🔹وفاداری أصحاب سیدالشهداء
اصحاب سيّدالشّهداء عليهالسّلام گفتند: ما برنمیگرديم. حضرت فرمود: من بيعت خود را از شما برداشتم.
«آگاه باشيد كه من اجازه دادم به شما در رفتن، همهٔ شما برويد و من گره بيعت را از شما باز كردم و ديگر تعهّدی بر شما ندارم. اينک شب است، سياهی آن شما را از أنظار پوشانيده است، از اين پوشش استفاده كنيد و مانند شتر راهواری شب را برای سلامت خود استخدام كنيد.»
هر يک از اهل او از بنیهاشم و نيز از اصحاب در پاسخ چيزی گفتند و اظهار شرمندگی نمودند، و از جمله زُهَير بن القَين برخاست و گفت: سوگند به خدا كه دوست دارم كشته شوم و سپس زنده گردم و پس از آن دوباره كشته شوم و همين طور كشته شوم تا هزار بار و بدينوسيله خداوند كشته شدن را از تو و از اين جوانان اهلبيت تو بردارد.»
در روز عاشورا برای جنگ در راه فرزند پيغمبر از يكديگر سبقت میجستند، و زندگی برای آنها تلخ بود، و جان در بدن آنها سنگينی میكرد، و بعضی با تقاضا و تمنّی اجازهٔ نبرد میخواستند.
📚 «معادشناسی»، ج۲، ص۴۱
📍مشاهدهٔ متن کامل:👇
eitaa.com/allame_tehrani/3796
🆔 @allame_tehrani
💫 وفاداری اصحاب سيدالشهداء عليهالسلام و اشتیاق آنان به لقای خدای متعال
اصحاب سيّدالشّهداء عليهالسّلام گفتند: ما برنمیگرديم. حضرت فرمود: من بيعت خود را از شما برداشتم.
أَلَا وَ إنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ؛ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي زِمَامٌ. هَذَا اللَيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً.[1]
«آگاه باشيد كه من اجازه دادم به شما در رفتن، همهٔ شما برويد و من گره بيعت را از شما باز كردم و ديگر تعهّدی بر شما ندارم. اينک شب است، سياهی آن شما را از أنظار پوشانيده است، از اين پوشش استفاده كنيد و مانند شتر راهواری شب را برای سلامت خود استخدام كنيد.»
هر يک از اهل او از بنیهاشم و نيز از اصحاب در پاسخ چيزی گفتند و اظهار شرمندگی نمودند، و از جمله زُهَير بن القَين برخاست، فَقَالَ: وَاللَهِ لَوْدِدْتُ أَنِي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشْرِتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّی أقْتَل هَكَذا ألْفَ مَرَّةِ، وَ أَنَّ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ يَدْفَعُ بِذَلِكَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤلَاءِ الْفِتْيَانِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ.[2]
«زهير گفت: سوگند به خدا كه دوست دارم كشته شوم و سپس زنده گردم و پس از آن دوباره كشته شوم و همين طور كشته شوم تا هزار بار و بدينوسيله خداوند كشته شدن را از تو و از اين جوانان اهلبيت تو بردارد.»
در روز عاشورا برای جنگ در راه فرزند پيغمبر از يكديگر سبقت میجستند، و زندگی برای آنها تلخ بود، و جان در بدن آنها سنگينی میكرد، و بعضی با تقاضا و تمنّی اجازهٔ نبرد میخواستند.
در تاريخ طبری گويد:
فَوَقَفَ عابِسٌ أَمامَ أَبيعَبْدِاللَهِ عَلِيْهِالسَّلَامُ و قالَ: ما أمْسَی عَلَی ظَهْرِ الأرْضِ قَريبٌ وَ لا بَعيدٌ أَعَزَّ عَلَيَّ مِنْكَ، وَ لَوْ قَدَرْتُ أَنْ أَدْفَعَ الضَّيْمَ عَنْكَ بِشَيءٍ أَعَزَّ عَلَيَّ مِنْ نَفْسي لَفْعَلْتُ. السَّلَامُ عَلَيْكَ أشْهَدُ أَنّي عَلَی هُداكَ وَ هَدَی أبيكَ.
