💢 رفتار "دیگران با ما" بازتاب رفتار "ما با دیگران" است ...!
اگر با ما خوب رفتار نمیشود... جایی در رفتارمان با دیگران کم گذاشتیم!
پس باید بدانم ، زمانی که دارم از "رفتار دیگری با خودم" بد میگویم، در واقع دارم از "رفتار خودم با او" پرده برداری میکنم!!
❌ بله استثنائاتی هم دارد!
#یاقوت
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🌺 قضاوتی از امیرالمومنین و حضرت داوود
💢روایت در ارشاد ج۱ ص ۲۱۵ آمده.
گويند روزى على عليه السّلام وارد مسجد شد تازه جوانى را ديد ميگريست و مردم اطراف او را گرفته على عليه السّلام از گريه و علت آن پرسيد پاسخ داد شريح قاضى بطورى كه بايد و شايد در باره من حكومت نكرد پرسيد پيشآمد تو چگونه بوده؟ عرضكرد پدرم همراه اين عدهاى كه حاضرند بمسافرت رفت پس از چندى اين جماعت برگشتند ليكن پدر من كه همراهشان رفته بود مراجعت ننمود احوال پدر مرا از ايشان جويا شدم گفتند مرد پرسيدم ماليه او را چه كرديد؟ گفتند ماليه از او باقى نماند. اين كشمكش بمحضر شريح عرضه شد شريح آنان را سوگند داد و عليه من قضاوت كرد و دستور داد متعرض آنها نشوم. على عليه السّلام بقنبر فرمود آنهائى را كه اين جوان معرفى ميكند گردآور و سران سپاه را حاضر سازآنگاه جلوس فرمود و آن عده را باتفاق جوان پدر مرده بحضور طلبيد، پيشآمد را از آن جوان سؤال كرد او بنحوى كه عرض كرده دوباره تكرار نمود و ميگريست و ميگفت يا امير المؤمنين من اين عده را متهم بقتل پدرم ميدانم زيرا ايشان با حيله پدرم را بمسافرت بردند و چشم طمع بماليه او داشتند. حضرت امير از آن عده قضيه مزبور را بازخواست كرد آنها بطورى كه به شريح گفته بودند باطلاع رسانيدند پدر اين مرد مرد و ماليهاى پس از خود باقى نگذارد. على عليه السّلام بصورت آنان نظرى كرده فرمود چه گمان ميكنيد بخيالتان من از رفتارى كه با پدر اين جوان نمودهايد بىخبرم اگر چنانست كه شما گمان كردهايد بايستى بسيار بىبضاعت باشم آنگاه دستور داد آنان را از يك ديگر جدا سازند حسب الامر هر يك از آنها را در كنار يكى از ستونهاى مسجد برقرار داشتند. على عليه السّلام به عبيد اللّٰه ابو رافع كه آن روز كاتب آن جناب بود فرمود اينجا بهنشين سپس يكى از آنها را خوانده فرمود آهسته بگو كدام روز بهمراه پدر اين جوان از خانه بيرون رفته و عزم سفر كرديد گفت در فلان روز حضرت به عبيد اللّٰه فرمود بنويس سپس پرسيد كدام ماه بود گفت فلان ماه آن را هم نوشت سؤال كرد كدام سال بود گفت فلان سال همه اينها را عبيد اللّٰه مينوشت پرسيد بچه بيمارى درگذشت گفت بفلان بيمارى پرسيد در كدام منزل مرگ او اتفاق افتاد گفت در فلان منزل پرسيد چه كسى او را غسل داده و كفن كرد گفت فلانى پرسيد كفن او را از چه قرار داديد گفت با فلان پارچه پرسيد چه كسى بر او نماز گزارد گفت فلانى پرسيد چه كسى او را وارد قبر ساخت گفت فلان كسو عبيد اللّٰه تمام اعترافات ويرا مينوشت چون آن مرد بدفن پدر او اقرار كرد حضرت تكبيرى بلند فرمود كه همه مسجديها شنيدند آنگاه دستور داد آن مرد حركت كرده ديگرى را براى استنطاق آوردند تمام آنچه را از اولى پرسيده بود از اين شخص هم سؤال كرد او تمام جوابها را مخالف با اولى نقل كرد و عبيد اللّٰه همه را مينوشت چون سؤالات به انجام آمد حضرت تكبيرى گفت كه همه اهل مسجد شنيدند آنگاه دستور داد هر دو را از مسجد خارج كرده بطرف زندان ببرند و دم درب زندان نگهدارند. آنگاه مرد سومى را خواسته همان سؤالات را فرمود و جواب بر خلاف شنيد تكبيرى گفته او را هم دستور