفین
در جای خود محترم است؛
اما خدا نکند محرم برسد
تمام ژست های روشنفکری
از یادشان می رود
و دهان به تمسخر باز می کنند؛
این است ذات انسانی که ریشه ندارد ..
⤴️-مرحوم سجاد عرفانی
@ala_allah
🖼تو دنیایی که یه عده به خاطر
فالوور و ممبر اعتقاداتشون رو مخفی میکنن
تو نام مبارک "حسین(؏)" رو فریاد بزن!
#ما_ملت_امام_حسینیم
#پای_کار_امام_حسین_هستیم
#تو_هر_شرایطی_لبیک_یا_حسین
#محرم
#حسین_زمانتو_دریاب
👆👆👆👆
@ala_allah
🌺شهيد اعلايي، رضا:
مردم شريف ايران! براي شناختن حق و باطل ايمان لازم است و لازمه ايمان تقوي ميباشد به نظر من يكي از راههاي به دست آوردن تقوي #نماز و قران است.
@ala_allah
🌺شهيد پورسعيد، حميد:
#نماز برّنده ترين سلاح براي نابودي دشمنان خدا و كمال انسانيت و كوبندهترين سلاح براي دشمنان است.
@ala_allah
🌺شهيد ثابتي، علي:
نگذاريد #نماز يوميه قضا شود، چرا #نماز انسان را از تمام كارهاي زشت باز ميدارد.
@ala_allah
🌺شهيد حسينعلي، فرهاد:
#نماز، مؤمن را عوض ميكند و به انسان سير ميدهد، از معقول به سوي مشهود. #نماز براي سلب عادت است پس بايد مواظب بود كه خودش يك عادت نشود.
@ala_allah
#حماسۀ_حسینی_و_ظهور_حقیقت_آدمی
گشت تیغ لامثالش گرم سیر از پی اثبات حقّ و نفی غیر[1]
♻️دو چهرۀ کربلا و عاشورا
⤵️حماسۀ حسینی، کربلا و عاشورا، دو چهره دارد:
1️⃣ چهره ای که در ظرف زمان و مکانی خاص قرار می گیرد؛ چهره ای تاریخی و جغرافیایی؛ چهره ای مُلکی.
2️⃣ چهره ای که در ظرف زمان و مکانی خاص قرار نمی گیرد؛ چهره ای فراتاریخی و فراجغرافیایی؛ چهره ای ملکوتی، منسلخ از زمان و مکان. [2]
1)
در وجه نخست، حماسه ای شکوهمند در زمانی کوتاه و در محدودﮤ جغرافیایی یک منطقه روی می دهد. از اواخر رجب سال 60 هجری تا صفر سال61 (بنا بر روایت مشهور).
ظرف زمانی این حادثه حدود هفت ماه است. از آن زمان که «ولید بن عُتبة بن أبی سفیان» والی مدینه از طرف یزید کسی نزد حسین(ع) فرستاد و از امام برای یزید بیعت خواست و امام امتناع کرد تا سخنرانی نیمه تمام امام زین العابدین(ع) در شام؛ و سخنرانی حضرت زینب(س) در آنجا.[3]
ظرف مکانی این حادثه شامل سه حوزﮤ اسلامی آن روز است: حجاز، عراق و شام. از مدینه به مکّه و از مکّه تا عراق: به سوی کوفه و تغییر مسیر به کربلا؛ سرزمین «کرب» و «بلا» [4] و سیر کاروان اسیرانِ حامل: «مصیبت، حماسه و پیام» [5] تا شام.
2)
در وجه دوم، حقیقت جاوید «کربلا» و «عاشورا» برای همۀ زمانها و همۀ مکانها رخ می نماید. این شأن، به تمام انسانها مربوط می شود؛ باید خویش را بیابند و تکلیف خود را روشن کنند. اینکه «قبله»شان کدام است، در کدام «صف» می ایستند، به «اسفل سافلین» خود میل می کنند یا به «حقیقت» خویش روی می نمایند. در این وجه است این سخن بلند:
«مِثْلِی لَایُبایعُ لِمِثْلیهِ.» [6]
همچون منی با چون او (یزید) بیعت نمی کند.
«حسین بن علی(ع) وقتی سخن می گوید، نمی فرماید من با یزید بیعت نمی کنم، بلکه در نوع مواقع حساس چنین می گوید که مثل من، با مثل یزید بیعت نمی کند. یعنی این قضایا، قضایای شخصی نیست، بلکه تا تاریخ هست، این مبارزات هم هست. هر کسی که مثل من فکر کند، با کسی که مثل یزید فکر می کند بیعت نمی کند.» [7] این سخن که چون منی با چون یزیدی بیعت نمی کند، دعوت همۀ مردمان است در همه زمانها و مکانها به رویارویی با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ایشان. این سخن فراتر از تاریخ و جغرافیا است.
3)
در این وجه «کربلا» و «عاشورا» مکتبی سیّار است و حقیقتی فراتر از «زمین» و «زمان»:
«کُلُّ یوْمٍ عَاشُورَا وَ کُلُّ أَرْضٍ کَرْبَلَا.»[8]
هر روز عاشوراست: مگر هر روز قیام است؟
همه جا کربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟
آری: «کربلا» و «عاشورا» یعنی ظهور جلوه های زیبای حقیقت آدمی در عالم خاکی. «کربلا» و «عاشورا» دعوت به این امر است. پیام ملکوتی «عاشورا» این است. همگان نیازمند «کربلا» و «عاشورا» هستند. نیازمند خروج از «ظلمات» به سوی «نور». «حقیقت آدمی» به این می خواند. رسالت همۀ انبیاء و اولیای الهی همین بوده است. «کتاب» و «دعوت» و «مبارزه» برای همین است.
«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَی صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ» [9]
[این] کتابی است که آن را به سوی تو فرو فرستادیم تا مردم را به خواست و فرمان پروردگارشان از تاریکی ها [ی گمراهی] به روشنایی [هدایت] بیرون آری، به راه آن توانای بی همتا و ستوده.
همۀ تلاشها و ارسال رسل و انزال کتب برای آن است که این موجود خاکی از ظلمت ها خارج شود و به سوی نور، به سوی حقیقت خود روی کند.
4)
«تمام انبیاء، موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان، انسان است. آمده اند، انسان را تربیت کنند. آمده اند، این موجود طبیعی را از مرتبۀ طبیعت به مرتبۀ عالی مافوق الطبیعه، مافوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبیاء در انسان است. از اوّل، هر یک از انبیاء که مبعوث شدند، برای انسان و برای تربیت انسان مبعوث شدند... انبیاء آمدند که ما را هشیار کنند، تربیت کنند؛ انبیاء برای انسان آمدند و برای انسان سازی آمدند. کتب انبیاء، کتب انسان سازی است؛ قرآن کریم کتاب انسان است؛ موضوع علم انبیاء انسان است. هر چه هست حرف با انسان است. انسان منشأ همۀ خیرات است؛ و اگر انسان نشود، منشأ همۀ ظلمات است. این موجود در سر دوراهی واقع است؛ یک راه، راه انسان و یک راه، راه منحرف از انسانیت است تا از چه حیوانی سر بیرون آورد.» [10]
«کربلا» و «عاشورا» گشودن راه انسانیّت است؛ دعوتی است به خروج از مرتبۀ اسفل سافلین به سوی حقیقت اعلا علیّین. «کربلا» و «عاشورا» یعنی می توان اینگونه خروج کرد و کربلایی شد و رو به حق نمود و عاشورایی زیست. «کربلا» و «عاشورا» دعوت پیوستۀ سیر از مُلک به ملکوت است. این شأن حقیقی «کربلا» و «عاشورا» است.
5)
⭕️شأن کربلا و عاشورا و حقیقت آدمی
آدمی واجد شأنی است ملکوتی که شأن حقیقی اوست که فطرتش پیوسته به آن می خواند، و نمی توان بدان سوی رفت مگر با خروج از مرتبۀ حیوانی.
