جلسه دوم.pdf
280.9K
#فیش_محرم
#ماه_محرم
◼️ جلسه دوم _ شب دوم محرم
ماه محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
تیر ماه ۱۴۰۳ هجری شمسی
موضوع : تبدیل تهدید ها به فرصت
📚مطالب مطرح شده :
۱. استفاده از فرصت ها
۲. کلام حاج قاسم و تبدیل تهدید ها به فرصت ها
۳. بلاها نسبت به افراد بد و خوب می باشد
۴.داستان شخصی که کفر نعمت می ورزید
۵. داستان حضرت یوسف در قرآن
۶. داستان مرحوم نخودکی و مرد کشاورز
۷. حاج قاسم و تبدیل تهدید ها به فرصت
۸. اخلاص حاج قاسم
۹. بندگی در بلاها
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#فیش_روضه
#ماه_محرم
#ورود_به_کربلا
🩸با شنیدن نام «کربلا»، سیدالشهداء علیهالسلام آه سردی از دل کشیدند و فرمودند: همینجا قرار است خون ما ریخته شود ...
در نقلها آمده است:
🥀سیدالشهداء علیهالسلام همراه با اصحاب خود وقتی که به زمین کربلا رسیدند، اسب آن حضرت از حرکت ایستاد و حضرت از آن پایین آمدهاند و سوار مرکب دیگری شدند و آن مرکب هم حتی یک قدم نیز بر نداشت و به همین شکل هفت مرکب را عوض کردند اما هیچ یک از آن ها حرکت نکرد.
🥀 وقتی که امام علیهالسلام این حال را دید فرمودند: ای قوم! اسم این سرزمین چیست؟ گفتند: غاضریه. فرمودند: آیا اسمی غیر از این هم دارد؟ گفتند: نینوا .
فرمودند:آیا اسمی غیر از این هم دارد؟گفتند :شاطئ الفرات . فرمودند:
📋 هل لها اسمٌ غيرَ هذا؟ قالوا: تُسَمّىٰ كربلاءَ
▪️آیا نیز اسم دیگری هم دارد؟ گفتند؛ کربلا
📋 فعِندَ ذلك تَنفَّسَ الصُّعَداء و بَکَی بکاءً شدیداً و قال: أرضُ كربٍ و بلاء
▪️پس در این هنگام سیدالشهدا علیهالسلام نفس سردی کشیدند و شدیدا گریه کردند و فرمودند: "زمین کرب و بلا" (سختی و دشواری و بلا)
🥀 سپس فرمودند:
📋 اِنزلوا . هاهُنا مَناخُ رِكابِنا،هاهُنا تُسفَكُ دِمائُنا
▪️همگی پیاده شوید و بار و اساسیه خود را فرود آرید. اینجاست خوابگاه شتران ماست. اینجاست که خون ما قرار است ریخته شود.
📋ذهاهُنا واللّهِ تُهتَكُ حريمُنا، هاهُنا واللّهِ تُقتلُ رِجالُنا
▪️و الله همین جاست که حرمت ما هتک میشود. والله همین جاست که مردان ما کشته میشوند.
📋 هاهُنا واللّه تُذبَحُ أطفالُنا، هاهُنا واللّهِ تُزارُ قبورُنا
▪️والله همین جاست که اطفال ما ذبح میشوند. والله همین جاست که قبور ما زیارت میشود.
📋 و بهٰذِه التّربة وَعَدَني جَدّي رسولُ اللّه رسول خدا صلیالله علیه وآله ولا خُلفَ لِقولِه
▪️ این تربت همان تربتی است که جدّم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وعده آن را به من داد و خلافی در گفتار او نیست.
سپس از اسب خود پیاده شدند.
📚مقتل أبي مخنف ص۴۸
📚الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص ۲۵۶؛
📚وسيلة الدّارين، ص۷۵
✍وقتی سوال کرد که این سرزمین کجاست؟
گفتند غاضریه و ماریه, نینواست
فرمود نام دیگر این دشت غصه چیست؟
این خاک داغدیده مگر قتلگاه کیست؟
اینجا محل ریختن خون انبیاست
گفتند نام دیگر این دشت, کربلاست
یا کاشف الکروب! پناه حسین باش
عباس جان! امیر سپاه حسین باش
عباس از کنار برادر تکان نخور
تو از کنار محمل خواهر تکان نخور
“یاحامی الخُدورِ فواطم” دفاع کن
از بچه های فاطمه دائم دفاع کن
این دشت کربلاست و پایان راه ماست
این تل زینبیه و آن قتلگاه ماست
اینجا مزار خوبترین ها و خاک ماست
اینجا محل ریختن خون پاک ماست
اینجا یتیم ها همه آواره میشوند
اینجا لباس ها همگی پاره میشوند
این خاک امن نیست برای مخدرات
پیچیده بین دشت صدای مخدرات
وقتی حسین فاطمه در کربلا رسید
با خونبهای خود همه دشت را خرید
فرمود عصر روز دهم ای بنی اسد
پر میشود تمامی این دشت از جسد
آن روز دشت کرب و بلا غرق ماتم است
“سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است”
آن روز پیکر شهدا را کفن کنید
فکری برای پیکر عریان من کنید
اما غروب روز دهم هیچکس نبود
فریاد واعطش زد و فریادرس نبود
در بین قتلگاه تنش چاک چاک بود
خاکم به سر سه روز تنش روی خاک بود
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
شب سوم.pdf
259.6K
#فیش_محرم
#ماه_محرم
◼️ جلسه سوم _ شب سوم محرم
ماه محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
تیر ماه ۱۴۰۳ هجری شمسی
موضوع : مهم ترین واقعه تاریخ
📚مطالب مطرح شده :
۱. چهار اتفاق مهم در تاریخ بشریت
۲. داستان حضرت زکریا و گریه بر امام حسین علیه السلام
۳. پنج دستور امام رضا برای ورود در مسیر سیدالشهدا علیه السلام
۴. گریه بر سیدالشهدا
۵.زیارت سیدالشهدا
۶. لعن قاتلین اباعبدالله
۷.ارزوی همراهی با اصحاب امام حسین
۸. حزن اهل بیت
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#فیش_روضه
#ماه_محرم
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸حکایت جگرسوز زن غساله و بدن کبود حضرت رقيه سلاماللهعلیها...
در نقلها آمده است:
🥀 زن غسالهای که بدن مطهر حضرت رقيه سلام الله علیها را غسل میداد، ناگهان دست از کار کشید و دو دست بر سر خود زد و گفت: بزرگ اسیرها کیست؟حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: من هستم. زن غساله گفت: این نازدانه در اثر چه بیماری ای از دنيا رفته است؟
📋 کانَ متنُها مجروحةً مِن کثرة ِ الضرب
▪️چرا که پشتش از ضرب و شتم، جراحت برداشته است.
🥀 صدای زینب کبری علیها السلام به گریه بلند شد و فرمود: ای زن غساله! این لکّه های کبود، اثر تازیانه و کعب نیزه و جای شلاق دشمنان است...
📚وقایع الایام ج۵ ص٨١
📚مرقات الایقان ص۵٢
📚ریاض القدس (خطی) ج٢ص٣٢۴
✍ من هم شبیه مادرم زهرا به سختی
پا میشوم از جای خود اما به سختی
بعد از سر تو قاتلت بال مرا چید
پر میزنم از شام عاشورا به سختی
آرامشم بعد از تو دیگر رخت بربست
گفتم به خود می افتم از فردا به سختی
بیش از همه دنبال انگشت تو گشتم
در نیمه های شب تک و تنها به سختی
آب خوشی پایین نرفته از گلویم
من خون دل هم میخورم حتی به سختی
وَ نَحنُ مَثبورونَ مَطرودونَ...ای وای
قومی نیفتاده ست مثل ما به سختی
با استخوان مویه کرده مویه کردم
خود را کشاندم در دل صحرا به سختی
خورد و خوراکم شد لگد با تازیانه
روز رقیه شب نشد الا به سختی
مثل لبان تو تن من هم کبود است
یک جای سالم میشود پیدا به سختی
تو روی نی بودی و من با تاول پا
سویت قدم برداشتم بابا به سختی
دامان خود را فرش راهت کردم از شوق
تا از طبق برداشتم سر را به سختی
این حجم اشک و ناله و دلتنگی ام را
دارد تحمل میکند دنیا به سختی
پهلو به پهلو میشوم شاید بخوابم
آنگونه که انسیه الحورا به سختی...
کاری ندارد از لبت بوسه گرفتن
من بوسه میگیرم ولی حالا به سختی
جان کندن راحت به طفل تو نیامد
جان میکَنم با این جراحت ها به سختی
غسّاله غسلم میدهد اما به اکراه
غسّاله غسلم میدهد اما به سختی
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#فیش_روضه
#ماه_محرم
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
🩸مصیبت جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون ...
راوی گوید:
🥀 چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
🥀 دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه صغری (رقیه سلاماللهعلیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
📋وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
🥀 در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
📋فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
📋 یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
🥀 همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت: من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🔖 راوی گوید:
🥀 من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید: یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....
🥀 گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت. دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🥀 در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید: برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
🥀 بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد. در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳
✍ مرا دشمن به قصد کُشت میزد
به جسم کوچک من مُشت میزد
هرآن گه پایم از ره خسته میشد
مرا با نیزهای از پُشت میزد
توئی ماه من و من چون ستاره
غمم گشته پدرجان بیشماره
اگر روی کبودم را تو دیدی
مکن دیگر نظر بر گوش پاره
بیا بشنو پدرجان صحبتم را
غم تو بُرده از کف طاقتم را
دو چشم خویش را یک لحظه وا کن
ببین سیلی چه کرده صورتم را
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
شب چهارم.pdf
218.9K
#فیش_محرم
#ماه_محرم
◼️ جلسه چهارم _ شب چهارم محرم
ماه محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
تیر ماه ۱۴۰۳ هجری شمسی
موضوع : عزت درس مهم عاشورا
📚مطالب مطرح شده :
۱. عزت سیاسی
۲. کلام امام حسین علیه السلام به حر
۳. خطبه امام حسین در روز عاشورا
۴. داستان یکی از مراجع تقلید و عزت
۵. روایتی درباره ذلت انسان
۶. عزت فرهنگی
۷. عزت اقتصادی
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_رقیه_علیهاالسلام
به جرم اینکه ندارم پدر، زدند مرا
شبیه مادرِ در پشتِ در، زدند مرا
خبر نداشتم اینها چقدر نامردند
خبر نداشتم و بی خبر زدند مرا
خدا كند كه عمویم ندیده باشد، چون
پدر درست همین دور و بر زدند مرا
پدر! وقت غذا تازیانه میآمد
نه ظهر و شام، كه حتی سحر زدند مرا
سرم سلامت از این كوچهها عبور نكرد
چقدر مثلِ تو ای همسفر زدند مرا
چه بینِ طشت، چه بر نیزهها زدند تو را
چه در خرابه، چه در رهگذر زدند مرا
چه چشم زخم، چه زخمِ زبان، چه زخمِ سنان
اگر نظر كنی از هر نظر زدند مرا
فقط نه كعبِ نِیّ و تازیانه و سیلی
سپر نداشتم و با سپر زدند مرا
پدر من از سرِ حرفم نیامدم پایین
پدر پدر گفتم هر قَدر زدند مرا
مگر به یادِ كه افتادهاند دشمنها
كه بینِ این همه زن، بیشتر زدند مرا؟
زدند مادرتان را چهل نفر یكبار
ولی چهل منزل، صد نفر، زدند مرا
✍ #محسن_عرب_خالقی
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
جلسه پنجم.pdf
290.7K
#فیش_محرم
#ماه_محرم
◼️ جلسه پنجم _ شب پنجم محرم
ماه محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
تیر ماه ۱۴۰۳ هجری شمسی
موضوع : دروان آخرالزمان، دوران حیرت و سردرگمی
📚مطالب مطرح شده :
۱. دوران آخر الزمان دوران حیرت است
۲. تلاش های شیطان قبل از ظهور
۳. روایت حضرت موسی و قتل فرعونی
۴.روایت امام رضا علیهالسلام و قتل حضرت موسی
۵. تسلط شیطان بر خوارج
۶. امام حسن مجتبی علیه السلام و نفوذ شیطان در یارانشان
۷. شیطان و نفوذ در یاران امام زمان ارواحنا له الفدا
۸. داستان آیه الله بهجت و امام رضا علیه السلام
۹. مهم ترین هدف شیطان
۱۰ سفارش به جمع بودن
۱۱. چرا انقدر به عبادت جمعی سفارش شده است ؟
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#فیش_روضه
#ماه_محرم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸امام حسین علیهالسلام، در پشت خیمهها، برای علی اصغرش قبری حفر نمود...
در نقلها آمده است:
🥀 سیدالشهدا علیه السلام، بدن مطهر علی اصغر علیه السلام پشت خیمه ها را آورد.
📋 ثُمَّ نَزَلَ الْحُسينُ عَن فَرَسِهِ، و حَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، و زَمَّلَهُ بِدَمِهِ، و صَلّىٰ عَلَيْهِ
▪️سپس امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شد و با شمشیرش قبری برای علی اصغرش حفر کرد و بدن او را با خون گویش، خون آلود کرد و بر او نماز خواند.
📚مقتل الحسين الخوارزمي،ج۲ ص۳۲
📚العبرات،ج۲ ص۸۶
✍ خون از لبان چاکچاکش پاک میکردم
با دست خود ششماههام را خاک میکردم
شرمندهی ششماههام هستم خبر دارید؟
چشمان بازش را خودم بستم خبر دارید؟
هرگز نکرده هیچ کس کاری که من کردم
با تکهای قنداقه طفلم را کفن کردم
بالای سر مشغول تلقین دادنش بودم
خیره به رگهای ظریف گردنش بودم
در گوشش استرجاع را با لحن غم خواندم
آنجا به تنهایی نمازش را خودم خواندم
من هم وجودم رنگ و بوی محتضر دارد
بابایِ بچهمرده از حالم خبر دارد
چشم انتظار لحن باباگفتنش بودم
از روز میلادش به فکر جوشنش بودم
حالا تمام هستیام در گور خوابیده
داغش به روی خیمه، خاکِ مرده پاشیده
یادم نرفته آن ترکهایی که بر لب داشت
یادم نرفته روزهای آخری تب داشت
لرز سرش، ضعف تنش، آتش به جانم زد
با هر تلظی کردنش آتش به جانم زد
از مادرش هم نیز کاری بر نمیآمد
از فرط بی حالی صدایش در نمیآمد
از وصلهی جان دلبریدن گریه هم دارد
از این و آن منت کشیدن گریه هم دارد
بیش از بقیه حرمله خیلی عذابم کرد
تیر سه شعبه عاقبت خانهخرابم کرد
از کشتن ما حرمله هرگز نشد خسته
آمد برای کشتن طفل زبان بسته
ای کاش مثل اکبرم من را صدا میزد
طفل عزیزم روی دستم دست و پا میزد
دیگر رباب از فکر او بیرون نمیآمد
راحت سه شعبه از گلو بیرون نمیآمد
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
❤️زيارت امام حسین علیه السلام در شب جمعه❤️
💠امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف روحی و ارواحنا له الفداه:
زيارَةِ الحُسَين علیه السلام فِي لَيلَةِ الجُمعَه اَمانُ مِن النّار يومَ القِيامَه
زيارت حسين علیه السلام درشب جمعه امان از آتش دوزخ در روز قيامت خواهد بود.
📚بحارالانوار ج 53 ص 315
🔶همه با هم سلام به ابی عبدالله علیه السلام بدیم :
صل الله علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام
صل الله علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام
صل الله علیک یااباعبدالله الحسین علیه السلام
و رحمة الله و برکاته
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#احکام
#نماز_جمعه
سؤال: اگر هنگام نماز جمعه، شخصی بخواهد در منزلش نماز ظهر و عصر را بخواند، آیا لازم است نماز ظهر را به تأخیر بیاندازد؟
جواب: تأخیر انداختن نماز ظهر لازم نیست.
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
💠کرامتی از حضرت علی اصغر علیه السلام
❤️آیه الله العظمی مرعشی نجفی می فرمودند :
هر سال شب هفتم محرم در یک ساعت مشخصی یک تاجری می آمد و خمس مالش را حساب می کرد ، یک سال محرم شب هفتم رسید و این شخص نیامد ، سال بعدش دوباره همان روز و همان ساعت آمد
ایشان می فرمود که من بهش گفتم چرا سال گذشته نیامدی ؟
گفت آلمان برای تجارت رفته بودم ، در آنجا کارم گرفت و در همانجا ماندم ، دیدم نزدیک محرم است و هیچ خبری در شهر نیست و اصلا برنامه ای برای عزاداری امام حسین علیه السلام نیست . رفتم کنسولگری ایران و گفتم شما برنامه روضه دارید ؟ گفتند که ما امسال کسی را از ایران دعوت نکردیم ، بهشون گفتم من صدای خوبی دارم می شود شب ها اینجا بیایم و یک زیارت عاشورا بخوانم یک روضه ای بخوانم و دور هم دیگر جمع بشویم و اینجا روضه بخوانیم ؟ گفتند که مشکلی ندارد شما روضه را بخوان ما هم شرایط جلسه را آماده می کنیم .
می گفت شب اول محرم شد در جلسه ده نفر بودیم شب دوم صد نفر و تا شب هفتم محرم کل کنسولگری پر شده بود و یک جمعیت زیادی برای روضه آمده بود و در شب هفتم یک روضه مفصلی خواندیم و همه خیلی گریه کردند . بعد از اینکه جلسه تمام شد و خواستم از جلسه بیرون بیایم یک خانم آلمانی جلوی در ایستاده بود ، گفت که شما روضه را می خواندید ؟ گفتم بله من می خواندم ، گفت : کسی از شما از دنیا رفته بود ؟ همسرتون یا بچه شما از دنیا رفته بود که اینطور داد می زدید و گریه می کنید ؟ من الان یک ساعت است که جلوی در ایستادم تا علت این ناله های شما را بپرسم .
آقای روضه خوان برایش تعریف کرد و گفت : ما یک نوه پیغمری داشتیم که مردم برای او نامه نوشتند بیا و حاکم ما باش ، او هم با زن و بچه به سمت عراق حرکت کرد ، زمانی که به عراق رسیدند راه را بر او بستند ، مسیر اب را هم بر آنها بستند و یکی یکی آنها را به شهادت رساندند این آقا یک بچه شش ماهه ای هم داشت که تشنه بود و مادرش دیگر شیر نداشت تا به او بدهد ، این آقا این بچه را گرفت برد به میدان تا به او شیر بدهند ولی تیر سه شعبه بر گلوی او زدند ، این آقا باب الحوائج است ، آن خانم سوال کرد که باب الحوائج یعنی چی ؟ گفتم یعنی اگر کسی مشکلی داشته باشد و به او بگوید ، هر جای عالم که باشد مشکل او را حل می کند ، آن گفت یعنی منم که مسیحی هستم اگر حاجتی داشته باشم حاجت من را براورده می کند ؟ گفت بله ، شروع کرد به گریه کردن و گفت : من یک بچه پنج ساله فلج دارم اگر تا سال دیگر شفا گرفت همین شب هفتم محرم تمام چرخی های شیرفروش اینجا را جمع می کنم و به همه شیر می دهم .
این آقا گفت از او سوال کردم که چرا شیر می خواهی بدهی ؟ گفت مگه شما نگفتی که مادرش شیر نداشت و شیر او خشک شده بود ؟ بخاطر همین من شیر می دهم . این صحبت گذشت و هر دو رفتند
آقای مداح می گوید : فردا شب آمدم و دیدم دور کنسولگری پر از چرخ های شیر فروشی هست سوال کردم که شما چرا اینجا اینجا آمدید ؟ گفتند که یک خانمی تمام شیرهای ما را خریده است و ما به اینجا آمدیم تعجب کردم رفتم داخل مجلس دیدم که آن خانم وارد مجلس شده و دائم این ذکر را می گوید : یا باب الحوائج یا علی اصغر و همینطور گریه می کند .
تا من را دید بلند شد و به سمت من آمد و گفت : تو گفتی شفا میده ولی چرا نگفتی زود شفا میده ، دیشب وقتی جلسه اینجا تمام شد به خانه رفتم امدم در را باز کنم دیدم بچه ام کنار پنجره ایستاده است از حال رفتم ، همسایه ها به کمک من آمدند بلندم کردند و بالا بردند ، همسایه ها را بیرون کردم بچه ام را بغل کردم گفتم چه اتفاقی افتاده ؟ گفت : تو که رفتی یک اقایی داخل خانه آمد ، از این عکس مسیح زیباتر بود ، نشست گفت پسرم بلند شو ، گفتم من فلج هستم نمی تونم بلند بشم گفت من بهت میگم بلند شو ، گفت چطوری ؟ فرمودند که یک یاحسین بگو و بلند بشو ، تا گفتم یا حسین پاهام قوت گرفت بلند شدم.
📚به نقل از حجت الاسلام دارستانی
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
سخنرانی ؛ معرفت به امام.docx
25.3K
#فیش_محرم
#ماه_محرم
◼️ جلسه ششم _ شب ششم محرم
ماه محرم ۱۴۴۶ هجری قمری
تیر ماه ۱۴۰۳ هجری شمسی
موضوع : معرفت به امام زمان علیه السلام
📚مطالب مطرح شده :
۱. دو نعمت بزرگ خدا به انسان
۲. داستان شخصی در اصفهان و معرفت پیدا کردن
۳. داستان میرزا جهانگیرخان قشقایی
۴. معرفت به خدا
۴. داستان شخصی در اربعین
۵. معرفت به رسول خدا
۶. نجات امت پیامبر
۷. معرفت به امام
۸. توسل ابوالوفا شیرازی
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
💠حکایتی از داغ حضرت علی اکبر بر بدن سیدالشهدا علیه السلام
🥀 مشهور است که یکی از علماء شبی حضرت سیدالشهدا علیهالسلام را در خواب دید با بدن پاره پاره و زخمی فزون از شماره.
🥀 شب دیگر نیز همان خواب را دید و به خدمت حضرت رسید اما آن حضرت را مشاهده نمود با بدن صحیح مگر دو زخم که یکی بر سر سینه و یکی بر طرف پهلوی آن پشت و پناه عالمیان باقی مانده بود.
🥀 عرض کرد: آن چه بود و این چیست؟ سیدالشهداء علیهالسلام فرمود: شیعیان مجلسی آراستند و بر من گریستند و اشک چشم ایشان مرهم زخم های من شد.
🥀 عرض کرد: پس این دو زخم چرا باقیست؟ حضرت فرمودند: این داغ فرزندم علی اکبر و برادرم عباس است که هیچگاه خوب نمیشود.
📚حزن المومنین فی مصائب آل طه و یس،نجفی کاظمی، مجلس قبل از ولادت امام حسین -علیه السلام
مجلس ختم حسین است! علی محتضر است!
داغ جان دادن اولاد به قلب پدر است
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#احکام
#سینه_زنی
🔸حکم تکرار اسم اهل بیت هنگام سینه زنی
⁉️ آیا گفتن اسم اهل بیت (علیهم السلام) بصورت تند و پشت سر هم در موقع سینه زنی و شور که معمولاً بصورت ناقص گفته میشود، جایز است؟ آیا نوعی بیاحترامی به اهل بیت علیهم السلام محسوب میشود؟
✅ فی نفسه اشکال ندارد، اما نباید به گونهای باشد که عرفاً بیاحترامی محسوب شود و تشخیص موضوع به عهدهی مکلف است.
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_عباس
❤️ کرامتی از حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام
عالم بزرگوار شیخ حسن فرزند علامه شیخ محسن که از نوادگان صاحب جواهری است. از حاج منیشد از اهالی فلاحیه که مردی عالم متقی، موثق و شیعه با اخلاصی بوده و خودش شاهد این کرامت بوده، می گوید:
مردی از قبیله براجعه به نام «مخیلف» از اهالی خرمشهر، به نوعی بیماری مبتلا شد که هر دو پایش خشک شد و مدت سه سال اینگونه بود. بیشتر مردم او را به این حال دیده بودند. او به کمک مردم و عصا خود را میکشید و به بازار می رفت و در مجالس عزای حضرت سید الشهدا شرکت میکرد.
شیخ خزعل در خرمشهر حسینیه ای داشت که در دهه اول محرم برای حضرت سید الشهدا در آن اقامه عزا می کرد. بسیاری از مردم در این مجلس شرکت میکردند و زنها در طبقه بالای حسینیه می نشستند. رسم عزاداری در این شهر و اطراف آن اینگونه بود که وقتی واعظ به ذکر مصیبت می پرداخت مردم همگی زن و مرد به پا می ایستادند و به سر و صورت می زدند و هر کس با زبان و لهجه خود می خواند و ناله و زمزمه می کرد.
روز هفتم محرم، مصیبت حضرت ابوالفضل خوانده می شد. مخیلف هم به این مجلس می آمد و کنار منبر مینشست. در آن روز وقتی واعظ شروع به خواندن مصیبت کرد و مردم برخاستند و به سر و سینه زدند ناگهان دیدند مخیلف نیز ایستاده و به سر و سینه می زند و می گوید:
منم مخیلف که عباس مرا بپا داشت.»
مردم متوجه او شدند گردش را گرفتند و لباسش را برای تبرک پاره کردند و سر و صورتش را بوسه باران کردند. شیخ خزعل به خدمتکاران حسینیه گفت او را به یکی از اطاقهای حسینیه ببرید تا مردم مزاحمتی برای او فراهم نیاورند. خرمشهر آن روز شهری استثنایی بود، همه جا اشک شوق و ماتم می بارید سوز مصیبت و عشق همه را فرا گرفته بود، صدای تکبیر و تهلیل از همه جا بلند بود و مردم همچنان به سر و صورت می زدند و خرمشهر مدهوش این عنایت شده بود. شيخ عبد الكريم، واعظ مشهور خرمشهر که در این مراسم حضور داشت. می گوید: شیخ خزعل هر روز به عزاداران در حسینیه طعام می داد اما آن روز گریه ها و زاری ها با شوق و ناله عجین شد. از طرفی مردم با عشق تمام بر مصیبت حضرت ابوالفضل میگریستند و از طرف دیگر با مشاهده این کرامت اشک شوق می ریختند آن روز تا ساعت نه دادن طعام به تأخیر افتاد
علامه شیخ حسن مذکور میگوید از مخیلف چگونگی موضوع را پرسیدم
مخیلف گفت:
هنگامی که مردم برخاستند و برای حضرت عباس به سر و صورت می زدند زیر منبر به خواب مختصری رفتم مردی زیبا و بلند قامت سوار اسبی سفید و تنومند را در مجلس دیدم
به من فرمود: «ای مخیلف چرا با مردم در مصیبت عباس به سر و صورت نمی زنی؟
عرضه داشتم من با این حالم نمی توانم
فرمود: «برخیز برای عباس به سر و صورت بزن ، گفتم مولای من نمی توانم بایستم.
فرمود: «برخیز و به سر و صورت بزن
گفتم ای آقای من دستت را به من بده تا برخیزم
فرمود: «من دست ندارم.» گفتم: چگونه برخیزم.
فرمود: رکاب اسب را بگیر و برخیز رکاب اسب را گرفتم اسب جهشی کرد و مرا از زیر منبر بیرون آورد
آنگاه مولایمان غایب شد حال میبینید که من کاملاً سالم هستم
📚زندگی حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام _ ایه الله سید عبدالرزاق موسوی مقرم _ ص ۲۴۱
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir
#حضرت_عباس
💠توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
❤️آيت الله مرعشى نجفى:
يكى از علماى نجف اشرف، كه مدتى به قم آمده بود، براى من چنين نقل كرد كه من مشكلى داشتم به مسجد جمكران رفتم و درد دل خود را به محضر امام زمان عليه السّلام عرضه داشتم.
🥀 براى اين منظور مكرر به مسجد جمكران رفتم ولى نتيجه اى نديدم.
🥀 روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم: مولا جان! آيا جايز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به ديگرى متوسّل شوم⁉️
🥀 شما امام من مى باشيد، آيا زشت نيست با وجود امام حتى به علمدار كربلا قمر بنى هاشم عليه السّلام متوسّل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم⁉️
🥀 از شدّت تأثّر بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امكان حضرت حجة بن الحسن العسكرى عليه السّلام مواجه شدم.
🥀 بدون تأمّل به حضرت سلام عرض كردم. حضرت با محبّت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار كربلا متوسل شوى بلكه شما را راهنمايى هم مى كنم كه به حضرتش چه بگويى.
🥀 چون خواستى از حضرت ابوالفضل «ع» حاجت بخواهى، اين چنين بگو: «يا ابا الغوث ادركنى»؛ اى پدر پناه دهندگان، پناهم بده.
📚 مير مهر ، صفحه ۱۱۵ .
👇شیخ علی قجری👇
@alighajari_ir