eitaa logo
تفسیر المیزان
9.6هزار دنبال‌کننده
180 عکس
39 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
⏮ادامه آیه 4⃣ 🔰الا قول ابراهيم لابيه لاستغفرن لك و ما املك لك من اللّه من شىء 🔸اين جمله استثنائى است از كليتى كه جمله هاى قبل بر آن دلالت مى كرد، و آن اين بود كه ابراهيم و مؤمنينى كه با وى بودند، از قوم مشرك خود به طور كلى و مطلق، تبرى جستند، و هر رابطه اى كه ايشان را به آنان پيوسته كند قطع نمودند، به جز يك رابطه گ، و آن گفتار ابراهيم به پدرش بود كه گفت: (لاستغفرن لك ...). و اين جمله معنايش اظهار دوستى ابراهيم نسبت به پدر نيست، بلكه وعده اى است به وى داده، تا شايد از شرك توبه كند، و به خداى يگانه ايمان آورد، به دليل اينكه قرآن كريم در جاى ديگر فرموده: (و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه) كه از آن استفاده مى شود وقتى ابراهيم به پدرش وعده استغفار داده كه برايش روشن نبوده كه وى دشمن خدا است، و دشمنى با خدا در دلش رسوخ يافته، و در شرك ثابت قدم است، بدين جهت اميدوار بوده كه از شرك به سوى خدا برگردد، و ايمان بياورد. و وقتى برايش معلوم شد كه عداوتش با خدا در دلش رسوخ يافته، و در نتيجه از ايمانش مايوس شد، از او بيزارى جست. 🔸علاوه بر اينكه از آيه اى كه داستان احتجاج ابراهيم با پدرش را نقل مى كند، و مى فرمايد: (قال سلام عليك ساستغفر لك ربى انه كان بى حفيا و اعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه) استفاده مى شود كه در همان مجلسى كه وعده استغفار به پدرش مى دهد، بلافاصله مى گويد: من از شما و آنچه به جاى خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم، و اگر وعده استغفار از روى محبت و دوستى پدر بود، جا داشت بگويد (و من از قوم كناره گيرى مى كنم) نه اينكه بفرمايد: (من از همه شما كناره گيرى مى كنم و پدر را هم داخل قوم كند)، و از همه كناره گيرى كند كه همان تبرى است. بنابر آنچه گفتيم استثناء در آيه، استثناء متصل است، و مستثنى منه آن اين است كه نامبردگان با مشركين سخنى نگفتند، مگر درباره تبرى، در نتيجه معنايش اين مى شود كه: مؤمنين و ابراهيم به غير از تبرى هيچ سخنى با مشركين نداشتند، الا سخنى كه ابراهيم فقط با پدرش داشت، و آن اين بود كه گفت: (لاستغفرن لك)، و معلوم است كه اين سخن نه تبرى است و نه تولى، بلكه وعده اى است كه به پدر داده، به اين اميد كه شايد به خدا ايمان بياورد. 🔸ليكن در اينجا نكته اى هست كه با در نظر گرفتن آن ناگزير مى شويم استثناء را منقطع بگيريم، و آن اين است كه از آيه سوره توبه استفاده مى شود كه تبرى جازم و قاطع ابراهيم بعد از آن زمانى بوده كه به او وعده استغفار داده، و بعد از آنكه فهميد پدرش دشمن خداست، به طور قاطع از او تبرى جسته (فلما تبين له انه عدو لله تبرء منه) و آيه مورد بحث از همين تبرى قاطع خبر مى دهد، و در آخر وعده ابراهيم به پدر را استثناء مى كند. پس معلوم مى شود جمله آخر آيه، یعنى جمله استثناء، غير از جنس جمله مستثنى منه است، و استثناى منقطع هم همين است. و بنابر اين فرض، ممكن است بگوييم جمله (الا قول ابراهيم) استثناء از مضمون همه آيه است يعنى از اينكه فرمود: (قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم و الذين معه) با در نظر داشتن قيدى كه به آن خورده ، يعنى قيد (اذ قالوا لقومهم انا برءوا منكم) و در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: به تحقيق براى شما اقتدايى نيكو است از ابراهيم ، و آنان كه با او بودند در اينكه از قوم مشرك خود تبرى جستند (مگر قول ابراهيم كه به پدرش وعده اى چنين و چنان داد). و اما بر فرض اينكه استثناء متصل باشد، وجه اتصالش همانست كه ما در سابق بيان كرديم. 🔸 بعضى از مفسرين در وجه اتصال چنين گفته اند كه: مستثنى منه، جمله (قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم) است، و معناى مجموع آيه اين است كه: شما مسلمانان در ابراهيم و مؤمنين به وى اقتدايى نيكو داريد، و بايد در همه رفتار و صفات او اقتداء كنيد، الا در يك خصلتش و آن اين است كه به پدرش چنين و چنان گفت. 🔸ولى اين وجه درست نيست ، چون زمينه آيه مورد بحث كه مى فرمايد (لكم اسوه حسنه فى ابراهيم) اين نيست كه بخواهد تاسى به ابراهيم عليه السلام را در تمامى خصالش بر مسلمانان واجب كند و استغفار يا وعده استغفار را استثناء كند، تا اين يك خصلت از خصال ابراهيم مستثنى باشد، بلكه زمينه آيه اين است تنها مردم مسلمان را در خصوص بيزارى اش از قوم مشرك خود وادار به تاسى كند، و اما وعده به استغفار در صورتى كه اميد توبه و ايمان در بين باشد، از مصاديق تبرى و بيزارى جستن نيست، تا استثناى آن از بيزارى جستن ابراهيم عليه السلام از قوم مشركش استثناى متصل باشد، هر چند كه از مصاديق تولى نيز نيست. 🔹ادامه...👇
⏮ادامه آیه4⃣و5⃣ 🔰و ما املك لك من اللّه من شى 🔸 اين جمله تتمه گفتار ابراهيم عليه السلام و بيان حقيقت امر در مساءله طلب مغفرت است، و اينكه اگر از خدا جهت پدر طلب مغفرت كردم ، نه چون طلب هر طلبكار از بدهكار خويش بود، بلكه منشاء آن فقر عبوديت ، و ذلت آن در برابر غناى ربوبيت و عزت او است. و اين خداى تعالى است كه يا به وجه كريمش ‍ اقبال نموده و بر بنده اش ترحم مى كند، و يا اعراض نموده از رحمت دريغ مى دارد، چون احدى از خدا مالك و طلبكار چيزى نيست. 🔸و او مالك هر چيز است، همچنان كه خودش فرموده: (قل فمن يملك من اللّه شيئا). و كوتاه سخن اينكه: جمله (لا املك ...)، يك نوع اعتراف به عجز در مقامى است كه ممكن است كسى از شنيدن (ساستغفر لك ربى) بويى از اثبات قدرت استشمام كند، لذا براى دفع اين تو هم بلافاصله به عجز خود اعتراف كرد، نظير كلام شعيب كه بعد از گفتن (ان اريد الا الاصلاح ما استطعت - من جز اين نمى خواهم كه تا آنجا كه بتوانم اصلاح كنم) بلافاصله گفت: و (ما توفيقى الا باللّه) تا اصالت و استقلالى را كه ممكن كسى از جمله اولش استفاده كند از خود نفى كرده باشد، و بفهماند كه هيچ گونه قدرت و استطاعتى از خود ندارد. 🔰ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير 🔸 اين جمله نيز تتمه كلامى است كه قرآن كريم از ابراهيم و مؤمنين به وى نقل كرده بود، و مسلمانان را به تاسى به وى وا مى داشت. و جمله دعائى است از نامبردگان به درگاه پروردگارشان، و مناجاتى دنبال آن تبرى كه از قوم خود كردند، چون تبرى جستن آنهم به آن شدت، ممكن است اثار سوئى به بار آورد، و ايمان را از آدمى سلب كند، لذا دعا كردند كه پروردگارا به تو توكل مى كنيم، و به سوى تو توبه مى آوريم، و بازگشت به سوى تو است. 🔸جمله مذكور مقدمه اى است براى دعائى كه بعدا مى آيد، در حقيقت دعاى خود را با اين مقدمه افتتاح كردند، و در آن مقدمه موقعيتى را كه در بيزارى از اعداء دارند ذكر نموده، گفتند (پروردگارا توكل ما بر تو است و به سوى تو برمى گرديم ) و منظورشان اين بوده كه ما در موقعيتى از زندگى قرار داريم كه ممكن است فكر كنيم زمام نفس ما در دست خود ما است، و خود ما هستيم كه امور خود را تدبير مى كنيم، ولى مانسبت به نفس خود به تو رو مى آوريم، و آن را به تو رجوع مى دهيم، و نسبت به امورمان كه بايد تدبيرش كنيم، آن را هم به خود تو وا مى گذاريم، و خلاصه مشيت تو را جايگزين مشيت خود مى سازيم، تويى وكيل ما در امور، آن را به هر گونه كه خودت مى خواهى تدبير فرما. 🔸آنگاه گفتند: (و اليك المصير) و منظورشان اين بوده كه بازگشت هر چيز چه فعل و چه فاعل فعل به سوى تو است.و خلاصه اگر در انابه آوردنمان به سوى تو خود را به تو سپرديم، و در توكلمان بر تو تدبير امورمان را به تو وا گذار نموديم،راهى را پيش گرفتيم كه مطابق چون حقيقت امر است بازگشت همه امور به تو است. 🔰ربنا لا تجعلنا فتنه للذين كفروا و اغفرلنا ربنا5⃣ 🔸این قسمت از آيه متن دعاى ايشان است، و جملات قبلى همان طور كه گفتيم مقدمه بود. در اين دعاى خود از خدا مى خواهند كه از آثار سوء تبريشان از كفار پناهشان دهد، و ايشان را بيامرزد. 🔸كلمه به معناى وسيله امتحان است، و معناى اين كه (فتنه براى كفار قرار گيرند) اين است كفار بر آنان مسلط شوند، تا مورد امتحان قرار گرفته، آنچه فساد در وسع خود دارند بيرون بريزند، ابراهيم و مؤمنين را به انواع آزارها شكنجه كنند كه چرا به خدا ايمان آورده ايد، و خدايان ما را رها كرده، از آنها و از عبادتشان بيزارى جسته ايد. ابراهيم (عليه السلام ) و يارانش در دعاى خود نداى (ربنا) را پى در پى تكرار كرده اند تا به اين وسيله رحمت الهى را به جوش ‍ آورند. 🔰انك انت العزيز الحكيم 🔸يعنى تويى آن غالبى كه هرگز مغلوب نشود، و كسى كه همه افعال او متقن است، و از استجابت دعاى ما عاجز نگردد تويى. و تنها تويى كه مى توانى ما را از كيد دشمنان خود حفظ كنى، و مى دانى از چه راهى حفظ كنى. 🔸مفسرين در تفسير اين دو آيه نظرهاى مختلفى غير آنچه ما گفتيم دارند كه به منظور رعايت اختصار از نقلش خوددارى نموديم، اگر كسى بخواهد بايد به تفاسير مطول مراجعه كند. _____________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 6⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰لَقَدْ كانَ لَكمْ فِيهِمْ أُسوَةٌ حَسنَةٌ لِّمَن كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الاَخِرَ ...6⃣ 🔸در اين آيه به منظور تاكيد، مسأله اسوه را تكرار كرده تا علاوه بر تاكيد، اين معنا را هم بيان كرده باشد اين اسوه تنها براى كسانى است كه به خدا و روز جزا اميد داشته باشند، و نيز تاسى گونه افراد به ابراهيم (عليه السلام ) تنها در بيزارى جستن از كفار نيست، بلكه در دعا و مناجات هم از آن جناب تاسى مى كنند. 🔸و ظاهرا مراد از اميد خدا، اميد ثواب خدا در برابر ايمان به او است. و مراد از اميد آخرت، اميد پاداشهايى است كه خدا وعده آن را به مؤمنين داده، پس اميد به آخرت كنايه است از ايمان به آخرت. 🔰و من يتول فان اللّه هو الغنى الحميد 🔸 جمله بى نيازى خداى تعالى از امتثال بندگان را مى رساند، مى فرمايد بيزارى جستن از كفار به نفع خود شما است، و خدا از آن بهره مند نمى شود، چون خداى تعالى از مردم و از اطاعتشان غناى ذاتى دارد، و او در او امرى كه به ايشان مى كند و در نواهى اش حميد، و داراى منت است، اگرامر و نهى مى كند براى اصلاح حال خود مردم و براى سعادت زندگيشان است، نه براى خودش. _____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه7⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰عَسى اللَّهُ أَن يجْعَلَ بَيْنَكمْ وَ بَينَ الَّذِينَ عَادَيْتُم مِّنهُم مَّوَدَّةً وَ اللَّهُ قَدِيرٌ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ7⃣ 🔸ضمير در به كفارى برمى گردد كه مسلمانان موظف شده اند با آنان دشمن باشند، و ايشان كفار مكّه بودند. و مراد از اينكه مى فرمايد: (اميد است خداوند بين شما مؤمنين و آنهايى كه شما دشمنشان داشتيد مودت قرار دهد) اين است كه خداى تعالى آن كفار را موفق به اسلام كند، همچنان كه در جريان فتح مكّه موفقشان كرد، پس منظور آيه اين نيست كه خواسته باشد حكم دشمنى و تبرى را نسخ كند. و معناى آيه اين است كه: از درگاه خداى تعالى اين اميد هست كه بين شما مؤمنين و كفارى كه دشمنشان داشتيد -كفار مكّه - مودت ايجاد كند، به اين طريق كه آنان را موفق به اسلام بفرمايد، و معلوم است كه وقتى مسلمان شدند آن دشمنى مبدل به مودت خواهد شد، و خداى تعالى قدير بر اين كار هست. و نيز آمرزگار گناهان بندگان خويش، و رحيم به ايشان است. و در صورتى كه از گناهان خود توبه كنند، و به اسلام در آيند خداى تعالى از گذشته هايشان مى گذرد، پس بر مؤمنين است كه از خدا اين اميد را داشته باشند، و بخواهند تا به قدرت و مغفرت و رحمت خود اين دشمنى را مبدل به دوستى و برادرى كند. _____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه8⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰لا يَنْهَاشُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَتِلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ لَمْ يخْرِجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ أَن تَبرُّوهُمْ وَ تُقْسِطوا إِلَيهِمْ ......8⃣ 🔸در اين آيه شريفه و آيه بعدش نهى وارد در اول سوره را توضيح مى دهد. و مراد از آن كفارى كه با مؤمنين بر سر دين قتال نكردند و مؤمنين را از ديارشان بيرون نساختند، كفار نقاط ديگر و غير مكّه است، مشركينى است كه با مسلمانان معاهده داشتند. و كلمه كه مصدر فعل است، به معناى احسان است. و كلمه كه مصدر فعل (تقسطوا) است، به معناى معامله به عدل است. و جمله (ان تبروهم ) بدل است از كلمه .... و جمله (ان اللّه يحب المقسطين ) تعليل است براى جمله (لا ينهيكم ...). و معناى آيه اين است كه: خدا با اين فرمانش كه فرمود: (دشمن مرا و دشمن خود را دوست نگيريد) نخواسته است شما را از احسان و معامله به عدل با آنهايى كه با شما در دين قتال نكردند، و از ديارتان اخراج نكردند، نهى كرده باشد، براى اينكه احسان به چنين كفارى خود عدالتى است از شما، و خداوند عدالت كاران را دوست مى دارد. 🔸بعضى از مفسرين گفته اند: اين آيه شريفه با آيه (فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم ) نسخ شده. ليكن اين نظريه درست نيست، براى اينكه آيه مورد بحث با اينكه مطلق است، شامل غير اهل ذمه و اهل معاهده نمى شود، و كفارى كه با اسلام سر جنگ دارند مشمول اين آيه نيستند، تا آيه سوره توبه ناسخ آن باشد، چون آيه مذكور تنها به كفار حربى و مشركين نظر دارد، با اين حال چطور مى تواند ناسخ آيه مورد بحث باشد، باهيچ مزاحمتى بين آن دو نيست. ___________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 9⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰إِنَّمَا يَنهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَتَلُوكُمْ فى الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكم مِّن دِيَرِكُمْ وَ ظهَرُوا عَلى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ ...9⃣ 🔸منظور از (الذين قاتلوكم ...) مشركين مكه اند. و معناى (ظاهروا على اخراجكم ) اين است كه يكديگر را در بيرون كردن شما كمك كردند. و جمله (ان تولوهم) بدل است از جمله (الذين قاتلوكم ). 🔸و در جمله (و من يتولهم فاولئك هم الظالمون ) قصر افراد به كار رفته (يعنى حكم كلى) (لا تتخذوا عدوى ...)، را كه به اطلاقش ‍ شامل دوستى با همه كفار مى شد، منحصر كرد در يك طائفه از كفار، يعنى كفار مشرك مكّه و ياوران ايشان )، در نتيجه معناى آيه چنين مى شود: دوستداران مشركين مكّه و دوستداران ياران مشركين كه عليه مسلمين آنها را كمك كردند، تنها آنان ستمكار و متمردان از نهى خدايند، نه مطلق دوستداران كفار. ممكن هم هست جمله مورد بحث از باب قصر و حصر نباشد، بلكه تنها براى نهى (لا تتخذوا عدوى ...) باشد. _________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 بحث روایتی آیات1⃣تا9⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بحث روايتى 🔸در تفسير قمى درذيل آيه شريفه (يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء...) مى گويد: اين آيه در شأن حاطب ابن ابى بلتعه نازل شده، هر چند لفظ آيه عام است، و ليكن معنايش خاص به اين شخص است، و داستانش بدين قرار بود كه: حاطب ابن ابى بلتعه در مكّه مسلمان شد، و به مدينه هجرت كرد، در حالى كه عيالش در مكّه مانده بودند. از سوى ديگر كفار قريش ‍ ترس آن را داشتند كه لشگر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر سر آنان بتازد ناچار نزد عيال حاطب رفته، از اين خانواده خواستند تا نامه اى به حاطب بنويسند، و از وى خبر محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را بپرسند كه آيا تصميم دارد با مردم مكّه جنگ كند يا نه ؟ خانواده حاطب نامه اى به او نوشته، جوياى وضع شدند. او در پاسخ نوشت: آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) چنين قصدى دارد، و نامه را به دست زنى به نام صفيه داد، و او نامه را در لاى گيسوان خود پنهان نموده به راه افتاد. در همين ميان جبرئيل نازل شد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را از ماجرا خبر داد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اميرالمؤمنين على (عليه السلام ) و زبير بن عوام را به طلب آن زن فرستاد، اين دو تن خود را به او رساندند. اميرالمؤمنين پرسيد: نامه كجاست؟ صفيه گفت: نزد من چيزى نيست. حضرت على و زبير زن را تفتيش كردند، و چيزى همراه او نيافتند. زبير گفت: حال كه چيزى نيافتيم برگرديم. اميرالمؤمنين فرمود: به خدا سوگند رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم به ما دروغ نگفته، و جبرئيل هم به آن جناب دروغ نگفته، و او هم به جبرئيل دروغ نمى بندد، و جبرئيل هم به خدا دروغ نمى بندد، و به خدا سوگند اى زن يا نامه را در مى آورى و مى دهى، و يا سر بريده ات را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مى برم. صفيه گفت: پس از من دور شويد تا در آورم. آنگاه نامه را از لاى گيسوانش درآورد. اميرالمؤمنين نامه را گرفت و نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آورد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از حاطب پرسيد: اين چكارى است؟ حاطب عرضه داشت: يا رسول اللّه ! به خدا سوگند اين كار را از روى نفاق نكردم، و چيزى تغيير و تبديل ندادم، و من شهادت مى دهم به جز خدا معبودى نيست، و اينكه تو رسول بر حق اويى، و ليكن اهل و عيال من از مكّه به من نوشتند كه قريش با ما خوشرفتارى مى كنند، من خواستم در حقيقت حسن معاشرت آنان را با خدمتى تلافى كرده باشم . بعد از سخنان حاطب خداى تعالى اين آيه را فرستاد: (يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء... و اللّه بما تعملون بصير). 🔸و در الدر المنثور است كه احمد، حميدى، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ابوداوود، ترمذى، نسائى، ابوعوانه، ابن حيان، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، بيهقى، و ابونعيم - هر دو در كتاب دلائل - از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) من و زبير و مقداد را مأموريت داد، و فرمود: راه بيفتيد تا برسيد، به روضه خاخ، در آنجا به زن مسافر بر مى خوريد، نامه اى با او است از او بگيريد و برايم بياوريد. ما از مدينه بيرون شديم، و تا روضه رفتيم، در آنجا به آن زن مسافر برخورديم، و گفتيم نامه را بيرون بياو، گفت: نامه اى با من نيست. گفتيم نامه را بيرون بياور و گرنه مجبورت مى كنيم لباسهايت را بكنى. او نامه را از لاى گيسوى خويش در آورد. نامه را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آورديم، ديديم حاطب در نامه اش پاره اى از تصميمات رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را به جمعى از مشركين گزارش داده. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به حاطب فرمود: اين چكارى بود كه كردى؟ عرضه داشت: عليه من اقدام فورى مفرما يا رسول اللّه! من مردى هستم كه با قريش سخت پيوستگى دارم، ولى از آنان نيستم، و در ميان مهاجرينى كه با تو هستند افرادى هستند كه در مكّه خويشاوندانى مشرك دارند، و به وسيله آنان از مال و اولادى در مكه دارند حمايت مى كنند، من نيز خواستم اين موقعيت را از دست ندهم ، و به خويشاوندان مشركم احسانى كنم تا آنان متقابلا خانواده ام را مورد حمايت قرار دهند، اين نامه به اين انگيزه نوشته شده، نه اينكه انگيزه اش كفر و يا ارتداد من از دينم باشد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم او را تصديق كرد، و فرمود راست مى گويد. 🔸ادامه دارد👇
⏮ادامه بحث روایتی2⃣ 🔸عمر گفت: يا رسول اللّه اجازه بده تا گردنش را بزنم، حضرت فرمود: او در جنگ بدر شركت داشت، و تو چه مى دانى، شايد خداى تعالى نسبت به اهل بدر عنايت خاصى داشته باشد، و فرموده باشد: هر چه مى خواهيد بكنيد، كه شما را آمرزيده ام، پس آيه شريفه (يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده) نازل شد. 🔸مؤلف : اين معنا در تعدادى از روايات از چند نفر از صحابه مانند انس، جابر، عمر، ابن عباس، و جمعى از تابعين از قبيل حسن، و غيره آمده. ليكن از نظر متن خالى از اشكال نيست. براى اينكه اولا از ظاهر آن - بلكه صريح آن - برمى آيد كه حاطب ابن ابى بلتعه به خاطر عملى كه كرده بود مستحق اعدام و يا كيفرى ديگر كمتر از اعدام بوده، و تنها به خاطر شركتش در جنگ بدر مجازات نشده، چون بدريها در برابر هيچ گناهى مجازات نمى شوند، براى اينكه بر حسب اين روايت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به عمر فرمود: (او در جنگ بدر شركت داشته ). و در روايت حسن آمده كه فرمود: اينها اهل بدرند از اهل بدر حذر كن. در حالى كه روايات وارده در داستان افك معارض آنند، چون در آن روايات آمده بعد از آنكه آيه شريفه در برائت عايشه نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) يكى از تهمت زنندگان به عايشه، يعنى مسطح بن اثاثه، را حد زد و كيفر كرد، با اينكه اين مرد از سابقين اولين است، و از مهاجرين و از شركت كنندگان در جنگ بدر است، و اين روايات در صحيح بخارى و مسلم، و در روايات بى شمارى كه در تفسير آيات افك رسيده آمده است. و ثانيا اينكه در اين حديث آمده كه خداى تعالى به اهل بدر فرموده هر چه مى خواهيد بكنيد، كه من شما را آمرزيده ام با هيچ منطقى درست در نمى آيد، چون از اين جمله فهميده مى شود كه اهل بدر هر گناهى كه بكنند آمرزيده اند و اين حرف مستلزم آن است كه اهل بدر هيچ تكليف و وظيفه اى دينى نداشته باشند، نه چيزى بر آنان واجب باشد، و نه چيزى حرام و نه مستحب و نه مكروه ، براى اينكه وقتى مخالفت تكليف عقاب نداشته باشد، و انجام و ترك آن برابر باشد، تكليف معنا ندارد، و اصلا جمله مزبور صريح است در اينكه تمامى اعمال براى اهل بدر مباح است. و لازمه اين حرف اين است كه آمرزش اهل بدر شامل همه گناهان حتى گناهانى كه عقل آنها را جز با توبه قابل عفو نمى داند بگردد، مانند بت پرستى، و رد بر خدا و رسول، و تكذيب رسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم )، و افتراء بر خدا و رسول ، و مسخره كردن دين و احكام ضرورى آن، و گناهانى ديگر مثل آن، همچون كشتن يك انسان بى گناه از روى ظلم و فساد در زمين، و تباه ساختن حرث و نسل، و مباح دانستن جان و عرض و مال مردم خواهيد گفت: خداوند اهل بدر را از ارتكاب چنين گناهانى حفظ فرموده. 🔸در پاسخ مى گوييم بحث ما درباره فعليت اين گونه اعمال نبود تا بگويى اهل بدر چنين گناهانى مرتكب نشدند، و خدا آنان را از امثال آن گناهان حفظ كرده، بلكه درباره امكان آمرزش امثال اين گناهان در فرض ‍ ارتكاب است. و ثانيا كلام خداى تعالى اگر فرموده باشد: هر چه مى خواهيد بكنيد بايد تمامى عمومات را كه در تمامى احكام شرعى يعنى عبادات و معاملات وارد شده، تخصيص بزند، و هيچ يك از آن عمومات شامل اهل بدر نشود، و اگر چنين چيزى وجود مى داشت بايد در بين صحابه معروف مى شد، و براى آنان مسلم مى بود اين دسته از صحابه كه در جنگ بدر شركت داشتند از تمامى تكاليف دينى هر قدر هم اهميت داشته باشد آزادند، و حداقل بايد در بين خود اهل بدر معروف باشد، و حال آنكه در روايات وارده درباره اخبار اهل بدر، و سرگذشت آنان، اثرى از آن ديده نمى شود، بلكه از سيره اهل بدر، و مخصوصا روشى كه در فتنه هاى بعد از رحلت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اتفاق افتاد، خلاف آن ديده مى شود احدى نمى تواند آن را انكار كند. از همه اينها كه بگذريم آزاد شدن يك گروه از بين همه مسلمانان و رهايى آنان از قيد تكليف، به طورى كه هر كارى خواستند بكنند و هر مخالفتى را با خدا و رسول بتوانند مرتكب شوند هر قدر هم عظيم باشد، مناقض ‍ با مصلحتى است كه دعوت دينى و فريضه امر به معروف و نهى از منكر و نشر معارف الهى از راه نشر روايات صادره از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر اساس تأمين آن مصلحت بنا شده است، چون وقتى مردم بدانند كه اصحاب جنگ بدر در گفتن هر نوع دروغ و افتراء و ارتكاب زشت ترين گناه و فحشاء آزادند، ديگر چگونه دعوت آنان به سوى دين را بپذيرند، و با چه تأمينى به گفته ها و نقل احاديث آنان اعتماد كنند. 🔸ادامه دارد 👇
⏮ادامه بحث روایتی3⃣ 🔸عین اين اشكال در مورد شخص رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم وارد مى شود، به اين بيان كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) سيد و سرور اهل بدر بود و خدا او را به عنوان شاهد و مبشر و نذير فرستاد، و به حكم آيه 45 و 46 سوره احزاب داعى به سوى خدا به اذن خدا و سراج منير بوده ، و اگر قرار باشد اهل بدر هر كارى بخواهند بكنند و مسئوليتى نداشته باشند، يكى از اهل بدر شخص آن جناب بود، پس ‍ بايد به حكم روايت آن جناب هم در ارتكاب هر كذب و افتراء و فحشاء و منكرى آزاد باشد، و اگر اين طور باشد دلها و نفوس بشر چگونه بپذيرد كه چنين شخصى شاهد و نذير و مبشر و داعى الى اللّه و سراج منير است، و چگونه حكمت خدا اجازه مى دهد پست شهادت و دعوت را به كسى واگذار كند كه در هيچ حال و يا گفتارش امنيتى ندارد، و چگونه چنين كسى را سراج منير خوانده، با اينكه به او اجازه داده كه باطل را احياء كند، همان طور كه حق را روشن مى سازد، و اذنش داده كه همان طور كه مردم را هدايت مى كند گمراه هم بكند، و خلاصه هر كارى دلش ‍ خواست بكند، چه خوب و چه بد، و اين از حكمت خدا به دور است، و آيات كريمه قرآن هم كه متعرض عصمت انبياء عليهم السلام و متعرض حفظ وحى و قرآن است با چنين چيزهايى نمى سازد از اين هم كه بگذريم اصلا چنين حرفى خطابهاى الهى را در بيشتر آياتى كه در آن به صحابه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم و مومنين عتاب شده - العياذ باللّه - خطابهايى بيهوده مى سازد، زيرا صحابه اى كه خود خدا اجازه داده هر گناهى خواستند بكنند، ديگر نبايد به خاطر بعضى تخلفاتشان در آياتى نظير آيات مربوط به داستان بدر، احزاب، حنين، و امثال آنها مورد عتاب قرار دهد كه چرا فرار كرديد، و آنان را در مقابل فرار از جنگ به آتش دوزخ تهديد كند. يكى از روشن ترين آيات در اين باب، آيات مربوط به داستان افك است، يكى از آنها كه مرتكب شده بودند مسطح بن اثاثه بوده كه خود يكى از شركت كنندگان در جنگ بدر بوده، و در اين آيات مى خوانيم: (لكل امرى ء منهم ما اكتسب من الاثم ) و احدى از مرتكبين را استثناء نكرد، و نفرمود: جز آن كسى كه در جنگ بدر شركت داشته. و نيز مى خوانيم (و هو عند اللّه عظيم ) و باز مى خوانيم: (يعظكم اللّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنين ) يعنى مرتكب چنين كارى ايمان ندارد، هر چند در جنگ بدر شركت داشته باشد. 🔸و باز از روشن ترين آياتى كه اين احاديث را رد مى كند و لوازم معناى آنها را نمى پذيرد، خود آياتى است كه روايات مذكور در شأن نزول آنها وارد شده، براى اينكه در اين آيات در باره دوستى با كفار مى خوانيم (و من يفعله منكم فقد ضل سواء السبيل ) و مى خوانيم (و من يت ولهم فاولئك هم الظالمون ). 🔸پس معلوم مى شود اگر آيات مورد بحث خطاب و عتاب را متوجه به عموم مؤمنين كرده، و همه را در برابر روابط پنهانى با كفار عتاب مى كند به اعتبار اين بوده كه اين عمل از بعضى از آنان - يعنى حاطب بن ابى بلتعه - سرزده ، و به اسلام و مسلمانان خيانت كرده، و آيات شريفه عمل بعضى را به همه نسبت داده، و تهديد را هم متوجه همه كرده، (تا بدانند عمل بد براى همه بد است، نه تنها براى شخص معينى ). و اگر حاطب به خاطر اينكه بدرى است در چنين عملى آزاد بوده، و قلم تكليف را از او برداشته بودند، و به او فرموده بودند: هر چه مى خواهى بكن كه تو آمرزيده اى ديگر چرا بايد اورا راه گم كرده و ظالم بخوانند، و مورد عتاب و تهديد قرار دهند، بقيه مسلمانان هم كه چنين كارى نكرده بودند، پس اصلا چرا بايد اين آيات نازل شده باشد، و در آن عمل ناشايستى را كه اگر از غير حاطب سرزده بود ناشايست مى شد و چون از او سر زده هيچ ناشايستگى ندارد، به همه مؤمنين نسبت دهند، و همه را مورد تهديد قرار دهند. و كلام خداى عزوجل ، اءجل از اين است كه مردم را به خاطر عملى كه نكرده اند، بلكه شخصى كرده كه او هم اجازه داشته مورد عتاب و تهديد قرار دهد. 🔸باز در همان كتاب است كه بخارى، ابن منذر، نحاس و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از اسماء دختر ابى بكر روايت كرده كه گفت: مادرم كه زنى مشرك بود و در عهد مشركين قريش و پيمان ايشان با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) قرار داشت، به ديدنم آمده بود من از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پرسيدم آيا اجازه هست به ديدنش ‍ بروم، و صله رحم كنم ؟ در پاسخ من بود كه آيه شريفه (لا ينهيكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين ) نازل شد، و حضرت فرمود: بله بديدنش برو و صله كن. 🔸ادامه دارد👇
⏮ ادامه بحث روایتی4⃣ 🔸 و نيز در همان كتاب آمده كه ابو داوود در تاريخ خود، و ابن منذر از قتاده روايت كرده اند كه گفته است: آيه شريفه (لا ينهيكم اللّه عن الذين لم يقاتلوكم فى الدين )، به وسيله آيه (اقتلوا المشركين حيث وجدتموهم ) نسخ شده است. 🔸مؤلف: خواننده عزيز توجه فرمود كه گفتيم اين حرف درست نيست، براى اينكه نسخ در جائى است كه دو آيه دو دلالت ضد هم داشته باشند، و دو آيه هيچ ضديتى با هم ندارند، و هر يك در جاى خودش ‍ درست است. 🔸و در كافى به سند خود از سعيد اعرج از امام صادق عليه السلام روايت آورده كه گفت: امام فرمود: از محكم ترين دست آويرهاى ايمان يكى اين است كه به خاطر خدا و در راه او دوستى كنى، و در راه او دشمنى كنى، در راه او بدهى، و در راه او از عطاء دريغ نمايى. 🔸و قمى به سند خود از اسحاق بن عمار از امام صادق عليه السلام روايت آورده كه فرمود: هر كسى را ديديد كه دوستى اش به خاطر دين نبود، و دشمنى اش به خاطر دين نبود، بدانيد كه او دين ندارد. _____________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🔹 🔸تنها کانال تخصصی برای شرح احوالات، کرامات و خاطرات علامه طباطبایی در پیام رسان ایتا 🔸آدرس کانال🔰🔰 https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
🌺 ترجمه آیات 0⃣1⃣تا3⃣1⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰 ترجمه آیات 🔸اى كسانى ايمان آورده ايد زنانى كه به عنوان اسلام و ايمان (از ديار خود) هجرت كرده و به سوى شما آمدند خدا (به صدق و كذب) ايمانشان داناتر است شما از آنها تحقيق كرده و امتحانشان كنيد اگر با ايمانشان شناختيد آنها را (بپذيريد) و ديگر به شوهران كافرشان بر مگردانيد كه هرگز اين زنان مؤمن بر آن كفار و آن شوهران كافر بر اين زنان حلال نيستند، ولى مهر و نفقه اى را كه شوهران مخارج آن زنان كرده اند به آنها بپردازيد و باكى نيست كه شما با آنان ازدواج كنيد در صورتى كه اجر و مهرشان را بدهيد و هرگز تمسك مكنيد به عصمتهاى زنان كافر و شما(اگر زنانشان ايمان آوردند) مهر و نفقه بطلبند، اين حكم خداست ميان شما بندگان و خدا به حقايق امور دانا و به مصالح خلق آگاه است0⃣1⃣ 🔸و اگر از زنان شما كسانى (مرتد شده) به سوى كافران رفتند شما در مقام انتقام برآييد و به قدر همان مهر و نفقه اى كه خرج كرده ايد به مردانى كه زنانشان رفته اند بدهيد و از خدايى كه به او ايمان آورده ايد بترسيد و پرهيزكار شويد1⃣1⃣ 🔸اى پيغمبر! چون زنان مؤمن آيند كه با تو بر ايمان بيعت كنند كه ديگر هرگز شرك به خدا نياورند و سرقت و زنا نكنند و اولاد خود را به قتل نرسانند، و بر كسى افتراء و بهتان ميان دست و پاى خود نبندند (يعنى فرزندى كه ميان دست و پاى خود پرورده و علم به آن از انعقاد نطفه دارند به دروغ به كسى نبندند) و با تو در هيچ امر به معروفى (كه به آنها كنى) مخالفت نكنند بدين شرايط با آنها بيعت كن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب كن كه خدا بسيار آمرزنده و مهربانست2⃣1⃣ 🔸اى اهل ايمان هرگز قومى را كه خدا بر آنان غضب كرده (يعنى جهودان) يار و دوستدار خود مگيريد كه آنها از عالم آخرت به كلى مايوسند چنان كه كافران از اهل قبور نوميدند 3⃣1⃣ __________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a