eitaa logo
از هر دری سخنی
577 دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
7.3هزار ویدیو
428 فایل
آشفتگیه،بایدببخشید... ارتباط با مدیر @Behesht123
مشاهده در ایتا
دانلود
@shere_aeini به رویِ سیم‌هایِ برق است و در نگاهش عجیب غم دارد خوب پیداست این کلاغِ سیاه چقدر حسرتِ حرم دارد خیره مانده به گنبد و میگفت کاش مادر زِ باغ می‌آمد چه قشنگ است این حرم ای کاش با هزاران کلاغ می‌آمد  گفته بودند موقعِ رفتن مَرو جایی که حسرتش با ماست تو سیاهی غریبه‌ای زشتی نه ! حرم لانه‌یِ کبوترهاست هرچه گفتند که نرو او گفت: رنگِ بالاتر از سیاهی نیست دستِ من نیست می‌بَرد شوقش میروم تا امام راهی نیست فکر می‌کرد اگر حرم بِرسد دورِ خود چند آشنا بیند هِی از آن دور خیره شد شاید لااقل یک کلاغ را بیند باخودش گفت اینهمه پرواز اینهمه عشق اتفاقی نیست پس چرا رو سفیدها جمعند پس چرا آنطرف کلاغی نیست  طاقتش نیست گرچه بردارد ازحرم چشمهای خیسش را ولی انگار قسمتش این است که وداعی کند انیسش را عزم کرده به باغ برگردد در پرش طاقت پریدن نیست خواست تاکه دل کنَد اما در دلش تاب دل بریدن نیست همه آری کبوترند آنجا رویِ گنبد طلایِ آقایش خواست از راهِ خویش برگردد آمد اما صدای آقایش خسته‌ای تشنه‌ای عزیز منی چشم بر راهِ دیدنت بودم چند روزی است بین راهی و به امید رسیدنت بودم هرکجا که نشستی از پرواز سر نهادی به روی دامانم بال و پَرهای خاکیِ خود را بتکان رویِ فرشِ ایوانم چشم بر راه مانده بودم تا بِرسی ...آب و دانه‌ات با من هرکجا از حرم که می‌خواهی بنشین آشیانه‌ات با من هرچه اینجا سیاه‌تر بهتر زودتر رو سپید برگردد نه ، محال است زائرم یکبار از حرم نااُمید برگردد جز درِ خانه‌ام کجا داری بهتر از گنبدم کجا بروی دوست دارم کبوترم باشی دوست داری به کربلا بروی؟ چند روز میهمان آقا بود او کبوتر شد و رها می‌رفت لطفِ این خانه شامل‌اش شده بود داشت او هم به کربلا می‌رفت....  * * * جُون آمد کنارِ اربابش رخصتش را گرفت اما نه التماسش نمود او فرمود زحمتت داده‌ایم حالا نه... گفت خارم ، وَ خار می‌دانم پیش گُل رنگ و روی بد دارد دست رد را مزن به سینه‌ی این رو سیاهی که بویِ بد دارد حرفهای غلام  آتش بود از جگر بود بر جگر میزد روی پای حسین چشمش بود داشت از شوق بال و پر میزد اندکی بعد  غرقِ خونش بود رویِ شن سر گذاشت چشمش بست هیچ کس را صدا نزد از شرم انتظاری نداشت چشمش بست ناگهان بویِ سیب را فهمید گفت وقتی شهادتینش را باورش نیست اینکه می‌بیند بر رُخِ خود رُخِ حسین‌اش را سر او روی دامن است اما زخم‌های دلش نمک خورده بوسه‌ای زد به چهره‌اش ارباب بوسه‌ای با لبی تَرَک خورده... 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱
@shere_aeini مثل آن پرچم سبزم که رها در باد است که گرفتار تو مانده است اگر آزاد است مثل این قافیه گل می کنم آن وقتی که شاعرت در غزلش زائر گوهرشاد است حال من حال جوانی است که در پای ضریح مبتلا مانده به یک کوری مادرزاد است راستی پای ضریحت چقدر بنشیند؟! نامه اش دیرزمانی است که تو افتاده است از سه باری که قرار است یکی هم کافی است احتیاجی چه به رو کردن آن اسناد است آهویی آمده با پای خودش در دامت این چه صیدی است که دلباخته صیاد است به طمع آمده ام ، باز عطش آوردم به امیدی که بنوشانیم آبی با دست آنقدر حرف زیاد است ،خودم خسته شدم خوب شد حوصله ی پنجره از فولاد است 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱
@shere_aeini زنگ نقاره ی تو باز پریشان شده است یک مسیحی وسط صحن مسلمان شده است خلق در فکر طوافند بگو سرش چیست دور تا دور حریمت پر میدان شده است! با وضو بوسه بر این در زده زائر، به نظر درِ چوبی حرم مصحفِ قرآن شده است ای که ایمان همه بی تو به مویی بند است مرد سلمانی از انفاس تو سلمان شده است میرسد کار گدای تو به آنجایی که همه ی شهر بفهمند سلیمان شده است اسم تو گرچه بنا شد که بگویند رضاست تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست زائرت حضرت موسا و حریمت طور است آسمان، صحن تو و خادم صحنت نور است گاهی آنقدر شلوغ است رواقت که دگر کفشداری تو از دادن جا معذور است مطمئن است شفا میدهی اش نابینا گره ای هم که زده دور مشبک کور است دانه پاشیدم و دیدم که محلم نگذاشت کفتر صحن تو حق دارد اگر مغرور است! از قدمگاه کمی گرد و غبار آوردم خاک پاهای تو سوغاتی نیشابور است من همان سائل انگشتری هر روزه تو علی هستی و در نجفت فیروزه دل زوار تو از شور و شعف پر شده است صحن در صحن تو از عطر نجف پر شده است اشک در صحن تو باران شدنش علت داشت آهوی گمشده حیران شدنش علت داشت از ضریح تو فقط خیر و کرم میریزد سائل هر شبه سلطان شدنش علت داشت اثر جذبه ی ایوان تو بود آقا جان راهب دیر مسلمان شدنش علت داشت پشت این پنجره فولاد شفا ریخته است درد در صحن تو درمان شدنش علت داشت کوری آمد وسط صحن تو، بینا برگشت فلجی از حرمت روی دوتا پا برگشت یک نفر شیعه شد از دین مسیحا برگشت مرده در صحن گهرشاد به دنیا برگشت تا دم صحن تو برداشت قدم گفت رضا لال یکمرتبه در بین حرم گفت: جان به قربان تو و معجزه های حرمت من نفس میکشم...اما به هوای حرمت خادمت خسته شد و چوب پرش رفت از دست یکنفر باز گمان کرده ضریحت قبله ست صد و ده بار علی گفته ام اطراف حرم باز هم نام علی شعر مرا ریخت بهم خیرهای کثیر را عشق است کرم کم نظیر را عشق است طول صحن غدیر را عشق است سنگفرش مسیر را عشق است زائر سر به زیر را عشق است پیش سلطان اسیر را عشق است اینهمه مستجیر را عشق است حال و روز فقیر را عشق است این حرم این امیر را عشق است نغمه ی یا رضا رضا عشق است مشهدت مثل کربلا عشق است کل القاب تو بجا اما اینکه اسمت علیست را عشق است حب آل علیست راه نجات بر گل روی مرتضی صلوات 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱
@shere_aeini ز راه دور سلامی به محضرت سلطان تویی که مرتبت ذره پروری داری غریبِ بنده نوازِ رئوف، یادت هست که دورتر ز حریمت کبوتری داری؟ اگرچه دورم از آن بارگاه سلطانی ولی دلم  به بر آن حریمِ محترم است به قول محتشم از نامهای این دنیا "دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است" اگرچه بال و پرم گاه گشته آلوده دوباره وصف تو بر کام من شده جاری کمی ز حال خوشم را به عالَمی ندهم دمی که هست به منقارم از تو اشعاری کبوترانه به صحنت که بال بگشودم به هر کجا اثر از التفات و رأفت بود کنار پنجره فولاد خانه ات دیدم که میهمان کثیری در این ضیافت بود نشسته طفل مریضی و مادر و پدری دخیل بسته به درگاه چشمه ی خورشید دوباره نغمه‌ی نقاره خانه می آید طبیب، کودک بیمار را شفا  بخشید ز هرکجای حریمت ز جان زائرها رضا رضا همه جا عاشقانه برمی خاست به گوشه ی دگری عاشقی به قطره ی اشک پیاده کرببلا را به اربعین می خواست به قصد طوف ضریحت اجازه می خواهم اجازه ای که کنار ضریح بنشینم همیشه سفره ی عامت گشوده بوده و هست دوباره آمده ام تا که دانه برچینم دم طواف ضریح تو بارها گقتم تویی ولیّ خدا  لا اله الا هو اگر گناه من از حد گذشته لطفی کن بیا تو ضامن من شو دوباره، من آهو بزن به گردن من یک پلاک تا هرکس نشان ز مِهر تو گیرد به مُهر جانانم نشانه ای به نشانی که هرکه من را دید بداند آن که گرفتار  لطف سلطانم چه بهتر است که حرز جوادتان آقا نشان شود بروی پوست تنم شاید الی الابد اثر مهربانی و کرمت به نقش عشق به چشمان عاشقان آید نوشته اند که شاهی اگر رود جایی تباه کرده عبورش دیار و سامان را ولی ز معجزت ای پادشاه در عجبم که  مقدم تو صفا داده مُلک ایران را نشسته خَلق به امّید لطف و مرحمتی به جای جای خراسان، بر سر راهت تو دلبری و به دلها قدم گذاشته ای چه بقعه ای شده با این قدم قدمگاهت تو آمدی که تمامی غصه ها برود تو آمدی برود درد و تلخکامی ها که باورش شود ای سفره دار روزی ما؟ نشسته ای به سر سفره ی جذامی ها تو همنشین مساکین شدی عجب دارم کدام شاه عنایت کند گدایان را؟ تو پادشاهی و ما را عزیز می داری خبر دهید ز احسان تو سلیمان را زبان زبانِ غزل نه شریطه اما هست به غیر تو چه خماری طلب کنیم از تو "به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست" بیار باده که ما نوشِ لب کنیم از تو به یاد ساقی لب تشنگان، تو ای ساقی که خَمر خمره ی تو جام روشن و صافی است برای مستی ما باده ای محیا کن شراب ساغرِ یابن شبیب تو کافی است به گوش می رسد از دور بانگ قافله ای برای آن دو سه تا جام گریه می خواهم یکی برای ابالفضل و دیگری اصغر و جام گریه برای رقیه می خواهم بیار باده که این قافله تماشایی است ز جام های بلا خیز عقده ها دارم به مشهد آمدم اما نگیر خرده به من حرم که آمده ام میل کربلا دارم 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱
@shere_aeini از همین خاکروبه های حرم می‌رسد تا به عرش بال و پرم هرکجا رفته ام به جز اینجا مطمئناً به سنگ خورده سرم دل من سنگ و سنگِ صحنْ دل است پس برای حرم بیا بخرم دل من مانده پای پنجره ات دل از اینجا بگو کجا ببرم؟ جز شما دلبری نمی‌خواهم روزی آقا نخواستی اگرم.... گر بگویی برو چکار کنم ؟؟؟ به کجا و به که فرار کنم ؟؟؟ دست ما را رها کنی هرگز از ضریحت جدا کنی هرگز با غریبان هم آشنایی تو پشت بر آشنا کنی هرگز سیره ات مهربانی محض است بی وفا را جفا کنی هرگز در کرم دست دست کردن نه یا که چون و چرا کنی هرگز رحمت عام دیده ایم از تو خوب و بد را سوا کنی هرگز ای ولای تو حصن کامل ما گرم بوده به لطف تو دل ما بی قرارم علی سوم را تکیه گاه و پناه مردم را از خراسان به سفره عالم میکشد جذبه تو گندم را آسمان زائر تو را تا عرش میبرد آنچنان که انجم را دور تو موج میزند زائر بپذیر این طواف هشتم را هر طرف میبرد به سمت خداست راز ژرفی است این تلاطم را از ضریح تو نور میریزد جلوه در کوه طور میریزد با تو ایمان خلق کامل شد شرط روز غدیر حاصل شد پا به دنیا گذاشتی انگار آیه های کمال نازل شد دل ما بی ولای تو گِل بود زیر پایت که خاک شد دل شد سِحر دَهر از هزار و یک دفعه یا رئوف و رحیم باطل شد تا گره خورد نخ به پنجره ات حاصل آن شفای عاجل شد پای گل خار را پذیرا باش دل بیمار را پذیرا باش گر چه نور است از سواد جُدا نیست لطف تو از عباد جُدا کار ما را همیشه راه انداخت قسم حضرت جواد جُدا از نخ پرچمت روی گنبد نیست یک لحظه دست باد جُدا چرخ دنیا به هر طرف چرخید دستم از دامنت مباد جُدا هر چه کردم خدا کند نشود اعتمادم ز اعتقاد جُدا من به تو اعتقاد دارم و بس من به تو اعتماد دارم و بس 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