داد برفقايش ملحق كنند. چهارمى كه آمد زبانش بلكنت افتاده حضرت او را موعظه و ضمنا تخويف نمود او ناچار اقرار كرد كه او و اصحابش پدر جوان را كشته و ماليهاش را چپاول كرده و در فلان محل نزديك كوفه دفن نمودند. حضرت تكبير فرمود و دستور داد او را بزندان ببرند. بعد يكى از آن سه نفر را خواسته فرمود خيال ميكنى پدر اين جوان به اجل خود از دنيا رفته با آنكه او را كشتهايد پيشآمد پدر اين جوانرا براستى بگو و الا ترا نابود خواهم كرد زيرا حقيقت براى من هويدا گرديده او هم مانند رفيقش بقتل آن مرد اقرار كرد آنگاه ما بقى را هم خوانده و همه بكشتن او اقرار نمودند و بدست خود بدام بلا افتادند و متفقا بر قتل و چپاول ماليه او اعتراف نمودند. سپس فرمان داد آنهائى را كه بزندان فرستاده با اين عده بمحلى كه پولها را پنهان نموده بردند و ماليه مقتول را بيرون آورده بجوان پدر كشته كه از دست رفيقان بىوفاى پدر خود بچنين مصيبتى فراموش نشدنى مبتلا گرديده تسليم نمودند.پس از اين بجوان خطاب كرد: اكنون كه فهميدى ياران بىوفا با پدر تو چه معامله كردند در باره آنان چه اراده دارى يعنى مىبخشى يا قصاص ميكنى عرضكرد من قضاوت آنها را بدست خداى متعال قرار دادم و در دنيا از گناهشان درگذشتم على عليه السّلام نيز از قتل آنها درگذشت ...
ادامه دارد
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
❌ادامه روایت بالا:
شريح كه از اين داورى عجيب باخبر شد با آنكه خود بسهلانگارى تمام كرده عرضكرد اين گونه داورى را از كجا نموديد. فرمود هنگامى داود نبى از كنار عده از بچهها كه بازى ميكردند عبور كرد آنها در هنگام بازى يكى از بچهها را بنام مات الدين صدا زدند او هم بهمين نام پاسخ داد. داود كه اسم بىسابقه شنيد در صدد تحقيق برآمده پيش آمد فرمود اى بچه نام تو چيست؟ عرضكرد نام من مات الدين است داود پرسيد چه كسى ترا بدين نام ناميده؟ گفت مادرم داود پرسيد مادرت كجاست؟ گفت در منزلش. داود گفت ما را بخانه مادرت هدايت كن داود او را از منزل بيرون آورده پرسيد اى زن نام اين بچه تو چيست؟ گفت :مات الدين . داود پرسيد چه كسى او را بدين نام ناميده؟ گفت پدرش. داود پرسيد علت اين نامگذارى چه بوده؟ گفت هنگامى كه من باين بچه حامله بودم پدرش همراه عدۀ از رفقايش بسفر رفت پس از چندى آنان برگشتند و او مراجعت نكرد از آنها علت عدم مراجعتش را پرسيدم گفتند در راه درگذشت پرسيدم با اين كيفيت آيا وصيتى كرد؟! گفتند آرى او مىگفت ممكن است زن من حامله باشد، و هر گاه فرزند پسر يا دختر بزايد بگوئيد نامش را
مات الدين بگذارد منهم بنا بوصيت او نام فرزندم را مات الدين گذاردم و نخواستم مخالفت با وصيت شوهر كرده باشم. داود پرسيد آيا آن عده را مىشناسى؟ عرضكرد آرى. آنگاه داود و آن زن باتفاق عده درب خانه يك يك آنها رفته و آنان را از منازلشان بيرون آورد چون بمحكمۀ داود حضور يافتند داود همين حكومت را نموده و قتل را ثابت كرد و ماليه مسروقه را بصاحبش تسليم كرده فرمود اى زن از امروز به بعد فرزندت را بنام عاش
الدين صدا بزن
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
15.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوستان زحمت کشیدن کارتون این روایت رو هم فرستادن ⬆️
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
⭐️ ستاره اندلس
💢 در بین مادران ائمه ، ظاهرا مادر امام کاظم حضرت حمیده خاتون خصوصیت ممتازی دارد:
⬅️ امام صادق به زنان فرمان مى دادند براى فراگيرى احكام شرعى به آن بزرگوار رجوع كنند.
💢 امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر فراز منبر كوفه در توصیف امام زمان (علیه السلام) ایشان را فرزند حمیده معرفی فرمودند:
كَأنّي بِابنِ حَميدَة وَ قَد مَلأها عَدلًا وَ قِسطاً كَما مُلِئَت ظُلماً وَ جَوراً. فَقام إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ: أهُوَ مِنكَ أو مِن غَيرِكَ؟ فَقالَ: لا بَل هُوَ رَجُلٌ مِنّي. (الغيبة، طوسى، ص 51)
گويا فرزند حميده را مى بينيم در حالى كه زمين را مالامال از قسط و عدل كرده است، همچنان كه از ظلم و ستم پر شده بود. پس از سخن امام، فردى ايستاده، پرسيد: آيا او از شماست يا از فردى ديگر؟ امام (ع) فرمود: نه، بلكه از من است.
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
ذهبی عالم سنی : صُرَر موسی کان مثلا
کیسه های طلای امام کاظم علیه السلام مثل بود! (از بس سخاوتمند بود)
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🌺 بانو شطیطه
شخصى-كه كنيهاش ابو جعفر بود- مىخواست از خراسان به طرف مدينه بيايد. برخى اجتماع نموده و از او خواستند تا با خود مقدارى مال و مسائل دينى از طرف آنها به مدينه ببرد. ابو جعفر به كوفه رسيد و به زيارت قبر امير المؤمنين-عليه السّلام-رفت. ديد در ناحيهاى شخصى نشسته و عدهاى دور او را گرفتهاند. وقتى از زيارت فارغ شد به سوى آنها رفت و ديد همۀ آنها شيعه و فقيه هستند و به سخنان مردى گوش مىدهند. از نام شيخ پرسيد، به او گفتند: او «ابو حمزۀ ثمالى» است. مىگويد: در اين هنگام عربى وارد شد و گفت: اكنون از مدينه مىآيم، جعفر بن محمّد-عليهما السّلام-از دنيا رفت. ابو حمزه بغض در گلويش پيچيد و صيحهاى زد و دستش را به زمين كوبيد. سپس از عرب پرسيد: آيا جانشين و وصى هم براى خود تعيين كرد؟ عرب گفت: آرى، وصيت كرده است براى پسرش عبد اللّٰه، موسى و منصور. آنگاه ابو حمزه گفت: سپاس خداى را كه ما را گمراه نكرد، كوچك را نشان داد و بر بزرگ، منّت گذاشت. و كار بزرگى را پوشيده نگهداشت. سپس برخاست و به طرف قبر امير المؤمنين-عليه السّلام-رفت و نماز خواند و ما هم نماز خوانديم. سپس نزد او رفتم و گفتم: آنچه را كه گفتى براى من تفسير كن؟ گفت: حضرت، بيان كرده است كه بزرگ، داراى قدرت است و كوچك، با او همدست مىباشد. و امر عظيمى را به وسيله منصور پوشيده ساخته است هر وقت منصور بپرسد كه جانشين امام صادق كيست؟ گويند: خودت هستى. خراسانى مىگويد: اين جواب را هم نفهميدم و رفتم و وارد مدينه شدم. و با خودم پول، پارچه و سؤالهايى داشتم. و در ميان چيزهايى كه با من بود، درهمى بود كه آن را زنى به نام
