eitaa logo
علامتِ سؤال
208 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
27 فایل
کاربران گرامی کانال علامت سوال می توانند مطالب خود را منتشر نماید لیکن فقط مدیر کانال اجازه حذف مطالبی که دارای مشکل باشند را دارد!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بشیر
امیر تتلو به اعدام محکوم شد پایگاه خبری جریان شهر
هدایت شده از بصیرت
🔹صدور حکم اعدام برای تتلو تکذیب شد یک منبع آگاه گفت: حکم نهایی تتلو هنوز صادر نشده است. او به‌تازگی مشمول تاسیسات ارفاقات قانونی شده. تاسیسات ارفاقی یا ارفاق‌های قانونی، امکانی است که در قوانین کیفری برای کمک به محکومان در راستای رویکرد عدالت ترمیمی، پیش‌بینی شده است. [@Baseeratt]
هدایت شده از دانیال و امیرعباس
◇◇◇ ■بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟ وقتی وارد حمام میشد ومیدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی و هدر میدی🤨 همیشه ازم انتقاد میکرد و به منفی بافی متهمم میکرد ...بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود.😟 تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید و موقعیت کاری خیلی خوبی پیدا کردم... اون روز قرار بود در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم🙂 با خودم گفتم اگر قبول شدم این خونه کسل کننده رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخ‌هاش برای همیشه راحت بشم. صبح زود از خواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و زدم بیرون. داشتم با دستم گرده های خاک را رو کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت : "مثبت اندیش باش و خودت رو باور داشته باش، از هیچ سوالی تنت نلرزه!!" نصیحتشو با اکراه قبول کردم و لبخندی زدم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست...مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه😡 از خونه بسرعت خارج شدم یه ماشین گرفتم و بطرف شرکت رفتم... به دربانی شرکت رسیدم خیلی تعجب کردم😳😳 هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما⬅️⬆️↗️↙️ به محض ورودم متوجه شدم دستگیره از جاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. به یاد پند آخر بابام افتادم که "همه چیزو مثبت ببین." فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آب سر ریز  حوضچه ها .. به ذهنم خطور کرد که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم ...شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه. در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم، پله ها را بالا میرفتم که متوجه شدم چراغک های آویزان در روشنایی روز روشن بودن، از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم!! به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان، متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست ثبت نام نوشتم و منتظر نوبت شدم... وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره و لباس و کلاسشونو دیدم، احساس حقارت وخجالت کردم و مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن😥 دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون😳 با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم؟!!! عمرا😨 فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!! بیاد نصحیت پدرم افتادم: مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش ...😔 نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد و این برام غیر عادی بود😳 در این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم، روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کرده و لبخند میزدن ... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟ دچار وحشت و اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟ بیاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم : نلرز و اعتماد بنفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم : ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم. یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟!😳 سومی گفت ما به خوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مد نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی و تلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی و دوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند👌🏽 در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد کار ، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم! پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگدلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است. ●دلزده نشو از نصایح پدرانه آنها زیرا در ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران آن را خواهی فهمید و چه بسا آنها دیگر نباشند ..
18.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 عیادت رهبر معظم انقلاب از همسرش در بیمارستان بقیه الله تهران. این شش دقیقه ارزش ده بار دیدن و شنیدن داره. 𑁍 @TABEIN_14𓂃 ִֶָ
6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بهشت را از او بخواهید مقام معظم رهبری 𑁍 @TABEIN_14𓂃 ִֶָ
9.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
➕ از این ترکیب صبح یک قاشق در آب جوش بریزید ۵ دقیقه‌صبر کنید استفاده کنید به شدت قند خون بالا کاهش میده و تاثیر گذار هست .. آموزشگاه تخصصی طب 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2342191151C7f2929e7ac
هدایت شده از بشیر
تاریخچه تاسیس انجمن حجتیه برای شناخت انجمن حجتیه اول باید به بررسی موسسین آن پرداخت شیخ محمود حلبی تا قبل از ملی شدن صنعت نفت یکی از روحانیون فعال در این زمینه بود که بعد از کودتای ۲۸ مرداد ناگهان با یک تغییر مرام ۱۸۰درجه ای از مواضع خود برگشت وبه اتفاق سید عباس علوی نامی انجمن مبارزه با بهاییت را تشکیل داد سید عباس علوی از همان ابتدای راه تغییر رویه داد وبهایی شد وبه حیفا در فلسطین اشغالی رفت ، اما شیخ محمود حلبی با تغییرنام این گروه به انجمن حجتیه وظاهرا برای مبارزه با بهاییت پرداخت موضوع حائز اهمیت در این باب توجه به این نکته که بعد از واقعه ۲۸ مرداد وتاسیس ساواک باوجود که تمام سران ساواک بهایی وفراماسون بودند نه تنها هیچ محدودی برای آنها وجود نداشت بلکه از طرف ساواک وشخص پرویز ثابتی معاون ارتشبد نصیری ساپورت مالی می شدند ،آنها با شعار جدایی دین از سیاست عملا مجری طرحهای سازمان سیا بودند آشکارا برای انحراف اذهان مردم تحت نظر ساواک فعالیت می کردند نکته قابل توجه در انجمن سازماندهی تشکیلاتی ومنظم آن بود که در شرایط خفقان دوران ستم شاهی که برای برپایی یک هئیت کوچک باید از هفت خوان رستم رد می شدی این انجمن بدون هیچ محدودیتی به بر پایی جشنها ومراسم بزرگی در اعیاد شعبانیه می پرداختند و مهمتر از همه ترویج احکام انحرافی در مورد اصل مهدویت است که چون از حوصله گروه خارج است به بعد موکول می کنیم انشاالله در فصل بعدی به معرفی هیئتهای تحت پوشش انجمن خواهیم پرداخت من الله التوفیق کوخ نشین پابرهنه
هدایت شده از بشیر
29.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⁉️ «پخشان عزیزی» مددکار اجتماعی یا عضو‌ گروهک تروریستی 🔹چند روزی است رسانه‌های ضدانقلاب تلاش دارند با تحریف افکار عمومی ۲ زن عضو گروهک‌های تروریست که به اعدام محکوم شده‌اند را بی‌گناه معرفی کنند. 🔹این رسانه‌ها سعی دارند وریشه مرادی که با نام سازمانی «جوانا سنه» از اعضای ارشد پژاک است و نقش کلیدی در تأمین سلاح و هماهنگی عملیات‌های مسلحانه علیه نیرو‌های ایرانی داشته را بی‌گناه جلوه دهند. او یکی از عوامل اصلی در تشدید ناامنی در مناطق مرزی و هدایت عملیات‌های تروریستی بوده است. 🔹ضدانقلاب پخشان عزیزی را نیز یک مددکار اجتماعی معرفی می‌کنند، اما تصاویر منتشر شده از او نشان می‌دهد او نه تنها مددکار اجتماعی نیست که به همراه برادرش آسو عزیزی عضو گروهک تروریستی است
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
معنی (اف ای تی اف )به زبان ساده قابل توجه وطن فروشان اصلاح طلب.
هدایت شده از بشیر
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 رقص و‌ پایکوبی حرامزاده های اموی در مقابل مرقد مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در شب رحلت ایشان. اینها نوادگان یزید حرامزاده زنازاده بوزینه باز وسگباز هستند # اندکی برای تامل الشام ،الشام، الشام دروازه ساعات شام
هدایت شده از 🎻 هنرمندان 🎻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی پزشکیان منتظر مترجم برای ترجمه نمی مونه خنده و تشویق خبرنگاران 🎞‌📷▬═▬═▬═▬═▬═▬📷🎞 ‍‌‎‎‌‎‌‌‎‍‌‎‎‌‎‌‌‎‌‌‍‍‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎ 📺@h0narmandan 🅗⓿🅝🅐🅡🅜🅐🅝🅓🅐🅝
دامن چشم من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی‌شده از کار تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم میچكد از كُنجِ لبم عاقبت سایه‌ی مرگ آمد و بر ما اُفتاد باز هم خاطره‌هایم همگی زنده شدند راه من باز بر آن كوچه‌ی غمها اُفتاد یاد آن کوچه که با مادر خود میرفتم به سرم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن‌بست شد و در دل آن وانفسا چشم نامرد به ناموس علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می‌خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی‌ شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست‌کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه‌ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد : زَهرا حَرَم نداشت تو هم بی‌حَرَم شدی از کـودکـی هَمیشه هَوادار مـادری... سلام عليكم و رحمة الله، صبحتون بخير، . https://eitaa.com/imamsajjad