هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن نصرالله دبیرکل شهید حزبالله لبنان
👈 راه و مکتب سید مقاومت ادامه خواهد یافت/ ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی کوبندهتر خواهد شد
📝 بسم اللّه الرحمن الرحیم
انا للّه و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران
امت بزرگ اسلامی
✏️ مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، و رهبر مدبر سیاسی، جناب سید حسن نصرالله رضواناللهعلیه، در حوادث دیشب لبنان به فیض شهادت نائل آمد و به ملکوت پرواز کرد. سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیل الله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. در حالی شهید شد که سرگرم طرّاحی برای دفاع از مردم بیپناه ضاحیهی بیروت و خانههای ویرانشده و عزیزان پرپرشدهی آنان بود، همچنانکه دهها سال برای دفاع از مردم ستمدیدهی فلسطین و شهر و روستای غصبشده و خانههای تخریبشده و عزیزان قتلعامشدهی آنان طرّاحی و تدبیر و جهاد کرده بود. فیض شهادت پس از اینهمه مجاهدت حق مسلّم او بود.
✏️ دنیای اسلام، شخصیتی باعظمت را؛ و جبههی مقاومت پرچمداری برجسته را، و حزب الله لبنان رهبری کمنظیر را از دست داد، ولی برکات تدبیر و جهاد چند ده سالهی او هرگز از دست نخواهد رفت. اساسی که او در لبنان پایهگذاری کرد و به دیگر مراکز مقاومت، جهت بخشید، با فقدان او نه تنها از میان نخواهد رفت، که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه استحکام بیشتر خواهد یافت. ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، بحول و قوهی الهی کوبندهتر خواهد شد. ذات پلید رژیم صهیونی در این حادثه، به پیروزی دست نیافته است.
✏️ سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سید عباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند.
✏️ اینجانب به همسر گرامیِ سید عزیز که پیش از او فرزندش سید هادی را نیز در راه خدا داده، و به فرزندان گرامیش و به خانوادههای شهیدان این حادثه و به یکایک افراد حزب الله و به مردم عزیز و مقامات عالیهی لبنان، و به سراسر جبههی مقاومت، و به مجموع امت اسلامی، شهادت نصرالله بزرگ و یاران شهیدش را تبریک و تسلیت عرض میکنم و در ایران اسلامی پنج روز عزای عمومی اعلام مینمایم. خداوند آنان را با اولیائش محشور فرماید.
✏️ والسلام علی عبادالله الصالحین
سید علی خامنهای
۱۴۰۳/۰۷/۰۷
💻 Farsi.Khamenei.ir
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ شهادت معشوق ماست،
آیا تا به حال دیدهاید
عاشقی را از معشوق بترسانند؟!
#شهیدنصرالله
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
🔻@alelm_almasboob
13.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏹پخش برای اولین بار
✅ ماجرای خواب عجیب شهید سید حسن نصرالله در مورد نحوه شهادت امام موسی صدر که به زبان فارسی روایت میشود.
#شهیدنصرالله
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
🔻@alelm_almasboob
3.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از این آیه قرآن فهمیدم خط صحیح، خط سید حسن نصرالله هست...
صحبتهای شنیدنی "حجتالاسلام قرائتی" را از دست ندهید...
#شهیدنصرالله
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
🔻@alelm_almasboob
☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت هفتم)
🖲 ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (قسمت اول)
📍حضرت ابراهیم ابوالانبیا ، دو پسر داشت به نام های حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق!
📍نسل او از حضرت اسماعیل در مکه استمرار یافت و نسل ایشان از حضرت اسحاق و حضرت یعقوب نیز در سرزمین شام و حوالی آن مستقر گردید!
📍لذا دو قبله ی عالم (مکه و بیت المقدس) تحت سیطره دو نژاد حضرت ابراهیم قرار گرفت! مکه شد پایگاه اسماعیلی حضرت ابراهیم و شام شد پایگاه اسرائیلی حضرت ابراهیم (سلام الله علیه)
📚روایتی است در کافی شریف در جلد ۸ ص ۳۷۰ که جریان ازدواج با هاجر و تولد حضرت اسماعیل را توضیح میدهد:
✳️سمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع كَانَ مَوْلِدُهُ بِكُوثَى رُبَا
♒️راوی میگوید از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: حضرت ابراهیم در مکانی به نام کوثی ربا متولد شد .
✳️و كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَهْلِهَا
♒️پدرش نیز اهل همانجا بود
✳️و كَانَتْ أُمُّ إِبْرَاهِيمَ وَ أُمُّ لُوطٍ (سَارَةَ وَ وَرَقَةَ)أُخْتَيْنِ
♒️مادر ابراهیم و مادر لوط (ساره و ورقه) با هم خواهر بودند.