شطيطه با يك دستمال به من داده بود تا آن را به امام برسانم. به آن زن گفتم: من از سوى تو صد درهم مىبرم. آن زن گفت: در مورد حق خدا، حيا نمىخواهد. پس آن درهم را كج كردم و ميان يكى از كيسهها انداختم. وقتى كه در مدينه مستقر شدم از جانشين امام صادق -عليه السّلام-پرسيدم. به من گفتند: پسرش عبد اللّٰه است. به سوى او رفتم و ديدم جلو دربش شلوغ است و دربانها ايستادهاند. خوشم نيامد، ولى اجازه گرفتم و وارد شدم. ديدم در مسند خودش نشسته است از اين وضع هم خوشم نيامد. گفتم: آيا تو جانشين امام صادق و واجب الاطاعه هستى؟ گفت: آرى.گفتم: دويست درهم چقدر زكات دارد؟ گفت: پنج درهم. پرسيدم: صد درهم چقدر؟ گفت: دو درهم و نيم. گفتم: اگر مردى به زنش بگويد: تو را به تعداد ستارگان آسمان طلاق مىگويم. آيا بدون شاهد، طلاق واقع مىشود؟ گفت: آرى، از ميان ستارگان به رأس الجوزاء هم اگر سه بار قسم بخورى، كفايت مىكند. از جوابها و مجلس او تعجب كردم. گفت: هر چه با خودت آوردهاى آنها را به من بده. گفتم: من با خود چيزى نياوردهام، فقط براى زيارت قبر پيامبر-صلّى اللّٰه عليه و آله-آمدهام. وقتى كه به منزل برگشتم، ديدم غلام سياهى ايستاده و به من سلام كرد و من هم جواب سلامش را دادم. گفت: دعوت كسى را كه دنبال او مىگردى اجابت كن. با او رفتم تا اينكه مرا به درب خانۀ خلوتى برد و وارد شد. و مرا هم با خود وارد كرد. آنگاه امام موسى بن جعفر-عليه السّلام-را ديدم كه روى حصير نمازش نشسته است. به من فرمود: اى ابو جعفر! بنشين. و مرا نزديك خود نشاند و من تمام نشانههاى امامت از علم، ادب و منطق را در او يافتم.فرمود: آنچه با خود دارى بياور. و من آنها را به حضورش بردم. با دستش به كيسهاى كه در آن، يك درهم آن زن بود، اشاره كرد و به من فرمود: درب آن كيسه را بگشاى. من نيز چنان نمودم. باز فرمود: آن را برگردان، برگرداندم و درهم كج
شطيطه بيرون آمد. آن را برداشت و فرمود: اين بقچه را هم باز كن، باز كردم، دستمال را برداشت و رو به من كرد و فرمود: خدا در بارۀ حق، شرم نمىكند. و اى ابو جعفر! از طرف من به
شطيطه سلام برسان و اين كيسه را به او بده. و به من فرمود: آنچه كه با خود آوردى به صاحبانش بر گردان و بگو: به او رسيد و قبول كرد. مدتى نزد آن حضرت ماندم و با من سخن گفت و مرا آگاه كرد و به من فرمود: وقتى كه امير المؤمنين-عليه السّلام-را زيارت مىكردى مگر ابو حمزه به تو چنين و چنان نگفت؟ گفتم: آرى. فرمود: همين گونه خدا قلب مؤمن را نورانى مىكند و او را با اشاره آگاه مىنمايد.
(ادامه دارد)
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
(ادامه پست قبل)
سپس فرمود: پيش موثقين اصحاب پيامبر برو و از آنها در بارۀ وصيت پدرم سؤال كن. ابو جعفر خراسانى مىگويد: عدهاى از آنها را ملاقات كردم و همه مىگفتند كه: امام صادق به امام موسى بن جعفر-عليهما السّلام-وصيت كرده است. بعد از آن ابو جعفر به خراسان رفت. داود رقّى مىگويد: ابو جعفر از خراسان براى من نامهاى نوشت. و در آن نامه نوشته بود: كسانى كه توسط او مال را به مدينه فرستاده بودند همه فطحى شدهاند. ولى شطيطه همان طور باقى ماند و انتظار آمدنم را مىكشيده است. مىگويد: وقتى كه او را ديدم سلام امام-عليه السّلام-را به او رساندم و به او گفتم كه امام-عليه السّلام-فقط درهم و دستمال تو را قبول كرد؛ كيسه را به او دادم، شاد شد و گفت: درهمها را خودت بردار. پس همانها مرا كفايت مىكند. و بعد از سه روز به رحمت خدا پيوست.
❌روایت در مناقب و در الخرائج و الجرائح آمده که مکمل یکدیگرند
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🔰آخر قصه بانو شطیطه در مناقب اینطور آمده:
وقتی ابوجعفر به زیارت پیامبر رفت درخواست کرد که او را به امامش راه یابد . در همین حین غلامى گفت بيا برويم پيش كسى كه جستجو ميكنى مرا بخانه موسى بن جعفر برد چشم امام كه بمن افتاد فرمود:چرا نااميد شدى و چرا پناه بيهود و نصارى بردى بيا پيش من،من حجت و ولى خدايم مگر ابو حمزه جلو در مسجد جدم مرا بتو معرفى نكرد من ديروز جواب تمام مسائلى را كه همراه آوردهاى دادهام. آن مسائل را با يكدرهم شطيطه كه وزن آن يك درهم و دو دانگ است كه تو گذاشتى در كيسهاى كه چهار صد درهم دارد و متعلق بوازورى است بياور ضمنا پارچه ابريشمى شطيطه را كه در بستهبندى آن دو برادر بلخى گذاشته و بمن بده. محمّد بن على گفت:از گفتار امام عقل از سرم پريد هر چه دستور داده بود آوردم و در مقابلش گذاشتم يك درهم شطيطه و پارچه او را برداشت بمن فرمود: (ان اللّٰه لا يستحيى من الحق). خدا از حق شرم ندارد،سلام مرا بشطيطه برسان و اين كيسه پول را باو بده چهل درهم بود.پارچهاى هم از كفن خود باو هديه ميكنم كه از پنبه ده صيدا قريه فاطمه زهرا عليها السّلام است و بدست خواهرم حليمه دخترم حضرت صادق عليه السّلام بافته شده.باو بگو پس از وارد شدن تو بنيشابور نوزده روز زنده است كه شانزده درهم را خرج ميكند و بقيه كه بيست و چهار درهم است نگه ميدارد براى مخارج ضرورى و كمك بمستمندان خودم بر او نماز خواهم خواند وقتى مرا ديدى پنهان كن زيرا بصلاح تو است،بقيه پولها و اموالى كه آوردهاى بصاحبان آن برگردان، در ضمن مهر اين نامهها را باز كن ببين قبل از اينكه پيش من بيائى جواب دادهام يا نه نگاه كردم به پاكتها ديدم سالم است. يك كاغذ از ميان آنها برداشته گشودم ديدم نوشته است امام عليه السّلام چه ميفرمايد در باره مردى كه نذر كرده هر غلام و كنيزى كه از قديم دارد آزاد كند.آن مرد بندههاى زيادى دارد كه جواب با خط امام چنين بود:هر بندهاى كه بيش از شش ماه مالك آن بوده بايد آزاد كند دليل بر درستى اين جواب آيه قرآن است كه خداوند ميفرمايد:«
وَ اَلْقَمَرَ قَدَّرْنٰاهُ » و تازه و غير قديمى كسى است كه شش ماه كمتر باشد مهر دوم را باز كردم نوشته بود:امام عليه السّلام چه ميفرمايد در باره كسى كه قسم خورده مال زيادى را انفاق كند چقدر بايد بدهد؟جواب در زير آن بخط امام بود كه اگر گوسفنددار است بايد ۸۴ گوسفند صدقه بدهد اگر شتردار است همان طور ۸۴ شتر مىدهد اگر پول نقره دارد ۸۴ درهم نقره ميدهد.دليل بر اين مطلب آيه قرآن است كه ميفرمايد:«
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اَللّٰهُ فِي مَوٰاطِنَ كَثِيرَةٍ » مواردى كه خداوند پيغمبر را يارى نموده قبل از نزول اين آيه شمردم ۸۴ مورد بود.مهر سوم را برداشتم نوشته بود:امام چه ميفرمايد در باره شخصى كه قبر مردهاى را شكافته و سر ميت را جدا نموده و كفنش را دزديده با خط امام جواب نوشته شده بود:بايد دست سارق را قطع كرد بواسطه دزديدن كفن از محلى كه مخفى و پنهان بوده و بايد صد دينار بدهد چون سر ميت را جدا كرده زيرا ما او را چون جنين در رحم مادر ميدانيم قبل از اينكه روح در آن دميده شود در نطفه بيست دينار قرار دادهايم تا آخر مسأله... وقتى بخراسان رسيد ديد آنهائى كه اموالشان را برگردانده همه فطحى مذهب شدهاند فقط شطيطه پايدار مانده سلام امام را رساند و پولها و پارچه كفن را داد همان نوزده روز كه فرموده بود زنده ماند.وقتى شطيطه مرد امام عليه السّلام كه سوار شترى بود از راه رسيد.از كار تجهيز و نماز شطيطه كه فارغ شد سوار شتر شده راه بيابان را گرفت.بمحمد بن على فرمود بدوستان خود سلام مرا برسان و بگو بر من و ساير امامان در هر زمان لازم است كه بر جنازهى شما حاضر شوند در هر جا كه باشيد از خدا بپرهيزيد و قدر خويش را بدانيد.
❌آنقدر براشون مهم هستند شیعیان
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢 اسماء معصومین "بابِ معرفت" است. بی حساب و کتاب نیست!
بنابراین این که به موسی بن جعفر؛ کاظم گفته میشود نشان میدهد دوران ایشان دوره سختی بوده که حضرت چنین کظمی را از خود نشان داده است.!
📍شرایط امام موسی بن جعفر از جهات متعدد بسیار سخت بود:
1⃣ تخریب توسط خواص: بعد از وجود مبارک امام صادق علیه السلام که اهل بیت یک ظهور و بروزی یافته بودند و مسئله ولایت تا حدودی روشن شده بود ، دستگاه غاصب خلافت برای حذف ایشان تخریب گسترده ای را آغاز کرد.
مراکز علمی هم در این تخریب همکاری میکرد.
2⃣ حاکم زمان امام کاظم از جهات متعدد بی بدیل بود. دشمنی شدیدی با شیعیان داشت (تا جایی که میگفت اگر کسی امیرالمومنین را خلیفه چهارم بداند او را میکشم!)
❌نقلی هست "ابن سکیت" یه جا با دو نفری نزدیک زندان امام نشسته بود . یکی شون گفت : از موسی چه خبر؟ یکی صداش رو شنید گفت داری راجع به کی حرف میزنی؟ موسایی که،زندانی است؟ میگه هر سه تاشون شروع کردن به فرار.
و در اوج قدرت بنی عباس و فتوحات بود. (تا جایی که خیلی ها به او عمر ثانی میگویند!!)
❌ هارون الرشید به دنبال شخصی بود که امام کاظم علیه السلام را در میان مردم شرمنده سازد. مرد جادوگری را به حضورش آوردند. وقتی سفره غذا پهن شد، جادوگر وردی بر نان خواند که هر گاه امام برای برداشتن نان دستش را دراز میکرد، نان از میان دستانش میپرید. هارون از دیدن این صحنه خوشحال شده و به شدّت میخندید. امام کاظم علیه السلام با مشاهده این جادوگری، به عکس شیری که در پرده بود، اشاره کرد و فرمود: ای شیر،دشمن خدا را بگیر.عکس شیر به درنده بزرگی تبدیل شد و فرد جادوگر را درید! هارون و اطرافیانش از شدت ترس بیهوش شدند.
زمانی که به هوش آمدند، هارون به امام کاظم علیه السلام گفت: به حقی که بر تو دارم سوگند میدهم که از شیر بخواه که آن مرد جادوگر را برگرداند. حضرت پاسخ داد: اگر عصای موسی(که تبدیل به اژدها شده بود)، ریسمانها و عصاهای جادوگران (که به صورت مار درآمده بودند) را برگرداند، این شیر نیز جادوگری که بلعیده بود را برخواهد گرداند. (بحارالانوار، ج ۱۰۷ ص ۸)
3⃣ ترویج فساد ، موسیقی و هزرگی . در کتاب الاغانی ابوالفرج آمده که به قدری فحشا و منکرات در جامعه رواج یافته بود که وقتی رقاصه معروف زمان به مکه آمد کنار کعبه رقص انجام بده . مردم آنقدر برای تماشا آمده بودند که روی سقف یک خانه آنقدر جمعیت جمع شده بود که سقف ریخت.(به همین خاطر عموما روایت های غنا و موسیقی از امام کاظم میباشد)
4⃣ژن خوب های بد!
امامزاده های زمان امام کاظم یکی از بزرگترین معضلات ایشان بودند.
برای بنی عباس خیلی سخت بود امام کاظم را زندانی کنند. حضرت فرزند پیامبر بود و اساسا شعار بنی عباس این بود که مسئولیت رو بدیم به اهل بیت. ضمن اینکه حضرت علنی مقابله ای با دستگاه،خلافت نداشت، حالا هارون چطور توانست مهمترين شخصیت اهل بیت را زندانی کند؟
این گزکی بود که امامزاده ها به او داده بودند!! مثل قیام ها و شورش هایی که گاه و بی گاه میکردند و دست بنی عباس را برای ضربه زدن به اهل بیت باز میکرد.
از نقاط تلخ تاریخ خیانت برخی از این امام زاده هاست.
⬅️ در قتل امام صادق برخی از امامزاده ها مباشرتا نقش داشتند.
⬅️ در زمان امام صادق احتمال داشت حکومت به اهل بیت برگردد تبانی با برخی از این امام زاده ها کار را خراب کرد.
⬅️ استادی میفرمود: اگر کسی بگه عموما امامزاده ها مخالف امام ها بودند... حرف گزافی شاید نزده باشد.
⬅️جسارتهایی که اینها کردند دستگاه خلافت نکرد..
⬅️ شهید صدر میگوید: تقیه ائمه ما از خودی ها بیشتر از تقیه نسبت به حکام بود.
💢 یک روز علی و محمّد، بچّههای اسماعیل که برادرزادهه های موسی بن جعفر علیه السّلام هستند، به محضر حضرت میآیند، میگویند میخواهیم به بغداد برویم. حضرت میفرماید: بغداد نروید، فرزندان من کوچک هستند. در خانه دختر دارم، دختران من ازدواج نکردند. میگویند میخواهیم وام بگیریم، حضرت فرمود: چقدر پول میخواهید؟ میگویند: ۳۲۰ دینار؛ ۳۲۰ مثقال طلا. که حضرت بگوید بروید بگیرید. حضرت میفرماید: ۷۰۰ سکّه به آنها بدهید. اینها میگیرند، از خانه که بیرون میروند حضرت میفرماید: به خدا دارند به سمت بغداد میروند. میگویند آقا پس چرا شما این پول را دادید؟، فرمود: به خدا اگر اینها با ما بودند که در نمک غذا باید با اینها مواسات میکردیم.
طبق پیش بینی اینها به بغداد میروند و میگویند عجیب است، شنیده بودیم دو پادشاه در یک اقلیم نگنجد، مثل اینکه الآن گنجید. هارون میگوید چطور؟! میگویند امام کاظم علیه السّلام این همه پول را از کجا میآورد؟ درواقع هارون را بر علیه امام کاظم شوراندند
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢 روزی بعضی از دوستان ابونواس اهوازی به او گفتند: فردی بدتر از تو را ندیدهایم. تو درباره هر چیزی حتی شراب شعر سرودهای، در حالی که در زمان تو علی بن موسی الرضا(ع) هست و تو درباره او هیچ نسرودهای.
این شعر را سرود:
قُلْتُ لا استطیعُ مَدحُ امام
کان جبریل خادما لابیه
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
💢ابن حجر مکی در کتاب صواعق المحرقه : موسی بن جعفر یُدعی بِباب قضاءِ حوائج المومنین
⬅️ کتاب صواعق، در رد شیعه است و منظورش هم از "مومنین" قاعدتا غیر شیعه است.
میگوید مومنین موسی بن جعفر را باب الحوایج مینامند.
#امامکاظم علیه السلام
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob