eitaa logo
ندبه های انتظار
4.6هزار دنبال‌کننده
16.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
11 فایل
السلام علیک یابقیةالله فی ارضه... دلخوشم به مستحبی که جوابش واجب است... ***تبادل یا تبلیغ اصلا نداریم*** ارتباط با ما: @yamahdi_0
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺ندبه های انتظار🌺 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۷) 🔵نزاع مجرمان ✅حرف‌هايم که تمام شد خودم را به نيک نزديک کردم و گفتم: زود برويم تا دوباره وبال گردنمان نشده‌اند. 🔅نيک گفت: اگر تمايل داري مشاجره و نزاعشان را با يکديگر بشنوي، پس خوب دقت کن. ❎ وقتي گوش سپردم صداي آن‌ها را در دل تاريکي شنيدم که چند تن از آن‌ها خطاب به گروهي ديگر مي‌گفتند: اگر شما نبوديد ما مؤمن مي‌شديم و حالا از نور و روشنايي ايمان برخوردار بوديم. ♨️ آن‌ها هم در جواب گفتند: مگر ما راه را براي شما بستيم؟ مي‌خواستيد ايمان بياوريد. 🔥ناگهان صداي رهبرشان بلند شد که مي‌گفت: مگر نمي‌بينيد من هم مثل شما گرفتارم؟ چگونه توان آن را دارم که شما را نجات دهم؟ ⚡️ وقتي حرف رهبرشان به اينجا رسيد، پيروانش مأيوسانه لب به نفرين گشودند و گفتند: خدايا ما گناهي نداريم زيرا در دنيا او ما را رهبر و راهنما بود، پس عذابش را دوچندان کن. 💥هنوز مشاجره مجرمان به پايان نرسيده بود که نيک مرا به خود آورد و گفت: حرکت کن، دعوايشان پاياني ندارد. آن‌ها در جهنم نيز هميشه⚔ با يکديگر نزاع خواهند داشت. 🌑 پس از برداشتن چند قدم ناگهان صداي دلخراشي به گوش رسيد، علت را از نيک جويا شدم، گفت: صداي يکي از مجرمان بود که سرانجام در يکي از چاه‌هاي عميق سقوط کرد... 🔵سرعت عبور ✅مقداري که جلوتر رفتيم چندين نور ضعيف و متوسط توجه مرا به خوب جلب کرد. 🔅حدس زدم گروهي همانند ما در پرتو نور ايمانشان در حرکتند. چيزي نگذشت که به شخصي رسيديم که در پرتو نوري از نورهاي ضعيف، آهسته، قدم برمي داشت. ☘سلام کردم و جوياي حال او شدم. گفت: خسته شدم، با اينکه مدت‌هاست در اين غار راه مي‌پيمايم، ولي هنوز در ابتداي راهم. گفتم: اين‌ها به سبب ضعف ايمان توست! او نيز حرفم را تاييد کرد و در حاليکه همچنان آهسته ره مي‌پيمود، آهي از سينه برکشيد و گفت: افسوس... افسوس... ⛔️هنوز چند قدم از آن شخص دور نشده بوديم که فريادش بلند شد، خواستم برگردم اما نيک بلافاصله گفت: عجله کرد و چون نور ايمانش بسيار ضعيف بود در يکي از چاله‌ها فرو غلطيد. ♻️گفتم: آخر چه مي‌شود؟ نيک ايستاد و گفت: هيچ نيکش او را نجات خواهد داد اما بسيار دير به مقصد خواهد رسيد. 🌟 وقتي حرف نيک به اينجا رسيد در يک لحظه چنان نوري بدرخشيد که چشمانمان را به خود خيره کرد. وقتي آن نور 💫تابنده ناپديد شد با تعجب بسيار از نيک پرسيدم: چه بود؟ چه اتفاقي افتاد؟ 🌻 نيک آهي کشيد و گفت: يکي از علماي دين بود که در پرتو نور ايمانش با سرعت زياد اين مسير تاريک را پيمود. 🍁من نيز از حسرت آهي برکشيدم و گفتم: خوشا به حال او، عجب نور و سرعتي داشت. در دلم غمي غريب ريشه دوانيد و سر بر زانوي غم گذاشتم و شرمگينانه گفتم: از اينکه حاصل آن همه تلاش ساليان عمرم چنين نوري است افسوس مي‌خورم. ✨از درون خويش فرياد برکشيدم: خدايا اي آگاه به احوال زندگان و مردگان، مرا درياب و نورم را قوي ترگردان تا از اين مسير دشوار بسي آسان‌تر عبور کنم. 🍃مدتي در اين حال گريستم تا اينکه احساس کردم غار روشن‌تر شده است، وقتي سر از زانو برداشتم نيک را نوراني تو از قبل ديدم. از جا برخاستم و با تعجب به طرفش رفتم و پرسيدم: چقدر نوراني شدي؟ 🌸گفت: خداوند از منبع رحمت رحماني خويش مقداري نور ايمان به تو افزود که بي شک اجابت دعاهاي دنيايي توست که بارها رحمت الهي را براي سفر آخرت درخواست کرده بودي. 💎آنگاه ادامه داد: براي عبور از اين برهوت پر خطر، هيچ کس نمي‌تواند تنها به عمل نيک خود اتکا کند، چرا که در کنار عمل، رحمت خدا هم لازم است که شامل حالش گردد... 🌼با آن که خسته بودم اما به عشق وادي السلام سر از پا نمي‌شناختم به نيک گفتم: چقدر گذرگاه اين غار طولاني است؟! نيک همان‌طور که با سرعت گام برمي داشت جواب داد: اگر در مقابل گردباد شهوات مقاومت مي‌کردي مسير کوتاه‌تري نصيبت مي‌شد... ✍ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
ما ترکناک یابن الحسین...🌹 @ale_yaasin
🌻ندبه های انتظار🌻 🔴دعاکردن و احترام به مادر 🌷دعا از معجزات قولی پیامبر است. اگر آدم این را متوجه شود که جز خدا کسی جواب مضطر را نمی دهد،همه کارهایش درست می شود. 🌟دعای امن یجیب را با جان بخوانید! ✳️آقایان حیف تان نمی آید مادرها را اذیت می کنید؟ ✨سید رضی جامع نهج البلاغه پس از مرگ مادرش گفت: "بعد از این با کدام دست بلاها را رد کنم؟" 🌺دست مادر که بالا می رود بلاها از شما دور می شود. حیف نیست سر یک چیز جزئی مادر را می رنجانید؟ 🔰از مجلس روضه برگشته مادرش را می رنجاند؛ قبول باشد...! *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 💥⭐️💥⭐️💥⭐️💥⭐️💥⭐️💥⭐️💥 📘از فرمایشات استاد فاطمی نیا
4_5969998756119053800.mp3
3.84M
🔴خدا لعنت کند مردی که زنش را برمادرش برتری میدهد... 🎤 حجت الاسلام هاشمی نژاد 🙏🏻خانومهای محترم و خواهران بزرگوار: 🍃 پسری که از مادرش که این همه زحمت براش کشیده بتونه بگذره از شما هم میگذره...ولی پسری که به خانوادش احترام بذاره همیشه حرمت شما رو هم نگه میداره این قانون طبیعت هست🌹 @ale_yaasin
⭐️ندبه های انتظار⭐️ 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۸) 🔵جاده های انحرافی ☑️سرانجام از آن تاریکی وحشتناک عبور کردیم و وارد بیابانی بی انتها شدیم . هنوز چند قدمی از غار دور نشده بودیم که نیک ایستاد و گفت:ببین دوست من از اینجا به بعد پیمودن این راه با خطرات بیشتری همراه هست. هرکس در دنیا به نحوی دچار انحراف شده در اینجا نیز گرفتار می شود. 👈سپس به جاده ی روبه رو اشاره کرد و گفت:این راه مستقیما به وادی السلام میرسد. اما باید مواظب بود چون مسیرهای انحرافی زیادی در پیش رو است 💥چرا که جاده های راست و چپ گمراه کننده و راه اصلی راه وسط است. زیر لب زمزمه کردم: الهی اهدنا الصراط المستقیم... 🌑آنگاه از من خواست که پشت سرش حرکت کنم.همه ی کسانی که از غار عبور کرده بودند با نیکهای بزرگ و کوچک خود و با سرعتهای متفاوت جاده را میپیمودند. 💠پس از مدتی راهپیمایی به یک دوراهی رسیدیم.نیک به سمت چپ اشاره کرد و گفت: این جاده ی حسادت🔥 و سرکشی است.هرکس وارد این راه شود سر از جاده ی شرک در می آورد که در نهایت به وادی العذاب منتهی میشود. 🍂در همین حال شخصی را دیدیم که وارد آن جاده شد. لحظاتی به او نگاه کردم و ناراحت شدم که پس از عبور از این همه سختی مسیر انحرافی را در نهایت برگزید ... 🍃از صمیم دل ارزو کردم که پشیمان شود و برگردد. هنوز این خاطره از ذهنم پاک نشده بود که با صحنه ی دیگری مواجه شدم. ♻️شخصی را دیدم با قیافه ی کوچک که ترسان و لرزان از کنار جاده حرکت میکرد.نیک نگاهی به من کرد و گفت: پایت را روی سر این شخص بگذار و رد شو. ⁉️با تعجب پرسیدم:چرا؟ نیک گفت: اینها افرادی هستند که در دنیا متکبر و خودخواه بودند. در اینجا قیافه هایشان کوچک میشود تا مردم آنها را لگدمال کنند. 🔅وقتی تکبر این جور افراد را به یاد آوردم عصبانی شدم با لگدی ان شخص را روی زمین انداختم و بر صورتش پا نهادم و راهم را ادامه دادم. ⚠️چیزی نگذشت که به یک سه راهی رسیدیم. نیک ایستاد و گفت: مستقیم به راه خویش ادامه بده و به سمت راست و چپ توجه نکن. ♨️ زیرا جاده سمت راست مخصوص کسانی است که سخن چین بودند و با نیش زبان خود مردم را آزار ئ اذیت میکردند. در این مسیر گزندگان خطرناکی کمین کرده اند که این عابران را میگزند. ⛔️در همین حال شخصی به آن جاده قدم نهاد و چیزی نگذشت که از لابلای خاک چندین مار بزرگ🐍 و وحشتناک خود را به او رساندند و نیشهای وحشتناک خود را در بدن او فرو کردند... شخص در حالیکه از درد ناله و فریاد میکرد روی خاک افتاد... 🔰بخاطر دلخراش بودن صحنه رویم را به سمت چپ برگرداندم اما از دیدن شخصی که با شکم بسیار بزرگش قادر به راه رفتن نبود و مرتب زمین میخورد تعجب کردم. 🌀چیزی نگذشت که بخاطر نداشتن تعادل به سمت جاده ی چپ کشیده شد و در آن مسیر افتان و خیزان به راه خود ادامه داد. 🔆از نیک پرسیدم چه شد؟ گفت این جاده ی مخصوص رباخواران است که به سخت ترین عذاب الهی گرفتارند... 🔵داغ کردن ✅به تپه ای رسیدیم. تعدادی از ماموران را دیدم که روی جاده ایستادند و چند نفر را متوقف کرده اند.در کنار ماموران شعله های آتش🔥 زبانه می کشید. از ترس و وحشت خودم را به نیک رساندم و مانع از حرکت او شدم. 🌸 نیک لبخندی زد و با مهربانی دستی به روی سرم کشید و گفت:نترس با تو کاری ندارند. اینها در کمین افراد خاصی هستند.در همین لحظه صدای جیغ و فریادی بلند شد . 🍁وقتی نگاه کردم دیدم یک نفر ایستاده و از پیشانی اش دود🌫🔥 و آتش بلند است. سکه ی🕳 گداخته شده ای به پیشانیش چسبانده بودند. در همین حال ماموران سکه ی دیگری برداشتند و اینبار به پهلوی او چسباندند. صدای ناله و فریادهای دلخراشش تمام دشت را پرکرده بود.. 💎با حیرت به نیک نگاه کردم و او گفت:سزای او همین است. اینها سکه هایی است که در دنیا ذخیره و انبار کرده بود و با وجود محرومان و فقیران بسیاری که بودند هیچی به آنها نمیداد و حقشان را ادا نمیکرد. 🌸نیک این را گفت و به سمت پایین تپه حرکت کرد. من هم با ترس و وحشت پشت سرش به راه افتادم . 🔱هنگامی که به ماموران قدرتمند رسیدیم و انها کاری به ما نداشتند و راه را برای عبور ما باز کردند نفس راحتی کشیدم.. ✍ادامه دارد... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌾🌾🌾🌾🌺🌺🌺🌾🌾🌾🌾
✍مظلوم تر از اون بچه بسیجی که برا ایجاد امنیت و راحتی مردم تو سرما،تو پمپ بنزین وایساده بود ⚡و دختره بهش گفت: به شما حقوق و بنزین مفتی میدن که اینجا وایسادین!! ☘ و وقتی آخرشب رفت خونه خوانوادش بهش گفتن: مگه به تو حقوق میدن که این وقت شب اومدی خونه؟؟ نداریم.. 🌷هفته ی بسیج بر تمام دلاورمردای مظلوم بسیجی مبارک🌷 @ale_yaasin
🌿ندبه های انتظار🌿 🔴داستان فوق العاده جالب در مورد جادوی مرتاض هندی و آیت الله طباطبایی! 👈 آیت الله شبیری زنجانی: مرتاضی از هند به قم آمده بود و ادعاهای عجیبی داشت. از جمله اینکه می گفت می توانم انسان ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم و راست می گفت چون تعدادی از مردم را بلند کرده بود. ☘روزی در مجمع ما آمد. دوستم سید موسی صدر - که بعدها امام موسی صدر شد_ گفت: اگر می توانی مرا از زمین بلند کن. ☑️ مرتاض گفت: درون آن سینی بنشین. 🔻 ما با خود فکر کردیم سید موسی حالا وردی ذکری چیزی می گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسی را با سینی حدود یک متر به هوا برد!! 🔷وقتی قضیه تمام شد ما سید موسی صدر را سرزنش کردیم که این چه کاری بود کردی؟ چرا آبروی ماها را بردی؟! سید گفت: می خواستم طلسمش را بشکنم، ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی توانستم از روی سینی به زمین بپرم. 🔰 مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. به استادمان گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق العاده می کند... 🌹علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ 🔸گفتیم مثلا انسان را روی هوا بلند می کند! هیچ تعجبی در علامه بر انگیخته نشد و فرمودند :خب نشان دهد. ▪️مرتاض گفت: به ایشان بگویید می خواهد تا ایشان را بلند کنم؟ وقتی به علامه گفتیم ایشان فرمود: من همینطور که مشغول نوشتن بودم به نوشتنم ادامه می دهم و او کار خودش را بکند ... 🔰 مرتاض مقداری دم و دستگاهش را در آورد و اورادی خواند و مدتی کارهایش طول کشید. 🌹 علامه هم کماکان سرش روی کاغذ بود و کنار دیوار نشسته بود و مشغول نوشتن . مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخته و مشغول نوشتن شد. 🔘مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری می خواند که ما نمی فهمیدیم و اداها و اطواری هم در می آورد. 🌹مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. 🔰 مرتاض که عصبی شده بود باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. 🌺 علامه در مرحله سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد! ⛔️ مرتاض بلند شد و وسایل خود را جمع کرد و با سراسیمگی و التهاب بیرون رفت. 🔸برخی از ماها پی اش رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ 🔰 با عصبانیت گفت :من تمام نیرو و توان خود را بکار گرفتم تا روح او را تسخیر کنم و بعد ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد و کارهایم نقش بر آب!! 🔘به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم. مثل اینکه کسی گلوی مرا گرفته و کم مانده بود خفه شوم. 🔘دفعه ی دوم سعی بیشتری کردم ولی ایشان با یک نگاه کوتاه دوباره کم مانده بود جان مرا بگیرد. 🔘دفعه ی سوم نهایت درجه ی تلاشم را و هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار هم جوری نگاه کرد که احساس خفگی و اینکه کسی گلوی مرا می فشرد از دو دفعه ی قبل بیشتر شد و این بود که فهمیدم این روح را نمی توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد ... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🌺راهکار آیت الله طباطبایی برای آرامش قلب... @ale_yaasin
🌸و باز هم مردم غیور شهرهای مختلف ایران با همه اعتراضی که به گرانی ها و کم کاری های دولت داشتند، 🍀غیرتمندانه به صحنه آمدند تا ضمن بیعت مجدد با رهبری و دفاع از آرمان های انقلاب بگویند: یا صاحب الزمان...💐 ما همه از طایفه ی سلمانیم هرچه خواهد بشود، پای علی می مانیم....🌺 @ale_yaasin
💥ندبه های انتظار💥 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت 19) 🔵قطعه آتش ☑️چند قدمی که از ماموران دور شدیم،به پشت سرم نگاهی کردم و در کمال حیرت ماموران را دیدم که چهار دست و پای شخصی را گرفته بودند و به زور قطعه ای از آتش🔥 به او میخوراندند. ⚡️ با دیدن این صحنه از ناراحتی بر جای ایستادم،صحنه بسیار زجر دهنده و ناله های او جانسوز بود...سپس رهایش کردن و او در حالیکه از درون میسوخت مسیر جاده را افتان و خیزان ادامه داد. 🌹در یک لحظه دست نیک را روی شانه ام احساس کردم،نگاهی به او انداختم و گفتم :چه شده بود؟ نیک جواب داد: افرادی که مال مردم را به ناحق تصاحب میکنند گرفتار این ماموران میشوند و اینها موظفند قطعه ی گداخته شده آهن را به آنها بخورانند. 🍃نیک سپس ادامه داد: البته اینها در گذرگاه حق الناس متوقف خواهند شد.... ❄️پس از شنیدن حرفهای نیک مقداری دلم آرام گرفت و سپس با نیک از آنجا دور شدیم. رفتیم تا به شخصی رسیدیم که دستانش را جلو گرفته و با احتیاط قدمهای کوتاه برمیداشت.. 🌼نیک به او اشاره کرد و گفت : این شخص از وقتی از غار بیرون آمده کور شده. آنگاه به یک جاده انحرافی اشاره کرد و گفت:این جاده دنیا پرستان است که او به زودی وارد آن میشود. ⁉️پرسیدم چرا؟ گفت چون دنیا را به آخرت و دنیا پرستان را به مومنین ترجیح میداده است.. این افراد بزرگترین ضرر و زیان را برای خود خریده اند ... ✅دوباره به راه افتادیم. راه مستقیم را به خوبی طی کردیم. گاهی از کسی جلو میزدیم و گاهی دیگران از ما سبقت میگرفتند.. در مسیر خود آدمهای گوناگونی میدیدیم. 🔥آدمهایی که دو زبان داشتند که از دهانشان بیرون زده بود و اتش از آنها زبانه میکشید و میسوزاندشان که به گفته ی نیک اینها دورو و منافق صفت بودند. 🔥همچنین افرادی که اعمال منافی عفت و لذتهای نامشروع را مرتکب شده بودند را در حالی مشاهده کردیم که لگامی از آتش بر دهان آنها زده شده بود و میسوختند. ☄اما از همه زجرآورتر جاده انحرافی زنان بود. این مسیر به بیابانی ختم میشد که زنان بسیاری در آن عذاب میشدند. 🍂عده ای به موهایشان آویزان شده بودند که نتیجه نشان دادن موها به نامحرم بود. 🍂گروهی دیگر از زنان زیر فشار ماموران مشغول خوردن گوشت بدن خود بودند چون اینها در دنیا خود را برای نامحرمان زینت کرده بودند و باعث از هم پاشیدن زندگی های بسیاری شده بودند. 🍂برخی نیز سرشان به شکل خوک و بدنشان به شکل الاغ بود چرا که در دنیا به سخن چینی عادت داشتند. 💥آنچه شگفتی مرا در تمام این صحنه ها بر انگیخته بود این بود که نیک های آنان همگی صدها متر دورتر بودند و از هدایت و کمک به صاحب خود عاجز بودند... 🔵گذرگاه مرصاد ♦️براحتی مسافت زیادی را پیمودیم تا به یک گردنه رسیدیم. در پشت تپه سرو صداهای زیادی می آمد . وقتی به بالای تپه رسیدیم از آنچه دیدم بسیار متعجب شدم و ترس و اضطراب وجودم را فرا گرفت. ✅جاده و بیابانهای اطراف آن پر بود از ماموران الهی و اشخاصی که گیر افتاده بودند. هرکس قصد عبور از جاده را داشت شدیدا کنترل میشد. ♻️آهسته به نیک گفتم : اینجا چه خبر است؟ نیک گفت: اینجا گذرگاه مرصاد است. گفتم: گذرگاه مرصاد چیست؟ گفت: محل رسیدگی به حق الناس...اینجا اگر کوچکترین حقی از مردم بر گردنت باشد ازکشتن انسان گرفته تا سیلی و بدهکاری،همه ی اینها باعث گرفتاری تو می شود... ❎بار دیگر بیابان را زیر نظر گرفتم.گروهی در حالیکه زانوی غم بغل گرفته بودند روی زمین نشسته بودند و به واسطه ی سنگینی زنجیری که بر گردن آنها بود قدرت حرکت نداشتند. عده ای هم پایشان زنجیر شده بود و قدرت حرکت نداشتند. 🌀عده ای نیز بلاتکلیف در بیابان میچرخیدند و حق عبور از جاده را نداشتند. 🔆هراز گاهی صدای ماموران بلند میشد: فلان کس آزاد شد، میتواند برود. آن شخص از شنیدن نامش بسیار خوشحال میشد و بعد از مدتها گرفتاری عبور میکرد. 🌷نیک صورتش را سمت من چرخاند و گفت برویم. با ترس و دلهره گفتم نمیشود از راه دیگری برویم؟ نیک گفت : هیچ راه فراری نیست همه جا توسط ماموران به دقت کنترل میشود زیرا حق مردم قابل بخشش نیست و خداوند از حق مردم نمیگذرد... ✍ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴🌻🌴
🔴حق الناس... @ale_yaasin
🌺ندبه های انتظار🌺 🔴چگونگی شریک شدن شیطان در نطفه ی فرزند! 🔆حضرت صادق علیه السلام فرمودند: شیطان مى آید و با زن و شوهرى در حال نزدیکى هستند شرکت مى نماید و با آن دو همکارى مى کند. (همانند مرد با زن رابطه برقرار میکند بدون اینکه دیده شود) 🔰ابوبصیر عرض کرد: از چه راه شناخته مى شود که این شخص از نطفه شیطان است یا انسان؟ 🌸حضرت فرمود: به دوستى و دشمنى ما اهل بیت... هر کس ما را دوست داشته باشد، نطفه او از انسان،و هرکس ما را دشمن داشته از شیطان است. 🔵برخی ویژگی انسان هایی که شیطان در نطفه آنها شریک شده: 1⃣فحاش: 🌺امام صادق علیه السلام فرمود: از نشانه هاى شرکت شیطان در نطفه بعضى از انسان ها این است که شخص بد زبان باشد. از آن چه مى گوید، و از آن چه درباره او مى گویند، باکی نداشته باشد(شرم و حیایی نداشته باشد و ناراحت نشود). 2⃣زنا زاده: 💥یکى دیگر از کسانى که شیطان در شکل گیرى نطفه اش نقش داشته،زنا زاده است. زن و مردى که از راه زنا و فحشا به هم رسیده اند فرزندى از آنها متولد شده شرعى نیست. 🔶عبدالملک بن اعین مى گوید: امام باقر علیه السلام فرمود: ❎هنگامى که شخصى مى خواهد زنا کند در همان وقت شیطان هم دست به کار مى شود و با وى شریک شده و عمل زنا را با هم انجام مى دهند... 🔥در همان زمان نطفه آن دو مخلوط مى شود و اولادى که به وجود مى آید از شیطان است. 3⃣مهر کردن زن از مال حرام: از جاهایى که شیطان در اولاد انسان شرکت مى کند، مال حرام را مهریه زن خود قرار دادن است که شیطان در اولاد او شرکت مى کند. 4⃣نگفتن بسم الله موقع جماع: ❎وقتى انسان مى خواهد با عیال شرعى خود نزدیکى کند، اگر ((بسم الله)) نگوید، شیطان حاضر مى شود و با آن مرد همکارى کرده و در نطفه او شرکت مى کند. 5⃣جماع در اول و نیمه ماه: 🌼امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر یکى از شما بخواهد با عیال خود نزدیکى کند، باید اول و نیمه ماه نباشد؛ 🔥 زیرا شیطان هم در این دو زمان مى خواهد صاحب فرزند شود که مى آید و با انسان در جماع شرکت مى کند. اگر فرزندى از آنان به وجود آید شیطان در آن شریک است. 6⃣شیطان زاده ها: ⛔️مشارکت در نطفه کسانى که بغض اهل بیت علیهم السلام را دارند.  ♨️از برخى روایات استفاده مى شود که این مشارکت، مستقیم است و شیطان، در عملِ نزدیکی وارد مى شود؛ اگر چه براى انسان قابل لمس نیست. ♨️عده ای هستند که آن ملعون مستقیما با مادرشان زنا کرده و آنها پدید آمده اند. از جمله: 🔥حجاج بن یوسف سقفی که مردی سفاک و خون آشام بود و چون شیطان پدرش بود، از خونریزی ودشمنی با اهل بیت لذت فراوان میبرد تا جایی که دستور میداد در ماه رمضان هربار موقع افطار دو نفر از سادات را سر ببرن و با خون آنها برایش نان بپزند.... 🔥 یکی دیگر از شیطان زاده ها که از خون ریزی لذت می برد و خون هزاران انسان پاک و بی گناه را بر زمین ریخت یزید پسر معاویه (که نفرین و عذاب خدا بر او باد) بود که به قول امام حسن مجتبی علیه السلام او از اولاد شیطان بوده است. ✅از ابن عباس نقل شده که: روزی امام حسن مجتبی علیه السلام با یزید پسر معاویه نشسته بودند و خرما می خوردند. ♨️یزید پلید عرض کرد: ای حسن بن علی! من از تو خوشم نمی آید و تو را دشمن دارم. 🌺آن حضرت فرمود: پس در این صورت بدان که شیطان ملعون با پدرت در نطفه تو شرکت کرده است و تو از هر دوی آنها به وجود آمده ای! 🔥 این دشمنی و کینه را از شیطان به ارث برده ای. از این بالاتر، بدان که شیطان با حرب – جد بزرگ تو – در جماع شرکت کرد و صخر جد دیگر تو از آن زاده شد. از این جهت بود که جد تو با جدم رسول الله دشمن بود (و تو هم الان با من دشمنی)  *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🍁🍂🌷🍁🍂🌷🍁🍂🌷🍁🍂🌷 📒اصول کافی، ج ۴، ص 📕نور الثقلین، ج ۳، ص ۱۸۳ ؛ و تفسیر صافی ج ۱، ص ۹۷۹ و پاورقی ۹۷۸ 📗 تفسیر القمى، ج ۲، ص ۲۲ ؛ «شرکه الشیطان فی الأولاد… و فی حدیث آخر إذا جامع الرجل أهله و لم یسم شارکه الشیطان». 📘مواعظ العددیه، ص ۳۰۸ ، حدیث اربعه ماءئۀ شماره ۳۹۷ 📙بحارالأنوار، ج ۵۷، ص ۳۴۲، باب ۴۱ الکافى، ج ۵، ص ۵۰۲ ؛ و ......
🌹امام باقر علیه السلام فرمودند: به همسرت سفارش کن قبل از آمدن به خلوتگاه وضو بگیرد و تو نیز قبل از وضو ساختن، کنار همسرت برای آمیزش قرار مگیر. 🌺امیرالمؤمنین فرمودند: وقتی می‌خواهید با همسرتان آمیزش کنید بگویید:« بسم الله و بالله»، خدایا شیطان را از ما و از فرزندی که به ما عنایت خواهی کرد دور فرما، اینگونه شیطان هرگز ضرری به فرزندتان نخواهد رساند. 🌻امام صادق(علیه السلام) فرمودند: رو به قبله یا پشت به قبله با همسرتان آمیزش نکنید. 🌸پیامبر فرمودند: در حال ایستاده با همسرت نزدیکی نکن که این کار الاغ است، و اگر فرزندی از چنین آمیزشی به وجود آید مبتلا به شب ادراری خواهد شد همانند الاغ که در هر مکانی ادرار می‌کند. 🌷پیامبر فرمودند: در حالی که به فکر زنی دیگر هستید با همسرتان آمیزش نکنید زیرا می‌ترسم فرزندتان نا به کار، پست و فرومایه در آید. ✅و خیلی احادیث دیگری هست که بخاطر طولانی نشدن مطلب،در اینجا نیاوردیم و توصیه میکنیم حتما دنبالش باشید و بخونید تا فرزندانی صالح،درستکار و ...پرورش بدیم برای جامعه اسلامی... @ale_yaasin
✨ندبه های انتظار✨ 🔴 سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۰) ✅از نیک پرسیدم: افراد در اینجا چگونه شناسایی میشوند؟ گفت: اسامی افرادیکه حق مردم را بر گردن دارند در دست مامورین است و پس از شناسایی مجرم از عبور او جلوگیری میکنند. ⁉️گفتم: تا کی باید اینجا بمانند؟ گفت : مدت توقف و گرفتاری آنها متفاوت است. برخی ماهها و برخی سالهای سال.. ⚠️با تعجب گفتم: مگر رسیدگی به پرونده ی حق الناس چقدر طول میکشد؟ نیک گفت: در اینجا عدل خدا حاکم است و از مظلوم حق ظالم را میگیرد مگر اینکه خود مظلوم از گناه ظالم بگذرد. اگر از گناه ظالم نگذرند از نیکیهای ظالم به مظلوم میدهند تا راضی شود و اگر ظالم کار نیکی نداشت از گناههای مظلوم به ظالم میدهند تا مظلوم راضی شود. 🔰با شنیدن این سخنان ترس و اضطرابم بیش از پیش شد. ولی چون چاره ای نبود به نیک گفتم: بیا برویم. ⛔️سراشیبی را پیمودیم و به گذرگاه مرصاد قدم گذاشتیم.چیزی نگذشت که خود را در مقابل مامورین الهی دیدم. ❌در یک آن با اشاره ی یکی از انها زنجیر ضخیمی به گردنم انداخته شد و بدون اینکه کوچکترین مهلتی بدهند تا از آنها سوال کنم کشان کشان مرا از جاده بیرون بردند... ❎بی جهت دست و پا میزدم تا شاید از دست آنها خلاصی پیدا کنم. اما تلاشهایم بی فایده بود. از نیک خواستم از آنها بپرسد علت کارشان را. ولی نیک بدون اینکه سوالی از آنها بپرسد نزد من آمد و گفت: خوب فکر کن چه کرده ای. این مامورین بی جهت کسی را گرفتار نمیکنند. 💠کمی فکر کردم و یادم آمد که پولی از همسایه ام قرض گرفته بودم که به علت مسافرتی که پیش آمد و بعد از آن مریضی که منجر به مرگم شد ،نتوانستم آن را برگردانم. این را به نیک گفتم و پرسیدم : حالا چه کار کنیم؟ 🌹نیک اندکی فکر کرد و گفت: اگر بتوانی به خواب بستگانت بروی و از آنها بخواهی تا قرضت را ادا کنند امیدی به نجاتت هست وگرنه همینطور اسیر خواهی ماند. ☘با کمک نیک به خواب پسر بزرگم رفتم و از او خواستم تا قرضم را ادا کند. 🍃همانطور که منتظر جواب بستگانم بودم شخصی را دیدم که زنجیر آتشینی🔥 بر کمر داشت و پیوسته به این سو و آن سو میگریخت و فریاد میزد : وای بر من ! اموالی که با گناه به دست آوردم اینگونه مرا گرفتار کرد در حالیکه وارثانم آن را در راه خدا انفاق کردند و به سعادت رسیدند... ⚔کمی آن طرفتر هم عده ای به شخصی حمله ور شده بودند و از او مطالبه ی حقشان را میکردند. 🔴با دیدن این صحنه های وحشتناک به فکر فرو رفتم و با خود گفتم: اگر میدانستم حقوق مردم تا این حد مهم و نابخشودنی است تا زنده بودم در برخورد با مردم و معامله و حتی شهادت دادن و صحبت کردن با آنها نهایت دقت را به عمل می آوردم... 🔷آنگاه از شدت ناراحتی فریاد زدم: وای از این راه که براستی گذرگاه بدبختی و فلاکت است... در این هنگام ماموران به سراغم آمدند و زنجیرها را از گردنم باز کردند. 🔶اول فکر کردم بخاطر فریادم بوده ولی بعد نیک مرا با خوشحالی در آغوش گرفت و گفت: بیا برویم . قرضت ادا شد... 🔵نبرد سرنوشت ساز! ♦️بعد از گذر از گذرگاه سخت و طاقت فرسای مرصاد کمی که جلو رفتیم چشمم به هیکل سیاه و عجیبی در وسط جاده افتاد. 🔘وقتی جلوتر آمدیم او را شناختم.گناه بود با هیکلی کوچکتر و لاغرتر و لباسی عجیب! ✅همدوش نیک تا چند قدمی او رفتیم. او با چهره ای خشن و بوی متعفن و چشمانی خون گرفته در حالیکه شمشیری مانند اره بر دوش گرفته بود با غضب به من مینگریست. 🔆نیک ایستاد و من هم پشت سر او ایستادم.. نیک مهربانانه به من نگاه کرد و گفت خودت را برای نبرد با گناه آماده کن! ❓با وحشت و ترس و تعجب گفتم: جنگ؟ برای چه؟ 🌹نیک که متوجه ترس من شده بود گفت: در این سفر و در اینجا،اولیای خدا،مومنین و انساهای خوب و پاک و ..نباید بترسند. از سخنان نیک قوت قلب گرفتم ،از او پرسیدم: جنگ با دست خالی در برابر کسی که مسلح هست غیر ممکن است! 🔰نیک گفت: نگران نباش فرشته ای الهی تو را تجهیز خواهد کرد. به نیک گفتم: تو چه میکنی؟ گفت: من تو را آماده و تشویق میکنم.. 🌟 سپس دستم را فشرد و گفت: گناه پس از آنکه در گذرگاه ارتداد و و جاده های انحرافی و ... از تو ناامید شد این بار با تمام قوا جلوی تو ایستاده،او اینبار لباس دنیا را برتن کرده و شمشیر شهوات را در دست گرفته. 🍂 مواظب دندانه های شمشیرش که هرکدام نشانه ی یکی از شهوات است و بسیار برنده و تیز میباشد ،باش که اگر یکی از انها به تو اصابت کند در مسیر به مشکل میخوریم... ✍ادامه دارد... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
🔴اهمیت حق الناس... @ale_yaasin
هدایت شده از ندبه های انتظار
🌸سلام 🍀صبحتان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص)❤️ به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله🌸 السلام علیک یابقیة الله(عج)✨ السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع) جمیعاورحمت الله✨ @ale_yaasin
🍃🌹هرصبح با یک حدیث زیبا و کاربردی در سبد احادیث🌹🍃 @ale_yaasin
🌸ندبه های انتظار🌸 🔴آیا کسی که غرق در گناه بوده، میتواند انسان خوبی شود؟ ✅ به صورت کلی بله، اگر گناه را کنار بگذارد و توبه کند، راه خدا باز است. خدا به هیچ کس نمی‌گوید: «نه.» 💠مگر مسلمانان زمان پیغمبر اکرم صلی الله و علیه و آله همه بت‌پرست نبودند؟ آیا خدا گفت: «چون شما بت‌پرست هستید، زنا کرده‌اید، شراب خورده‌اید، انسان کشته‌اید، نیایید؟!» 🔵یا این‌که گفت: «قتل‌هایتان هم هیچ؛ همه را زیر پا بگذارید و بیایید.» این‌ها بدتر از آن‌ها که نیستند... 🌹خدا گفته است: «بیایید.» تمام شد. منتها همّت‌ها ضعیف است. امّا اگر کسی بیاید، عمار (ره) می‌شود؛ ابوذر (ره) می‌شود؛ مقداد (ره) می‌شود؛ مقامش بالا می‌رود. 🍃مگر سلمان زرتشتی نبود؟ در پیری هم موفق شد و به مقامی رسید که شد: سَلْمَانُ مِنَّا.... *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀🌿🥀 📙در محضر آیت الله خوشوقت ره..
✨اشتیاق خداوند به توبه بندگان...✨ @ale_yaasin
🌟ندبه های انتظار🌟 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۱) 🔥گناه همچنان وسط راه ایستاده بود و رفتار ما را زیر نظر داشت. ✅ در همین وقت فرشته ی فریاد رس پرواز کنان ظاهر گردید و سلامی کرد و یک شمشیر،یک لباس زره مانند،یک سپر و یک خنجر به نیک سپرد و رفت. ⚡️از دیدن این منظره گناه کمی جا خورد و ترس در چهره زشتش آشکار گردید، با خوشحالی رو به نیک کردم و گفتم: وسایل من بیشتر از گناه است. ✨راستی اینها نتیجه ی کدام اعمال من هستند؟ نیک در حالیکه شمشیر را در دستش تکان میداد گفت: 🗡 این شمشیر نتیجه ی راز و نیازها و دعاهای توست که در دنیا انجام دادی. 🍃سپس در حالیکه لباس را بر تن من میپوشاند گفت: این هم هم نشانه ی تقوای توست در دنیا، که البته ضخامت آن بستگی به درجه ی تقوای تو دارد. 🍀وقتی زره را پوشیدم شمشیر را به دست راستم داد و سپر را به دست دیگرم سپرد🛡 و گفت: این سپر هم نتیجه ی روزه گرفتن های تو در دنیا بوده.. 🔶 و سپس در حالیکه با لبخند ملیحش به من قوت قلب میداد گفت: اصلا نهراس با یک ضربه او را از پای در خواهی آورد. 🔰سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم و به سمت گناه حرکت کردم. 🔥 گناه شمشیر را بلند کرد و شروع کرد به رجز خواندن: من به نمایندگی از شیطان و دنیا در برابر تو ایستاده ام تا تو را از پای در آورم.در همان لحظه سایه ی شمیر گناه را بالای سرم حس کردم و فورا سپر را روی سرم گرفتم. 🔸ضربه ی شمشیر چنان محکم بود که از سپر عبور کرد و دو دندانه آن سرم را زخمی کرد... ♻️در همین حال شمشیرم را بر پهلوی آن شیطان فرود آوردم و او در حالیکه فریاد زنان از من دور میشد، من مشغول رسیدگی به زخم سرم شدم که ناگهان فریاد نیک را شنیدم که فریاد زد: مواظب باش از پشت سرت می اید.... ⚠️بیدرنگ به عقب برگشتم و با یک ضربه ی شمشیر ضربه او را دفع و ضربه ی دیگری به پهلویش وارد کردم. ❎نبرد همچنان ادامه داشت. من ضربات بیشتری بر پیکر او وارد می آوردم و او نیز با یک ضربه غافلگیر کننده زره ام را پاره و بدنم را زخمی کرد. اما هنوز هم با تشویقهای نیک من برنده میدان بودم. 🔆هر از گاهی صدای نیک را میشنیدم: بهای بهشت،نابودی گناه است و من روحیه میگرفتم. 🌀لحظات میگذشت و گناه خسته و خسته تر میشد.تا اینکه وسط جاده افتاد. رفتم تا ضربه ی آخر را بر فرقش بکوبم که نیک با خنجری که در دست داشت به من نزدیک شد و گفت: فقط با این میتوانی از شر او خلاص شوی وگرنه او نابود نمیشود. ❗️تازه فهمیدم که در میدان بدون خنجر بوده ام! 🌸نیک گفت: این خنجر نتیجه ی صلواتهایی است که در دنیا فرستاده ای. چون صلوات💫 این قدرت را دارد که گناه را به کلی نابود کند. 💥خود را به پیکر نیمه جان گناه رساندم و بلافاصله خنجر را در تنش فرو کردم و به سرعت فرار کردم. بدنش بزرگ و بزرگتر شد تا با صدای مهیبی منفجر شد و به هزاران تیکه تقسیم شد.. 💐صدای شادی نیک به هوا برخاست. با سرعت به طرفم آمد و مرا در اغوش کشید و صمیمانه تبریک گفت. من هم از شدت خوشحالی او را در آغوش گرفتم. 🌺نیک گفت: با نابود شدن گناه تمام زخمهای بدن من هم خوب شد و از این جا به بعد با شادی و نشاط بیشتری به تو کمک خواهم کرد. 🍃من بار دیگر از شدت خوشحالی نیک را محکم در آغوش کشیدم و تبریک گفتم. سرانجام راه باز شد و ما به مسیر خود ادامه دادیم... 🍀در حالیکه فراموش کرده بودم که قول و قرارم با نیک برای رسیدن به بهشت این بود که هیچ زخم و آسیبی از گناه بر تنم بر جای نماند.... ✍ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
ارزش نماز شب... @ale_yaasin
🌺ندبه های انتظار🌺 🔴هر قدر هم زندگی کنی آخرش می میری! 🍀آیت الله مجتهدی تهرانی: هر چه می خواهی در این دنیا زندگی کنی بکن! اما آخرش مرگ است 💥آقا از این کوچه نرو ! بن بست است. این خیره سر میرود. تاریک هم هست پیشانی اش می خورد به دیوار. ✅این دنیا هم کوچه ی بن بست است. آخرش پیشانی مان میخورد به سنگ لحََد. 🌀آن وقت تازه پشیمان می شویم. میگوییم خدایا مارا به دنیا بازگردان، ما اشتباه میکردیم. دیگر عمل صالح انجام میدهیم. 🔱 خطاب میرسد کَلاّ!! (ساکت شو!) ❌تو برگردی به دنیا باز همان آدم اولی ! تو خوب بشو نیستی. می گویی من را برگردان به دنیا ، آدم خوبی میشوم! ‼️این همه جنازه بردی، دوستانت را بردی دفن کردی، میخواستی خیال کنی که خودت مرده ای ✳️بسم الله. جنازه که بردی دفن کردی فکر کن خودت هستی و دوباره زنده شدی، آمده ای به دنیا. آیا اعمالمان را خوب میکنیم؟؟ *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin ❄️🔵❄️🔵❄️🔵❄️🔵❄️🔵❄️🔵
شب جمعه و اموات چشم براه... 🔴یکی از جاهای استجابت دعا سر قبر پدر و مادر است 💚 امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرمایند : ⚫به زیارت قبر مرده‌هایتان بروید، زیرا آنان با زیارت شما خوشحال می‌شوند و شما خواسته‌هایتان را بر سر قبر پدر و مادرتان از خداوند بخواهید (که خدا به احترام آنها دعای شما را اجابت کند) 📚 اصول كافي، ج‏۳، ص۲۳۰ @ale_yaasin
💥آداب ناخن گرفتن در سه روز از ایام هفته... @ale_yaasin
🍃ندبه های انتظار🍃 🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲۲) 🔵مژدگاه شفاعت! 🔶گاه گاهی از زخمهای سر و بدنم می نالیدم. تا قبل از آن به خاطر هیجان ناشی از پیروزی بر گناه متوجه درد زخمهای بدنم نبودم. هنوز راه زیادی نرفته بودیم که از نیک خواستم بنشیند تا کمی استراحت کنیم. 🌹نیک گفت: وقت کم است باید هر طور شده حرکت کنیم. گفتم نمیتوانم،مگر نمیبینی از پا افتاده ام؟ نیک مانند همیشه با دلسوزی گفت: ای کاش کمی تقوایت بیشتر بود،در این صورت زره تقوی آن ضربه را نیز مانند بقیه ضربه ها از بدنت دفع میکرد. ⚠️نگاهی به سپر انداختم و با بیحالی گفتم: چرا سپری با این ضخامت نتوانست در برابر آن ضربه مقاومت کند؟ نیک جواب داد: ❎یکسال از هنگام بالغ شدنت که اصلا روزه نگرفتی،بقیه روزه هایی هم که میگرفتی با صفتهای ناپسند مثل دروغ و آزار و ... اثرشان را کم میکردی. 🌀حسرت و پشیمانی و خجالت ،همه ی وجودم را فرا گرفت.نیک دستم را گرفت و از زمین بلندم کرد و گفت: اگر بتوانی خود را به وادی شفاعت برسانی امید هست که شفا بگیری و براحتی به راهت ادامه دهی. ♦️نام شفاعت برایم خیلی اشنا و همیشه در دنیا مایه ی امیدواری من بود. بهمین خاطر با عجله پرسیدم:این وادی کجاست؟ 🌻 نیک به جلو اشاره کرد و گفت: کمی جلوتر از اینجاست، بعد ادامه داد: البته شفاعت برای قیامت کبری است ولی در اینجا میتوانی بفهمی که اهل شفاعت هستی یا نه. اگر مژده شفاعت برایت آوردند جان تازه ای خواهی گرفت و میتوانی براحتی بقیه راه را بپیمایی. ⚡️دست خود را بر گردن نیک آویختم و با سختی فراوان به راه ادامه دادیم. همان طور که میرفتیم به نیک گفتم: اگر میتوانستم به دنیا برگردم به اهل دنیا پیغام میدادم که: بهترین توشه برای اخرت تقوی است. 🍂کمی جلوتر رفتیم ،دیگر قادر به راه رفتن نبودم. درد سراسر وجودم را ازار میداد.از نیک خواستم مرا بر کول بگیرد ،او قبول کرد و گفتم میشود من را تا دار السلام برسانی؟ 🌷نیک گفت: هرکسی که گناهش ضربه ای به او وارد کرده باشد و زخم گناه بر تنش نشسته باشد اجازه ورود به دار السلام را ندارد. 🍀پس دریافتم که برای ورود به دار السلام فقط باید مژده ی شفاعت را بگیرم و بس! با امید فراوان قدم به قدم به وادی شفاعت نزدیک میشدیم. 🌿کم کم هوا بهتر و لطیفتر شد. از شدت گرما کاسته و از دود ضخیم آسمان تنها لایه ی نازکی به چشم میخورد. سرانجام به تپه ای رسیدیم. 🥀نیک ایستاد و مرا به زمین گذاشت و گفت: پشت این تپه ،وادی پرخیر و برکت شفاعت است.ما باید در اینجا در انتظار مژده ی شفاعت بنشینیم . 🌼 اگر مورد شفاعت کسی،مخصوصا اهل بیت علیه السلام، قرار بگیری، با دوای شفاعت زخمهای تو شفا خواهند گرفت. 💐با خوشحالی منتظر شدم چون میدانستم پیرو دینی بودم که رهبرانش خود بهترین شفیع برای ما هستند. ناگهان سوالی به ذهنم رسید که مرا خیلی نگران کرد.. ⚡️با دلهره از نیک پرسیدم: و اگر برایم نیاورند چه؟ اگر شفاعتم نکنند؟؟ 🌷نیک سرش را به زیر انداخت و گفت: در این صورت بدبخت🔥 خواهی شد ولی نگران نباش ما اینهمه راه را آمده ایم و لطف آنها خیلی بیشتر از این حرفها است و ... ❄️ناگهان صدای سلام اشنایی شنیدیم.همان فرشته ی رحمت بود که با داروی شفاعت به سراغ ما آمده بود. ✨فرشته دارو را به نیک داد و گفت:این دارویی است به عنوان مژده ی شفاعت از خاندان رسول الله و سپس بال زنان از آنجا رفت.. 🌟از خوشحالی به گریه افتادم . نیک با خوشحالی دارو را روی زخمهایم نهادو بلافاصله احساس کردم تمام دردها و رنجهایم از بین رفت. 🌻ا خوشحالی فریاد کشیدم: درود بر محمد و خاندان پاک او،همانها که در برابر محبت،شفاعت میکنند(و خداوند شفاعت آنها را در قیامت هرگز رد نخواهد کرد.) ☄صدایم چنان رسا بود که به صدای بعضی از اهالی برزخ رسید و با سرعت به سمت من دویدند و گفتند: چه شده؟ صدای شادی از تو شنیدیم. 🌹با خوشحالی گفتم،بله من نیز مورد شفاعت قرار گرفته ام. وقتی علت شفاعت خواهی ام را پرسیدند گفتم: بخاطر ضرباتی بود که گناه بر پیکرم وارد کرده بود و آن بزرگواران مرا شفا دادند. 🍁یکی از آنها با ناراحتی گفت: پس ما چه کنیم؟ کی ما را شفاعت خواهد کرد؟ گفتم : شما برای چه شفاعت میخواهید؟ گفت به ما اجازه عبور نمیدهند. میگویند تا اینجا توانستید بیایید ولی برای رد شدن از اینجا به شفاعت احتیاج دارید... ✍ادامه دارد.. *کانال ندبه های انتظار* 🆔 @ale_yaasin ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ⚠️نکته: ذکر این نکته ضروری هست که شفاعت مخصوص قیامت کبری هست نه برزخ.اما بخاطر محتوای تربیتی و آموزنده بودنش،ناچار شدیم در این قسمت تحت عنوان مژده شفاعت به تحریر در بیاریم تا جلوه ی کوچکی از این مساله اعتقادی مهم را به نمایش در آورده باشیم.