12.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 گریه های شهید احمد کاظمی در جلسه توجیهی عملیات کربلای ۴
📍اوایل دی ماه سال ۶۵؛گمرک خرمشهر،مقر لشکر هشت نجف اشرف
در این جلسه پیش از صحبت های شهید کاظمی یکی از مداحان ذکر مصیبتی داشته است.
◾️شهید کاظمی می گوید:روز اولی که به منطقه آمدیم و قرار شد ماموریتی را آغاز کنیم...
332K
پیام مهم استادتقوی در آستانه سالگرد شهید حاج قاسم سلیمانی
همه جا منتشر کنید و به همه تذکر بدهید
💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌷 شهید سید مرتضی آوینی:
🔅«خون» با حسین، پیمان «ریختن» بسته است، «سر» با حسین، پیمان «باختن»
🌷 شهید محمد ابراهیم همت:
🔅«حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست میدارم».
🌷 شهید #حاج_قاسم سلیمانی:
🔅«امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم ها میمانند».
🏴 @alamdarehosein
🌸یک پیشنهاد عالی برای ساکنین شهر پردیسان قم
طبق یک سرچ ساده در اینترنت معلوم میشه که چندین شهر در ایران به نام پردیسان هست!! کرج، رشت، مشهد و ...یکی هم قم.
تا شهر علم به قیام متصل گردد و این نام زیبا تحرکی به شاهرگها و مویرگهای این شهر بدهد.
چه خوب است شهر پردیسان به شهر شهید سلیمانی مبدل گردد.
🔘 #اطلاع_رسانی
⚪️محفل خاطره محافظ حاج قاسم سلیمانی
▪️شهید شهروز مظفری نیا
به روایت خانواده شهید
⏰ پنجشنبه ۱۱ دی، ساعت ۱۶
⬅️ صحن امام رضا(ع)، مقبره الشهدا
📱پخش از پرتال جامع و شبکه های اجتماعی آستان مقدس
🌹ماجرای شهیدی(مرتضی جاویدی) که درتقدیرالهی مقررشده بود به قیمت خون خودش حاج قاسم سلیمانی را بعنوان ذخیره الهی برای این دوره ،از خطر حفظ کند تادر همه قدمهای حاج قاسم شریک باشد*
🔹حاج قاسم سلیمانی:اتش عراقی هابی سابقه هس،متر به مترخاکریز رو میزنن وبا تانک دارن پیش میان۰ظهر روز سوم عملیات کربلای ۵حسین تاجیک فرمانده گردان ازخط دفاعی نهرجاسم،ازمن کمک میخواست ،گفتم:مقاومت کن وگرنه بچه های المهدی والغدیر قیچی می شن!یه فکری میکنم...
ازداخل مقرتاکتیکی لشکر ۴۱ثارالله که فاصله زیادی با خط نداشت ،باقرارگاه خاتم الانبیاء تماس گرفتم۰قاسم سلیمانی هستم...گردانم تونهر جاسم اتیش پشتیبانی لازم داره...شنیدم۰حاج قاسم،نهرجاسم باید حفظ بشه۰عقب بکشید دوجناح شما قیچی میشن۰من خودم میرم جلو ...ببینم چکار میتونم بکنم۰شما اتیش رادریغ نکنید۰به عنوان فرمانده لشکرثارالله دلم ارام نگرفت که منتظربچه های خط شکن باشم۰صدای بیسیم چی زدم:موتور وبیسیم رابردار بریم جلو۰پشت سر بیسیم چی باموتور تریل بسمت نهر جاسم رفتم روی جاده بقدری جنازه عراقی افتاده بودکه باهمه تلاشی که بیسیم چی میکرد که ازبین انها عبور کند،اما روی انها میرفت وکنترل موتور از دستش خارج میشد۰گفتم:مواظب باش پسر۰اتش توپخانه وخمپاره بقدری زیاد بودکه ابر غلیظی ازدودوخاک همه جا راگرفته بود وادم فکر میکرد اسمان را ابر تیره گرفته۰به نهر جاسم رسیدم وسراغ فرمانده گردانم حسین تاجیک را گرفتم۰گفتند:سمت چپ خاکریز ،سی،چهل متر دورتر۰تامسافت چهل متری راطی کردم ازشدت اتش دشمن،سی دقیقه طول کشید۰دشمن باتوپخانه مدرن اتریشی ،متر،متر زمین را میکوبید،خودم رابه حسین تاجیک رساندم۰صورت سرخ وسفیدش ازدود وخاک خمپاره سیاه میزدوگوشش پراز خاک بود۰اول او را نشناختم،دستی روی موهای پراز خاکش کشیدم،لبخندی زدم وگفتم:خدا قوت،حالا دیگه کسی شک نمی کنه که بچه بم هستی!اوضاع چه جوره؟تند گفت حاج قاسم شما چرا .اومدی؟الانه که خاکریز رو بگیرن۰فقط یه دسته نیرو سالم مونده،اکثر بچه ها ترکش خوردن ومنتقل شدن عقب،بیشتر اتیش توپخونه اذیت میکنه،نمیذاره سربالا کنیم۰انگشت کشید طرف نهر جاسم۰گفت:تانکا خیلی اذیت میکنن! دارن اماده میشن برای پاتک بعد،بعیده بشه مقاومت کنیم،نیرو میخوایم۰
نگاهی به لوله ردیف تانک های تی۷۲ انداختم که پشت خاکریز اماده میشدندتا پاتک کنند۰فاصله خاکریز باما کمتر از۱۰۰متر بودوتعداد تانکها بیشتر از تعداد افراد ما۰گفتم بگو همه ارپی جی بردارن،یه ارپی جی هم بده به من۰از ظهرگذشته بودکه تانک ها وکماندو های عراقی ازشکاف خاکریز بیرون امدندوپیشروی رااغاز کردند۰گفتم:تانگفتم
،کسی بیخود ارپی جی نزنه۰تانک ها نزدیک میامدندوبا گلوله های توپ خاکریز دفاعی را متلاشی میکردنداتش خمپاره ها هم مجال نمی دادند۰پنجاه متری که رسیدندفریاد زدم: اتش..،درگیری شروع شدوتانک ها بی محابا جلوامدندوچند نفری ازافراد تیر وترکش خوردند۰تانک هاازدوسمت خاکریز ،سینه چسباندندبه خاکریز و تقریبا کارتمام بودسمت چپ یکی دو تانک راه عقبه رابستند۰حسین تاجیک گفت:حاجی قاسم محاصره شدیم...شما باید یه جوری بری عقب،وگرنه...هنوز کلمه اخر توی دهانش تکمیل نشده بود که تیر مستقیمی توی کمرش خورد وافتاد داخل بغلم۰زخمش کاری بود طوری گذاشتمش سینه خاکریزتابقیه متوجه تیرخوردن فرمانده گردان نشوندبه خود که امدم فقط چند نفر باقی مانده بودیم وقتی احتمال اسیر شدنم زیاد شد،مردن را اسانتر دیدم تااسیر شدن،فرمانده لشکر سپاه وتبلیغ عراق روی ان ! باید کاری میکردم ذهنم رفت به جناح چپ وکمک گرفتن از لشکر المهدی،به بیسیم چی گفتم :برو روی فرکانس حاججعفراسدی،فرمانده لشکر المهدی۰زود تماس گرفت۰
حاج قاسم،حاج اسدی رو خطه۰تند گوشی راگرفتم ۰شستی را فشاردادم۰جعفر،جعفر...قاسم هستم ! سلام چیزی شده۰
جعفر،عراق خط مارو شکسته،تومحاصره افتادیم!قاسم،خودت کجایی؟نهر جاسمم،خاکریز داره سقوط میکنه۰
قاسم،بکش عقب ،میدونی اگه گیر عراقیا بیفتی!
تومحاصره افتادیم!نیرو ندارم برای شکستن محاصره۰
قاسم،چقدر میتونی مقاومت کنی؟
شاید،ده دقیقه۰
موضعت رو حفظ کن ببینم چکار میتونیم بکنیم
بیسیم رو قطع کردم وتعداد انگشت شمار افراد را سازماندهی کردم برای دفاع۰ازهمه طرف به سمت ما تیر میامد،بالای سر حسین تاجیک نشستم تند تند نفس میکشید۰چفیه دور گردنم راباز کردم خاک ودود سروصورت اورا گرفتم،لبخند کمرنگی زد وگفت:تروتمیزم میکنی برای تشییع۰ رو برگرداندم واشک کنار چشمم راگرفتم لبخند زدم گفتم:با وجودی که خودم کرمانی ام اما همیشه از بم خوشم میومد از لهجه شیرین بم۰بیسیم چی صدایم کرد:حاج اسدی پست خطه۰تند بیسیم را گرفتم،بگوشم۰
قاسم،سمت چپت،مرتضی داره با یه دسته نیرو میاد کمک۰
اشلو فرمانده گردان فجر۰گفتم ها کاکو۰برگشتم بالای سر حسین تاجیک ،باهمان تبسم جان داده بود،برگشتم پشت
خاکریز وتیراندازی کردم۰الله اکبر..الله اکبر...هنوز ده دقیقه نگذشته بود که جناح چپ شلوغ وصدای تکبیر بلند شد۰در عرض چند دقیقه دوتانک عراقی که راه را بسته بودند گلوله اتش شدندو سوختندپشت بند ان چشمم به یک دسته نیرو افتاد که جوانی باریک اندام با قدمتوسط جلو انها،ارپی جی بدوش باپای بدون پوتین ازدرون دود وخاک بیرون امدهیجان زده فریاد زدم اشلو!
باامدن مرتضی وچند نفر دیگر صحنه جنگ عوض شد مرتضی وان چند نفر انگار صاعقه زدندبه تانک ها وجناحچپ را باز کردند،برای لحظه ای غبطه خوردم به حاج اسدی باچنین فرمانده گردانی! مرتضی خودش رارساند وباخوشرویی دستانش را مشت کرده به طرف بالا گرفت وچرخاندوعربی گفت:ایُ شّی لّونُک۰
لحظه ای سیر به قاب صورت بشاش وخندانش خیره شدم ولذت بردم۰گفتم اینی که گفتی یعنی چه؟گفت:رنگ وروت چطوره!مخفف اشلو۰
نمیدانم چرا هرچه به صورت لاغروساده مرتضی جاویدی زل میزدم،نبود حسین تاجیک را بیشتر احساس میکردم باهمان سروصورت خاکیِ دود زده ودوگوشی که پربود ازخاک وچند قطره خون تیره خشک شده توی گوش۰اشکم سرازیر شد۰گفت:حاجی قاسم،شما برید عقب ،خودمون فرمون بقیه تانکها رو میبریم۰
گفتم:ممنون ازاینکه مارو نجات دادی!میمونم تا پاتک رو دفع کنیم۰
باکلامی که پر بوداز تصمیم وتمرکز ،گفت:شرمنده ،حاجی اسدی گفته،باید شما رو بکشم عقب،بقیه میمونن برای مقابله با پاتک۰اول جنازه حسین تاجیک را به عقب منتقل کردم بعد سوار موتور تریل شدم،وبابیسیم چی از حلقه محاصره بیرون رفتم۰تمام مسیر ناخود اگاه تکرار میکردم:
ایُ شَی لَونُک...اشلو۰ پایان
اینها تقدیر ومشیت الهی برای مردان خودساخته ای است که روح انها انقدر بزرگ میشود که خداوند انها را در رقم زدن سرنوشت نیک برای بشریت شریک و مامور میکند
صلوات ودرود خداوندوهمه پیامبران وهمه عصرها ونسلهابه روح عظیم الشاُن این انسان های نیک سرشت
*روحشان شاد وقرین رحمت
12.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این انگشتر شما رو یاد کی میندازه؟
🌱
مزار مطهر
شهید سیدعلی حسینی🌷
روی سنگ مزار نوشته شده:
محل شهادت: بلاد کفر
افشین واقعی در سریال «خانه امن» که بود؟
افشین سریال خانه امن، این شهید بزرگوار است که به زبان عبری تسلط داشته و به قلب موساد و اسرائیل نفوذ میکند، آنجا شناسایی میشود و سر از بدنش جدا میکنند و در یک برنامه و در سکوت کامل، او را با ایران تبادل میکنند...
شهید «سید علی حسینی» سرباز گمنام امام زمان (عج)، فرزند شهید «سید ابوالقاسم حسینی» شهید دوران جنگ تحمیلی است.
او متولد یکم بهمن ماه ۱۳۴۱ و از سربازان گمنام امام زمان (عج) بود که پس از نفوذ به لایههای حساس در سرویس جاسوسی اسرائیل شناسایی و توسط موساد سر بریده شد.
وی در تاریخ بیست و سوم دی ماه ۱۳۹۲ به شهادت رسید و مزار او در قطعه ۲۶ بهشت زهرای تهران است.
یادش با صلوات🌱
#سربازان_گمنام
#خانه_امن
در مراسمی که چند روز پیش در کرمان برگزار شد، سردار سیدمحمد باقرزاده، فرمانده کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح درباره لحظات تدفین ایشان صحبت کرد.
بنا به روایت تسنیم، وی با اشاره به ماجرای تکفین پیکرهای مطهر گفت: آن شبی که ما در معراج شهدای تهران به وضعیت پیکرها رسیدگی میکردیم، وضعیت خاصی داشتیم. اجزای پیکرها با هم مخلوط شده بود و باید تکهها و بدنهای اربا اربا شده این شهدا به پیکر اصلی ملحق میشد. بعضی از شهدا بهشدت تکهتکه شده بودند. بعضیها عادیتر بودند و بدن آسیب کمتری دیده بود. پیکر شهید ابومهدی المهندس و شهید حاج قاسم سلیمانی چند تکه شده بود. بدن حاج قاسم پنج تکه شده بود. باید اجزا را ملحق میکردیم.
وی افزود: DNA آنها سریع بررسی شد و دوستان توانستند اینها را در مرکز تحقیقات پزشکی سپاه تعیین و تکلیف کنند. شب قبل از مراسم وقتی بدنها میخواست برای نماز به اقامت حضرت آقا در دانشگاه تهران آماده شود و بعد آن تشییع تاریخی صورت بگیرد، ما آمدیم در معراج شهدا. برای پیکرها امکان غسل نبود. باید آن را تیمم میدادیم از نظر خودمان آنها را تیمم داده، کفن کرده و تجهیز و آماده کردیم و بعد در تابوتها قرار دادیم و برای برنامههای بعدی و تشییع آماده شد.
سردار باقرزاده گفت: من آن روز از خدا و از خود شهید خواسته بودم که توفیقی دهد من خدمت حضرت آقا برسم چون در آن ازدحام، شلوغی و هیاهو امکان نبود. دوست داشتم بروم و گزارشی را از وضعیت پیکر شهدا به خدمت حضرت آقا برسانم. بهطور معجزهآسایی به محضر حضرت آقا شرفیاب شدم. قبل از نماز زیر جایگاهی که آقا لحظاتی توقف داشتند، شخصیتهای مملکتی و سران قوا، اسماعیل هنیه، فرماندهان عالی سپاه از جمله سردار سلامی هم آنجا بودند. من هم به آنجا هدایت شدم. بزرگواری من را به آن سمت برد. این شخصیت محترم که آنجا بود به من گفت وضعیت پیکرها را برای آقا گزارش کنید.
وی با اشاره به دیدار با رهبر معظم انقلاب گفت: من بعد از این که جلو رفتم و سلام عرض کردم و دست آقا را بوسیدم، خدمت حضرت آقا عرض کردم آقا ما در شب گذشته برای آمادهسازی پیکر مطهر شهدا اقدام کردیم. نمیشد آنها را غسل بدهیم، تیمم داده و تجهیز شدند. در معراج شهدا جوانها حضور داشتند. کفن، پنبه، پارچه، نایلون و وسایل دیگر موجود بود، ولی در آمادهسازی این پیکرها خیلی اذیت شدیم. به این معنا که به سختی تکه پارههای این پیکرها را جمع و جور کردیم. گوشتهای پراکنده را سامان دادیم تا بتوانیم در قالب یک پیکر درآورده و آنها را در تابوت قرار دهیم.
فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین بیان کرد: شهید سر نداشت، بخشی از کتف ایشان باقی مانده بود و بخشی از مچ پا به پایین و دست و اجزایی که کوبیده شده بود. اینها اربا اربا بودند. من اینها را خدمت آقا عرض کردم و بعد هم به کربلای حضرت ابا عبدالله(ع) اشاره کردم و گفتم «ما که با این وضعیت به سختی شهیدان را جمع و جور کردیم، نمیدانم امام زینالعابدین علیهالسلام در کربلا چگونه تنها با بوریا پیکر حضرت اباعبدالله علیه السلام را مهیای تدفین کردند؟!».
وی به بیانات بیسابقه آقا اشاره کرد و گفت: آقا فرمودند «شما به زحمت افتادید اینها شهید معرکه بودند» یعنی غسل و کفن نداشتند در حقیقت این همه بحثی که ما کردیم، دیدیم با یک فتوای فقهی یکدفعه فضا عوض شد و این شهیدان به حکم «لایغسل و لایکفن» نیازی به غسل و کفن نداشتند. حتی تیمم هم نداشتند. آقا میخواستند این را بفرمایند؛ اما جایگاه چیزی که این تراز فقهی را تغییر داد بر میگردد به این مسئله که ما از زمان جنگ یاد گرفتیم؛ این موضوع از امام(ره) هم استفتا شده بود و همه مراجع نیز به آن قائل هستند. در کتب فقهی هم موجود است که معرکه و حدود فقهی معرکه محدودهای است که طرفین به سوی یکدیگر سلاح پرتاب میکنند.
سردار باقرزاده با اشاره به سلاحهای جنگ هشتساله گفت: در جنگ با صدام سلاحهایی که پرتاب میشد، انواع خمپاره با برد کوتاه و بلند، تیر و نهایتاً توپخانه بود؛ این محدوده را ما بهعنوان محدوده معرکه میشناختیم. اگر بمباران هم میشد وقتی کسی در این محدوده تعیینشده، به شهادت میرسید، شهید معرکه تشخیص داده میشد، ولی اگر در جنگ شهرها داخل شهر که موشک هم میزدند به شهادت میرسید، شهید معرکه محسوب نمیشد و باید غسل و کفن میشد. شهید معرکه از نظر فقهی چنین جایگاهی دارد؛ یعنی جایی که جنگ بوده و سلاح بهسوی هم پرتاب میشده را میگفتند.