در کدامین زمان و مکان آدمی از این صیرورت بی نیاز است؟ این صیرورت، دغدغۀ اصلی آدمی است. «کربلا» و «عاشورا» در این وجه افسانه نیست، داستان شدن انسانهاست؛ داستان روی کردن آدمی به حقیقتش است؛ عرصۀ تبیین چهره های آدمی است؛ ساحت ظهور باطن هاست. چهره های گوناگون انسان در این معرکه بخوبی آشکار می شود. چهرﮤ انسان اسیر خود و دنیا؛ چهرﮤ انسان آزاد شده از خود و دنیا؛ چهرﮤ انسان واصل شده به حقیقت خود.
«کربلا» عرصۀ مصاف دو گروه است:
یک سو آنان که فرشتگان درباره شان گفتند:
«مَنْ یفْسِدُ فِیهَا وَیسْفِکُ الدِّمَاءَ.» [11]
کسی که در زمین تباهی می کند و خون می ریزد.
و درست گفتند که آدمی در مرتبۀ حیوانی موجودی تباه گر و خونریز است و خداوند نیز سخن آنان را نفی نکرد، بلکه به طور ضمنی آن را تأیید کرد و فرمود:
«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.» [12]
من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.
نفرمود شما اشتباه می کنید، این موجود تباه گر و خونریز نیست زیرا این موجود آنگاه که اسیر خود و خودخواهی هاست، همین است.
6)
دیگر سو آنان که متصف به صفات و کمالات خداوند هستند و به مقصدی که آدمیان برای آن آفریده شده اند رسیده اند؛ و آنان که در جهت این مقصد از چاه خود و خود خواهی ها خارج شده اند و در راه کمال سیر می کنند.
« وَمَن یخْرُجْ مِن بَیتِهِ مُهَاجِراً إِلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله.»[13]
و هر که از خانۀ خویش هجرت کنان به سوی خدا و پیامبرش بیرون آید سپس مرگ او را دریابد، همانا اجرش بر خدا باشد.
⤵️امام خمینی(ره) درباره این آیه شریفه می فرماید:
«یک احتمالش این است که این هجرت، یک هجرت از خود به خدا باشد، بیت نفس خود انسان باشد. یک طایفه ای هستند که خارج شدند، هجرت کردند از این بیت ظلمانی، از این نفسانیت «مُهَاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ»؛ تا رسیدند به آنجایی که «أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ». به مرتبه ای رسید ه اند که هیچ دیگر از خود چیزی نیست، دیگر تنعمات مطرح نیست، فقط الله است. آن که از بیت نفسانیتش خروج پیدا کرد، حرکت کرد و مهاجرت کرد «إِلَی اللهِ وَ اِلی رَسُولِ اللهِ» که آن هم «إِلَی اللهِ» است، «ثُمَّ یُدْرِکهُ الْمَوْتُ»؛ و پس از این هجرت به مرتبه ای رسید که «أََََدْرَکه الْمَوْْتُ»؛ دیگر از خودش هیچ نیست، هر چه هست از اوست. این را مشاهده کرد در این هجرت، اجرش هم «عَلَی اللهِ» است. یک طایفه ای هستند که اینطورند که هجرت کرده اند و به منتهی هم رسیده اند، اجرشان هم «علی اللهِ» است. همیشه هم آنان در هجرتند. یک طایفه ای هستند که هجرتی کرده اند اما نرسیده اند به غایت هجرت که «أََََدْرَکَهُ الْمَوْْتُ» باشد. یک طایفه هم مثل ما هستند. اصلاً هجرتی نیست در کار. ما در همین ظلمت ها هستیم. ماها به دنیا و به طبیعت و بالاتر از او به انانیّت خودمان در این چاه محبوسیم. ما در بیت هستیم یعنی در بیت نفسانیّت. روی این احتمال، نمی بینیم الّا خودمان را. هر چه می خواهیم برای خودمان می خواهیم. خود است، غیر از خود هیچ نیست.» [14]
7)
«کربلا» و «عاشورا» عرصۀ ظهور چهره های آدمی است. یک سو آن تباهگران و خونریزان؛ و دیگر سو: «خلیفۀ خدا» و «هجرت کنندگان به سوی خدا و خلیفۀ او»؛ آنان که مقصد قرار گرفتن آدمی بر زمین هستند.
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَ یسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ. قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ.»[15]
آنگاه که پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین خلیفه قرار می دهم. گفتند: آیا کسی را در آن قرار می دهی که در آن تباهی کند و خون بریزد، و ما با ستایشت تو را منزّه می داریم و برای تو تقدیس می کنیم. فرمود: من چیزی را می دانم که شما نمی دانید.
این آیه مقصدی را که انسان به خاطر آن به سوی دنیا پایین آمد و نیز حقیقت خلافت انسان در زمین و آثار و خواص آن را بیان می کند. [16] این سخنی است دربارﮤ نوع آدمی؛ فراتاریخی و فراجغرافیایی. این بحث دربارﮤ نوع انسان است و شایستگی خلافت از نظر استعدادی مربوط به نوع این موجود است و برتری انسان بر سایر موجودات به همین جنبۀ اوست و هر کس در این جنبه بهرﮤ بیشتری داشته باشد، درجۀ بالاتری در میان نوع انسان خواهد داشت. [17] «خلیفه» به معنای جانشین است و جانشین هر کس باید عین مستخلف باشد تا عنوان «خلیفه» بر او صدق کند. [18] «خلیفه» باید متصف به صفات و کمالات مستخلف باشد و آثار و تجلیات مستخلف را در خود ظاهر سازد؛ باید آیینۀ تمام نمای مستخلف باشد؛ باید بتوان کمالات و آثار علم و قدرت مستخلف را در او مشاهده کرد. و خداوند اعلام می دارد که می خواهد چنین موجودی را در زمین قرار دهد. موجودی که خلیفۀ اوست، جلوﮤ تمام عیار اوست، آیینۀ اوست.
8)
از نظر فعلیّت، بعضی از افراد این نوع به مرتبه «خلیفة اللهی» دست می یابند و نه همه –نه اینکه امکان آن برایشان نباشد، بلکه آن را در خود محقّق نمی سازند- و عدّه ای مظهر فعلی آن می شوند و هر کس استعداد تحقّق آن را در خود بیشتر داشته باشد، مقامش بالاتر است و مرتبه اش عالی تر [19] در اینجا فرشتگان به مرتبه ای از مراتب انسان که مرتبۀ حیوانیت اوست اشاره کردند و آن را مزاحم مرتبۀ خلافت یافتند. زیرا مرتبۀ خلافت همانگونه که از نان آن مشخص است، تمام نمی شود مگر آنکه خلیفه در تمام شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر نماینده و نمایشگر مستخلف باشد؛ و خدای سبحان که مستخلف این خلیفه است، در وجودش مسما به اسمای حسنا و متصف به صفات علیا، اعم از صفات جمال و جلال است، و در ذاتش منزّه از هر نقصی، و در فعلش مقدّس از هر شر و فسادی است.
خدای سبحان در پاسخ فرشتگان، این امر را که آدمی در زمین تباهی می کند و خون می ریزد، نفی نکرد و نفرمود این موجود خونریزی نخواهد کرد و تباهی نخواهد نمود بلکه مطلبی دیگر را عنوان فرمود و آن اینکه در این میان امری هست که فرشتگان قادر به حمل آن نیستند ولی این خلیفۀ زمینی قادر به حمل و ایفای آن است. آری، انسان از خدای سبحان کمالاتی را نمایش می دهد و اسراری را تحمل می کند که در وسع و طاقت فرشتگان نیست؛ و این امر آن قدر ارزنده و والاست که امر تباهی و خونریزی را جبران می کند.[20] پس یک سو چهرﮤ انسانی است ملکوتی، متصف به همۀ صفات و کمالات الهی، و آنان که در این جهت از خانۀ خویش خروج کرده اند و دیگر سو چهره آدمیانی که در مرتبۀ حیوانی متوقف شده، پستی و درنده خویی را به نمایش گذارده اند. «کربلا» و «عاشورا» عرصه ای است که در آن، این چهره ها به تمامی نمود می یابد.
مقصد آفرینش این است که آدمی از مرتبۀ ملکی خارج شود و به مرتبۀ حقیقی خود واصل گردد. مظهر همۀ اسماء و صفات الّهی شود. «معلَّم به همۀ اسماء» شود، «خلیفة الله» گردد؛ همانگونه که خداوند در اثبات شایستگی خلیفۀ زمینی به فرشتگان فرمود:
«وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاءَ کُلَّهَا» [21]
و خداوند همۀ اسماء را به آدم تعلیم کرد
9)
همۀ فضایل و شایستگی ها و برتریهای انسان در علم به اسماء است زیرا خداوند در پاسخ به پرسش فرشتگان و در بیان این امر که چرا این موجود را خلیفۀ خویش قرار می دهد فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا». پس این بیان تعلیل سخن پیشین است که: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً».
چرا انسان- در مرتبۀ حقیقت خود- خلیفۀ خداست و چرا فرشتگان با همۀ مقام تقدیس و تسبیح خود به این مرتبت دست نیافتند؟ این راز در «علم به تمامی اسماء است». این علم در حقیقت نحوه ای و مرتبه ای از وجود است و اینکه فرمود خداوند تمامی اسماء را به آدم تعلیم کرد، یعنی او را آن سان آفرید که واجد تمامی اسماء باشد، مظهر ذات مقدس الهی به جمیع کمالات باشد زیرا در آن مرتبه بحث از الفاظ و اسامی و علم لغات آنگونه که ما می شناسیم نبود، [22] بلکه ظهورات الهی و تجلیات و کمالات او بودند و واجدیت و مظهریت این اسماء مورد نظر بود و همۀ شایستگی و شرافت انسان به سبب وجودش است که به گونه ای آفریده شده است که می تواند مظهر همۀ اسماء و صفات الهی باشد. [23] در تبیین این امر امام خمینی(ره) – بنابر مشرب حکمای اُنسی- نکته ها فرموده اند که بدان اشاره ای می شود.
«ذات اقدس الهی هیچگاه بر موجودی ظاهر نمی شود مگر در حجاب اسمی از اسمائش و صفتی از صفاتش. زیرا غیب هویّت و ذات احدیّت برای هیچکس بجز در حجاب تعیّن اسمی ظهور نمی کند و در هیچ عالمی بجز در نقاب تجلی صفتی ظاهر نمی شود.» [24]
کنه ذات بدون حجاب اسماء و صفات بر احدی آشکار نمی شود، به بیان عارف شیرازی:
عنقا شکار کس نشود دام بازچین کانجا همیشه باد به دست است دام را[25]
دست انسان از آن مرتبۀ ذات کوتاه است و آن مرتبۀ ذات را کسی نمی شناسد غیر از خود ذات مقدس[26]
زهی دلشاد مرغی کو مقامی یافت اندر عشق
به کوه قاف کی یابد مقام و جای جز عنقا[27]
10)
آن چیزی که بشر می تواند به آن دسترسی پیدا کند اسماء الله است. [28] و همۀ موجودات در همۀ مراتب وجود، مظاهر اسماء و صفات الهی هستند و هیچ چیز از مظهریت اسماء و صفات الهی خارج نیست. سلسلۀ وجود و مراتب آن و دایرﮤ شهود و مدارج و درجات آن، همگی اسماء الهی می باشند، زیرا اسم به معنای علامت است و هر آنچه از حضرت غیب، قدم به عالم وجود گذاشته علامتی است از برای خلاق خود و مظهری است از مظاهر پروردگارش. [29] همۀ عالم اسم الله است، تمام عالم، چون اسم نشانه است، همۀ موجوداتی که در عالم هستند اینها نشانۀ ذات مقدّس حق تعالی هستند.[30]
در تعریف اسم گفته اند: اسم عبارت است از ذات یا صفت معینی از صفاتش و تجلّی مخصوصی از تجلیّاتش؛ اسم یعنی ذات در حال اتصاف به صفتی از صفات. یعنی وقتی ذات به همراه صفتی از صفات در نظر گرفته شود، اسم حاصل می شود، مثلاً «الرحمن» عبارت است از ذاتی که با رحمت منبسط تجلّی کرده باشد و «رحیم» عبارت از ذاتی است که با رحمتی که بسط کمال است تجلّی کند؛[31] ذات به همراه صفت «علم» می شود اسم «عالم» و با صفت قدرت می شود اسم «قادر» و...
اسماء الهی از نظر محیط و محاط بودن و وسعت و تنگی دامنۀ خود، با یکدیگر متفاوتند و بعضی فوق بعضی و بعضی شامل بعضی دیگرند. محیط بودن و محاط شدن و رئیسی بودن و مرئوس شدن در میان اسماء الهیه برقرار است. چه بسا که اسمی از اسماء الهی به اسماء جمال احاطه دارد مانند «الرحمن» و چه بسا که اسمی از اسماء الهی به اسماء جلال محیط است مانند «المالک» و «القّهار».[32]
11)
همانگونه که اسماء الهی از نظر محیط بودن و مراتب مختلفند، این حقیقت دربارﮤ موجودات که مظاهر اسماء هستند نیز واقع است و حیطۀ وجودی و مرتبۀ هر موجودی به اسمی بستگی دارد که این موجود مظهر آن اسم است در میان اسامی خداوند، اسم«الله» جامع همۀ اسمهای دیگر است. «الله» یک جلوﮤ جامع است، یک جلوه ای از حق تعالی است که جامع همۀ جلوه هاست. [33] و از همین رو آن را برای ذات پروردگار عَلَم می گیرند و می گویند اسم«الله» بجای عَلَم است برای ذات مستجمع جمیع کمالات و یا آن را اسم جامع گویند که شامل همه اسماء دیگر است. پس در حقیقت سایر اسماء الهی تفصیل اسم«الله» است و اسم«الله» اعظم اسماء الله است. [34] از آنجا که هر اسمی مظهری دارد، اسم«الله» نیز مظهری دارد؛ مظهر اسم«الله» انسان است و همانطور که اسم«الله» جامع کمالات همۀ اسماء است، حقیقت انسان نیز جامع همۀ کمالات تمام موجودات و مخلوقات است. و چون آدم مظهر اسم الله اعظم بود لیاقت خلافت الله را در همۀ عوالم به دست آورد.[35] انسان از چنین حقیقتی برخوردار است و همۀ تلاشها برای این بوده است که این حقیقت ظهور یابد و انسان از «اسفل سافلین» به «احسن تقویم» خود سیر کند:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الإنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ» [36]
ما انسان را در بهترین هیأت و صورت وجودی آفریدیم، بعد او را به مراتب پایین و به اسفل سافلین نازل کردیم.
آدمی قوس نزولی را طی کرده است و باید قوس صعودی را طی کند، و این سیر جز با «هجرت» و «جهاد» میسّر نیست. رسالت همۀ انبیاء و اولیای الهی خارج ساختن انسان از بتخانۀ خودش و سیر دادن او از «خانۀ طبیعت» او به «خانۀ حقیقت» اوست.
⤵️امام خمینی(ره) در این باره می فرماید:
«تمام انبیاء که مبعوث شده اند، تمام کتب آسمانی که آمده اند، برای این است که این انسان را از این بتخانه بیرونش بیاورند و این بت را بشکنند و خداپرست بشوند. همۀ انبیاء آمدند برای اینکه این عالم را الهی اش کنند بعد از اینکه یک عالم شیطانی است، یک عالمی است که حکومت، حکومت شیطان است. در ما آن که حکمفرما است، شیطان است، ما تابع شیطان هستیم؛ هوای نفس از جلوه های شیطان است و حکومت در ما، حکومت شیطان است. هر عملی هم که می کنیم عمل شیطانی است؛ و هر کاری بکنیم مادامی که آن شیطان بزرگ که نفس است، نفس امّاره است، مادامی که او هست، هر کاری که ما انجام بدهیم با یک انانیّت انجام می دهیم، روی انانیّت که انجام دادیم تبع شیطانیم. سلطنت شیطان الان بر ما مستولی است. آن وقت که «هجرت» بکنیم و به تعلیم انبیاء، و به تعلیم اولیا، «هجرت» بکنیم از این منزل، و پشت بکنیم به این انانیّت، از این چاه داریم می رویم آن طرف... کسی که بخواهد کمال پیدا کند باید این «هجرت» را بنماید. کسی که بخواهد از انانیّت بیرون برود باید با «مجاهده»، این «هجرت» را بکند؛ «مجاهدت» کند و این «هجرت» را بکند.» [37]
12)