✳️و هُمَا ابْنَتَانِ لِلَاحِجٍ وَ كَانَ اللَّاحِجُ نَبِيّاً مُنْذِراً وَ لَمْ يَكُنْ رَسُولًا
♒️لاحج پیامبری انذار دهنده از انبیای الهی بود و مقام رسالت نداشت!
✳️و كَانَ إِبْرَاهِيمُ ع فِي شَبِيبَتِهِ عَلَى الْفِطْرَةِ الَّتِي فَطَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْخَلْقَ عَلَيْهَا حَتَّى هَدَاهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى دِينِهِ وَ اجْتَبَاهُ
♒️ و ابراهيم در دوران جوانى خود بر فطرت توحيد زندگى ميكرد تا اينكه خداى تبارك و تعالى او را بدين خود هدايت فرمود و او را برگزيد.
✳️و إِنَّهُ تَزَوَّجَ سَارَةَ ابْنَةَ (ابْنَة) لَاحِجٍ وَ هِيَ ابْنَةُ خَالَتِهِ .
♒️او با ساره دختر خاله اش که دختر دختر لاحج بود ازدواج کرد (یک ابْنَةُ در کلام جهت اختصار حذف شده)
✳️و كَانَتْ سَارَةُ صَاحِبَةَ مَاشِيَةٍ كَثِيرَةٍ وَ أَرْضٍ وَاسِعَةٍ وَ حَالٍ حَسَنَةٍ
♒️ساره گله فراوان و زمينهاى بسيار و وضع خوبى داشت
✳️و كَانَتْ قَدْ مَلَّكَتْ إِبْرَاهِيمَ ع جَمِيعَ مَا كَانَتْ تَمْلِكُهُ
♒️و هر آنچه داشت در اختيار ابراهيم گذاشت
✳️فقَامَ فِيهِ وَ أَصْلَحَهُ وَ كَثُرَتِ الْمَاشِيَةُ وَ الزَّرْعُ حَتَّى لَمْ يَكُنْ بِأَرْضِ كُوثَى رُبَا رَجُلٌ أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ
♒️و وى اراده آنها را عهدهدار شد، و در نتيجه، رمه و زراعت او گسترش يافت تا جايى كه در سرزمين كوثى ربا كسى نبود كه زندگيش بهتر از ابراهيم عليه السّلام باشد
✳️و إِنَ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا كَسَرَ أَصْنَامَ نُمْرُودَ أَمَرَ بِهِ نُمْرُودُ فَأُوثِقَ وَ عَمِلَ لَهُ حَيْراً وَ جَمَعَ لَهُ فِيهِ الْحَطَبَ وَ أَلْهَبَ فِيهِ النَّارَ
♒️چون ابراهيم بتهاى نمرود را شكست، نمرود دستور داد تا او را در بند كردند و به زندان افكندند و گودالى براى او كندند و هيزم فراوان در آن ريختند و آتش براى او افروختند
✳️ثمَّ قَذَفَ إِبْرَاهِيمَ ع فِي النَّارِ لِتُحْرِقَهُ ثُمَّ اعْتَزَلُوهَا حَتَّى خَمَدَتِ النَّارُ
♒️ و ابراهيم در آن آتش افكنده شد تا سوزانده شود، و چون او را در آن افكندند به كنارى رفتند و صبر كردند تا آتش خاموش شد.
✳️ثمَّ أَشْرَفُوا عَلَى الْحَيْرِ فَإِذَا هُمْ بِإِبْرَاهِيمَ ع سَلِيماً مُطْلَقاً مِنْ وَثَاقِهِ
♒️چون سر بدان گودى كشيدند ابراهيم را ديدند به سلامت كه از بند هم رهيده است
✳️فأُخْبِرَ نُمْرُودُ خَبَرَهُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَنْفُوا إِبْرَاهِيمَ ع مِنْ بِلَادِهِ وَ أَنْ يَمْنَعُوهُ مِنَ الْخُرُوجِ بِمَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ
♒️و گزارش حال او را به نمرود دادند. نمرود فرمان داد او را از سرزمين وى برانند، و رمهها و اموالش را مصادره كنند.
✳️فحَاجَّهُمْ إِبْرَاهِيمُ ع عِنْدَ ذَلِكَ فَقَالَ إِنْ أَخَذْتُمْ مَاشِيَتِي وَ مَالِي فَإِنَّ حَقِّي عَلَيْكُمْ أَنْ تَرُدُّوا عَلَيَّ مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِي فِي بِلَادِكُمْ
♒️ ابراهيم در اين باره با آنها به مجادله و محاكمه پرداخت و گفت: اگر شما گله و اموال مرا مىستانيد حق من بر شما اين است كه آنچه از عمر من در سرزمين شما سپرى شده است به من بازگردانيد
✳️وَ اخْتَصَمُوا إِلَى قَاضِي نُمْرُودَ فَقَضَى عَلَى إِبْرَاهِيمَ ع أَنْ يُسَلِّمَ إِلَيْهِمْ جَمِيعَ مَا أَصَابَ فِي بِلَادِهِمْ وَ قَضَى عَلَى أَصْحَابِ نُمْرُودَ أَنْ يَرُدُّوا عَلَى إِبْرَاهِيمَ ع مَا ذَهَبَ مِنْ عُمُرِهِ فِي بِلَادِهِمْ
♒️ و دعوى نزد قاضى نمرود بردند و او عليه ابراهيم حكم داد كه هر چه را در سرزمين آنها به كف آورده به ايشان باز گرداند، و به كسان نمرود حكم كرد كه آنچه از عمر ابراهيم در سرزمين آنها سپرى شده بدو بازگردانند
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت هشتم)
🖲 ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (قسمت دوم)
✳️فأُخْبِرَ بِذَلِكَ نُمْرُودُ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يُخَلُّوا سَبِيلَهُ وَ سَبِيلَ مَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ أَنْ يُخْرِجُوهُ وَ قَالَ إِنَّهُ إِنْ بَقِيَ فِي بِلَادِكُمْ أَفْسَدَ دِينَكُمْ وَ أَضَرَّ بِآلِهَتِكُمْ
♒️و اين حكم را به آگاهى نمرود رساندند. نمرود دستور داد كه:
هر چه رمه و مال دارد به ابراهيم بدهند و از آن جا برانندش. نمرود گفت: اگر او در سرزمين شما بماند دين شما را به تباهى مى كشاند و بخدايانتان ضرر مىرساند.
✳️فأَخْرَجُوا إِبْرَاهِيمَ وَ لُوطاً مَعَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا مِنْ بِلَادِهِمْ إِلَى الشَّامِ
♒️آنان ابراهيم را به همراه لوط عليه السّلام از سرزمين خود به سوى شام راندند
✳️فخَرَجَ إِبْرَاهِيمُ وَ مَعَهُ لُوطٌ لَا يُفَارِقُهُ وَ سَارَةُ وَ قَالَ لَهُمْ إِنِّي ذاهِبٌ إِلى رَبِّي سَيَهْدِينِ يَعْنِي بَيْتَ الْمَقْدِسِ
♒️ و ابراهيم به همراه لوط بيرون شد، و لوط از او جدا نمىشد و ساره هم همراه آنها بود. ابراهيم به آنها گفت: همانا من به سوى پروردگارم مىروم و او مرا ره نمايد.مقصود او بيت المقدس بود
✳️فتَحَمَّلَ إِبْرَاهِيمُ ع بِمَاشِيَتِهِ وَ مَالِهِ وَ عَمِلَ تَابُوتاً وَ جَعَلَ فِيهِ سَارَةَ وَ شَدَّ عَلَيْهَا الْأَغْلَاقَ غَيْرَةً مِنْهُ عَلَيْهَا
♒️ابراهيم گله و مال خود را برداشت و به سبب غيرتى كه براى ساره داشت صندوقى براى او ساخت و او را در ميان آن نهاد و چند قفل بر آن زد.
✳️و مَضَى حَتَّى خَرَجَ مِنْ سُلْطَانِ نُمْرُودَ وَ صَارَ إِلَى سُلْطَانِ رَجُلٍ مِنَ الْقِبْطِ يُقَالُ لَهُ عَرَارَةُ
♒️رفت تا از محدوده حكومت نمرود بيرون شد، و به قلمرو سرزمين مردى قبطى رسيد كه «عراره» ناميده مى شد
✳️فمَرَّ بِعَاشِرٍ لَهُ فَاعْتَرَضَهُ الْعَاشِرُ لِيَعْشُرَ مَا مَعَهُ
♒️و چون به گمركچى آن برخورد، گمركچى سر راه او را گرفت تا يك دهم آنچه را دارد گمرك بردارد
✳️فلَمَّا انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرِ وَ مَعَهُ التَّابُوتُ قَالَ الْعَاشِرُ لِإِبْرَاهِيمَ ع افْتَحْ هَذَا التَّابُوتَ حَتَّى نَعْشُرَ مَا فِيهِ
♒️و چون گمركچى به تابوت رسيد كه نهانگاه ساره بود گفت: در تابوت را بگشاييد تا یک دهم آنچه را در آن است برداریم
✳️فقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع قُلْ مَا شِئْتَ فِيهِ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ حَتَّى نُعْطِيَ عُشْرَهُ وَ لَا نَفْتَحَهُ
♒️ ابراهيم گفت: آن را پر از نقره و طلا حساب كن و ده يك از آن را بستان، و من آن را باز نكنم.
✳️فأَبَى الْعَاشِرُ إِلَّا فَتْحَهُ
♒️گمركچى امتناع ورزيد و گفت: بناچار بايد باز شود
✳️ و غَضِبَ إِبْرَاهِيمَ ع عَلَى فَتْحِهِ
♒️ابراهیم غضبناک شد به سبب باز کردن آن صندوق
✳️فلَمَّا بَدَتْ لَهُ سَارَةُ وَ كَانَتْ مَوْصُوفَةً بِالْحُسْنِ وَ الْجَمَالِ قَالَ لَهُ الْعَاشِرُ مَا هَذِهِ الْمَرْأَةُ مِنْكَ
♒️و ابراهيم عليه السّلام را وادار كرد تا آن را باز كند، و چون سارة كه بحسن و جمال موصوف بود از ميان صندوق پديدار گشت، گمركچى بدو گفت: اين زن چه نسبتى با تو دارد؟
✳️قالَ إِبْرَاهِيمُ ع هِيَ حُرْمَتِي وَ ابْنَةُ خَالَتِي
♒️اين زن همسر و دختر خاله من است.
✳️فقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ فَمَا دَعَاكَ إِلَى أَنْ خَبَيْتَهَا فِي هَذَا التَّابُوتِ
♒️پس چرا در اين صندوق او را پنهان كردهاى
✳️ فقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع الْغَيْرَةُ عَلَيْهَا أَنْ يَرَاهَا أَحَدٌ
♒️بخاطر آن غيرتى كه نسبت بدو داشتم كه كسى او را نبيند.
✳️فقَالَ لَهُ الْعَاشِرُ لَسْتُ أَدَعُكَ تَبْرَحُ حَتَّى أُعْلِمَ الْمَلِكَ حَالَهَا وَ حَالَكَ
♒️من دست از تو باز ندارم تا جريان حال تو و اين زن را بپادشاه گزارش دهم
✳️قالَ فَبَعَثَ رَسُولًا إِلَى الْمَلِكِ فَأَعْلَمَهُ
♒️كسى را بنزد پادشاه فرستاد و جريان را باطلاع او رسانيد
✳️ فبَعَثَ الْمَلِكُ رَسُولًا مِنْ قِبَلِهِ لِيَأْتُوهُ بِالتَّابُوتِ فَأَتَوْا لِيَذْهَبُوا بِهِ
♒️شاه كسى را فرستاد تا آن صندوق را بنزدش ببردند
✳️ فقَالَ لَهُمْ إِبْرَاهِيمُ ع إِنِّي لَسْتُ أُفَارِقُ التَّابُوتَ حَتَّى تُفَارِقَ رُوحِي جَسَدِي
♒️ ابراهيم عليه السّلام فرمود: من تا جان در بدن دارم از اين صندوق جدا نخواهم شد
✳️فأَخْبَرُوا الْمَلِكَ بِذَلِكَ فَأَرْسَلَ الْمَلِكُ أَنِ احْمِلُوهُ وَ التَّابُوتَ مَعَهُ
♒️ اين سخن را بپادشاه رساندند و او دستور داد كه خودش را نيز با صندوق بياورند،
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت نهم)
🖲 ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (قسمت سوم)
Ⓜ️ فحَمَلُوا إِبْرَاهِيمَ ع و التَّابُوتَ وَ جَمِيعَ مَا كَانَ مَعَهُ حَتَّى أُدْخِلَ عَلَى الْمَلِكِ
💢 پس ابراهيم عليه السّلام را با صندوق و اموال ديگرى كه داشت حركت دادند و بنزد شاه بردند.
Ⓜ️ فقَالَ لَهُ الْمَلِكُ افْتَحِ التَّابُوتَ
💢 پادشاه گفت: در اين صندوق را بگشا
Ⓜ️ فقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع أَيُّهَا الْمَلِكُ إِنَّ فِيهِ حُرْمَتِي وَ ابْنَةَ خَالَتِي وَ أَنَا مُفْتَدٍ فَتْحَهُ بِجَمِيعِ مَا مَعِي
💢 ابراهیم گفت : اى پادشاه همسر و دختر خاله من در اين صندوق است و من حاضرم هر چه را دارم بجاى آن بتو بدهم
Ⓜ️ فغَضِبَ الْمَلِكُ إِبْرَاهِيمَ عَلَى فَتْحِهِ
💢 شاه بزور ابراهيم عليه السّلام را وادار كرد تا آن را باز كند
Ⓜ️ فلَمَّا رَأَى سَارَةَ لَمْ يَمْلِكْ حِلْمُهُ سَفَهَهُ أَنْ مَدَّ يَدَهُ إِلَيْهَا
💢 و چون چشمش بسارة افتاد نتوانست خوددارى كند و سفاهتش بر عقل و خردش چيره شد و دست خود را بسوى سارة دراز كرد
Ⓜ️ فأَعْرَضَ إِبْرَاهِيمُ ع بِوَجْهِهِ عَنْهَا وَ عَنْهُ غَيْرَةً مِنْهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ احْبِسْ يَدَهُ عَنْ حُرْمَتِي وَ ابْنَةِ خَالَتِي
💢 ابراهيم عليه السّلام از آن غيرتى كه داشت روى خود را از آن دو برگرداند گفت: خدايا دست او را از همسر و دختر خاله من باز دار
Ⓜ️ فلَمْ تَصِلْ يَدُهُ إِلَيْهَا وَ لَمْ تَرْجِعْ إِلَيْهِ
💢 دعاى ابراهيم باجابت رسيد و دست شاه خشك شد كه نه بسارة رسيد و نتوانست آن را بسوى خود باز گرداند
Ⓜ️ فقَالَ لَهُ الْمَلِكُ إِنَّ إِلَهَكَ هُوَ الَّذِي فَعَلَ بِي هَذَا
💢 پادشاه به ابراهیم گفت : خداى تو با من اين چنين كرد
Ⓜ️ فقَالَ لَهُ نَعَمْ إِنَّ إِلَهِي غَيُورٌ يَكْرَهُ الْحَرَامَ وَ هُوَ الَّذِي حَالَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ مَا أَرَدْتَ مِنَ الْحَرَامِ
💢 فرمود: آرى خداى من غيرتمند است و كار حرام (و ناشايست) را خوش ندارد، و هم او بود كه ميان تو و كار حرامى را كه قصد داشتى انجام دهى حائل گشت
Ⓜ️ فقَالَ لَهُ الْمَلِكُ فَادْعُ إِلَهَكَ يَرُدَّ عَلَيَّ يَدِي فَإِنْ أَجَابَكَ فَلَمْ أَعْرِضْ لَهَا
💢 از خداى خويش بخواه تا دست مرا بحال نخست بازگرداند و اگر دعايت را پذيرفت من ديگر متعرض همسرت نخواهم شد
Ⓜ️ فقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع إِلَهِي رُدَّ عَلَيْهِ يَدَهُ لِيَكُفَّ عَنْ حُرْمَتِي
💢 ابراهيم (بدرگاه خداى تعالى دعا كرده) گفت: خدايا دستش را برگردان تا از حرم من خوددارى كند
Ⓜ️ فرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ يَدَهُ
💢 خداى عز و جل دست شاه را بحال اول بازگرداند
Ⓜ️ فأَقْبَلَ الْمَلِكُ نَحْوَهَا بِبَصَرِهِ ثُمَّ أَعَادَ بِيَدِهِ نَحْوَهَا
💢 ولى دوباره نگاهى بسارة كرد و (نتوانست خوددارى كند و) دستش را براى بار دوم بطرف سارة دراز كرد
Ⓜ️ فأَعْرَضَ إِبْرَاهِيمُ ع عَنْهُ بِوَجْهِهِ غَيْرَةً مِنْهُ وَ قَالَ اللَّهُمَّ احْبِسْ يَدَهُ عَنْهَا
💢 ابراهيم عليه السّلام بخاطر غيرتى كه داشت روى خود را برگردانده گفت: بار الها دستش را از او بازدار
Ⓜ️ فيَبِسَتْ يَدُهُ وَ لَمْ تَصِلْ إِلَيْهَا
💢 اين بار نيز دست شاه خشك شد و بسارة نرسيد
Ⓜ️ فقَالَ الْمَلِكُ لِإِبْرَاهِيمَ ع إِنَّ إِلَهَكَ لَغَيُورٌ وَ إِنَّكَ لَغَيُورٌ فَادْعُ إِلَهَكَ يَرُدَّ عَلَيَّ يَدِي فَإِنَّهُ إِنْ فَعَلَ لَمْ أَعُدْ
💢 پادشاه دوباره به ابراهیم گفت: براستى كه خداى تو غيرتمند است، و خودت هم غيرتمند هستى از خداى خود بخواه كه دست مرا بمن باز گرداند، و راستى اگر اين كار را كرد من ديگر چنين كارى انجام نخواهم داد
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت دهم)
🖲 ازدواج حضرت ابراهیم با هاجر و تولد حضرت اسماعیل (قسمت چهارم)
💠 فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع أَسْأَلُهُ ذَلِكَ عَلَى أَنَّكَ إِنْ عُدْتَ لَمْ تَسْأَلْنِي أَنْ أَسْأَلَهُ
⭕️ ابراهيم عليه السّلام فرمود: من اين خواهش را از او ميكنم ولى مشروط باينكه اگر دوباره اين كار را كردى از من نخواهى كه اين دعا را بكنم
💠 فَقَالَ الْمَلِكُ نَعَمْ
⭕️ پادشاه قبول کرد
💠 فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ صَادِقاً فَرُدَّ عَلَيْهِ يَدَهُ فَرَجَعَتْ إِلَيْهِ يَدُهُ
⭕️ ابراهيم گفت: خدايا اگر او راست ميگويد دستش را باو بازگردان، دستش بازگشت
💠 فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ الْمَلِكُ مِنَ الْغَيْرَةِ مَا رَأَى وَ رَأَى الْآيَةَ فِي يَدِهِ عَظَّمَ إِبْرَاهِيمَ ع وَ هَابَهُ وَ أَكْرَمَهُ وَ اتَّقَاهُ
⭕️ شاه كه غيرتمندی و آن معجزه را در مورد دست خود مشاهده كرد ابراهيم عليه السّلام در نظرش مرد بزرگى آمد و هيبت او در دلش افتاد و او را گرامى داشته از او واهمه كرد
💠 وَ قَالَ لَهُ قَدْ أَمِنْتَ مِنْ أَنْ أَعْرِضَ لَهَا أَوْ لِشَيْءٍ مِمَّا مَعَكَ فَانْطَلِقْ حَيْثُ شِئْتَ
⭕️ تو در امانى از اينكه من متعرض اين زن شوم و يا دست بچيزى از آنچه همراه تو است دراز كنم اكنون بهر كجا كه خواهى برو
💠 وَ لَكِنْ لِي إِلَيْكَ حَاجَةٌ
⭕️ ولى مرا بتو حاجتى است!
💠 فَقَالَ إِبْرَاهِيمُ ع مَا هِيَ
⭕️ ابراهیم گفت چه حاجتی ؟
💠 فَقَالَ لَهُ أُحِبُّ أَنْ تَأْذَنَ لِي أَنْ أُخْدِمَهَا قِبْطِيَّةً عِنْدِي جَمِيلَةً عَاقِلَةً تَكُونُ لَهَا خَادِماً
⭕️ دوست دارم بمن اجازه دهى كنيز زيباى خردمندى از قبطيان كه در نزد من است بخدمت اين زن بگمارم
💠 قَالَ فَأَذِنَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع فَدَعَا بِهَا فَوَهَبَهَا لِسَارَةَ وَ هِيَ هَاجَرُ أُمُّ إِسْمَاعِيلَ ع
⭕️ ابراهيم اجازه داد و شاه آن كنيزك را كه همان هاجر مادر اسماعيل (ع) بود بسارة بخشيد
💠 فَسَارَ إِبْرَاهِيمُ ع بِجَمِيعِ مَا مَعَهُ وَ خَرَجَ الْمَلِكُ مَعَهُ يَمْشِي خَلْفَ إِبْرَاهِيمَ ع إِعْظَاماً لِإِبْرَاهِيمَ ع وَ هَيْبَةً لَهُ
⭕️ ابراهيم هر چه داشت برداشته و براه افتاد، پادشاه نيز براى احترام ابراهيم (ع) و هيبتى كه از او پيدا كرده بود پشت سر ابراهيم پياده براه افتاد
💠 فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ أَنْ قِفْ وَ لَا تَمْشِ قُدَّامَ الْجَبَّارِ الْمُتَسَلِّطِ وَ يَمْشِي هُوَ خَلْفَكَ وَ لَكِنِ اجْعَلْهُ أَمَامَكَ وَ امْشِ وَ عَظِّمْهُ وَ هَبْهُ فَإِنَّهُ مُسَلَّطٌ وَ لَا بُدَّ مِنْ إِمْرَةٍ فِي الْأَرْضِ بَرَّةٍ أَوْ فَاجِرَةٍ
⭕️ خداى تبارك و تعالى بابراهيم (ع) وحى كرد كه به ايست و پيش روى پادشاه جبارى كه تسلط دارد راه مرو و او را جلو انداز و خود پشت سرش راه برو و او را بزرگ شمار و محترم بدار زيرا او تسلط و قدرت دارد، و بناچار بايد در روى زمين يك فرمانروائى باشد چه نيكوكار و چه بدكردار
💠 فَوَقَفَ إِبْرَاهِيمُ ع وَ قَالَ لِلْمَلِكِ امْضِ فَإِنَّ إِلَهِي أَوْحَى إِلَيَّ السَّاعَةَ أَنْ أُعَظِّمَكَ وَ أَهَابَكَ وَ أَنْ أُقَدِّمَكَ أَمَامِي وَ أَمْشِيَ خَلْفَكَ إِجْلَالًا لَكَ
⭕️ ابراهيم (ع) بدستور خداى تعالى ايستاد و بپادشاه گفت: تو پيش برو زيرا خداى من هم اكنون بمن وحى فرمود: كه تو را بزرگ و محترم شمارم و تو را پيش انداخته و بخاطر بزرگداشت تو خودم پشت سرت راه بروم
💠 فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ أَوْحَى إِلَيْكَ بِهَذَا ؟ فَقَالَ لَهُ إِبْرَاهِيمُ ع نَعَمْ!
⭕️ پادشاه گفت واقعا خدای تو چنین چیزی گفت ؟ ابراهیم فرمود بله!
💠 فَقَالَ لَهُ الْمَلِكُ أَشْهَدُ إِنَّ إِلَهَكَ لَرَفِيقٌ حَلِيمٌ كَرِيمٌ وَ إِنَّكَ تُرَغِّبُنِي فِي دِينِكَ
⭕️ من گواهى دهم كه خداى تو براستى مهربانى است بزرگوار و بردبار و تو مرا مايل به دین خود کردی!
💠 قَالَ وَ وَدَّعَهُ الْمَلِكُ فَسَارَ إِبْرَاهِيمُ ع حَتَّى نَزَلَ بِأَعْلَى الشَّامَاتِ وَ خَلَّفَ لُوطاً ع فِي أَدْنَى الشَّامَاتِ
⭕️ در اين هنگام پادشاه با آن حضرت خداحافظى كرد و ابراهيم براه افتاد تا ببالاهاى شام آمد و لوط را در پائينهاى شام بجاى گذارد.
💠 ثُمَّ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع لَمَّا أَبْطَأَ عَلَيْهِ الْوَلَدُ قَالَ لِسَارَةَ لَوْ شِئْتِ لَبِعْتِنِي هَاجَرَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يَرْزُقَنَا مِنْهَا وَلَداً فَيَكُونَ لَنَا خَلَفاً
⭕️ چون مدتى گذشت و ابراهيم (ع) اولادى پيدا نكرد بسارة فرمود: خوبست هاجر را بمن بفروشى شايد خداوند از او فرزندى روزى من گرداند كه يادگار ما باشد
💠 فَابْتَاعَ إِبْرَاهِيمُ ع هَاجَرَ مِنْ سَارَةَ فَوَقَعَ عَلَيْهَا فَوَلَدَتْ إِسْمَاعِيلَ ع.
⭕️ سارة قبول كرد و هاجر را بابراهيم (ع) فروخت، و ابراهيم با هاجر درآميخت و اسماعيل (ع) بدنيا آمد.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
☢️ بنی اسماعیل و بنی اسرائیل (قسمت یازدهم)
🖲 سکنی گزیدن بنی اسماعیل در مکه
🕋 تفسیر اطیب البیان به نقل از تفسیر قمی از امام صادق علیه السّلام نقل می کند: که «چون هاجر اسماعیل را زائید ساره سخت اندوهناک شد برای اینكه فرزندی نزائیده بود و به این سبب ابراهیم را آزرده و اندوهناک مینمود ابراهیم بخدا شكایت نمود، خطاب رسید که زن مانند دنده انسان، كج است اگر بخواهی راست كنی میشكند و اگر رها كنی از آن برخوردار میشوی، و امر شد که هاجر و اسمعیل را از نزد ساره ببرد، عرض كرد پروردگارا آنان را كجا ببرم! خطاب شد به حرم من و محل امن من و اول بقعه که در زمین آفریدم که مكّه باشد پس ابراهیم هاجر و اسمعیل را از شام بزمین مكه برد و در موضع بیت فرود آورد.
و چون با ساره عهد كرده بود که پیاده نشود مراجعت نمود. هاجر گفت آیا ما را در این زمین که نه همدم و نه كشت و آبی هست میگذاری و میروی! ابراهیم فرمود خدایی که مرا امر نموده شما را در اینکه مكان گذارم شما را كفایت میكند، و هنگامی که در مراجعت از مكه بكوه ذی طوی رسید عرض كرد:رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛ پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه ای بی کشت و زرع نزد خانه محترمت سکونت دادم؛ پروردگارا! برای اینکه نماز را بر پا دارند؛ پس دل های گروهی از مردم را به سوی آنان علاقمند و متمایل کن، و آنان را از انواع محصولات و میوه ها روزی بخش، باشد که سپاس گزاری کنند.
چون روز بلند شد اسماعیل تشنه گردید هاجر در طلب آب به طرف صفا رفت و در وادی بین صفا و مروه سرابی در نظرش جلوه نمود گمان كرد آب است و به طرف آن از كوه فرود آمد وقتی به مروه رسید اسمعیل از نظر او غائب شد باز برگشت تا بصفا رسید و هفت مرتبه بین صفا و مروه سعی نمود و در مرتبه هفتم که به مروه رسید دید آب از زیر دو پای اسماعیل ظاهر شد برگشت و اطراف آن را رمل جمع نمود تا آب ایستاد و از اینجهت آن چشمه را زمزم نام نهادند و طائفه جرهم در ذی المجاز و عرفات فرود آمده بودند وقتی دیدند طیور و وحوش بر آبی اجتماع نمودهاند بدنبال آن آمده و دیدند زنی با بچهای زیر سایه درختی پهلوی چشمه نشسته از او پرسیدند شما كیستید! گفت من مادر بچه ابراهیم خلیل الرحمن و این پسر اوست خداوند امر فرموده که ما را در اینجا فرود آورد اجازه خواستند که در نزدیكی آنها منزل كنند گفت اجازه با ابراهیم است و چون روز سوم ابراهیم به زیارت آنها آمد هاجر جریان را به او عرض كرد و او اجازه داد پس آنها خیمههای خود را در آن نزدیكی نصب كرده و با آنها مأنوس شدند و چون اسماعیل براه افتاد طایفه جرهم هر كدام یک گوسفند و دو گوسفند به او بخشیدند و هاجر و اسمعیل به وسیله آنها امرار معاش مینمودند.(اطیب البیان، ج2، ص 189 و 190)
❌در تورات، دلیل دستور خدا به ابراهیم برای انتقال هاجر و اسماعیل از شام به مکه، چنین توصیف شده که ساره دید اسماعیل، اسحاق را آزار میدهد، به ابراهیم گفت فرزند این کنیز (هاجر) با وجود فرزند من، اسحاق، نمیتواند وارث تو باشد؛ او و فرزندش را از خانه بیرون کن.[تکوین، ۲۱: ۹-۱۲] همچنین بنا به گزارش تورات و برخلاف روایات اسلامی ابراهیم در این هجرت، هاجر و اسماعیل را همراهی نکرده است.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🕋 حجر اسماعیل : در محدوده میان رکن عراقی و شامی است.
🕋 به گزارش برخی منابع، پس از آنکه حضرت ابراهیم(ع) و هاجر و فرزند شیرخوارشان اسماعیل به وادی مکه رسیدند، با راهنمایی جبرئیل در جایگاه کنونی حجر مستقر شدند. سپس هاجر و اسماعیل، همراه با گوسفندانشان، در همین مکان و در سایبانی که با چوب درخت ساختند، سکونت گزیدند (کافی ج ۴ ص ۲۰۱)
🕋 هاجر پس از وفات، در این مکان دفن شد. اسماعیل(ع) برای آنکه قبر مادرش زیر پای مردم قرار نگیرد، آن را بالا آورد و اطرافش را محصور کرد..( الطبقات، ج۱، ص۵۲ و کافی، ج۴، ص۲۱۰)
🕋 حضرت اسماعیل نیز، پس از وفات، در همین مکان به خاک سپرده شد (السیرة النبویة ابن هشام ج۱، ص۶ و الکافی، ج۴، ص۲۱۰)
🕋 مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحِجْرِ أَ مِنَ الْبَيْتِ هُوَ أَوْ فِيهِ شَيْءٌ مِنَ الْبَيْتِ فَقَالَ لَا وَ لَا قُلَامَةُ ظُفُرٍ وَ لَكِنْ إِسْمَاعِيلُ دَفَنَ أُمَّهُ فِيهِ فَكَرِهَ أَنْ تُوطَأَ فَحَجَّرَ عَلَيْهِ حِجْراً وَ فِيهِ قُبُورُ أَنْبِيَاءَ. آيا حجر اسماعيل، جزء خانه كعبه محسوب مىشود؟ و يا قسمتى از محوّطه آن جزء خانه كعبه است؟ ابو عبد اللَّه گفت: نه. حتى به اندازه يك سر ناخن هم به خانه كعبه ربطى ندارد. بلكه داستان از اين قرار است كه اسماعيل، مادرش را در آن محوطه دفن كرد و چون بر او ناگوار بود كه قبر مادرش زیرپا شود، اطراف تربت مادرش را سنگچين كرد تا زائران خانه به آن محوّطه قدم نگذارند. در اين محوطه چند تن از انبيا و خبرگزاران الهى مدفون شده اند.
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🕋 حجر اسماعیل (۲):
🕋 حجر اسماعیل از دوران پیش از اسلام مورد احترام و تقدیس بود.
🕋 عبدالمطلب، بزرگ مکه و جد پیامبر(ص)، در حجر مکانی ویژه داشت که تنها برای وی فرش میشد و کس دیگری بر آن نمینشست.[ازرقی در اخبار مکه، ج۱، ص۳۱۴ و ۳۱۵]
🕋 گفته شده است که او چندین رؤیای صادق خود (لزوم حفر مجدد چاه زمزم، به دنیا آمدن محمد(ص) و عالمگیر شدن نبوت ایشان) را در حجر اسماعیل دید. [ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۹۲ تا ۹۴]
🕋 بنا بر روایات، ابوطالب نیز خواب خود را درباره بشارت تولد علی(ع) و آینده درخشان وی در حجر دید.[ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۲، ص۲۵۴]
🕋 پیامبر اکرم(ص) نیز، پس از بعثت، در حجر اسماعیل مینشست و علاوه بر عبادت و تلاوت قرآن، به سؤالات مردم پاسخ میداد[ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۱، ص ۷۶]
🕋 در همین جا بود که برخی افراد قریش از ایشان معجزه شَقُّ القَمَر را درخواست کردند [قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۴۱]
🕋 همچنین بنا بر احادیث، مبدأ معراج پیامبر از مسجدالحرام، حجر اسماعیل بوده است [ابن طاووس، سعدالسعود، ص۱۹۵] و [ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۷، ص۱۵۵]
🕋 امامان شیعه(ع) نیز در حجر اسماعیل به دعا و عبادت میپرداختند یا در آنجا مینشستند و به سؤالات مردم پاسخ میدادند [عیاشی، التفسیر، ج۳، ص۱۰۶]
#شام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob