بسمالله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیهالسلام
آئینهی قیمتیِ بابا برخیز
ای زخمیِ غیرتیِ بابا برخیز
حالا چه جوابی بدهم در خانه
ای وای امانتیِ بابا برخیز
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۶)
@aleyasein
بسمالله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیهالسلام
بر زخمِ دلم به خندهات نیش نزن
ای دست ، قلم شوی از این بیش نزن
او طاقتِ برگِ گُل ندارد نامرد
تو سنگی و او آینه کُشتیش نزن
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۶)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان امام حسن علیهالسلام
گفتم این اشک که مرهم بشود حیف نشد
مرهم آتشِ قلبم بشود حیف نشد
مادرم گفت نگو ، سوختم از خاموشی
زینب ای کاش که مَحرم بشود....حیف نشد
فدک و خانهی امن و جگری بی آتش
گفتم ای کاش که با هم بشود حیف نشد
رفته بودیم بیاییم مگر مادرمان
ذرهای راحت از این غم بشود حیف نشد
هرچه کردم به کناری بروند و برویم
راهی از کوچه فراهم بشود حیف نشد
خواستم چادرِ مادر نخورَد خاک که خورد
جایِ او قامتِ من خم بشود حیف نشد
خواستم نشکند آنروز غرورم که شکست
مانع آنهمه ماتم بشود حیف نشد
کوچهاش سنگ و دلش سنگ و دو دستش سنگین
خواستم ضربت او کم بشود حیف نشد
(حسن لطفی ۹۸/۱۰/۱۸)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
خواست خاموش کُنَد دور و بَرَش را که نشد
پشتِ در جمع کُنَد بال و پَرَش را که نشد
در آتش زده شد ضربدرِ ضربهی پا
خواست تا دفع کُنَد ضربِ دَرَش را که نشد
تاکه در خورد به او دادِ علی در آمد
هرچه او کرد نفهمد اثرش را که نشد
آتش ، جمعیت ، داد ، در ، دود ، علی
خواست از اینهمه گیرد خبرش را که نشد
خم شده تا نرسد بر پسرش زخمی تیز
تا به گهواره ببیند پسرش را که نشد
***
تاکه فهمید کشیدند علی را بُردند
رفت با دست بگیرد کمرش را که نشد
تا به مسجد برسد آنقدری راه نبود
رفت... بستند مسیرِ گذرش را که نشد
قنفذ آمد نگذارد برسد تا مسجد
تا مغیره شکند بال و پَرَش را - که نشد
گرچه او رد شد و تا خانه علی را آورد...
خواست پنهان بکند زخمّ سرش را که نشد
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۷)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
بستر - وداع
همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است
همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است
برای هر تپشِ من تبسمی بس بود
برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است
قسم به نقطهی فاءِ تو کارِ من گیر است
برای نافلههایم هجای تو کافی است
مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم
چه غم که گفته اگر هایهایِ تو کافی است
برای ساختنم با غمِ مدینه بمان
برای سوختنم انزوای تو کافی است
بمان که با تو بماند توان به زانویم
بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است
بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه
برای محسنم این لای لایِ تو کافی است
برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت
لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است
صدای آینهی خُرد میدهی ای وای
به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است
خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت
که وضعِ سینهات از از وای وایِ تو کافی است
نمیرسید به من زورشان و فهمیدند
برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است
تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود
کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است
کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست
کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است....
کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب
کسی نگفت که برگی برای تو کافی است
کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار
نزن نزن نزن این ضربههای تو کافی است
کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر
که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است
تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم
تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است...
تو را زدند و لبِ تو نکرد نفرینی
که آهی از تو برای خدای تو کافی است
***
پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید
حسین داغ تو واغربتای تو کافی است
برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند
هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است
گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز
یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی است
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۸)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شام شهادت
ای کاش آه عمرِ مرا سر بیاوَرَد
یا یار رفته را دمِ آخر بیاوَرَد
ای کاش باز پا شود اینبار فاطمه
آبی برای شستنِ حیدر بیاوَرَد
ای کاش ردِ خونِ تو میشُست فضهات
یا محرمی به خانهی من در بیاوَرَد
آتش گرفته لانهام و هیچکس که نیست
مرحم برای زخمِ کبوتر بیاوَرَد
دیدی چگونه جفتِ مرا بی هوا زدن
بالت شکست داد مرا در بیاوَرَد
من چند بار شستهام هم نیامده
ای وای اگر که زخمِ تو سر بر بیاوَرَد
در زیرِ نورِ ماه کبودیت دیدنی است
باید که فضه چادر و معجر بیاوَرَد
این یک کفن کم است جراحات خونی است
باید که چند تکهی دیگر بیاوَرَد
رفته حسن به گریه که سلمان خبر کند
تا او مرا به دوشِ ابوذر بیاوَرَد
غرق تَرَک تویی و به جبریل گفتهام
تابوت را چو ابر روی پَر بیاورد
آهسته میروی به رویِ بالِ جبرئیل
تاکه تو را کنارِ پیمبر بیاوَرَد
من که توان نداشتم ای کاش دستِ او
این میخ را زِ پهلوی تو در بیاوَرَد
(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۰۹)
@aleyasein
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان مولا امیرالمومنین(علیهالسلام)
با گزیدنهای لب این درد را پنهان مکن
هرچه خواهی کُن ولی این خانه را ویران مکن
یاکه جارو میزنی یاکه غذا را میپزی
جانِ زینب این مکن ، جان حسینت آن مکن
منکه میدانم که از این زخم میپیچی به خود
تاکه میآیم به زور این چهره را خندان مکن
زینبت را میکُشی وقتی که خود را میکِشی
مردِ خود را بیش از این شرمنده از طفلان مکن
سرفههایت را رها کُن لااقل آهی بکش
شیشهام میپاشی از هَم سینه را زندان مکن
بر تَرکهایت ضرر دارد بغل وا میکنی
با بغل واکردنت این جمع را گریان مکن
بشکند دستِ کسی که دستِ او دستت شکست
هیچ کس آنجا نگفت اینگونه با قرآن مکن
چهره پنهان کن وصیت کن شکایت کن ولی
با فشردنهای دندان درد را پنهان مکن
(حسن لطفی ۹۹/۱۰/۲۱)
@aleyasein
#حضرت_زهرا
اشکش چکید آرام؛ دانه دانه در بستر
دارد به پایان میرسد پیمانه در بستر
بال و پرش در شعله مانده در هجومی سخت
تب می چکد از صورتِ پروانه در بستر
همسایه ها با خاطری آسوده میگفتند
افتاده دیگر مادرِ این خانه در بستر
تا که نبیند لرزش ِ دستِ کبودش را
موهای زینب(س)شد شبانه شانه؛ در بستر
پهلو شکسته! ضربه خورده سخت بازویش
مجروح می پیچد به خود دردانه در بستر
دلداده بود و عاشقانه از علی(ع) میگفت
جانِ دو عالم با غمی جانانه در بستر
دیگر جوابِ «کلّمیني» یک تبسم بود
از درد می لرزید وقتی چانه در بستر
دست علی(ع) در دستهایِ ناتوانش بود
با دلخوشی های جهان بیگانه؛ در بستر...
داغش به دل ماند و نفس محکم زد و یخ کرد-
انگشتهایش دانه دانه دانه در بستر!
مرضیه عاطفی
@aleyasein
باز دارد می رود چاهے بنا سازد علے
مرد وقتے گریھ دارد زود خلوت میڪند...
#شهادت_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#حضرت_فاطمه
#حضرت_زهرا
#امیرالمؤمنین
#امام_علی
#فاطمیه
@aleyasein
اشک از دیده ي خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است
اوج این واقعه را جان علی می داند
خانم خانه که از کار بیفتد سخت است
به خدا فرق ندارد که کجا ، یک مادر ...
کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است
مرد باشد ، و زنش پشت در خانهء او
در دل آتش اغیار بیفتد سخت است
سینه اش شد سپر شیر خدا ، امّا حیف
کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است
صورت حور که از برگ گلی نازک تر
گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است ...
آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است
خواست تا شانه کند موی سر زینب را ...
شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است !
دیدنِ نیمه در سوخته سخت است ولی
دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است ...
کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست
... علم از دست علمدار بیفتد سخت است
وحید محمدی
@aleyasein
#فاطمیه
#تصویر_پروفایل
مادری... الحق چه میآید به نامت، فاطمه!
میدهد از سوی ما، مهدی سلامت، فاطمه!
[با قراردادن این تصویر در #پروفایل
سهمی، در #ترویج شعائر الهی داشته
باشیم!]
@aleyasein
تا زمانی که خدا دارد خدایی می کند
تک تک این روضه ها پاینده تر خواهند بود
این زمستان میرود با روسیاهی به ذغال
بی تفاوت ها فقط شرمنده تر خواهند بود ...
@aleyasein
مرحوم آیت الله حائری شیرازی در تمثیلی فوقالعاده زیبا یکی از سنت های خداوندی را چنین شرح میدهند:
☕️ اگر سینی چای را جلوی شما گرفتند؛ شما یک استکان برداشتی دادی به کناریت، یکی دیگر برداشتی برای شخص دیگر، یکی دیگر برای شخص دیگر و...
تا وقتی از سینی استکان برمیداری برای دیگری، سینی را در مقابل شما نگه میدارند؛*
اما اگر سینی را آوردند و برای خودت برداشتی سینی را میبرند برای دیگری؛
عطای خدا هم چنین است!
اگر از عطای خدا به خودت، به دیگران هم دادی، سینی عطا را از مقابلت بر نمیدارند؛
هم حاجت خود را رفع میکنی، هم سبب رسیدن عطای خدا به دیگران میشوی؛👌
#برای_یکدیگر_دعاکنیم
#التماس_دعای_فرج
@aleyasein
از ظلمت و ظلم و فتنه ها بیزاریم
از غیرت و عشق و همدلی سرشاریم
در موسم انقلاب؛ هر سال هنوز-
شوق دهۂ فجر به دل ها داریم!
#باولایت_تاشهادت
#مرضیه_عاطفی
@aleyasein
آقا جان ؛
قرآن که رو به صورت خود باز می کنی
آئینه ای برابر خورشید می رسد
#رهبرعزیزم
#قاسم_نعمتی
@aleyasein
طرح پوستر برای استفاده در استوری
سلامتی و تعجیل درفرج امام زمان ارواحنا فداه و یاری نائب برحق ایشان حضرت آیت الله خامنه ای (حفظه الله)صلوات
@aleyasein