eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
310 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌐 بازنشر به مناسبت سالگرد شهادت شهید محمد گل اکبر 🌷 *نقشه ای برای «گل اکبر»* 🎁 این روایت شگفت انگیز را بخوانید ... ✍🏻 قصه و اسناد دنباله ی این روایت را حاج مصطفی برایم فرستاده و از خودِ روایت شگفت انگیز تر است ، در پست بعدی منتشر می کنم. 🌴 هرجا «گل اکبر» باشد، آنجا عملیات می شود. این ورد زبان بچه های اطلاعات و عملیات بود. ☀️روایت رزمنده ای که سردار شهید حاج احمد سوداگر او را از منطقه عملیاتی دور می کند و به منطقه ای دیگر می فرستند تا رزمندگان به اجرای عملیات شک نکنند، اما او در همان منطقه به شهادت می رسد. ✍🏻 حاج احمد در نامه می نویسد: به محض رسیدن گل اکبر ولو به قیمت زندانی شدن ، او را در جزایر نگه دار. او به هیچ وجه حق برگشتن به ام الرصاص را ندارد. 🌷 این روایت جذاب را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/048 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 0️⃣1️⃣🌷 قسمت دهم يادم ميآيد براي انجام كاري به فرماندهي گردان رفته بودم. همه داشتند خود را آماده ميكردند. شهيد عظيم مسعودي كه از مدتها پيش خودش را براي شهادت آماده كرده بود، آمد و گفت: «خوب است امشب يك روحاني بيايد و همراه هم دعا بخوانيم.» شايد من خيلي نام شهيد حميد كياني را برده باشم، ولي خدا شاهد است كه او به گردن ما حق دارد. او دعاخوان ما بود و هر جا كم ميآورديم، حميد دعا را ميگرفت و از اول تا آخر ميخواند و خسته هم نميشد. او به راستي يكي از سربازان امام زمان(عج) بود. صبحهاي جمعه، مراسم دعاي ندبه برپا بود و اگر كسي ديگر دعا را ميخواند، حميد ناراحت ميشد. او ميگفت: «من بايد دعاي ندبه را بخوانم و اگر كسي قسمتي از دعا را از من بگيرد، ناراحت ميشوم. من بايد همهاش را بخوانم.» آن دو- سه روز گذشتند و موقع رفتن فرا رسيد. آن لحظات لحظاتي حساس و فراموشنشدني بود و تنها كسي كه در آنجا بوده است متوجه سخنان من ميشود. صبح روز 20 بهمن ماه 1364، آقاي خضريان فرمانده گردان بلال آمد و گفت: «اگر خدا ياري كند، امشب عمليات است.» به راستي اگر خدا ياري نميداد، ما نميتوانستيم هيچ كاري كنيم، چون جزر و مد آب دست ما نبود. ماه ها براي تعيين برنامة جزر و مد و ساعت دقيق آن كار شده بود، اما در روز هفدهم يا هجدهم بهمن بود كه تمام آن محاسبات به هم خورد و تمامي فرماندهان تعجب كردند، چون شديدترين مد آمد و در حدود دو متر جهش مدي در اروندرود پديد آورد. خلاصه روز بيستم بهمن گفتند: «امشب عمليات است.» بچه ها دلگرم شدند و قرار شد آخرين توجيهات توسط آقاي خضريان انجام شود. بچه ها در سنگر ما جمع شدند. نيروهاي گروهان خودمان 53 نفر بودند. هفت نفر از تخريبچيها و هفت يا هشت نفر از بچه هاي واحد اطلاعات و عمليات لشكر هم آمدند و جمعاً حدود 70 نفر شديم كه به صورت فشرده نشسته بوديم. بچه ها در زير نور فانوس توسط آقاي خضريان بر روي كالك توجيه شدند. پيام و آخرين تذكرات توسط اين فرمانده شجاع به بچه ها داده شد. پيامي از آقاي محسن رضايي، فرمانده كل سپاه، براي گروهانهاي غواص خطشكن آمده بود كه خودم هنوز آن را نخوانده و براي آن زمان گذاشته بودم. وقتي آن را باز كردم و شروع كردم به خواندن، تا گفتم: «از فرماندهي كل قوا» بچه ها زدند زير گريه. همه اشك ميريختند. چون لحظات آخر بود. آن پيام پيامي عجيب و شورانگيز بود. يك كلمه كه ميخواندم، صداي گرية بچه ها بيشتر ميشد. در آن پيام آمده بود: «به ياري خداوند، لباس بپوشيد! چشم مظلومان دنيا به شماست. چشم مادران شهدا نظارهگر شماست. اين راهي است كه امام حسين(ع) رفته است. ما دنبالهرو امام