eitaa logo
تفسیر المیزان
9.6هزار دنبال‌کننده
180 عکس
39 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺بیان آیات1⃣الی8⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بيان آيات 🔸اين سوره به جز دو آيه از آخرش كه متقين را وعده بهشت و حضور در نزد خداى تعالى مى دهد بقيه آياتش يكسره مربوط به انذار و تهديد است، نخست در اين سوره به معجره شق القـمـر اشـاره مى كند، كه رسول خدا ص آن را به خاطر مطالبه قومش آورد. و سپس مى فـرمـايـد كـه: هـمـان قـوم او را سـاحـر خـواندند، و نبوتش را تكذيب نموده همچنان هواهاى نفسانى را پيروى كردند، با اين كه خبرهاى تكان دهنده اى از اخبار روز قيامت و از داستان هاى امم منقرضه در گذشته بگوششان خورد. آنگاه دوباره به نقل پاره اى از آن داستان ها بر مى گردد، اما پيداست كه با خشم و عتاب آنها را نقل مى كند و بد حاليشان در روز قيامت هنگام بيرون شدن از قبرها و حضورشان را براى حساب خاطرنشان مى سازد. و سپس به داستان هايى از قوم نوح، عاد، ثمود، قوم لوط، و دودمان فرعون، و عذابهاى دردنـاكـى كـه بـه خاطر تكذيبشان پيامبران را بر سر آنان آمد، پرداخته ، مى فرمايد: قـوم پـيامبر اسلام نزد خدا عزيزتر از آنان نيستند، و ايشان هم مانند آنها نمى توانند خدا را عاجز سازند، و در آخر همانطور گفتيم سوره را با بشارت به متقين ختم مى كند. و ايـن سوره به شهادت سياق آياتش در مكّه نازل شده، و نبايد به گفته آنان كه گفته انـد: در جـنـگ بـدر نـازل شـده، و يـا آنـهـا كـه گـفـتـه انـد: بـعـضـى از آياتش در مدينه نازل شده، اعتناء كرد. و از جمله آيات برجسته اش آيات راجع به قدر است كه در آخر سوره قرار دارد _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰اقتربت الساعة و انشق القمر1⃣ 🔸كـلمـه  بـه مـعـنـاى بسيار نزديك شدن است، پس اين كه فرمود: (اقتربت الساعة) معنايش اين است كه: ساعت خيلى نزديك شده، و ساعت عبارت است از ظرفى كه در آن ظرف قيامت بپا مى شود. مقصود از انشقاق قمر و وجوه مختلف در اين باره و مـعـنـاى اين كه فرمود: (و انشق القمر) اين است كه اجزاى قرص قمر از هم جدا شده، دو قـسـمـت گـرديـد، و ايـن آيـه بـه مـعـجـزه شـق القـمـر كـه خـداى تـعـالى بـه دسـت رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم در مـكـّه و قـبـل از هـجـرت و بـه دنـبـال پـيـشنهاد مشركين مكّه جاريش ساخت اشاره مى كند. روايات اين داسـتـان هـم بـسـيـار زيـاد اسـت، و بـه طـورى كـه مـى گـويـنـد هـمـه اهل حديث و مفسرين بر قبول آن احاديث اتفاق دارند، و كسى از ايشان مخالفت نكرده جز حسن، عطاء و بلخى كه گفته اند: معناى اين كه فرمود: (انشق القمر) اين است كه به زودى در هنگام قيام قيامت قمر دو نيم مى شود، و اگر فرموده: دو نيم شده، از باب اين است كه بفهماند حتما واقع مى شود. ليكن اين معنا بسيار بى پايه است، و دلالت آيه بعدى كه مى فرمايد: (و ان يروا ايه يـعـرضـوا و يـقـولوا سـحـر مـسـتمر) آن را رد مى كند، براى اين كه سياق آن آيه روشن تـريـن شـاهـد اسـت بـر ايـن كـه مـنـظـور از مـعـجـره بـه قـول مـطلق است، كه شامل دو نيم كردن قمر هم مى شود، يعنى حتى اگر دو نيم شدن قمر را هـم بـبـينند مى گويند سحرى است پشت سر هم، و معلومكّه روز قيامت روز پرده پوشى نـيـسـت، روزى اسـت كـه هـمـه حـقـايـق ظـهـور مـى كـنـد، و در آن روز هـمـه در بـدر دنـبـال مـعـرفـت مى گردند، تا به آن پناهنده شوند، و معنا ندارد در چنين روزى هم بعد از ديـدن شـق القـمـر بـاز بـگـويند اين سحرى است مستمر، پس هيچ چاره اى نيست جز اين كه بـگـويـيـم شـق القمر آيت و معجره اى بوده كه واقع شده تا مردم را به سوى حق و صدق دلالت كند، و چنين چيزى را ممكن است انكار كنند و بگويند سحر است. نظير تفسير بالا در بى پايگى گفتار بعضى ديگر است كه گفته اند: كلمه  اشـاره اسـت به آن مطلبى كه رياضى دانان اين عصر به آن پى برده اند، و آن اين است كـه كـره مـاه از زمين جدا شده، همانطور كه خود زمين هم از خورشيد جدا شده، پس جمله (و انـشـق القـمـر) اشـاره اسـت بـه يـك حـقـيـقـت عـلمـى كـه در عـصـر نزول آيه كشف نشده بود، و بعد از ده ها قرن كشف شد. وجـه بـى پايگى اين تفسير اين است كه : در صورتى كه گفتار رياضى دانان صحيح بـاشـد آيه بعدى كه مى فرمايد: (و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر) با آن نمى سازد، براى اين كه از احدى نقل نشده كه گفته باشد خود قمر سحرى است مستمر. علاوه بر اين جدا شدن قمر از زمين اشتقاق است، و آنچه در آيه شريفه آمده انشقاق است و انـشقاق را جز به پاره شدن چيزى و دو نيم شدن آن اطلاق نمى كنند، و هرگز جدا شدن چيزى از چيز ديگر كه قبلا با آن يكى بوده را انشقاق نمى گويند. نـظـيـر وجه بالا در بى پايگى اين وجه است كه بعضى اختيار كرده و گفته اند: انشقاق قمر به معناى بر طرف شدن ظلمت شب، هنگام طلوع قمر است. و نيز اين كه بعضى ديگر گفته اند: انشقاق قمر كنايه است از ظهور امر و روشن شدن حق. البته اين آيه خالى از اين اشاره نيست كه انشقاق قمر يكى از لوازم نزديكى ساعت است. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و ان يروا آيه يعرضوا و يقولوا سحر مستمر2⃣ 🔸استمرار از هر چيزى به معناى عبور از آن است، البته عبورى پى در پى، و به همين جهت بـر دوام و عـمـوميت هر چيزى هم اطلاق مى شود، پس  به معناى سحرهايى پى در پى و دائمى است. و كـلمـه  نـكـره در سـياق شرط است، يعنى كلمه مذكور بدون الف و لام و هم در جـمـله اى شـرطـيـه قـرار گرفته، و بر حسب قواعد ادبى عموميت را مى فهماند، و معنايش (هـر آيـتى) است، پس مى فهماند مشركين هر آيتى ببينند درباره اش مى گويند: اينها همه سحرهايى است پشت سرهم. و بعضى از مفسرين، مستمر را به محكم و مورد وثوق تفسير كرده اند. و بـعـضى ديگر آن را به از بين رفتنى و زائل شدن، و بعضى ديگر آن را زشت و منفور معنا كرده اند. ولى اين معانى بعيد است _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 3⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و كذبوا و اتبعوا اهواءهم و كل امر مستقر3⃣ 🔸در ايـن جـمـله صـريـحـا نـفـرمـوده چـه چـيـز را تـكـذيـب مـى كـنـنـد، ولى بـه قـريـنـه ذيـل آيـه مـى فـهـميم كه منظور تكذيب رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و آياتى است كه آورده. و مـعـناى آيه اين است كه : رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم و آياتى را كه آورده تكذيب كردند، در حالى كه همه امور مستقر و در مجراى خود قرار مى گيرد، آن وقت فهميده مـى شـود كـه آن امر حق است يا باطل، راست است يا دروغ؟ پس به زودى خواهند دانست كه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم بـر حـق و صـادق، و يـا بـر بـاطل و كاذب است. بنابر اين جمله و كل امر مستقر در معناى آيه و لتعلمن نباه بعد حين مى باشد. بعضى از مفسرين گفته اند: تكذيب در آيه مورد بحث مربوط به انشقاق قمر است و معناى آيـه ايـن اسـت كـه: مـشـركـيـن انـشـقـاق قمر را تكذيب نموده باز هم هواهاى نفسانى خود را پيروى كردند، ولى جمله و كل امر مستقر آنطور كه بايد با اين تفسير معنا نمى دهد و نمى سازد. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه4⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و لقد جاءهم من الانباء ما فيه مزدجر4⃣ 🔸كلمه  مصدر ميمى و به معناى پند گيرى است، و جمله  بيان همان چيزى است كه در آن عبرت و پند گيرى و مزدجر است، و مراد از آن ، اخبار امتهاى گـذشـتـه اى اسـت كـه هـلاك شـدنـد، و يـا مـقـصـود اخـبـار روز قـيامت است، و هر دو وجه را احتمال داده اند، و از ظاهر اين آيت را با بيان خبرهاى روز قيامت و سپس با خبرهاى عده اى از امت هلاك شده تعقيب كرده، بر مى آيد كه مراد از اخبارى كه در آن عبرت و مزد جر هست، همه اخبار مذكور است. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 5⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰حكمة بالغة فما تغن النذر5⃣ 🔸  به معناى كلمه حقى است كه از آن بهره بردارى شود، و كلمه  از مـاده بلوغ است كه به معناى رسيدن هر رونده اى است به آخرين حد مسافت، ولى به طور كـنـايـه در تـمـاميت و كمال هر چيزى هم استعمال مى شود، پس  آن حكمتى است كه كامل باشد، و از ناحيه خودش نقصى و از جهت اثرش كمبودى نداشته باشد. و حـرف  در جـمـله (فـمـا تـغـن النـذر) فـاى فـصـيحه است كه از حذف شدن جـزئيـاتى خبر مى دهد، جزئياتى كه گفتار متفرع بر آنها است، و كلمه نذر جمع نذير و نذير يا به معناى منذر و بيم رسان است، و يا به معناى انذار و بيم رساندن است، و هر دو معنا صحيح است، هر چند معناى اول به فهم نزديك تر است. و مـعـنـاى آيـه ايـن اسـت كـه: ايـن قـرآن و يا آنچه به سوى آن دعوت مى كند، حكمتى است بالغ، ولى آن را تكذيب كرده دنبال هواهاى نفسانى خود را گرفتند، و در نتيجه منذرين و يا انذارها سودى به حالشان نبخشيد _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 6⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فتول عنهم يوم يدع الداع الى شى ء نكر6⃣ 🔸كلمه  كه مصدر فعل  اسـت بـه مـعناى اعراض است، و حرف فاء كه بر سرش در آمده فاى تفريع اسـت، مـى فـهـمـانـد جـمـله فـرع و نـتـيـجـه مـطـالب قـبـلى اسـت كـه حال كفار را توصيف مى كرد و مـى فـرمـايـد: وقـتـى مـكـذبين به تو، پيرو هواهاى نفسانى باشند، و در نتيجه انذارها سـودى بـه حـالشـان نـدهـد و عـبـرت هـا و مواعظ به خرجشان نرود، تو هم از ايشان روى بگردان و اصرارى بر دعوتشان مورز. راغب مى گويد: انكار، ضد عرفان است، و براى اظهار اين كه من فلانى را نمى شناسم، هـم گـفـتـه مـى شـود: (انـكـرت فـلانـا)، و هـم گـفـتـه مـى شود: (نكرت فلانا)، و اصـل مـعـنـاى ايـن كـلمـه ايـن است كه چيزى وارد بر قلب شود كه قلب تصورش را نكرده بـاشـد، و ايـن خـود نـوعـى جـهـل اسـت، و در قـرآن كـريـم آمـده: (فـلمـا راى ايـديـهـم لا تـصل اليه نكرهم - وقتى ديد دستشان به غذا نمى رسد ناشناس ‍ تشخيصشان داد). و نيز مى گويد: كلمه  هم به معناى زيركى است و هم به معناى امرى دشوار است، كه اذهان آن را نمى شناسد. مفاد جمله (يوم يدع الداع...) در آيه: (فتول عنهم يوم يدع الداع...) گـفـتـار در بـيـان حـال مكذبين در برابر حكمت بالغه اى كه به ايشان القاء مى شود، و مـواعـظـى كـه بـه عـنـوان انـذار گـوشـزدشـان مـى گـردد در جـمـله  تمام مى شود، و از جمله (يوم يدع الداع ) مجددا به قسمتى ديگر از آن مـواعـظـى كـه قـبـلا داشـت پـرداخـتـه حـال و وضـع مـكـذبـيـن در قـيـامـت و حال و روز امت هاى مكذب گذشته را در لحن عتاب و توبيخ شديد ذكر مى كند، در لحنى كه دل هـا را بـراى تـنـبـه تكان مى دهد، و ديگر عذرى براى اعراض اعراض كنندگان باقى نمى گذارد. پـس بـنـابـر ايـن جـمـله (يـوم يـدع الداع...) كـلامـى اسـت جـداى از مـا قبل خود، كلامى است كه مى خواهد دوباره آن مواعظى را كه قبلا ذكر كرده بود در مقام جواب از سـوالى تـقـديـرى از سـر گـيـرد، گـويـا بـعـد از آنـكـه فـرمـود: (فـتـول عـنـهـم) شـخـصـى پـرسـيـده: خـوب وقـتـى پـيـامـبر از ايشان روى بگردانيد مـال كـار آنـان چـه بـود؟ فـرمـود: (يـوم يـدع...)، يـعـنـى حـال عـاقـبـت دنـيـايـشـان را كـه گـفـتـيـم كـه هـمـان حـال امـثـال آنـان از قـوم نوح و عاد و ثمود و ديگران بود، چون اينها بهتر از آنها نيستند، و اما حال آخرتشان در روزى كه دعوت كننده دعوت مى كند... و بـنـابر اين ظرف در جمله  متعلق است به جمله اى كه به زودى مى آيد، و مـى فرمايد:  و معنايش اين است كه: روزى كه دعوت كننده به چيزى نديده و نـشـنـاخـته دعوت مى كند، همه از قبرها خارج مى شوند... و ممكن هم هست متعلق به جمله اى تـقـديـرى بـاشـد، و تـقـدير كلام (اذكر يوم يدع الداعى - بياد آر روزى را كه دعوت كـنـنـده دعـوت مـى كـنـد) و حـاصـل كـلام ايـن بـاشـد كـه بـيـاد آر آن روز را و حال ايشان را در آن داد. و ايـن آيـه در مـعـنـاى آيـه شـريـفه (هل ينظرون الا الساعه ان تاتيهم) و آيه شريفه (فهل ينتظرون الا مث ل ايام الذين خلوا من قبلهم) مى باشد. در ايـن آيـه شـريـفـه نـام دعـوت كـننده را نبرده كه كيست، چيزى كه هست در جاى ديگر اين دعوت را به خود نسبت داده و فرموده: (يوم يدعوكم فتستجيبون بحمده). و اگـر از مـيـان همه خبرهاى مربوط به قيامت مسأله دعوت براى خروج از قبرها و حضور بـراى فصل قضا و خروجشان از قبر در حال خشوع و سرعت گرفتنشان به سوى داعى را يادآور شده، براى اين بود كه اين دعوت مقابل دعوت آنان در دنيا قرار گيرد، كه ايشان را بـه سـوى ايـمـان بـه آيـات دعـوت مى كرد و ايشان اعراض نموده مى گفتند: اينها همه سحرهايى است مستمر. و مـعـنـاى آيـه ايـن است كه: به ياد آر روزى را كه دعوت كننده ايشان را امرى بس دشوار دعوت مى كند، و آن امر دشوار همان داورى و پاداش و كيفر است. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه7⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر7⃣ 🔸كلمه  جمع خاشع است كه مصدر آن خشوع به معناى نوعى ذلت است، و اگر اين خشوع را به ديدگان نسبت داده، از اين جهت حالت خشوع و ذلت بيش از هر چيز در ديدگان ظهور مى كند. و كـلمـه  جـمـع جدث به معناى قبر است، و جراد حيوانى معروف است، و اگر مردم را در بيرون شدن از قبر تشبيه كرده به ملخ ‌هاى منتشر، از اين جهت است كه ملخ وقـتـى مـنـتشر مى شود هر دسته داخل در دسته ديگر مى شود و با هم مخلوط مى شوند، با ايـن كـه بـه ظـاهر هر يك از آنها جهتى مخالف جهت ديگر دارد، در روز قيامت هم مردم اينچنين درهم و برهم مى شوند، قرآن كريم در جاى ديگر مى فرمايد: (يوم يخرجون من الاجداث سراعا كانهم الى نصب يوفضون خاشعه ابصارهم ) _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه8⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰مهطعين الى الداع يقول الكافرون هذا يوم عسر8⃣ 🔸يـعنى در حالى از گورها بيرون مى شوند كه به سرعت به سوى صاحب دعوت مى دوند و دعوتش را اجابت مى كنند، آن روز كافران گويند امروز روزى بس دشوار است _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺بحث روایتی آیات1⃣الی8⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰بحث روايتى 🔸رواياتى راجع به معجزه شق القمر در ذيـل آيـه: (اقـتـربـت السـاعـة و انـشـق القمر) در تـفـسـير قمى در معناى (اقتربت الساعة) آمده كه: يعنى قيامت نزديك شد، چون بعد از پيامبر اسلام ديگر پيامبرى تا قيامت نخواهد آمد، و طومار نبوت و رسالت برچيده شد. و در مـعـنـاى (انـشـق القـمـر) آمـده كـه قـريـش از رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم خـواسـت تـا مـعـجـره اى بـرايـشـان بـياورد، رسـول خـدا صلى الله عليه و آله و سلم دعا كرد، و از خدا خواست قرص قمر را برايش دو نـيـم كـنـد، و خـداى تـعـالى ايـن كـار را كرد، به طورى كه مشركين همه آن را ديدند، و دوباره آن دو قسمت به هم چسبيدند، با اين حال گفتند: سحرى مستمر يعنى صحيح. و در امـالى شـيـخ به سند خود از عبيداللّه بن على از حضرت رضا از آباء گرامى اش از عـلى عليه السلام روايـت آورده كـه فـرمـود: در مـكـّه قـرص قـمـر دو نـيـم شـد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: (شاهد باشيد، شاهد باشيد). 🔸مؤلف: مسأله انـشقاق قمر براى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم در روايات شيعه از ائمه اهل بيت عليهم السلم در رواياتى بسيار آمده، و علما و محدثين ايشان آنها را بدون هيچ توقفى پذيرفته اند. و در الدر المـنـثـور اسـت كـه : عـبدالرزاق، احمد، عبد بن حميد، مسلم، ابن جرير، ابن منذر، تـرمـذى، ابـن مـردويه، و بيهقى (در دلائل)، از انس روايت كرده اند كه گفت: مردم مكّه از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم معجزه اى خواستند، خداى تعالى قرص ماه را دو نـيـم كـرد، و به دنبالش آيه نازل شد: (اقتربت الساعة و انشق القمر... سحر مستمر) يعنى سحرى از بين رفتنى. و در همان كتاب است كه ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه، ابو نعيم، و بيهقى، هـر دو در كـتـاب دلائل خـود از طـريـق مـسـروق از ابـن مـسـعـود روايت كرده اند گفت: در عهد رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم قـرص قـمر دو نيم شد، و قريش گفتند: اين سـحـر ابـن ابى كبشه بود، آنگاه به يكديگر گفتند: منتظر باشيم تا مسافران از خارج بـيـايند، ببينيم آيا آنها هم اين جريان را ديده اند يا نه، چون محمد نمى تواند تمام مردم عـالم را سـحـر كـنـد، مـسـافـران يكى پس از ديگرى از راه رسيدند، و قريش جريان را از ايشان پرسيدند، گفتند: آرى ما هم ديديم كه ماه دو نيم شد، راجع به اين جريان بود كه خداى تعالى اين آيه را نازل كرد (اقتربت الساعة و انشق القمر). و نـيـز در آن كـتـاب اسـت كـه مـسـلم، تـرمـذى، ابن جرير، ابن منذر، ابن مردويه، حاكم، بيهقى و ابو نعيم، در دلائل از طريق مجاهد از ابن عمر روايت كرده اند كه : در تفسير آيه (اقـتـربـت السـاعة و انشق القمر) گفته : اين آيه مربوط به جريانى است كه در عهد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم پيش آمد، يعنى قرص ماه دو نيم شد، يك نيمه آن جـلو كـوه و نـيـم ديـگـرش پـشـت كـوه قـرار گـرفـت، و رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم عرضه داشت: پروردگارا شاهد باش. و بـاز در هـمـان كتاب آمده كه احمد، عبد بن حميد، ترمذى، ابن جرير، حاكم، ابو نعيم، و بـيـهـقـى از جـبـيـر بـن مـطـعـم روايـت كـرده انـد كـه در شأن نـزول آيـه و  گـفـتـه : مـا در عـهـد رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم در مكّه بوديم كه قرص ماه دو نيم شد، نيمى بـالاى ايـن كـوه قرار گرفت، و نيمى ديگر بر بالاى اين كوه ديگر ايستاد، مردم گفتند: محمد ما را سحر كرد، در آن ميان مردى گفت اگر سحر باشد تنها مى تواند براى ما سحر باشد، و او نمى تواند تمام مردم را سحر كند. و نـيـز در آن كـتـاب آمـده كـه ابـن جـريـر و ابـن مـردويـه و ابـونـعـيـم (در كـتـاب دلائل ) از ابـن عـباس روايت كرده اند كه در تفسير آيه (اقتربت الساعة و انشق القمر) گفته : اين جريان قبل از هجرت اتفاق افتاده بود، و آن از اين قرار بود كه ماه دو نيم شد، به طورى كه همه هر دو نيمه آن را ديدند. و نـيـز در آن كتاب است كه ابن ابى شيبه، عبد بن حميد، عبداللّه بن احمد، در كتاب زوائد الرهـد، و ابـن جرير و ابن مردويه و ابونعيم، از ابى عبد الرحمان سلمى روايت كرده اند كـه گـفت : روزى در مدائن حذيفه بن يمان براى ما خطبه خواند، بعد از حمد خدا و ثناى او گفت: 🔹ادامه دارد...1⃣👇
🔹ادامه ۱👇 🔸(اقـتـربت الساعة و انشق القمر)، آگاه باشيد كه ساعت قيامت نزديك شد، آگاه باشيد كـه قرص ماه در عهد رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم پاره شد، آگاه باشيد كه دنيا فراق خود را اعلام نمود آگاه باشيد امروز مسابقه و فردا روز پيروزى است. مؤلف: مسأله انشقاق قمر به دعاى رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم از اين چند نـفـر از صـحـابـه يـعـنى انس، عبداللّه بن مسعود، ابن عمر، جبير بن مطعم، ابن عباس، و حذيفه بن يمان، به طرق بسيار مختلفى نقل شده. و در روح المـعـانـى از جـمـله صـحـابـه اى كـه ايـن جـريـان از ايـشـان نـقـل شـده عـلى عليه السلام را شـمـرده، و آنـگـاه از سـيـد شـريـف نـقـل كـرده كـه او در كـتـاب خـود (شـرح المـواقـف) از ابـن سـبـكـى نـقـل كـرده كـه او در كـتـاب خـود (شرح مختصر) گفته : اين حديث متواتر است، و نبايد در تواترش ترديد كرد. خـوب ايـن حـال حـديـث بـود از نـظـر اهـل سـنـت، وضـع آن را از نـظـر شـيعه نيز دانستى، حال به بحث پيرامون اين جريان بپردازيم. گفتارى اجمالى پيرامون مسأله شق القمر مـعـجـره شـق القـمـر بـه دسـت رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم در مـكـّه و قـبـل از هـجـرت و بـه پـيـشـنـهـاد مـشـركـيـن، مسأله اى اسـت كـه مـورد قبول همه مسلمين است، و كسى از ايشان در آن ترديد نكرده. و از قـرآن كـريـم آيـاتـى كـه به روشنى بر آن دلالت دارد يكى آيه مورد بحث است كه فـرمـوده : (اقـتـربـت السـاعـة و انـشـق القـمـر و ان يـروا ايـه يـعرضوا و يقولوا سحر مـسـتمر)، چون همان طور كه قبلا اشاره كرديم كلمه  در آيه دوم جز اين كه همان بـاشـد كه در جمله (انشق القمر) از آن خبر داده، با هيچ آيتى ديگر منطبق نيست، براى اين كه نزديك ترين معجره با نزول اين آيه همان معجره شق القمر بوده كه مشركين از آن مانند ساير آيات اعراض كردند و گفتند: سحرى است مستمر. و امـا از حـديث بايد دانست كه روايات بى شمارى بر آن دلالت دارد شيعه و سنى آنها را نقل كرده اند و محدثين هر دو طايفه آنها را پذيرفته اند، كه در بحث روايتى گذشته چند روايت از آنها را نقل كرديم. پـس هـم كـتـاب بر وقوع چنين معجزه اى دلالت دارد و هم سنت، و اما اين يك كره آسمانى دو نـيـم شـود، چـنـيـن چـيـزى فـى نـفـسـه مـمـكـن اسـت و عـقـل دليـلى بـر مـحـال بـودن آن نـدارد، از سـوى ديـگـر معجره هم امرى خارق العاده، و وقوع حوادث خارق العـاده نـيـز مـمـكـن اسـت، عـقـل دليـلى بـر مـحـال بـودن آن نـدارد، و مـا در جـلد اول ايـن كتاب به طور مفصل در اين باره بحث نموده، هم امكان معجره را اثبات كرديم و هم وقـوع آن را، و يـكـى از روشـن تـرين شواهد بر وقوع شق القمر، قرآن كريم است، پس بايد آن را بپذيريم هر چند كه از ضروريات دين نباشد. سخن كسانى كه بـا اسـتـنـاد بـه چـنـد آيـه قـرآنـى بـه وقـوع مـعـجـزه شق القمر اشكال كرده اند و پاسخ آن ولى بـعـضـى هـا بـه وقـوع چـنـيـن مـعجره اى اشكال كرده و گفته اند: اين معجزات پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم با اقتراح و پيشنهاد مردم انجام شود، با آيه (و ما منعنا ان نـرسـل بـالايـات الا ان كـذب بـهـا الاولون و اتـيـنـا ثـمـود الناقة مبصرة فظلموابها و ما نـرسـل بـالايـات الا تـخـويفا) منافات دارد، براى اين كه از اين آيه يا چنين استفاده مى شـود كـه مـا ديگر براى اين امت معجزاتى نمى فرستيم براى اين كه هر چه معجره براى امـت هـاى سـابـق فـرسـتـاديـم هـمـه را تـكـذيـب كـردنـد، و ايـن امـت هـم مـثل همان امت ها و داراى طبيعت همان ها هستند، و در نتيجه اينان نيز معجزات ما را تكذيب خواهند كرد، و وقتى معجره اثر نداشته باشد، ديگر چه فايده اى در فرستادن آن است؟ و يـا اسـتـفاده مى كنيم كه مى خواهد بفرمايد: ما هيچ معجره اى براى اين امت نمى فرستيم، براى اين كه اگر بفرستيم اين امت نيز مانند ساير امت گذشته آن را تكذيب مى كنند، و در اثـر تـكـذيـب مـعذب و هلاك مى شوند، و ما نمى خواهيم اين امت منقرض گشته به عذاب است يصال گرفتار آيد. پـس به هر حال آيه فوق دلالت دارد كه خداى تعالى هيچ معجره اى به اقتراح و پيشنهاد اين امت نمى فرستد، آنطور كه در امت هاى گذشته مى فرستاد. البـتـه ايـن اشـكـال هـمـان طـور كـه اشاره شد در خصوص معجزاتى است كه با اقتراح و پـيـشـنـهاد مردم جارى شود، نه آن معجزاتى كه خود خداى تعالى و بدون اقتراح مردم به مـنـظور تأييد رسالت يك پيامبر جارى مى كند، مانند معجره قرآن براى پيامبر اسلام، و دو مـعـجـره عـصا و يد براى موسى عليه السلام و معجره زنده كردن مردگان و غيره براى عيسى ع و هـمچنين آيات نازله ديگر كه همه لطفى است از ناحيه خداى تعالى، و نيز مانند معجزاتى كه از پيامبر اسلام سر زد بدون اين كه مردم از او خواسته باشند. 🔹ادامه دارد...2⃣👇
🔹ادامه دارد ۲👇 🔸پـس بـه حـكـم آيـه 59 سـوره اسـرى هـيـچ پـيـغمبرى نمى تواند به پيشنهاد مردم معجره بـيـاورد، پـس مـا هـم نـمـى تـوانـيـم مـعـجـره شـق القـمـر را قـبـول كنيم چون هم به پيشنهاد مشركين بوده - البته اگر بوده - و هم اين كه مشركين بـه آن ايـمـان نـيـاوردند. و نظير آيه سوره اسرى آيه شريفه زير است كه مى فرمايد: (و قـالوا لن نـومـن لك حـتـى تـفـجـر لنـا مـن الارض يـنـبـوعـا... قـل سـبـحان ربى هل كنت الا بشرا رسولا) و آياتى ديگر غير آن، چون از آيه مذكور نيز بـه دسـت مـى آيـد وقـتـى از آن جـنـاب خـواسـتـنـد تا به معجزه چشمه اى از زمين برايشان بـجـوشـانـد، در پـاسـخ خـداى را تـسـبيح كرد، و فرمود: من كه به جز يك فرستاده شده نـيـسـتـم (لابـد مـعنايش اين است كه بشر رسول نمى تواند از پيش خود و به دلخواه مردم معجره بياورد؟) در پاسخ با ذكر مقدمه اى ثابت مى كنيم كه اولا هيچ فرقى ميان معجزات پـيـشـنـهـادى و غـيـر آن نـيـسـت، و در صـورت وجـود دليـل مـحـكـم نـقـلى هـر دو قـسـم قـابـل قـبـول اسـت، و ثـانـيـا نازل نشدن عذاب بر مشركين عرب علتى ديگر داشته، كه با كنار رفتن آن علّت عذاب هم بر آنان نازل شد. بيان مقدمه اى براى اثبات اينكه شق القمر معجره اى پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم به دنبال پيشنهاد مشركين بوده است تـوضـيـح مـقدمه اين است كه: رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم بر مشركين عرب بـه تـنـهـايـى مـبـعـوث نـبـود، و امـت او هـمـه جـهـانـيـان تـا روز قـيـامـت هـسـتـنـد، بـه دليل آيه شريفه (قل يا ايها الناس انى رسول اللّه اليكم جميعا)، و آيه شريفه (و اوحـى الى هـذا القـران لانـذركـم بـه و مـن بـلغ )و آيـه شـريـفـه (و لكـن رسول اللّه و خاتم النبيين ) و آياتى ديگر. چـيزى كه هست آن جناب دعوت خود را از مكّه و از ميان قوم خودش مردم مكّه و اطراف آن بودند شـروع كـرد و جـمـعـيـت بـسيارى دعوتش را پذيرفتند، ولى عامه مردم بر كفر خود باقى مـانـده تـا آنجا كه توانستند دعوتش را با دشمنى و اذيت و استهزاء مقابله نموده، تصميم گـرفـتـنـد يـا او بـه قـتل برسانند و يا اين كه از آن شهر بيرون كنند كه خداى تعالى دستورش داد كه هجرت كند. و آنـهـايـى كـه بـه آن جـنـاب ايـمان آوردند هر چند نسبت به مشركين كم بودند، و در تحت شكنجه آنان قرار داشتند، امـا بـراى خـود جـمـعـيـتـى بـوده انـد كـه قرآن درباره شان فرموده: (الم ترالى الذين قـيـل لهـم كـفـوا ايـديـكـم و اقـيـمـوا الصـلوة ) حـتـى آنـقـدر زيـاد بـودنـد كـه از رسـول خـدا صـلى اللّه عـليه و آله و سلم اجازه مى خواستند تا با مشركين مبارزه و نبرد كـنـنـد، ولى خـداى تـعـالى اجـازه نـداد، (بـه روايـات وارده درنزول آيه فوق مراجعه فرماييد). پـس مـعـلوم مـى شـود مـسـلمـانـان مـكـّه عده و عده اى داشته اند، و روز به روز به جمعيتشان اضـافـه مـى شـده، تا آنكه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم به مدينه مهاجرت كـرد و در آنـجـا دعـوتـش گـسـتـرش و اسـلام نـشـر يـافـت، مـديـنـه و قـبـائل اطـرافـش را تـا يـمـن و سـايـر اطـراف شـبه جزيره عربستان را گرفت، و از اين سـرزمـين پهناور تنها مكّه و اطراف آن باقى ماند، و اين گستردگى همچنان ادامه يافت تا از مـرز عـربـسـتـان هـم گـذشـت، و رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله وسـلم در سـال ششم هجرت نامه هايى به پادشاهان و بزرگان فارس و روم و مصر نوشت، و در سـال هـشـتـم هـجـرت مـكـّه را هم فتح كرد، و درفاصله يعنى فاصله هجرت تا فتح مكّه عده زيـادى از اهـالى مـكـّه و اطـرافـش بـه ديـن اسـلام در آمـدنـد. تـا آنـكـه رسـول خـدا صـلى اللّه عـليـه و آله و سلم از دنيا رحلت نموده و انتشار اسلام به جايى رسـيـد كـه هـمه مى دانيم، و به طور مداوم جمعيتش بيشتر و آوازه اش گسترده تر شد، تا امروز كه يك پنجم جمعيت دنيا را تشكيل داده اند. حال كه اين مقدمه روشن شد مى گوييم : آيه مورد بحث يعنى مسأله دو نيم شدن قرص ماه، مـعـجـره اى بـود پـيـشـنـهـادى كـه مـشـركـيـن مـكـّه آن را از رسـول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم خواسته بودند، معجزه اى كه اگر تكذيبش مى كردند، دنبالش عذاب بود، و تكذيبش ‍ هم كردند، براى اين كه گفتند سحرى است مستمر و ليـكـن تـكـذيـب مـشـركـيـن باعث آن نمى شد كه خداى تعالى تمامى امت اسلام را كه پيامبر اسـلام رسـول ايـشـان اسـت هلاك كند، آرى امت اسلام تمامى ساكنان روى زمين هستند، و در آن ايـامـى كـه مـشـركـيـن شق القمر را تكذيب كردند حجت بر تمامى مردم روى زمين تمام نشده بـود، چـون اين معجزه پنج سال قبل از هجرت اتفاق افتاد، و خداى تعالى خودش فرموده : (ليهلك من هلك عن بينه ). 🔹ادامه دارد...3⃣👇