eitaa logo
الف دزفول
3.4هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
353 ویدیو
8 فایل
شهید آباد مجازی دزفول ارتباط با مدیر @alimojoudi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷7️⃣به مناسبت هفتمین سالروز شهادت شهید مدافع حرم «علیرضا حاجیوند قیاسی» 🌹این تابوت «شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی» دومین شهید مدافع حرم دزفول است و آن جوان قدبلند خوش سیمایی که دارد با حسرت به این تابوت سه رنگ نگاه می کند، «علیرضا حاجیوند قیاسی» است. 🌴ای کاش می شد در عمق این نگاه غواصی کرد و رمزگشایی کرد از آنچه در این نگاه حسرت بار بین علیرضا و خدایش رد و بدل شد. کاش می شد کسی این نگاه را تفسیر می کرد برایمان تا می فهمیدیم در این ثانیه های مقدس چه گذشت که کمتر از دو ماه از ثبت این تصویر ، علیرضا شد سومین شهید مدافع حرم دزفول و تابوتش رفت روی شانه ها و این بار هزاران نگاه حسرت بار آویخته شد به تابوت او . . . ⏳ چقدر سریع هفت سال گذشت . . . . 🌹نثار شادی روح شهید مدافع حرم، علیرضا حاجیوند قیاسی ، صلوات و فاتحه ای قرائت بفرمایید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۲ بهمن ۱۴۰۱
🌷 سالروز شهادت امدادگران شهید کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول در حادثه انفجار مین در 13 بهمن ماه سال 1376 گرامی باد 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🙌🏻با سلام ⭕️ *روایت امداد* روایتی که شاید تاکنون نخوانده باشید 🌷 روایت لحظه به لحظه از شهادت امدادگران کمیته امداد امام خمینی(ره) شهرستان دزفول 🌴یک گروه ۷ نفره شده بودیم که قرار بود، برای شرکت در جلسه و انجام بازدید راهی شهرستان شوش شویم. بعد از جلسه نوبت به بازدید از روستا‌ها رسید. . . 💐 در حال قدم زدن با هم شوخی می‌کردیم، به حمید لیاقت مهر گفتم؛ یک دهن برایمان بخوان، به فاصله‌ی نیم متر، حسن کاهو کار جلوتر از من حرکت می‌کرد، لیاقت مهر، سمت چپم حرکت می‌کرد، سعیدرشاد هم ۴ متری با ما فاصله داشت آخرین نفرات آقای افضل زاده و پورتوسل بودند که در مسیر حرکت می‌کردند. 💣 ناگهان صدای انفجاری به یکباره زمان را در هم شکست. انفجاری که هیچ کس فکرش را هم نمی‌کرد، شدت انفجار به حدی بود که من و حسن کاهو کار را ۶ متر آنطرف‌تر پرت کرد، من با صورت به زمین خوردم و حسن به پشت زمین خورد، حسن را صدا زدم . . . ☀️روایت کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1114 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🙌🏻با سلام ☀️ آن روز که دبیر فیزیک گریه کرد 🌷 تصویر آگهی تشییع و ترحیم شهدا مربوط به 25 سال پیش 🌷یادی از 4 شهید امدادگر کمیته امداد امام خمینی(ره) دزفول در سالگرد شهادتشان ⚠️همیشه لابلای درس برایمان حرف هایی می زد که از جنس فیزیک نبود. متا فیزیک بود. همیشه انگشت اشاره اش به سمت نورانی جاده بود که راه را پیدا کنیم. 🌹 آن روز وقتی وارد کلاس شد، معلوم بود حال و روز مناسبی ندارد. 🌴گچ را برداشت و دوباره گذاشت لبه ی تخته سیاه. برگشت به سمت ما و گفت: «عجب دنیایی شده؟! به هیچی اش نمیشه دل خوش کرد! به هیچی اش نمیشه دل بست، حتی آدماش! همین پنجشنبه گذشته تو شهیدآباد دیدمش و باهاش حرف زدم و الان بهم خبر دادن که ... ☀️ متن کامل را به همراه تصاویر در الف دزفول ببینید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/1113 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🔅امدادگرشهید *حسن کاهو کار*، در روز‌های دفاع مقدس رزمنده بی بدیل خمپاره انداز ۸۲ میلیمتری بود، وقتی وارد جبهه شده بود ۱۵ ساله بیشتر نداشت، شناسنامه اش را دستکاری کرده بود تا در گردان ادوات او را بپذیرند. وقتی قابلیت هایش را در جبهه نشان داد، در گردان بلال او رابه عنوان آر پی جی زن، می‌شناختند. مسئول جلسه قرائت قرآن و برگزاری مراسمات مذهبی هم بود، بسیار طبع بلندی داشت بعد از جنگ هم که به کمیته امداد آمد، امداد گر ماهری بود کار مردم اولویتش بود. هر کاری از دستش بر می‌آمد دریغ نمی‌کرد. بسیار جوان قدرتمندی بود کیسه آرد ۸۰ کیلویی را به دوش می‌کشید و در خانه مدد جو‌ها به زمین می‌گذاشت. 🌷امدادگرشهید *حسن کاهوکار* ، متولد 1349 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🔅با امدادگرشهید سعید رشاد از نوجوانی دوست بودم، پسر محجوب و متواضعی بود، پدرش رو از کودکی از دست داده بود، قسمت مدد جویی کمیته فعالیت می‌کرد، وقتی خانواده‌ای نیاز به کمک داشت، خواب به چشمش نمی‌آمد تا نیاز آنان را برآورده کند. صبر و حوصله بالایی داشت. یک روز برای یک خانواده جهیزیه برده بودیم، معمولا با ماشین‌های بدون آرم در مناطق تردد می‌کردیم تا نکند، محتاجی شناخته شود یا با انگشت اشاره نشان داده شود. وقتی جهیزیه را به در خانه رساندیم، داماد خانواده در حیاط ایستاده بود، سعید رشاد طوری وانمود کرد که فامیل عروس است و من را هم که همراهش بودم، راننده‌ی وانت معرفی کرد با هم وسایل را خالی کردیم، حتی رشاد در عروسی هم شرکت کرد تا کسی از ماجرای مددجو بودن خانواده عروس باخبر نشود. 🌷امدادگرشهید *سعید رشاد* ، متولد 1346 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🔅امدادگرشهید *حمید لیاقت مهر* هم از کسانی بود که مهر مددجوها به حدی به دلش نشسته بود، که با وجود قبول شدن درآزمون استخدامی شرکت نفت، تصمیم گرفت در کمیته امداد بماند. قسمت خودکفایی کار می‌کرد، پشتکار بالایی داشت وام ۸۰ هزار تومانی برای روستائیان تهیه می‌کرد، و برایشان دام می‌خرید، به جای گاو محلی که شاید ۱ کیلو هم شیر نداشت، دام‌های اصلاح شده در اختیار روستائیان قرار می‌داد که روزانه ۲۰ کیلو شیر تولید می‌کردند و معیشتشان از آن زمان، دگرگون شد. خیلی از همین روستاییان در حال حاضر گاوداری دارند و ۱۰ نفر هم نیروی کار آنجا مشغول به کارند. 🌷امدادگرشهید *حمید لیاقت مهر* ، متولد 1342 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید و به برادر شهیدش محمدرضا پیوست. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🔅 امدادگرشهید *علیرضا قبیتی زاده* از بچه‌های صدقات بود، شب‌ها به همراه هم صندوق‌های صدقات را باز می‌کردیم، کاری که دیگران در ۸ ساعت انجام می‌دادند او در ۲ ساعت انجام می‌داد. برای آمارگیری که به همراه هم ماموریت می‌رفتیم گاهی هفته‌ها می‌گذشت و ما رنگ خانه را نمی‌دیدیم. 🌷امدادگرشهید *علیرضا قبیتی زاده* ، متولد 1349 ، از کارکنان خدوم کمیته امداد امام خمینی (ره) شهرستان دزفول در مورخ 13 بهمن ماه 1376 در حین مأموریت کاری ، در اثر حادثه انفجار مین در منطقه غرب کرخه به شهادت رسید. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
📩 اگر زنده برگشتم شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم ✍🏻 روایتی شنیده نشده در خصوص شهادت *شهید محمد گل اکبر* در ادامه دو روایت قبلی 🎁 روایتی که برای اولین بار منتشر می شود 🌹 گهگاهی که صحبت می شد هنوز از کاری که حاج احمد سوداگر با او کرده بود ناراحت بود ! حق هم داشت. محمد بچه زرنگ و زیرکی بود ، تجربه سال ها کار اطلاعات و شناسایی ، حالا اینکه حاج احمد برای اینکه ذهن بقیه را از انجام عملیات در منطقه فاو دور کند ، محمد را با ترفندی به جزیره مجنون فرستاده باشد، برایش سخت بود. خیلی برایش سخت بود که این طوری از حاج احمد رودست بخورد ! ☀️می گفت اگر زنده برگشتم دیگر جبهه نمی آیم ، لباس های بسیجی ام را کنار گذاشته شلوار لی و پیراهن آستین کوتاه می پوشم ! 🌐 این روایت شنیده نشده را در الف دزفول مرور کنید👇🏻 🌐https://alefdezful.com/11013 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
May 11
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
🌴 2️⃣1️⃣🌷 قسمت دوازدهم بچه ها به ستون يك ايستادند تا از زير قرآن رد شوند. روزهاي آخر را ميتوان روزهاي اشك و گريه و روز حلاليت طلبيدن نامید، چون لحظهاي نبود كه يك نفر را در حال گريه كردن نبيني. آقاي رئوفي هم صورت و پيشاني بچه ها را ميبوسيد. دعايمان اين بود كه خداوند همگي را سالم و زنده نگه دارد چون میدانستیم اينها ذخيرة انقلابند، ولي هر چه تقدير بود، بايد همانطور ميشد. در آن روز خداحافظي، بچه هايي آمده بودند و فكر ميكردند ما شهيد ميشويم، ولي خودشان سعادت پيدا كردند، از جمله برادر بهروز دينويزاده كه با من خداحافظي گرمي كرد. من فكر نميكردم او شهيد بشود و من زنده بمانم. بچه ها يكي يكي خداحافظي كردند و نوبت خداحافظي به حميد كياني رسيد. او جلوتر از من بود و من آخرين نفر بودم. آقاي رئوفي ميخواست پيشانياش را ببوسد، ولي او جلوگيري ميكرد و او ميخواست دست آقاي رئوفي را ببوسد كه اجازه نداد. نوبت من شد و من از آقاي رئوفي و ديگران خداحافظي كردم. هر چه ميخواستم جلوي خودم را بگيرم و گريه نكنم تا بچه ها ناراحت نشوند، نميتوانستم. وقتي جلوي دوستان قديمي رسيدم، ديگر طاقت نداشتم چون بالاخره مدتي بود با آنها رفت و آمد داشتيم و بيش از چهار ماه بود كه با هم بوديم. با هم غذا خورده بوديم. با هم خوابيده بوديم و اين لحظه ها لحظه هاي سختي بود. حاجاحمد نونچي را ديديم و با او كه آخرين نفر بود هم خداحافظي كرديم. پس از پايان خداحافظي تا كنار آب رفتيم. آنجا ميبايست نماز میخواندیم. وضو داشتيم. چند دقيقه به اذان مغرب باقي بود كه تجهيزاتمان را محكم كرديم. آنجا مسعود شاحيدر را ديدم و با او خداحافظي كردم. وقت نماز كه شد، به دنبال حميد ميگشتم تا به او اقتدا كنم، ولي او را نيافتم. به تعبير من، آن نماز نماز عشق بود. فكر ميكنم اين بهترين نام براي آن نماز باشد. نماز را با پوتين خوانديم. وقتي به بچه ها نگاه ميكردم، همه گريه ميكردند. ظاهر و باطن و تمام وجودشان خدايي شده بود. آنجا ميبايست خدا كمكشان ميكرد. نماز كه تمام شد، به ستون يك حركت كرديم. ساحل خودمان تا كمر، چولان بود. به علت وجود چاله هاي سر راه، هر لحظه يكي از بچه ها به زمين ميخورد كه اين از مشكلات ما بود و خيلي اذيت شديم، ولي همچنان شوق عمليات بر همة مشكلات غلبه داشت. در حدود نيم ساعت يا بيشتر راه رفتيم تا رسيديم به خط خودمان. در آغاز راه، بين نيروها اختلاف بود كه آيا راه صحيح است يا خير و آنجا به خداوند گفتم: «خدايا خودت كمك كن، چون هنوز اول مسير است كه داريم شك ميكنيم، چه برسد به بقية مسير! تو خودت بايد كمك كني.» آنجا فهميديم كه اگر خدا كمك نكند، نميتونيم كاري كنيم، چون در ساحل خودمان راه را گم ميكنيم، چه رسد به ساحل دشمن. نميدانم اين را گفتهام يا نه. چون پيش از عمليات در مانورها قرار بود كه يك تيم (حدود 13 نفر) از ما جلوتر برود و بقيه (موج دوم) پشت سر آنها حركت كنند. ولي حدود هفت ساعت قبل از آغاز عمليات، به دليل به همخوردن وضعيت جزرومد آب، همة اين نقشه منتفي شد و وقتي داشتيم نماز ميخوانديم، فقط سه نفر به آب زدند و به سوي دشمن حركت كرده بودند. يكي از آنها شهيد عبدالنبي پورهدايت بود. او واقعاً يك شير براي سپاه اسلام بود. او يك مرد بود. پيش از حركت، وقتي ميخواستم پيام فرماندهي كل سپاه را براي بچه ها بخوانم، عبدالنبي در كنارم نشسته بود و وقتي پاكت را از جيبم درآوردم، گفت: «اجازه بده من پيام را بخوانم!» ولي من گفتم: «بگذار اين افتخار نصيب من شود!» او هيچ سخني نگفت و الآن ناراحتم كه شايد افتخار خواندن اين پيام براي او بود كه من نگذاشتم بخواند و شايد به عقل ناقص من نمیرسید كه او شهيد ميشود. ⭕️⭕️ ادامه دارد ... ✳️«مردان دریایی » به همراه تصاویر و صوت خاطره گویی شهید دوستانی با گویش دزفولی در الف دزفول 👇 🌐https://alefdezful.com/4304 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc
۱۴ بهمن ۱۴۰۱