حسين(ع) هستيم.» نام امام حسين(ع) را كه ميبرديم، داغ بچه ها تازهتر و ناله و ضجهشان بلندتر ميشد. به هر شكلي بود، پيام را تمام كردم. بغض راه گلويم را گرفته بود و خودم را به زحمت، نگه ميداشتم، ولي گرية بچه ها نميگذاشت. ميتوان روي نيرويي كه با پيام فرماندهي اينچنين تكان ميخورد و منقلب ميشود حساب باز كرد و بچه ها همه اينگونه بودند. در پايان هم از تمام بچه ها به خاطر اينكه اگر در كارها ناراحتي از خودم و فرماندهان دسته ديدهاند، معذرت‏خواهي كردم و حلاليت طلبيدم. در آن جلسه حميد كياني كه فرمانده دسته اول ما بود، با دست اشارهاي به من كرد و دريافتم كه ميخواهد براي بچه ها حرف بزند، چون قبلاً به من گفته بود كه در آخرين روز ميخواهم با بچه ها سخن بگويم. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4303 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
📩 *نامه ای که به مقصد رسید اما به مقصود نرسید* ✍🏻 دنباله ی روایت شهادت *شهید محمد گل اکبر* 🎁 تصاویر نامه ای که بعد از ۳۶سال برای اولین بار منتشر می شود 🌹در ماجرایی که از « *شهید محمدگل اکبر* » روایت کردیم، قصه به اینجا رسید که حاج احمد سوداگر برای اینکه ذهن نیروها را از عملیات در منطقه اروند پرت کند، به بهانه ای محمد را به جزایر مجنون می فرستد. چون می داند حضور گل اکبر برای نیروها معادل وجود عملیات است. ☀️گل اکبر بدون اینکه متوجه نقشه حاج احمد شود، در تله می افتد و به نوعی در جزابر مجنون زندانی می شود، اما دست تقدیر شهادت او را در کنار یک طلبه جوان از شهرستان آستانه اشرفیه به نام « *شهید سید میرحسین چتر نور* » رقم می زند و *حالا ادامه ماجرا . . . .* 🌴 برادرشهید چترنور، کنجکاو می شود تا محل اصابت ترکش را ببیند. آرام عمامه برادرش را برمی دارد از لای عمامه تکه کاغذی آغشته به خون توجه او را جلب می کند. کاغذ را برمی دارد و نوشته روی آن را می خواند : آدرس شخصی به نام *محمد گل اکبر* است. 📩با خود می گوید : شاید صاحب این آدرس آخرین کسی بوده که میرحسین را دیده است. کاغذ و قلم بر می دارد و یک نامه می نویسد برای « محمد گل اکبر» .... 🌐 مشروح این روایت جذاب را به همراه تصاویری که برای اولین بار بعد از ۳۶ سال منتشر شده است را در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/0122 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
✋🏻باسلام ☀️ 🌷 رفاقتی شگفت از جنس نور🌷 ✍🏻 3️⃣ روایت سوم - روایتی از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر به مناسبت نزدیک شدن به ایام برگزاری عملیات والفجر۸ و سالگرد شهادتشان 🌹از شهید عبدالامیر آب زاده و شهید مسعود شاه حیدر ، حالا حالاها باید برایتان بگویم. اینکه از کجا شروع کنم خیلی سخت است. از این دو شهید و دستنوشته هایشان و خاطراتشان و خصوصاً رفاقتشان خیلی حرف ها برای گفتن وجود دارد. 🌴حرف از یک رابطه ی دوستانه بسیار زیبا و خدایی است. از یک رفاقت بی نظیر و تکرار نشدنی. از رفاقتی که خشت خشت ستون ها و سقف و دیوارهایش از جنس خداست. رفاقتی که می تواند بهترین الگوی رفاقت برای هرفردی باشد. رفاقتی که با شهادت هم تداوم پیدا می کند. فاصله ی بین شهادت عبدالامیر و مسعود فقط پنج روز است. 🎁 پس از شهادت امیر و مسعود در دفترچه یادداشت های این دو شهید ، دستنوشته هایی پیدا می شود که هر کدام در خصوص دیگری نوشته اند. جالب اینجاست که این دلنوشته ها هیچ وقت توسط طرف مقابل خوانده نشد. 🌐 دستنوشته های بسیار زیبا و سراسر معرفت این دو شهید را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/11011 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌴 1️⃣1️⃣🌷 قسمت یازدهم اگرچه وقت تنگ بود، بچه ها را كه هنوز گريه ميكردند، به شنيدن سخنان حميد دعوت كردم. حميد برخاست و با ديدن او بچه ها زدند زير گريه. او خودش را به زحمت كنترل ميكرد. يكي– دو تا تذكر داد و از بچه ها خواست در اين ساعات آخر، دست توسل را به سوي ائمه اطهار(ع) دراز كنند و با يقين ميگفت: «قطعاً خدا و امام زمان(عج) ما را كمك ميكنند؛ چون هر چه فرموده و خواستهاند، انجام دادهايم، آنها هم ياريمان خواهند كرد.» و ميگفت: «براي بيبي حضرت زهرا(س)، خيلي بر سر و سينه زدهايم و الآن بايد به ما كمك كند و ميكند. بايد در همة لحظات، چه در آب كه خودمان را گم ميكنيم و چه در خشكي و چه در وسط صحنة جنگ، از او كمك بخواهيم. او را بايد ياد كنيم و او هم بايد به ما كمك كند و ميكند.» او صحبتهايش را با صلابت خاص خودش ادامه داد و محكم و با يقين به امداد و نصرت الهي اشاره داشت. او حدود شش دقيقه سخن گفت و همه را به گريه واداشت و در دل بچه ها تأثير خوبي گذاشت. بعد از سخنان حميد، دوباره بلند شدم و در رابطه با مسایل عمليات تذكراتي دادم. پس از جلسه، براي رفع برخي مشكلات لباسهاي غواصي، از جمله فين، رفتم و با ياري خدا حل شد. ساعت دقيق لباس پوشيدنمان پنج عصر اعلام شد. نماز جماعت ظهر و عصر هم خوانده شد. نمازي كه بچه ها روحية بالایي نشان ميدادند. بعد از نماز، زيارت حضرت زهرا(س) را خوانديم، آن هم با چه ناله و ضجه هايي! ناهار را خورديم و چون سرم درد ميكرد، كمي دراز كشيدم، ولي از هيجان عمليات، بيدار شدم و كنار بچه ها رفتم. همان موقع حميد آمد و گفت: «بيا برويم براي خداحافظي با بچه ها.» به خوبي به ياد دارم كه من بودم و حميد كه حسين انجيري صدايم كرد و گفت: «محمود پس من چه؟» چون كفش كتاني به پا داشت، ايستاديم. او رفت و پوتينهايش را پوشيد و با يكي ديگر از بچه ها آمد و چهارنفري براي خداحافظي با بچه ها حركت كرديم. اول با بچه هاي گروهان فتح خداحافظي كرديم و حلاليت طلبيديم. از آنجايي كه وقت كم بود، عجله ميكرديم. حميد مثل گذشته ميگفت: «بگذار درست خداحافظي كنيم!» بعد از آن نزد بچه هاي گروهان قائم رفتيم و آنها را هم زيارت كرديم، از جمله شهيد عبدالمحمد مشاك كه او نيز دلاوري از دلاوران گردان بود. او جواني خدايي و پاك بود. خدا را ديده بود و همة پرده ها از جلوي چشمانش برداشته شده بود. وقتي به او نگاه ميكردم، ميديدم كه وجودش در خدا حل شده است. برادر فرجا... پيكرستان كه ما را ديد، گفت: «باز هم آمدي ما را به گريه بيندازي؟» در آنجا امير پريان هم بود و توانستيم با همه خداحافظي كنيم. پس از خداحافظي به مقر خودمان برگشتيم. لباسهايمان را پوشيديم و حدود ساعت 4:30 عصر بود كه آماده شديم. در حياط گروهان، يكي از بچه ها روي يك بلندي رفت و پيام آقاي عبدالمحمد رئوفي، فرماندهي لشكر، را براي بچه ها خواند. خود آقاي رئوفي هم آمده بود براي خداحافظي. چون جمعيت زياد بود، از حياط خارج شديم و رفتيم پشت آن خانه كه يك منطقة باز بود. بچه هاي ديگر هم آمده بودند. چند نفر ديگر، از جمله حاج آقا عابدي، حاج صادق آهنگران، حاج محمدحسن كوسهچي (معاون فرماندهي لشكر)، حاج غلامحسين كلولي (از فرماندهي لشكر) هم حضور داشتند. در همانجا حاج آقا عابدي چند جمله صحبت كرد و پس از آن برادر آهنگران، آيةالكرسي را خواند و همگي با او زمزمه كرديم. برادر سيد جمشيد صفويان هم برايمان سخن گفت و بعد مراسم خداحافظي آخر شروع شد. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4303 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🔅با سلام 🎁 اسامی شهدای انقلاب اسلامی شهرستان دزفول به مناسبت چهل و چهارمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی ایران ❓🌷 آیا می دانید شهرستان دزفول چند شهید در راه پیروزی انقلاب اسلامی ایران تقدیم کرده است؟ ❓🌷 آیا از اسامی ، تاریخ شهادت، نحوه ی شهادت و سن این شهدا اطلاع دارید ؟ ❓🌷 آیا می دانید مزار شهدای انقلاب اسلامی دزفول در کدامیک از گلزارهای شهدای دزفول قرار دارد ؟ ❓🌷 تمثال مبارک شهدای انقلاب اسلامی دزفول را تا کنون دیده اید؟ ✅ همه ی این موارد را از طریق لینک زیر در قالب یک تصویر در سایت الف دزفول مشاهده کنید 👇🏼 🌐https://alefdezful.com/vpr4 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷7️⃣به مناسبت هفتمین سالروز شهادت شهید مدافع حرم «علیرضا حاجیوند قیاسی» 🌹این تابوت «شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی» دومین شهید مدافع حرم دزفول است و آن جوان قدبلند خوش سیمایی که دارد با حسرت به این تابوت سه رنگ نگاه می کند، «علیرضا حاجیوند قیاسی» است. 🌴ای کاش می شد در عمق این نگاه غواصی کرد و رمزگشایی کرد از آنچه در این نگاه حسرت بار بین علیرضا و خدایش رد و بدل شد. کاش می شد کسی این نگاه را تفسیر می کرد برایمان تا می فهمیدیم در این ثانیه های مقدس چه گذشت که کمتر از دو ماه از ثبت این تصویر ، علیرضا شد سومین شهید مدافع حرم دزفول و تابوتش رفت روی شانه ها و این بار هزاران نگاه حسرت بار آویخته شد به تابوت او . . . ⏳ چقدر سریع هفت سال گذشت . . . . 🌹نثار شادی روح شهید مدافع حرم، علیرضا حاجیوند قیاسی ، صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🌷 سالروز شهادت امدادگران شهید کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول در حادثه انفجار مین در 13 بهمن ماه سال 1376 گرامی باد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🙌🏻با سلام ⭕️ *روایت امداد* روایتی که شاید تاکنون نخوانده باشید 🌷 روایت لحظه به لحظه از شهادت امدادگران کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول 🌴یک گروه ۷ نفره شده بودیم که قرار بود، برای شرکت در جلسه و انجام بازدید راهی شهرستان شوش شویم. بعد از جلسه نوبت به بازدید از روستا‌ها رسید. . . 💐 در حال قدم زدن با هم شوخی می‌کردیم، به حمید لیاقت مهر گفتم؛ یک دهن برایمان بخوان، به فاصله‌ی نیم متر، حسن کاهو کار جلوتر از من حرکت می‌کرد، لیاقت مهر، سمت چپم حرکت می‌کرد، سعیدرشاد هم ۴ متری با ما فاصله داشت آخرین نفرات آقای افضل زاده و پورتوسل بودند که در مسیر حرکت می‌کردند. 💣 ناگهان صدای انفجاری به یکباره زمان را در هم شکست. انفجاری که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد، شدت انفجار به حدی بود که من و حسن کاهو کار را ۶ متر آنطرف‌تر پرت کرد، من با صورت به زمین خوردم و حسن به پشت زمین خورد، حسن را صدا زدم . . . ☀️روایت کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1114 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
🙌🏻با سلام ☀️ آن روز که دبیر فیزیک گریه کرد 🌷 تصویر آگهی تشییع و ترحیم شهدا مربوط به 25 سال پیش 🌷یادی از 4 شهید امدادگر کمیته امداد امام خمینی(ره) دزفول در سالگرد شهادتشان ⚠️همیشه لابلای درس برایمان حرف هایی می زد که از جنس فیزیک نبود. متا فیزیک بود. همیشه انگشت اشاره اش به سمت نورانی جاده بود که راه را پیدا کنیم. 🌹 آن روز وقتی وارد کلاس شد، معلوم بود حال و روز مناسبی ندارد. 🌴گچ را برداشت و دوباره گذاشت لبه ی تخته سیاه. برگشت به سمت ما و گفت: «عجب دنیایی شده؟! به هیچی اش نمیشه دل خوش کرد! به هیچی اش نمیشه دل بست، حتی آدماش! همین پنجشنبه گذشته تو شهیدآباد دیدمش و باهاش حرف زدم و الان بهم خبر دادن که ... ☀️ متن کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1113 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc