#بسم_الله
وَ لاَ تُخْلِنِي يَا رَبِّ ...
یـک جـاهـایـی هسـت
کـه جای ما آنجا خـالـی اسـت ...
#ابوحمزه_ثمالی
@ImamAli_Islam
@alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از شبکه اعزام سخنران و استاد عمار یزد
🔹 محفل مجازی ٥
#جبهه_سازی
شبکه اعزام سخنران و استاد عمار يزد برگزار می کند:
🔸 سخنران: حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه
♦️ موضوع: بسترهای جبهه سازی فرهنگی اجتماعی
🔹سهشنبه، ١٣٩٩/٠٦/٢٥
🕤 ساعت ٢١
🌐 جهت ورود کلیک کنید:
https://bit.ly/3fjfU3Y
🔐 جهت حضور، لینک بالا را در مرورگر کروم وارد کرده، سپس بر روی دکمه" ورود به عنوان مهمان" کلیک کنید و سپس با فشردن دکمه "ورود به کلاس" در جلسه حاضر شوید.
سایت شبکه اعزام سخنران و استاد عمار يزد:
www.ammaryazd.ir
🆔 @ammaryazd
🔸این مبلغ را نذر شما کردم🔸
📝#خاطره دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر
🔹 مدتی بعد از آنکه پدر امامت جمعه را رها کردند، در قم رحل اقامت گزیدند. متاسفانه بعضاً هم تنها بودند! گاه گداری من و بچه ها سری می زدیم ...
به واسطه ی بیماری ای که داشتند رژیم غذایی سختی هم به توصیه اطبای اسلامی گرفته بودند و مثلاً بین گوشتها فقط مجاز به خوردن شکمبه گوسفند بودند بلکه مداومت به آن مانند یک دارو .
خب شکمبه ها را هم به جهت ارزان تر شدن و هم به جهت تمایل شخصیشان، پاک نکرده می گرفتند و خودشان پاک می کردند. از نیمه های شب چند ساعتی به حمام زیر زمین میرفتند و آنها رو خوبِ خوب تمیز می کردند و بار می گذاشتند و صبح، چنانچه همچو منی مهمانشان بود، با هم می خوردیم ...
🔹 در این ایام، اموراتشان هم نوعاً از سخنرانی هایی که دعوت می شدند می گذشت. پاکت سخنرانی را هم در جیب بالای قبایشان می گذاشتند. من هم به رسم فضولی، بعضاً پاکت را چک می کردم تا ببینم وسعت دخل و خرج به چه میزان است؟
این بار در پاکت فقط یک تراول پنجاهی بود و میبایست تا سخنرانی بعدی با همین مبلغ مدیریت میکردیم..بماند
🔹یک روز صبح گفتند: فردا کمیسیون خبرگان دارم و می خواهم یک حمام اساسی بروم. تو هم میای؟! اول استقبال نکردم ...
بعد ادامه دادند، در یکی از کوچه های فرعی گذر خان، یک حمام عمومی قدیمی هست. قبلاً یکبار تنهایی رفتم؛ خوب دَم می شود، دلاک کار بلدی هم دارد. احساس کردم تنهایی سختشان است که بروند؛ پذیرفتم همراهیشان کنم.
بقچه ای از حوله، لباس و صابون فله ای با خود بردیم. وقتی وارد شدیم، روی در نوشته بود: «هزینه هر نفر دو هزار و پانصد تومان». پیش قدم شدم و حساب کردم.
پدر راست می گفت. آنچنان حمام دم داشت که گویی به سونای بخار رفته ایم. دلاک پیرِ کار بلد هم روی هر نفر قریب نیم ساعت تا سه ربع ساعت وقت می گذاشت! حمام خیلی خیلی خوبی بود. آدم واقعاً احساس سبکی و نشاط میکرد.
🔹 در وقت خارج شدن، دم در به من گفتند انعام دلاک را حساب کردی؟ گفتم نه! گفتند: صدایش کن. پیرمرد را صدا کردم آمد. پدر دست در جیب کرد و همان پاکت تراول پنجاهی را به او داد! او تراول را گرفت، بوسید، بر چشم گذاشت و نگاهی به بالا کرد و رفت. من هاج و واج و متعجب به پدر نگاه می کردم. گفتم زیاد ندادید؟ گفتند نه! بعد مکث کردند و گفتند: مگر چقدر بود؟ گفتم پنجاه تومان؛ و این هر آنچه بود که در پاکت داشتید!
نگاهی تیز و تند کردند. پنج یا پنجاه؟ پنجاه!!
نچ ریزی گفتند و برگشتند بسمت حمام. چند قدم نرفته، توقف کردند، برگشتند نگاهی به بالا کردند، بعد به سمت من آمدند. گفتند: «دیگه امیدوار شده، نمیشه کاریش کرد، بریم»
🔹 وارد گذر خان شدیم به فکر مخارج تا شب بودم. هنوز چند دقیقه ای نگذشته بود که کسی از حجره ای با لهجه غلیظ اصفهانی بلند داد زد: «حَجا آقا! حجا آقا! خودش را دوان دوان بما رساند و رو به من کرد و گفت: «آقای حائری شیرازی هستند؟» گفتم: بله. گفت: «حاج آقا یه دقه صبر کنید»! رفت و از میز دکان، پاکتی آورد و به پدر داد.
پدر با نگاهی تند گفت: «من وجوهات نمی گیرم!»
گفت: «وجوهات نیست، نذر است».
گفتند: «نذر؟»
گفت: «دیروز برای باری که داشتم در گمرک مرز اشکالی پیش آمد. شما همان موقع در شبکه قرآن مشغول صحبت بودید. مال، خراب شدنی بود. نگاهی به بالا کردم که اگر مشکل همین الان حل شود، مبلغی را به شما بدهم. همان موقع، حل شد و شما امروز از این جا رد شدید!!»
پدر متبسم شد. رو به من کرد پاکت را بگیر. گرفتم. خداحافظی کردیم و راه افتادیم.
🔹در حین حرکت، آرام در گوشم گفتند: «بشمارش!! »
من هم شمردم. ده تا تراول پنجاه هزار تومانی بود.
بعد بدون آنکه چیزی بگویم، در گوشم گفتند: «ده تا بود؟!» بعد این آیه را خواندند: «مَن جَاءَ بِالحَسنَةِ فَلَهُ عَشرُ أَمْثَالِهَا»...
نگاهی به بالا کردند گفتند: «خدا بی حساب می دهد. به هرکه اهل حساب کتاب باشد با نشانه می دهد که بفهمی مال اوست نه دیگری. آنرا در جیبت بگذار تا به اهلش بدهیم»
منبع: (@dralihaeri)
@haerishirazi
@alfavayedolkoronaieh🌱
🖊عکس نگاشت تاریخی
ديدن شمايل و شكل لباس پوشيدن شهيد سيد مجتبي نواب صفوي در نوجواني و پیش از تعمّم، آن هم پس از سپري گشتن شصت و چهار سال از تيرباران او، براي بسا علاقمندان و ايضا تاريخ پژوهان معاصر، جذاب تواند بود.هم از اين روي تصويري منتشر نشده از وي در آغازين ساليان شباب با خطي از او در پشت آن، را به شما تقديم مي كنم.نواب اين اين عكس را در نوجواني و با عباراتي كه در ذيل مي آيد، به مادرش تقديم كرده است:
«در تاريخ ۱۳۲۱/۱۲/۷ برداشته شد و خدمت خانم جانم تقديم مي دارم.با عدم قابليت»
شايان ذكر است كه رهبر فدائيان اسلام در نوجواني، نخست در دبستان حكيم نظامي و سپس در مدرسه صنعتي آلماني ها به تحصيل پرداخت.او در سال 1322 به استخدام شركت نفت در آمد و پس از چندي و در پي اعتراض به سيلي زدن يكي از متخصصين انگليسي به يك كارگر ايراني و متعاقب آن، پيگرد از سوي پليس و نيروهاي نظامي، براي تحصيل به نجف رهسپار گشت.یادش گرامی.
♦️@rkaeini
@alfavayedolkoronaieh🌱
به لحظات ملکوتی بندگی نزدیک میشیم
مارو یادتون نره رفقا ✋🏻📿
#التماس_دعای_فرج💙
@alfavayedolkoronaieh🌱
هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔰لوح | اگر جریان تحریف شکست بخورد ،جریان تحریم هم شکست خواهد خورد. ۹۹/۵/۱۰
💻 @khamenei_ir
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #نماهنگ زیبای «عشق بینشان»
👤 حاج عبدالرضا #هلالی
🔺 ای عشقِ بینشان! ای ماهِ جمکران! عجل ظهورک یا صاحبالزمان
eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c
@alfavayedolkoronaieh🌱
امام حسین(ع) هم این درس را داد که مؤمن در هر شرایطی باید از نظر درونی و بیرونی عزیز باشد. حالا من بخشی از واقعۀ روز عاشورا را برایتان می خوانم تا ببینید کارهایی که امام حسین(ع) انجام می دادند، کاملاً مطابق با معارف اسلامی بود. وقتی همه شهید شدند و امام(ع) تنها ماند، به حضرت پیشنهاد کردند که بیا و بیعت کن. گفتند: حالا که تو تنها مانده ای و یار و یاوری نداری که با آنان از خود دفاع کنی، بیا و بیعت کن؛ حدّاقل جان خود را حفظ کن؛ امّا حضرت، پسر امام علی(ع) است. به آن ها گفت:«من تک و تنهایم؟ اشکالی ندارد. هرطور که می خواهد باشد. من در برابر شما سر فرود نمی آورم؛ نه مانند ذلیلان با شما بیعت می کنم و نه مثل سُفلگان از جنگ با شما فرار می کنم. من پای حرف حقّم ایستاده ام و تا آخرین نفس هم خواهم ایستاد.»
مؤمن باید این گونه باشد. هم عزّت درونی را بخواهد و هم عزّت بیرونی داشته باشد. هم از ذلّت درونی گریزان باشد و هم از خواری بیرونی تنفّر داشته باشد.
| حاج آقا مجتبی تهرانی |
@alfavayedolkoronaieh🌱
وَ لاَ خَرَجَ حُبُّكَ
مِنْ قَلْبِي ...
مگـر میشـود
تو را دوست نداشت؟
#بوی_بهشت
@bouye_behesht
@alfavayedolkoronaieh🌱
.
-[و إنّي أحبڪ أڪثر اتِّساعاً من السَماء
-[و وسیع تَر از آسمان،دوستت دارم...
#پیامبرمهربانے..؛ ∞
#منمحمدﷺرادوستدارم
[ @panahe_delam ]
@alfavayedolkoronaieh🌱