✅ تکبر زن سیاهپوست !
🟢 عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: اَلْكِبْرُ قَدْ يَكُونُ فِي شِرَارِ اَلنَّاسِ مِنْ كُلِّ جِنْسٍ
🔵تكبر در بدترين مردم است از هر جنسی كه باشند (اگر چه پست و بیمقدار باشند)
🟢 وَ اَلْكِبْرُ رِدَاءُ اَللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ يَزِدْهُ اَللَّهُ إِلاَّ سَفَالاً
🔵 كبر و بزرگ منشی لباس مخصوص خدا است، كسی كه با لباس خدای عز و جل منازعه كند، خدا جز پستيش نيفزايد.
🟢 إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَرَّ فِي بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِينَةِ وَ سَوْدَاءُ تَلْقُطُ اَلسِّرْقِينَ فَقِيلَ لَهَا تَنَحَّيْ عَنْ طَرِيقِ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ اَلطَّرِيقَ لَمُعْرَضٌ فَهَمَّ بِهَا بَعْضُ اَلْقَوْمِ أَنْ يَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ
🔵رسول خدا صلی اللّٰه عليه و آله از يكی كوچههای مدينه ميگذشت و زن سياهی سرگين بر ميچيد، باو گفتند: از پيش راه پيغمبر بكناری رو: او گفت راه پهن است، يكی از مردم خواست او را بكناری زند [دشنام دهد] پيغمبر صلی اللّٰه عليه و آله فرمود: رهايش كنيد كه او سركش است
⬅️ این روایت در باب تکبر کافی آمده.
#کبروتواضع
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🔲 آیت الله العظمی سبحانی می گوید کتاب هایی که بر مکاسب شیخ انصاری حاشیه زده بودند، جمع کردم و پیش امام بردم که برای درس استفاده کند. گفت اگر این همه کتاب را بخوانم دیگر نمیتوانم فکر کنم یکی دو کتاب را برداشتند و بقیه را پس دادند.
#تفکر
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
✳️ راه باز کنید؛ مشهدی رمضان آمده است!
🔻 مشهدی رمضان میگوید: دیدم زنی از نوبت خود در صف قصابیِ من طفره میرود؛ تا اینکه جلو آمد و گوشتی خرید ولی بهجای پول، شناسنامهٔ شوهرش را بهعنوان گروئی به من داد و گفت که او کارگر بنا است و در حین کار از دیوار افتاده و در خانه بستری است و یک هفته است که شام نداریم.
🔸 من آدرس او را گرفتم و به خانهٔ او وارد شدم. دیدم روی گلیمی نشسته و
به شوهر مجروحش غذا میخوراند.
اتفاقا قرار بود چند روز بعد با خانوادهام به #مشهد برویم و دویست تومان پول پسانداز کرده بودم. رو کردم به #امامرضا علیه السلام و عرض کردم ای آقا! من یک وقتی دیگر به زیارت شما میآیم و آن وجه را به آن خانواده پرداختم.
🔺 من به خاطر انصراف از سفر مشهد مورد ملامت خانوادهام واقع شدم.
همان شب خواب دیدم وارد مشهد شدم ولی صحن امام پُر است و کسی را اجازهٔ ورود نمیدهند. در این میان دیدم خادم حرم جلو آمد و گفت: ایها الناس! راه دهید، راه دهید، مش رمضان آمده است. دیدم آن حضرت از داخل ضریح با من دست میدهد و میگوید خوش آمدی به خانهٔ ما. اینجا فهمیدم عمل حکیمانهٔ من مقبول افتاده است.
📚 برگرفته از کتاب زندگی با قرآن | ج۲ ص ۹۵
#⃣ #خدمتبهخلق
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
✳ بچههایم بیمۀ امام رضا (ع) هستند
🔻 گفتم: «حاجخانم شما چیکار کردین که بچههاتون اینقدر خوب و باخدا شدن؟»
با سرش به سقف اتاق اشاره کرد.
– خواست خدا بوده.
وقتی چشمان منتظرم را دید، ادامه داد.
– من فقط حواسم به حلال و حروم سفره بود. حواسم بود با کی #رفیق میشن و کجاها میرن. جایی که گناه میشد، جای من و بچههام نبود، اما اصلش اینه که بچههای من بیمۀ #امامرضا (ع) هستن. یادش بخیر. هر طوری بود، سالی یک بار رو میرفتیم زیارت آقا.
📚 از کتاب آخرین فرصت شهید علی کسایی به روایت همسر شهید ص ۱۴۱
#⃣ #تربیتی #خاطراتشهدا
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob
🛡 آمادگی مرگ
🔻علاّمه محمدتقی جعفری در مورد استادش، عارف بزرگ شیخ مرتضی طالقانی، می گوید: «در حوزه نجف حدود یک سال و نیم از محضر وی استفاده کردم. دو روز به مسافرت ابدی اش مانده بود. مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟
عرض کردم: آمده ام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو. چون دو روز به ماه محرم مانده بود، عرض کردم: آقا! هنوز دو روز به محرم مانده است. فرمود: آقاجان به شما می گویم درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» این جمله را به پایان رساند و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد.
در این هنگام متوجّه شدم شیخ از سفر ابدی خویش خبر می دهد. و این در حالی بود که هیچ گونه نشانی از کسالت و ناخوشی نداشت.
عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
فردای آن روز در مدرسه صدر اصفهانی بودم. خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست
🔻منقول است كه حضرت امام زين العابدين عليه السلام در شب ۲۷ ماه مبارک؛اين دعا را مكرر مى خواند از اول شب تا به آخر شب میخواندند.
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّجَافِيَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الاِسْتِعْدَادَ لِلْمَوْتِ قَبْلَ حُلُولِ الْفَوْتِ
🔻یک بار شیخ مرتضی زاهد وقتی شب از مسجد به منزل بر می گردد و رساله را می بیند، متوجه می شود که مساله شرعی را اشتباه به مردم گفته است.
شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه ی کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت، می زند و می گوید:
آقا من مسئله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است.
یکی از اهالی می گوید:
حاج آقا، حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختید. فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید. شیخ مرتضی می گوید:
عزیزم، شما عجله ندارید. شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم!
#معاد
🔰 الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ (عج)
@alelm_almasboob