🍃ندبه های انتظار🍃
🔴 سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۹)
☘به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمیشود کاری کنی که من برگردم؟
♦️ نمیشود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم... جوابش منفی بود.
اصرار کردم...
🔆لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شمارا شفاعت نمود تا برگردی.
🍀 به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود.
💠 مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند.
دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد.
♦️روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم.
هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم.
پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند.
🔰در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم.
مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت.
حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمیخواستم حتی برای لحظهای از آن لحظات زیبا دور شوم.
🍃 من در این ساعات تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور میکردم.
چقدر سخت بود،چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم.
افراد گرفتار را دیدم.
من تا چند قدمی بهشت رفتم.
مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد...
🌸حالا برای من تحمل دنیا واقعا سخت بود.
دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آنها میخواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند.
💠 همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک میشد...
💥مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند.
🔆 یکی دو نفر از بستگان میخواستم به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در حال در راه بودند...
به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم....
🔰بدنم لرزید و به همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم.
💥احساس میکردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار...
🔅به غذایی که برای آوردن نگاه نمیکردم میترسیدم باطن غذا را ببینم...
✔️ دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها میکرد.
☘ بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. میخواستم هیچ کس نبینم.
⚠️ یکباره رنگ از چهره ام پرید! صدای تسبیح خدا را از در و دیوار می شنیدم...
♻️ دو سه نفری که همراه من بودند به توصیه پزشک اصرار می کردند که من چشمانم را باز کنم
اما نمی دانستند که من از دیدن چهره اطرافیان ترس دارم.
❎ آن روز در بیمارستان با دعا و التماس از خدا خواستم که این حالت برداشته شود نمیتوانستم ادامه دهم.
💠خدا را شکر این حالت برداشته شد اما دوست داشتم تنها باشم.دوست داشتم در خلوت خودمان را در مورد حسابرسی اعمال دیده بودم و مرور کنم.
چقدر لحظات زیبایی بود آنجا،زمان مطرح نبود،آنجا احتیاج به کلام نبود.
با یک نگاه آنچه میخواستیم منتقل میشد.حتی برخی اتفاقات را دیدم که هنوز واقع نشده بود.
✅ برخی مسائل را متوجه شدم که گفتنی نیست و در آخرین لحظات حضور در آن وادی برخی دوستان و همکاران را مشاهده کردم که شهید شده بودن!
🔷می خواستم بدانم این ماجرا رخ داده یا نه به همین خاطر از نزدیکانم خواستم از احوال آن چند نفر برایم خبر بگیرند تا بفهمم زنده اند یا شهید شده اند؟!
ادامه دارد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿🌸🌸🌿
🌸ضمن عرض سلام به همه بزرگواران
✍چند تا نکته رو توضیح بدم خدمتتون چون خیلی سوال میشه در موردش:
🔴اول اینکه همون طور که قسمت اول و دوم داستان توضیح دادم، از انتشارات کتاب #سه_دقیقه_در_قیامت برای نوشتن و گذاشتن قسمت به قسمت داخل کانال اجازه گرفتم.
🔴دوم اینکه درک میکنم که چقدر مشتاقید که هربار چند قسمت داخل کانال گذاشته بشه (من خودم یک ساعته کتاب رو خوندم:)) اما:
هم تایپ و ویرایش متن ها وقت گیر هست، هم اینکه خوب بعضی ها این کتاب رو خوندن و اگر ما ندبه های انتظار رو کامل اختصاص بدیم به این داستان،در حق بقیه اجحاف کردیم.
بازم با این حال من انقدر داستان رو طولانی میذارم تا جایی که محدودیت حروف شامل حالممیشه و اجازه نمیده دیگه توی یک پست بیشتر از این حروف استفاده بشه!
از اون طرف هم تنوع مطالب رو همیشه مد نظر داریم و نمیخوایم مطالب یکنواخت و کسل کننده باشه.
🔴سوم اینکه با توجه به اینکه داستان سه دقیقه در قیامت رو به اتمام هست ،ان شاءالله با یک سورپرایز بزرگ در آینده در خدمتتون هستیم به شرط حیات و توفیق ان شاءالله...
فعلا دنبالشیم تا ببینم چی میشه،توکل به خدا...
مطالبی که الان میذارم داخل کانال،
مطالبیه که دیروز توی پیام رسان های دیگه گذاشتیم و ایتا چون قطع بود نشد بذاریم👇
🌼ندبه های انتظار🌼
🔴چگونه آیت الله بهجت بدون انجام هیچ مستحباتی، به مقامات بالا رسید؟!
✍آیت الله فاطمی نیا:
💥عده اي گمان ميكنند صاحبان كرامت فقط با نمازهاي طولاني و روزه هاي زياد به اين مقامات ميرسند!
⭕بله! صاحبان كرامت و اولياء خدا همه اين عبادات را نيز انجام ميدهند،
♻️ اما مطلب مهم اين است كه ريشه كرامت آنها تسليم بودن در برابر خداست. كسي كه تسليم خداست، خوابش هم عبادت است.
🔆آیت اللّه العظمي بهجت در اوايل جواني كه در نجف بودند،
به #امر_پدرشان تمام مستحبات را ترك كرده بودند و فقط اشتغال به واجبات داشتند.
🔺️ روزي يكي از دوستانشان ميگويد: اينجا (نجف) كه پدرت نيست و اگر مستحبات انجام دهي متوجه نميشود؛ پس چرا انجام نميدهي؟
🔸️جواب داده بودند انجام دادن مستحبات خلاف رضايت پدرم هست! (چه متوجه بشوند چه نشوند)
💥ولي همين آيت الله بهجت در سن شانزده سالگي صاحب كرامت بود و ريشه آن هم حالت تسليم ايشان در برابر خدا و اوامر خدا و پدر بود.
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺🍃✨🌺
🔴ارزش کسب رضایت پدر و مادر در بالا رفتن مقامات معنوی!
✳️در آیات و روایات فراوانی بر اطاعت و کسب رضایت پدر و مادر سفارش شده است و مخالفت با امر والدین در هیچ کاری جایز نیست مگر دستورات الهی، چه آنان مسلمان باشند و چه کافر.
🌹گرچه مرحوم حامد در پرتو عنایات الهی به درجات بسیار بالایی رسید
ولیکن تأثیر نارضایتی پدر (که مخالف زهد پسرش بود)
✨در تمام طول زندگی ایشان نمایان می گشت و سختی های زیادی که متحمل می شد بی تأثیر از این عامل نبود.
💥یکی از دوستان ایشان می گوید: شیخ رجبعلی خیاط به مرحوم حامد گفته بود:
در مکاشفه ای حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) را زیارت کردم و حضرت به من فرمود:
🍀«اگر پدر عبدالکریم از او راضی بود او از تو جلوتر بود.» (مقامش از تو بالاتر بود)
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌸💠🌸💠🌸💠🌸💠
📘ماخذ،کتاب بهترین شاگرد شیخ
#تجربه_نماز_شب_مخاطبان
سلام..
من خيلي ادم مذهبي نبودم اما علاقه مند بودم كه بتونم پيشرفت كنم.
باشهادت سردار سليماني دگرگون شدم...
من اولين نمازشبم رو بعد از خوندن وصيت سردار سليماني بجا آوردم.
اينقدر به ايشون ارادتمند هستم كه احساس كردم عمل به وصيتشون كوچكترين تكليفي هست كه ميتونم بجا بيارم.
اولين نماز حس عجيبي داشت..
بزرگترين معجزه ي زندگي من رخ داد.
من اون نماز رو بدون هيچ حاجت ودرخواستي بجا اوردم وتنها طلبم رضايت خدا بود.
سالها پيش عزيزي براي حفظ آبروي خودش با آبروي من بازي كرد اما هيچوقت نتونستم اعاده حيثيت كنم.
چون مدركي واسه ي اثبات نداشتم واگر پيگير ميشدم مشكلاتم بيشتر ميشد.
من اونو به خدا واگذار كردم تا اينكه بعد از چندسال كه من حتي اين ماجرا رو فراموش كرده بودم...
دقيقا فردا يا پس فرداي شبي كه اولين نمازم رو بجا آوردم،شنيدم اون شخص رسوا شده و بخاطر آبرويي كه از بقيه برده دادگاه داره!
بزرگترين شوكي بود كه بهم وارد شد ويقين دارم از اثرات اون نماز
بود..
روز عجيبي بود،من نتونسته بودم به اطرافيانم ثابت كنم اما همشون بهم پی دادن.واقعا هيچ لذتي بالاتر از احقاق حق وحفظ آبرو نیست.
@ale_yaasin
🌹السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌹
✳️ چله عظیم زیارت عاشورا.. روز هشتم
با صدتا لعن و صد تا سلام
و نماز دورکعتی بعد از زیارت
و دعای بعد از نماز زیارت عاشورا(توی مفاتیح هست)
✍به نیت اول تعجیل در فرج آقا امام زمان عج
و بعد حاجت شخصی خودتون🙏🏻⚘
✅هر موقع از شبانه روز خوندید اشکالی نداره.
التماس دعا
@ale_yaasin
🔅ندبه های انتظار🔅
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۲۰)
🔷گفتند همه رفقای شما سالم هستند.
تعجب کردم، پس منظور از این ماجرا چه بود؟
من آنها را در حالی که با شهادت وارد برزخ شدند مشاهده کرده بودم.
🌼چند روزی بعد از عمل وقتی حالم کمی بهتر شد مرخص شدم.اما فکرم به شدت مشغول بود.
☘ یک روز برای این که حال و هوایم عوض شود با خانوم و بچه ها به بیرون رفتیم .به محض اینکه وارد بازار شدیم پسر یکی از دوستان را دیدم که از کنار ما رد شد و سلام کرد.
🍁 رنگم پرید! به همسرم گفتم: این فلانی نبود؟
همسرم گفت: آره خودش بود.
این جوان اعتیاد داشت و دائم دنبال کارهای خلاف بود .
☄برای به دست آوردن پول مواد همه کاری میکرد.گفتم این مگه نمرده؟ من خودم دیدمش که اوضاع و احوال خیلی خراب بود.
⚡️مرتب به ملائکه خدا التماس می کرد حتی من علت مرگش را هم میدانم.
خانومم با لبخند گفت: مطمئن هستی که اشتباه ندیدی؟حالا علت مرگش چی بود؟
گفتم اون بالای دکل مشغول دزدیدن کابل های فشار قوی برق بوده که برق اون رو میگیره و کشته میشه!
خانمم گفت: فعلا که سالم و سرحال بود.
آن شب وقتی برگشتیم خونه خیلی فکر کردم.پس نکند آن چیزهایی هم که من دیدم توهم بوده!
❄️ دو سه روز بعد خبر مرگ این جوان پخش شد.از دوست دیگرم که اورا میشناخت سوال کردم ،گفت: بنده خدا تصادف کرده.
🍂من بیشتر توی فکر فرو رفتم، چون من خودم این جوان را دیده بودم حال و روز خوشی نداشت.
اعمال،گناهان،حق الناس.. حسابی گرفتارش کرده بود.
به همه التماس می کرد برایش کاری بکنند..
🌾 روز بعد یکی از بستگان به دیدنم آمد ایشان در اداره برق اصفهان مشغول به کار بود. لابلای صحبتها گفت: چند روز قبل یک جوان رفته بود بالای دکل برق تا کابل فشار قوی رو قطع کنه وبدزدد،همان بالا برق خشکش می کند!
خیره شدم به صورت مهمان و گفتم فلانی را میگویی؟
گفت :بله خودش، پرسیدم مطمئنی؟
گفت آره، خودم اومدم بالای سرش اما خانوادهاش به مردم چیز دیگه ای گفتند.
💥 پس از ماجرایی که برای پسر معتاد اتفاق افتاد فهمیدم که من برخی از اتفاقات آینده نزدیک را هم دیدهام.
💫 نمی دانستم چطور ممکن است لذا خدمت یکی از علما رفتم و این موارد را مطرح کردم.
ایشان هم اشاره کرد که در این حالت مکاشفه که شما بودی بحث زمان و مکان مطرح نبوده لذا بعید نیست که برخی موارد مربوط به آینده را دیده باشید.
✨بعد از این صحبت یقین کردم که ماجرای شهادت برخی همکاران من اتفاق خواهد افتاد.
🍃یکی دو هفته بعد از بهبودی من پدرم در اثر یک سانحه از دنیا رفت.
خیلی ناراحت بودم، اما یاد حرف خدا عموی خدابیامرزم افتادم که گفت این باغ برای من و پدرت است و او به زودی به ما ملحق می شود...
🔷در یکی از روزهای نقاهت سری به مسجد قدیمی محل زدم.
یکی از پیرمرد های قدیمی را دیدم .
☘سلام و علیک کردیم و وارد مسجد شدیم.یکباره یاد آن پیرمردی افتادم که به من تهمت زده بود و به خاطر رضایت من ثواب حسینیه اش را به من بخشید!
🔷 صحنه ناراحتی آن پیرمرد در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم:
باید پیگیری کنم ببینم این ماجرا چقدر صحت دارد؟ دوست داشتم حسینیه ای که به من بخشیده شده را از نزدیک ببینم.
به پیرمرد گفتم :فلانی رو یادتون هست همون که چهار سال پیش مرحوم شد؟
🔅گفت: بله نور به قبرش ببارد .چقدر این مرد خوب بود. این آدم بی سر و صدا کار خیر می کرد. آدم درستی بود. مثل او کم پیدا می شود.
✅گفتم: بله اما خبر نداری این بنده خدا چیزی توی این شهر وقف کرده، مسجد حسینیه؟
❗️گفت نمیدانم ولی فلانی با او خیلی رفیق بود از او بپرس .
🔰بعد از نماز سراغ همان شخص گرفتیم پیرمرد گفت:خدا رحمتش کند دوست نداشت کسی با خبر شود اما چون از دنیا رفته به شما میگویم.
♻️ سپس به سمت چپ مسجد اشاره کرد و گفت:
این حسینیه را میبینی همان حاج آقا که ذکر خیرش را کردی این حسینیه را ساخت و وقف کرد.
نمی دانی چقدر این حسینیه خیر و برکت دارد. الان هم داریم بنایی میکنیم و دیوار حسینیه را برمیداریم و وصلش می کنیم به مسجد تا فضا برای نماز بیشتر باشد.
♻️ بدون اینکه چیزی بگویم جواب سوالم را گرفتم..سری به حسینیه زدم و برگشتم و پس از اطمینان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسینیه را به بانی اصلی اش بخشیدم...
ادامه دارد...
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🔅ندبه های انتظار🔅
🔴عیب های همسر خود را به هیچکس حتی والدین خود نگویید!
🌸آیت الله مجتهدی ره:
🌴آیه ﻗﺮآن می ﻓﺮﻣﺎید: زﻧﻬﺎ ﺑﺎﯾﺴتی ﭘﻮﺷﺶ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺑﺮای ﻋﯿﻮب ﻣﺮدان باشند و بالعکس...
🔰اگر از عیوب همسر خود بگویید در این صورت همه به زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ اﯾﺮاد ﮔﺮﻓﺘﻪ وزیبائی بیرونی زﻧﺪگی ﺷﻤﺎ تهدید میشود ...
🔆اﻧﻘﺪر بایستی در پوشاندن ﻋﯿﻮب همسر
دقیق و ﺣﺴﺎس ﺑﺎشید که ﺣتی اﮔﺮ کسی ﻗﺴﻢ ﺧﻮرد که همسر ﺷﻤﺎ ﻓﻼن عیب را دارد ﺷﻤﺎ ﻫﻢ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮرید که خـیر ؛ همسر من این عیبها را ندارد و اﯾﻨﻄﻮر نیست!
🔴اشکال ندارد،آﺑﺮوداری از یک ﻣﺴﻠﻤﺎن دروغ ﻣﺤﺴﻮب نمیﺷﻮد
💥ﺑﻨﺎبراین :
اوﻻ اﯾﺮادات ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﺑﻪ کسی ﻧﮕﻮیید
ﺛﺎنیا اﮔﺮ خواستید ﻫﻢ ﺑﮕﻮیید ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮدﺗﺎن آن ﻫﻢ در محیطی آرام ، ﺗﻨﻬﺎ و ﺑﺎ ﻋﻄﻮﻓﺖ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎئید.
⚡️اﻟﺒﺘﻪ بعضی از ﺧﺎﻧﻤﻬﺎ ﻋﺎدت دارﻧﺪ در ﻫﻨﮕﺎم صحبت ﻫﺎی زﻧﺎﻧﻪ ﺑﻌضی از این ﺻﺤﺒﺖ ﻫﺎ را دوﺳﺘﺎﻧﻪ ﻣﻄﺮح ﻧﻤﺎیند
ولی ﻏﺎﻓﻞ از آﻧﻨﺪ که آﺑﺮوی ﺷﻮﻫﺮ ﺧﻮﯾﺶ را ﻣﻘﺎﺑﻞ دوﺳﺖ ﺧﻮد ﺑﺮده اﻧﺪ و ﻣﺤﺒﻮبیت قبلی او را کم کرده اﻧﺪ ...
❎ ﻓﺮاﻣﻮش نکنید زیبایی زﻧﺪگی ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﭘﻮشی و پوشاندن ﻋﯿﻮب و ﻋﺪم اﻇﻬﺎر ﺑﻪ غریبه میباشد..
📌پیوست: ممکنه فکر کنید گاهی با دردودل و زیر سوال بردن همسرتان پیش حتی والدین احساس سبکی یا پیروزی به شما دست میدهد.
ولی واقعیت این است که شما و همسرتان با هم دوباره آشتی میکنید وبه وضع سابق برمیگردید،
ولی کدورتی که دیگران از همسر شما به دل گرفته اند به راحتی فراموش نمیشود..
*کانال ندبه های انتظار*
🆔 @ale_yaasin
💮🌸💮🌸🌴🌸💮🌸💮
📗از بیانات آیت الله مجتهدی ره
🌹شب جمعه است واختر به زمین می آید
🌹همرهش نیز پیمبر به زمین می آید
🌺مادری آمده ودر حرم کرببلا
زیرپایش چقد سر به زمین می آید...
🌷صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین..🌷
🆔 @ale_yaasin