eitaa logo
علامه طباطبایی ره
18.1هزار دنبال‌کننده
449 عکس
84 ویدیو
3 فایل
شرح احوالات و تفکرات عارف و فیلسوف بزرگ قرن حضرت استاد علامه طباطبایی ره شادی روحش #صلوات راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط و تبادل @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺داستان عجیب فرشته ای که خود را به علامه طباطبایی عرضه کرد! از زبان شاگرد سلوکی علامه، مرحوم آیت الله حسینی طهرانی __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
4_5972198977670480126.mp3
1.87M
🎵بشنوید | مواظب باشید ترکیب وجودتان به هم نریزد! ☑️ توضیحات جالب استاد رحیمی درباره بیان علامه طباطبایی پیرامون راه رسیدن به ملکه تعادل در صفات انسانی __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
✅شدیدترین خنده علامه طباطبایی کی بود؟ آیت الله استاد فاطمی نیا: یک آقایی که از معارف الهی محروم بود، می‌گفت علامه طباطبایی نور ندارد، یک طلبه ساده‌لوحی این مطلب را گذاشت کف دست علامه طباطبایی. آقای طباطبایی خندید. گفته می‌شود شاید به آن کیفیت در عمرش نخندیده بود. علامه طباطبایی این‌قدر خوشش آمد احساس کرد هنوز بعضی از دیوارهای غربت از آن باقی است. طوبی للغربا، همه چیز در غربت درست می‌شود. سجده‌های نماز شب باید در غربت باشد ___________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
✅سخت ترین لحظه عمر علامه طباطبایی از زبان خودش _______________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
✅خاطره استاد فاطمی نیا از علامه طباطبائی (ره) علامه طباطبائی (ره) می‌فرمود: «من در نوجوانی خیلی به منزل آیت الله سید احمد قاضی رفت و آمد می‌کردم و بیشتر روزها در خانه ایشان مانده و از مهمانان و مراجعان پذیرایی می‌کردم. روزی خدمت ایشان بودم که فرزندش آمد و گفت: مادر گفته پول نان نداریم، پولی بده تا نان بخریم. آیت الله سید احمد قاضی فرمود: پولی ندارم. من دیدم که حال استادم، دگرگون شد و در حیاط خانه، بادی چون گردباد وزیدن گرفت و برگهای ریخته شده درختان را از باغچه، در جایی جمع کرد و سپس باد خوابید.ایشان به من فرمود: به حیاط برو؛ زیر برگهای جمع شده یک دو تومانی است. آن را بردار و بیا به خانواده من بده. من رفتم و از زیر آن برگ های جمع شده، یک دو تومانی برداشتم و همان گونه که فرموده بود آن را به همسرش دادم و از این اتفاق در کمال تعجب و تحیّر بودم.» __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
خاطره استاد قرائتی از علامه طباطبایی(ره) __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
علامه حسن زاده آملی: علامه طباطبايي کليد را از جيبشان در آورده بودند و مي‌‌خواستند در منزل را باز کنند نگاهي کردند به من و فرمودند: آقا ما هر چه داريم از آخوند (يعني ملاصدرا) داريم ______________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
✅خاطره آیت الله باقری کنی از نفس حق علامه طباطبایی در دوران طلبگی مشکلی برای من پیدا شده بود، شدت گرفته بود و سخت مضطر شده بودم. نزدیک غروب، سرگردان، راه منزل علامه [طباطبایی] (ره) را گرفتم؛ منزل محقر و کوچکی داشت بیرون از شهر قم، در زدم. خود ایشان آمد در را باز کرد، برای ایشان مشکلم را گفتم. آستینها را بالا زده بود برای وضو، با آن چهره جذابش در میان در ایستاده بود؛ آرام گفت ذکر جلاله را بگو و برای اینکه مرا هم یاد دهد یک "یا الله" گفت. همان یکبار که او گفت بس بود، بیشتر لازم نیامد. انگار در من تصرفی کرده باشد، دیدم هیچ اثری از آن حال دیگر در من نیست. آرام آرام شدم. تمام تمام شد. ___________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
سوال: بهشت و جهنم در کجا واقعند؟ جواب: بر اساس روایت، بهشت در آسمان و جهنم در زمین هفتم واقع است. 📚 655 پرسش و پاسخ در محضر علامه طباطبایی _________________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
برای دختر کوچکش بدرالسادات طباطبایی دخترعلامه طباطبایی می گوید: خاطرم می‌آید که یک بار زمانی که در سن مدرسه بودم، از من خواستند که درباره بهار و گل بنفشه شعری بخوانم مادرم بسیار اهل ذوق بود ایشان از من خواستند که نزد پدر بروم تا وی به من کمک کند پدر نیز شعری به این مضمون که البته آن را کامل در خاطر ندارم برایم سرودند: «من بنفشه بهارم/ زینت جویبارم/ نازنینم نگارم/ من نگارین بنفشم/ در چمن می‌درخشم/هر نگاری که بیند/ در کنارم نشیند/ زودم از شاخه چینم/ چینه از شاخسارم». اصولاً جزو منزل ما جوری بود که احتیاجی به تنبیه نبود هیچ وقت برای ما چنین مسأله‌ای پیش نیامده بود که ایشان ما را تنبیه کنند، همیشه با ما بازی می‌کردند حتی خیلی وقت‌ها کسی باور نمی‌کرد علامه اینطور باشند، همه تعجب می‌کردند که وی همبازی ما بود، ما هیچ‌گاه صدای بلند، اخم و دعا از ایشان نشنیدیم. 📚 خبرگزاری فارس نیوز ______________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
در پاسخ به درخواست ملکه انگلیس سال ها پیش ملکه انگلستان از ادیبان و شاعران جهان خواسته بود در گفتگوی « شمع و پروانه» شعر بسرایند و سخن بگویند.آن دعوت انگیزه ای شد که مرحوم علامه طباطبایی شعری در گفتگوی پروانه و بلبل بسرایند. تاریخ سرایش این شعر به ظاهر 1320شمسی است. دوش‌ به یاد دل‌ ویران‌ شدم‌ چون‌ خط‌ ایّام‌ پریشان‌ شدم‌ عاقبتم‌ سینه زغم‌ تنگ‌ شد پای‌ شکیبائی‌ من‌ لنگ‌ شد شمع‌ به دستی‌ و به دست‌ دگر ساغر و مینا، شدم‌ از در به در نیمه شب‌ از خانه‌ گریزان‌ شدم‌ گاهِ سحر سوی‌ گلستان‌ شدم‌ گاهِ بهار و شب‌ مهتاب‌ بود خرگه‌ گُل‌ بود و لب‌ آب‌ بود جشن‌ بُد و شیوۀ سرو و سمن‌ کرده‌ پر از غلغله‌ صحن‌ چمن‌ بر سر هر بوته‌ گلی‌، گل‌ زدند پای‌ سمن‌ زیور سنبل‌ زدند نغزْ نسیمی‌ که‌ ز خاور وزد خود لب‌ گل‌، گل‌ لب‌ نسرین‌ گزد رقص‌ کنان‌ نسترن‌ و یاسمن چنگ‌ زنان‌، چنگ‌ زنان‌ چمن‌ تازه‌ عروسان‌ چمن‌ گرم‌ ناز پرده‌ در افتاده‌ برون‌ جسته‌ راز مرغ‌ سحر هر چه‌ به‌ دل‌ راز داشت‌ چون‌ نیِ بی‌خویش‌ در آواز داشت‌ ما بغُنودیم‌ بیک‌ کُنج‌ باغ‌ من‌ خودم‌ و شیشه‌ و جام‌ و چراغ‌ لیک‌ دلم‌ چون‌ خم‌ می‌ جوش‌ داشت شاهد اندوه‌ در آغوش‌ داشت‌ بسته‌ لب‌ و دیده‌ و گوش‌ از جهان گرمْ سر از تابش‌ سوز نهان‌ چشم‌ و لبی‌ را که‌ ز غم‌ بسته‌ بود گریه‌ گهی‌ خنده‌ گهی‌ می‌گشود دیدم‌ و پروانه‌ به‌ گرد چراغ‌ گردد و بزمی‌ است‌ دگر سوی‌ باغ‌ لیک‌ سراسر همه‌ خاموشی‌ است‌ جلوه‌ گه‌ راز، فراموشی‌ است‌ در دو سر باغ‌ دو تا جان‌ فروش این‌ بطواف‌ آمده‌ آن‌ در خروش‌ عالم‌ پروانه‌ همه‌ راز بود عالم‌ بلبل‌ همه‌ آواز بود گفت‌ به‌ پروانۀ خامش‌، هَزار هان‌ تو هم‌ از سینه‌ نوائی‌ بیار با دل‌ پر سوز ترا تب‌ سزاست‌ در جلوی‌ ناز نیازت‌ رواست‌ گفت‌ به‌ مرغ‌ سحر آرام‌ شو بستۀ دامی‌، برو و رام‌ شو راستی‌ ار عاشق‌ دل‌ رفته‌ای این‌ همه‌ از بهر چه‌ آشفته‌ای‌ گفت‌ مرا یار بدینسان‌ کند بی‌خود و بی‌تاب‌ و پریشان‌ کند گفت‌ بگو زنده‌ چرا مانده‌ای تخم‌ وفا گر به‌ دل‌ افشانده‌ای‌ صاعقۀ عشق‌ به‌ هر جا فتاد نام‌ و نشان‌ سوخته‌ بر باد داد یا به‌ دل‌ اندیشۀ جانان‌ میار یا به‌ زبان‌ نام‌ دل‌ و جان‌ میار پیش‌ نیاور سخن‌ گنج‌ را ور نه‌ فراموش‌ نما رنج‌ را فارغ‌ ازین‌ پند چو پروانه‌ گشت از دل‌ و جان‌ بیخود و بیگانه‌ گشت‌ خویش‌ بر آتش‌ زد و خاموش‌ شد رخت‌ برون‌ بُرد و فراموش‌ شد 📚 زمهر افروخته، علی تهرانی، ص134-135 برای شنیدن ناگفته هایی ناب از علامه طباطبایی(ره)، به کانال علامه طباطبایی بپیوندید ________________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
✅مباحثات فیلسوف فرانسوی با علامه طباطبایی اولین بار، پاییز سال سی و هفت بود که علامه، هانری کربن را دید. در تهران و در خانه دوستی با نام دکتر جزایری که استاد دانشگاه بود. کربن هر سال، اوایل شهریور به ایران می آمد و تا زمستان می ماند. قرار این دو نفر، شد هر دو هفته یک بار، شب های جمعه در تهران و خانه کسی به اسم ذوالمجد طباطبایی. سید حسین نصر و گاهی که او نبود، داریوش شایگان، حرف های کربن را برای علامه به فارسی برمی گرداندند و برعکس کربن، فارسی را خوب می فهمید، اما گوش هایش سنگین بود. از آن طرف، محمد حسین خیلی آرام حرف می زد و با لهجه ترکی. با این حال، معلوم بود که هر دو از هم صحبتی هم لذت می برند. تا وقتی پاییز شروع نشده بود، توی حیاط می نشستند. حیاط بزرگ بود. بیشتر باغ بود و سروهای بلند داشت با حوض و فواره که وقتی کار می کرد، قطره های ریز آب را سمت آن ها می پاشید. متن مباحثه های این دو نفر با پاروقی هایی که خود علامه به آن ها اضافه کرد، کتابی شد به اسم «شیعه»و به عربی و انگلیسی و فرانسه هم ترجمه شد. ✅زندگی علامه محمد حسین طباطبایی، حبیبه جعفریان __ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880