وَ مَشَی نَحْوَ الْقَوْمِ مُصْلِناً سَيْفَهُ وَ بِهِ ضَرْبَةٌ عَلَی جَبينِهِ، فَنادَی: أَ لا رَجُل؛ فَأحْجَمَعوا عَنْهُ لِأنَّهُمْ عَرَفوهُ أشْجَعَ النّاسِ فصاحَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ: ارْضَحوهُ بِالْحِجارَة، فَرُمي بِها فَلَمَّا رَأَی ذَلِكَ أَلْقَی دِرْعَهُ وَ مِغْفَرَهُ وَ شَدَّ عَلَی النّاسِ وَ إنَّهُ لَيَطْرُدُ [3] أَكْثَرَ مِنْ مِأتَيْنِ ثُمَّ تَعَطَّفوا عَلَيْهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ فَقُتِلَ، فَتَنازَعَ ذَووا عِدَّةٍ في رَأسِهِ فَقالَ ابنُ سَعْدٍ: هَذا لَمْيَقْتُلهُ واحِدُ وَ فَرَّقَ بَيْنَهُمْ بِذَلِكَ.[4]
«عابس بن شبيب شاكری كه از اصحاب حضرت سيّدالشّهداء عليهالسّلام بوده و از معاريف شجاعان روزگار بود، در مقابل آن حضرت ايستاد و عرض كرد: در روی كرۀ زمين از نزديكان و ارحام من، يا از آشنايان و غير نزديكان، هيچكس در نزد من عزيزتر و گرامیتر از تو نبوده است؛ و اگر میتوانستم اين ستمی را كه اين قوم بر تو روا میدارند، با چيزی عزيزتر و گرامیتر از جان خودم از تو دور كنم، البتّه مینمودم.
سلام بر تو، شهادت میدهم كه من بر منهاج و هدايت تو و پدرت هستم؛ آنگاه در حالی كه بر پيشانی او ضربتی رسيده بود با شمشير برهنه بهسوی لشگر حركت كرد و صدا زد: أ لَا رَجُل؟ آيا مردی هست كه به نزد من بيايد؟
همگی از دور او فرار كردند؛ چون به شجاعت او پی برده و میدانستند كه شجاعترين مردم است.
عمر بن سعد فرياد برآورد: او را با سنگ سنگباران كنيد.
لشگريان گرداگرد او از هر طرف او را هدف سنگهای خود قرار دادند و پيوسته به سويش پرتاب میكردند.
عابس چون چنين ديد، زره از بدن خود افكند و كلاهخودِ را انداخت و با شمشير برهنه بر مردم حمله كرد و بيشتر از دويست نفر كه يكجا به او حمله میبردند، همه را متواری ساخته و فرار داده و جريحهدار مینمود.
در اين حال لشگر از چهار طرف او را در پرّه گرفت و آنقدر سنگ زدند تا جان تسليم كرد. (رضواناللهعليه)
پس از كشته شدن، جماعت بسياری در تسريع بريدن سر او و ربودن آن نزاع كردند. عمر بن سعد گفت: اين مرد را شخص واحدی نكشته است؛ بلكه تمام لشگر در خون او شريک بوده است، و بدين گفتار از بين آنها رفع تنازع و تخاصم نمود.»
📚 «معادشناسی»، ج۲، ص۴۱
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «إرشاد» مفيد، طبع سنگی (سنۀ 1285) ص250
2- همان مصدر، ص251
3ـ در بعضی از نسخهها «يَكْرُدُ» ضبط شده است و آن نيز به معنای يَطْرُد است.
4ـ «مقتل مقرّم» طبع نجف، ص288 به نقل از تاريخ طبری؛ و «تاريخ طبری» طبع مصر (1358 هـ)، ج4، ص338 و 339
🆔 @allame_tehrani
▫️غلام روسفید
سيّدالشّهداء عليهالسّلام یک غلام داشتند به نام جَوْن. اين غلام مال أبوذر غفارى بود و او را به حضرت بخشيد. پس از واقعهٔ عاشورا جمعى بر معركه عبور میكردند، ديدند در كنار كشتگان یک بدن افتاده و بوى عطرى از آن متصاعد است كه مانند آن به مشامشان نرسيده است؛ اين بدن همان غلام سياه بود، سياه بود سفيد شده بود، بويش معطّر شده بود، ملحق شده بود به حضرت مولاى خود و مُطاع خود سيّدالشّهداء عليهالسّلام.
📚 «معادشناسی»، ج۲، ص۱۰۳
📍مشاهدهٔ متن کامل:👇
eitaa.com/allame_tehrani/3799
🆔 @allame_tehrani
🔰لحوق «جَوْن» غلام سياه به «سيّدالشّهداء»
اصحاب سيّدالشّهداء عليهالسّلام همگی با آن حضرت معيّت پيدا كردند، حتّی آن غلام سياه؛
سيّدالشّهداء عليهالسّلام يک غلام داشتند به نام جَوْن. اين غلام مال أبوذرّ غِفاری بود و او را به حضرت بخشيد. و در فنّ تعمير اسلحه مهارت داشت.
در شب عاشورا كه حضرت در خيمۀ خود به زمزمه مشغول بود و با اشعاری مترنّم بود:
يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلِ
كَمْ لَكَ بِالإشْرَاقِ وَ الأصِيلِ
مِنْ صَاحِبٍ وَ طَالِبٍ قَتِيلِ
وَ الدَّهْرُ لَايَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ
وَ إنَّمَا الأمْرُ إلَي الْجَلِيلِ
وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِي [1]
اين غلام مشغول آماده كردن سلاح آن حضرت بود.
حضرت به همۀ اصحاب بشارت معيّت با خود را در عوالم ديگر داد. غلام سياه باور نمیكند كه خدا در روز قيامت او را با امام حسين محشور گرداند؛ غلام سراپا سياه، زبانش درست نيست، مال مملكت ديگر است، قد و هيكل ندارد، لبها درشت و برگشته، موها مجعّد.
ولی اينها همه برداشته میشود؛ در عالم معنی اتّحاد ارواح است، سياهی برداشته میشود، يک لباس زيبا در برش میكنند سفيد، و بدنش مانند نقرۀ خام میدرخشد.
پس از واقعۀ عاشورا جمعی بر معركه عبور میكردند، ديدند در كنار كشتگان يک بدن افتاده و بوی عطری از آن متصاعد است كه مانند آن به مشامشان نرسيده است؛ اين بدن همان غلام سياه بود، سياه بود سفيد شده بود، بويش معطّر شده بود، ملحق شده بود به حضرت مولای خود و مُطاع خود سيّدالشّهداء عليهالسّلام. [2]
📚 «معادشناسی»، ج۲، ص۱۰۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «إرشاد» مفيد، ص251؛ و «لُهوف» ص71؛ و مقتل سيّدالشّهداء سيّد عبدالرّزّاق مقرّم، ص239؛ و در «لهوف» اين نيم بيت را اضافه میكند:
ما أقْرَبَ الْوَعْدَ مِنَ الرَّحيلِ
2ـ «مقتل مُقرّم» ص289؛ و از مقتل «عوالم» ص88 نقل میكند كه حضرت دربارۀ او دعا كردند:
اللهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ وَ طَيِّبْ ريحَهُ وَ احْشُرْهُ مَعَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ عَرِّفْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ فَكانَ مَنْ يَمُرُّ بِالْمَعْرِكَةِ يَشُمُّ مِنْهُ رآئِحَةً طَيِّبَةً أذْكَی مِنَ الْمِسْكِ.
🆔 @allame_tehrani
💬 نفی خواطر
💫 عنایت عظیم امام حسین (علیهالسلام) به سالکین راه خدا
اکثر افرادى که موفّق به نفى خواطر شده و توانستهاند ذهن خود را پاک و صاف نموده و از خواطر مصفّا کنند و بالأخره سلطان معرفت براى آنان طلوع نموده است در یکى از این دو حال بوده است:
1⃣ اوّل در حین تلاوت قرآن مجید و التفات به خوانندهٔ آن، که چه کسى در حقیقت قارى قرآن است و در آن وقت بر آنان منکشف مىشده است که قارى قرآن خداست جلّ جلاله.
2⃣ دوّم از راه توسّل به حضرت أباعبدالله الحسین علیهالسّلام؛ زیرا آن حضرت را براى رفع حجاب و موانع طریق نسبت به سالکین راه خدا عنایتى عظیم است.
✍ حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
📚 رسالهٔ لباللباب، ص۱۵۰
🆔 @allame_tehrani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 ممنون از اینکه آمدی آقای ما شدی
🎙استاد میرزامحمدی
🆔 @allame_tehrani
محمود+کریمی-+صل+الله+علی+ساکن+کرب+و+بلا-+اربعین+98.mp3
6.52M
🏴 صلی الله علی ساکن کرب و بلا
🎙حاج محمود کریمی
🆔 @allame_tehrani
😭 روضهٔ حضرت قاسم (علیهالسلام)
🎙استاد میرزامحمدی
🆔 @allame_tehrani
12-mirzamohammadi-rozehshabe6-2(rasekhoon.net).mp3
5.27M
😭 قطعهای از روضهٔ
حضرت قاسم (علیهالسلام)
🎙استاد میرزامحمدی
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
💬 نفی خواطر 💫 عنایت عظیم امام حسین (علیهالسلام) به سالکین راه خدا اکثر افرادى که موفّق به نفى خواط
💫 آثار عظیم توسّل به سیّدالشهداء
حضرت سیّدالشهداء علیهالسلام و توسّل و عرض ارادت به ساحت ایشان و عزاداری و سوگواری در ایّام شهادت آن سَرور عالمیان، نجاتدهندۀ بشر از ورطۀ سقوط در درّۀ خودبینی و دوبینی و دیگر مفاسد ظاهری و باطنی است؛ و تمسّک به حبل ایشان، مایۀ نجات از غیر خدا و رسیدن به عشق و محبّت حضرت حق و معرفت خداوند و ادراک توحید حضرت حق است.
📚 «بادۀ توحید در کربلای عشق»، ص۵۱
🆔 @allame_tehrani
❣جریان عشق الهی در کربلا❣
❤️ عشق الهی در مکتب امام حسین (علیهالسلام)
عشق و شور و محبّت در سراسر جریان عاشورا و کربلا موج میزند؛ و به واسطۀ همین عشق و هَیَمان إلهی است که راه سَرور عشّاق، حضرت امام حسین علیهالسلام آثاری این چنین در طلوع اکسیر محبّت در سینۀ دوستداران خویش دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حقیقةً این عشق الهی و ملکوتی حضرت أباعبدالله الحسین است که به تمامی اهلبیت و اصحاب آن حضرت سرازیر شده و همه را مندکّ در ذات الهی نموده است، که در جریان عاشورا به حدّی عشق و شور دارند و واله و شیدای لقاء پروردگارند که سر از پا نمیشناسند.
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 «بادۀ توحید در کربلای عشق»، ص۴۴و۴۵
🆔 @allame_tehrani
😭 اشک بر سیّدالشهداء (علیهالسلام)
💫 ارزش گريه بر امام حسين (عليهالسلام)
▪️حضرت امام صادق (علیهالسلام):
الْبُكاءَ وَ الْجَزَعَ مَكرُوهٌ لِلْعَبدِ في كُلِّ ما جَزَعَ ما خَلا الْبُكاءَ وَ الْجَزَعَ عَلی الْحُسَينِ بنِ عَليٍّ عليهماالسّلام فَإنَّهُ فِيهِ مَأجُورٌ.
گریه و بیتابی برای بندۀ خدا در هر امر ناگواری ناپسند است؛ مگر گریه و بیتابی بر حسین بن علی علیهماالسلام که شخص نسبت به آن اجر دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و مَنْ ذُكِرَ الْحُسَيْنُ عَلیهِالسَّلامُ عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنِهِ مِنَ الدُّمُوعِ مِقْدَارُ جَنَاحِ ذُبَابٍ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمْ يَرْضَ لَهُ بِدُونِ الْجَنَّةِ.
هر کس در نزد او امام حسین علیهالسلام یاد شود، و از چشم او به اندازۀ بال مگسی اشک خارج شود، ثواب او به عهدۀ خداوند عزّوجلّ است، و به کمتر از بهشت برای او راضی نمیشود.
📚 «کامل الزیارات»، ص۱۰۰
🆔 @allame_tehrani
▪️با شهیدان کربلا▪️
▪️حضرت امام رضا (علیهالسلام):
يا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ الْحُسَيْنِ فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً»
ای پسر شبیب! اگر دوست داری مانند ثواب شهیدان رکاب حسین علیهالسلام برای تو باشد، هر زمان به یاد او افتادی بگو: «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً» (ای کاش من با ایشان بودم تا به بهرۀ عظیم نائل میگشتم.)
📚 «عیون اخبار الرضا علیهالسلام»، ج۱، ص۳۰۰
🆔 @allame_tehrani
🔹اگر میخواهی عاقبت بخیر شوی...
▪️حضرت امام صادق (علیهالسلام):
إِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُخْتَمَ بِخَيْرٍ عَمَلُكَ حَتَّى تُقْبَضَ وَ أَنْتَ فِي أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ فَعَظِّمْ لِلَّهِ حَقَّهُ أَنْ لَا تَبْذُلَ نَعْمَاءَهُ فِي مَعَاصِيهِ وَ أَنْ تَغْتَرَّ بِحِلْمِهِ عَنْكَ وَ أَكْرِمْ كُلَّ مَنْ وَجَدْتَهُ يَذْكُرُ مِنَّا أَوْ يَنْتَحِلُ مَوَدَّتَنَا ثُمَّ لَيْسَ عَلَيْكَ صَادِقاً كَانَ أَوْ كَاذِباً إِنَّمَا لَكَ نِيَّتُكَ وَ عَلَيْهِ كَذِبُهُ.
اگر میخواهی پروندهات با بهترین عملت بسته شود تا در حالی که در بهترین کارها هستی قبض روح شوی، حقّ خدا را بزرگ بشمار به این که نعمتهای او را در راه معاصی او مصرف نکنی، و با حلم او نسبت به خودت فریب نخوری.
و هر کسی را دیدی که از ما یاد میکند یا خود را به محبّت ما متّصل میکند، اکرام کن؛ آنگاه اگر او در این ادعا صادق باشد یا کاذب بر عهدهٔ تو نیست، تو بواسطهٔ نیّتت بهره میبری و کذب او بر عهدهٔ خودش است.
📚«عیون أخبار الرضا علیهالسلام»، ج۲، ص۴
🆔 @allame_tehrani
🕌 راه نزدیک و مطمئن رسیدن به حقیقتِ توحید
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 بادهٔ توحید در کربلای عشق، ص۴۳
🆔 @allame_tehrani
49.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💬 داستان رسول ترک
🎙حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
🆔 @allame_tehrani
🏴 مرثیهخوانى و ذکر مصیبت
▪️حضرت امام رضا علیهالسّلام مىفرمایند:
مَنْ تَذَکَّرَ مُصابنَا وَ بَکَى لِما ارْتُکِبَ مِنّا کانَ مَعَنا فى دَرَجَتِنا یَوْمَ الْقِیَامَةِ. وَ مَنْ ذَکَّرَ بِمُصابِنا فَبَکَى وَ أَبْکَى لَمْ تَبْکِ عَیْنُهُ یَوْمَ تَبْکى الْعُیُونُ. وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِساً یُحْیا فیهِ أَمْرُنا لَمْ یَمُتْ قَلْبُهُ یَوْمَ تَموتُ الْقُلوُبُ.(۱)
«هر کس مصیبت ما را به یاد آورد و به جهت آنچه در حقّ ما روا داشته شده اشک بریزد، در روز قیامت همراه ما و در درجهٔ ما خواهد بود. و هر کس مصیبت ما را به یاد دیگران آورد و خود بگرید و دیگران را بگریاند، چشم او در روزى که دیدگان گریان است، نخواهد گریست. و هر کس در مجلسى بنشیند که امر ما در آن إحیاء میگردد، قلبش در روزى که قلبها مىمیرد، نخواهد مرد.»
📚 نورمجرد، ج۱، ص۱۹۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۷۸، ح۱؛ و أمالی صدوق، ص۷۳، مجلس۱۷، ح۴.
🆔 @allame_tehrani
🏴 طریق الحسین (علیهالسلام)
✍ حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
📚 بادهٔ توحید در کربلای عشق، ص۴۴
🆔 @allame_tehrani
▪️شهادت حضرت علیاصغر (علیهالسلام)
علّامه والد رضواناللـهعليه نسبت به حضرت علىّأصغر عليهالسّلام نيز معتقد بودند كه آن حضرت با إراده و اختيار خود شهادت را برگزيده و نداى پدر را لبيّک گفته و خود را فدا نمود. و در جلد پانزدهم امامشناسى، صفحهٔ ۳۱۸ و در روحمجرّد، صفحهٔ ۹۸ به اين امر اشاره فرمودهاند.
بنابراين حضرت علىأصغر نيز در مدّت كوتاه عمر خود با قدم ايثار و اختيار به سوى خداوند حركت نموده و خود را فداى سيّدالشّهداء عليهالسّلام نمود و اگر از سير آن حضرت مرتبهاى باقى مانده بود، در عوالم بعدى طىّ گرديد كه شايد نداى منادى در تسليت حضرت أباعبداللـهالحسين در شهادت علىأصغر كه گفت : دَعهُ يا حُسينُ فإنَّ لَه مُرضِعاً فى الجَنَّةِ اشاره به همين سير استكمالى در عالم آخرت باشد كه موجب دفع حزن و اندوه آن حضرت از شهادت علىأصغر قبل از به فعليّت رسيدن نفس طاهرش مىباشد.
📚 نورمجرد، ج۱، ص۳۳۳
🆔 @allame_tehrani
🏴 شهادت اختیاری
باری دربارۀ طفل شیرخوارۀ آن حضرت که شربت شهادت نوشید و مادرش رباب بود، حقیر در هیچ یک از مقاتل نیافتم که نام او علی و یا علیاصغر باشد، آری بعضی او را به اسم عبدالله ذکر نمودهاند، ولی آنچه برای حقیر امری است یقینی آنکه طفل به اراده و اختیار خود شهادت را گزید، و در برابر ندای پدر لبّیک گفت. و این یکی از اسرار جهان خلقت است که اطفال دارای ادراک و اختیار و قوّۀ جاذبه و دافعۀ معنوی میباشند. فلهذا این طفلِ رضیع، خود را در مسیر و منهاج پدرش همچون پدرش خود را فدا کرد.
وَ السَّلَامُ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ صَارَ عَطْشَاناً وَ یَوْمَ ذُبِحَ فِی یَدَیْ أبِیهِ قَبْلَ أنْ یُقَبِّلَهُ وَ یُوَدِّعَهُ.
📚 «امام شناسی»، ج۱۵، ص۳۱۸
🆔 @allame_tehrani
33.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 لالاییِ رباب این شد
😭 بخواب مادر دورت بگرده
😭 چشماتو روی هم بذاری
😭 عمو با آب برمیگرده...
🎙حاج محمود کریمی
🆔 @allame_tehrani
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
😭 مثلاً تو رو تاب میدم...
😭 مثلاً به تو آب میدم...
🎙حاج محمدرضا بذری
🔉 فایل صوتی کامل
🆔 @allame_tehrani
🏴 شهادت طفل شيرخوارۀ امام حسين (عليهالسّلام)
طفل رضيع (شيرخوار) وی مادرش رَباب[1] دختر امرؤالقَيْس بن عَدِیّ است، و مادر رباب هِنْدُ الْهُنُود بوده است. سيد بن طاووس میگويد: چون حسين عليهالسّلام بر زمين افتادن جوانانش و محبّانش را نگريست، عازم شد تا لشگر را برای ريختن خون قلب خود ملاقات نمايد، و با صدا ندا در داد: هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِاللهِ صلی الله عليه و آله و سلم؟! هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللهَ فِينَا؟! هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللهَ بِإغَاثَتِنَا؟! هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللهِ فِي إعَانَتِنَا؟!
«آيا كسی هست كه دشمنان را از حرم رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم براند؟! آيا مرد موحّدی هست كه دربارۀ ما از خدا بترسد؟! آيا فريادرسی هست كه به فريادرسی ما اميد در رضای خداوند ببندد؟! آيا كمکكنندهای هست كه در كمک كردن به ما اميد ثوابهای اخروی را داشته باشد؟!»
بر اثر اين ندا صدای زنان خيام حَرم به ناله و فرياد بلند شد. حضرت نزديک خيمه آمد و گفت به زَيْنَب: نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّي اُوَدِّعَهُ. فَأخَذَهُ وَ أوْمَأ إلَيْهِ لِيُقَبِّلَهُ، فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ الأسَدِيُّ - لَعَنَهُ اللهُ - بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ.
«پسر كوچكم را به من بده تا با او وداع كنم! پسر را گرفت و خم شد به سوی او تا او را ببوسد، كه حرملة بن كاهل اسدی - لعنه الله - طفل را با تير نشانه گرفت. آن تير در حلقوم طفل آمد، و او را ذبح كرد.»
در كمان بنهاد تيری حرمله
اوفتاد اندر ملايک غلغله
رست چون تير از كمان شوم او
پرزنان بنشست بر حلقوم او
چون دريد آن حلق، تير جانگداز
سر ز بازوی يدالله كرد باز
تا كمان زه خورده چرخ پير را
كس نديده دو نشان يک تير را
شه كشيد آن تير و گفت ای داورم
داوری خواه از گروه كافرم
نيست اين نوباوۀ پيغمبرت
از فصيل ناقهای كم در برت
و چه نيكو شاعر در گفتارش اين منظره را مجسّم نموده است:
وَ مُنْعَطِفٍ أهْوَي لِتَقْبِيلِ طِفْلِهِ
فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلَهُ السَّهْمُ مَنْحَرَا
«و چه كم مرد خم شدهای كه پائين آمد تا طفلش را ببوسد، وليكن پيش از بوسيدن او، تير جانكاه گلوی طفل را بوسيد.»
آن حضرت به زينب فرمود: خُذِيهِ، ثُمَّ تَلَقَّی الدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمَّا امْتَلَأتَا رَمَی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ، ثُمَّ قَالَ: هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أنَّهُ بِعَيْنِ اللهِ!
«بگير اين طفل را نگهدار، سپس دو كفّ دستهای خود را زير خونها گرفت. چون دو دست پر شد از خون آن را به آسمان پاشيد و گفت: چون چشم خدا میبيند، آنچه بر من رسيده است سهل میباشد!»[2]
و در «احتجاج» وارد است كه: چون حضرت تنها بماند و با او نبود مگر پسرش: علی بن الحسين، و پسر دگری شيرخواره كه نامش عبدالله بود، حضرت طفل را گرفت تا با او وداع كند پس ناگهان تيری بيامد و بر بالای سينۀ او بنشست و او را ذبح كرد. حضرت از اسب به زير آمد و با غلاف شمشير خود قبری حفر كرد و طفل را با خون خود آغشته نمود و او را دفن كرد.[3]،[4]
اين طفل شيرخوارۀ مذبوح با سُكَيْنه هر دو از يک مادر بودند. مادرشان رَباب دختر امرؤالقيس میباشد كه شرحش گذشت. سيدالشهداء عليهالسّلام به قدری به سكينه و رباب علاقمند بودند، و رباب و سكينه هم نسبت به پدر و شوهر، تا جائی كه ابنأثير در احوال رباب زوجۀ حسين عليهالسّلام آورده است كه: پس از شهادت حضرت يک سال تمام، سايۀ سقفی بر سر وی نيفتاد تا اينكه بدنش كهنه شد و از غصّه جان داد. و گفته شده است: او مدت يک سال تمام بر روی قبر امام حسين عليهالسّلام توقّف و اقامت گزيد و سپس به مدينه برگشت و از شدّت تأسف بر آن حضرت جان داد.[5]
⬇️ ادامـــه دارد...
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی»
اما مقدار محبت حضرت به سكينه تا حدی است كه به او میگويد: دل مرا با اشک خود آتش مزن!
ببينيد: مقام مودّت حضرت در عالم كثرات بر اساس محبت عالم وحدت تا چه اندازه عالی و راقی و صحيح است كه قطرات اشک نازدانه دخترش دل وی را به افسوس آتش میزند. اينها همه نكته و حكمت است.
مرحوم محدّث قمی و مرحوم آيةالله شعرانی آوردهاند: در بعض مقاتل روايت شده است كه: حسين عليهالسّلام چون هفتاد و دو تن از خاندان و كسان خود را كشته ديد روی به جانب خيمه كرد و گفت: يَا سُكَيْنَةُ! يَا فَاطِمَةُ! يَا زَيْنَبُ! يَا اُمَّكُلْثُومَ! عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ! پس سكينه فرياد زد: يَا أبَهْ أسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟! «ای پدر جان! آيا تن به مرگ دادهای؟!» فرمود: كَيْفَ لَايَسْتَسْلِمُ لِلْمَوْتِ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ؟! «چگونه تن به مرگ ندهد كسی كه ياوری و كمکكنندهای ندارد؟!»
........ فَأقْبَلَتْ سُكَيْنَةُ وَ هِيَ صَارِخَةٌ وَ كَانَ يُحِبُّهَا حُبّاً شَدِيداً.
«سكينه در اين حال روی بدان حضرت آورد در حالی كه فرياد میزد، و حضرت به او محبّت شديدی داشت.» حضرت او را در آغوش گرفت و اشكهايش را پاک كرد و گفت:
سَيَطُولُ بَعْدِي يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي
مِنْكِ الْبُكَاءُ إذَا الْحَمَامُ دَهَانِي
لَاتُحْرِقِي قَلْبِي بِدَمْعِكِ حَسْرَةً
مَادَامَ مِنِّي الرُّوحُ فِي جُثْمَانِي
فَإذَا قُتِلْتُ فَأنْتِ أوْلَي بِالَّذِي
تَبْكِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ[6]
1- «ای سكينه بدان كه: گريۀ تو بعد از من بسيار طول خواهد كشيد، در آن وقت كه داهيۀ مرگ به من میرسد.
2- دل مرا با سرشک ريزانت به افسوس و حسرت مسوزان تا هنگامی كه جان من در بدن من است.
3- و چون كشته شدم، تو از همه سزاوارتر میباشی به گريستن برای كسی كه اينک برای او گريه میكنی ای برگزيدۀ تمام زنان!»
باری دربارۀ طفل شيرخوارۀ آن حضرت كه شربت شهادت نوشيد و مادرش رباب بود، حقير در هيچ يک از مقاتل نيافتم كه نام او علی و يا علی اصغر باشد، آری بعضی او را به اسم عبدالله ذكر نمودهاند، ولی آنچه برای حقير امری است يقينی آنكه طفل به اراده و اختيار خود شهادت را گزيد، و در برابر ندای پدر لبّيک گفت. و اين يكی از اسرار جهان خلقت است كه اطفال دارای ادراک و اختيار و قوّۀ جاذبه و دافعۀ معنوی میباشند. فلهذا اين طفلِ رضيع، خود را در مسير و منهاج پدرش همچون پدرش خود را فدا كرد.
وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ صَارَ عَطْشَاناً وَ يَوْمَ ذُبِحَ فِي يَدَيْ أبِيهِ قَبْلَ أنْ يُقَبِّلَهُ وَ يُوَدِّعَهُ.
📚 امامشناسی، ج۱۵، ص۳۱۴
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
▪️«پاورقی» در پست بعدی ⬇️
🆔 @allame_tehrani
▪️پاورقی «پست قبل»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- «دمعالسّجوم» ص186.
2- «نفسالمهموم» ص216 و «دمعالسّجوم» ص186.
3- «نفسالمهموم» ص217 و «دمعالسّجوم» ص187.
4- محدّث قمی در «نفسالمهموم» ص216 و ص217 و آيةالله شعرانی در «دمعالسجوم» ص186 و ص187 أيضاً روايت كردهاند از شيخ مفيد در ذكر مقتل طفل رضيع كه: حسين عليهالسلام جلوی چادر بنشست و عبدالله بن الحسين فرزند او را آوردند. طفل بود، او را بر دامن نشانيد. مردی از بنیاسد تيری افكند و او را ذبح كرد. أبومخنف گفت: عقبة بن بشير أسدی گفت كه: أبوجعفر محمد بن علی بن الحسين با من فرمود: ای بنیأسد! ما خونی از شما طلب داريم. گفتم: گناه من چيست رحمک الله يا أباجعفر آن چه خون است؟! فرمود: پسركی از آن حسين عليهالسلام را نزد او آوردند، در دامنش بود كه يكی از شما تير افكند و او را ذبح كرد. پس حسين عليهالسلام دست از خون او پر كرد و بر زمين ريخت و گفت: ای پروردگار اگر نصرت را از آسمان بر ما بستهای، پس بهتر از آن نصيب ما كن و از اين ستمكاران انتقام ما را بگير. و سبط در «تذكره» از هشام بن محمد كلبی حكايت كرد كه چون حسين عليهالسلام آنها را ديد بر كشتن وی متّفق، مصحف را بگرفت و بگشود و بر سر نهاد و فرياد زد: ميان من و شما اين كتاب خدا و جدّم محمد رسول او! ای مردم به چه سبب خون مرا حلال میداريد؟! و كلبی نظير آنكه در اوّل صبح عاشورا گذشت آورده است تا گويد: آنگاه حسين عليهالسلام روی بگردانيد طفلی از آن خويش را شنيد از تشنگی میگريد. دست او را بگرفت و فرمود: ای مردم اگر بر من رحم نمیكنيد بر اين طفل ترحّم كنيد . پس مردی از آنها تيری افكند و آن طفل را ذبح كرد و حسين عليهالسلام بگريست و میگفت: خدايا حكم كن ميان ما و اين مردمی كه ما را خواندند تا ياری كنند آنگاه ما را كشتند. پس ندائی از آسمان رسيد: ای حسين او را رها كن كه وی را در بهشت دايهٔ معيّن است. و بعد از آن گويد: حصين بن تميم تيری افكند كه در لب آن حضرت جای گرفت و خون از دو لبش روان گشت و میگريست و میگفت: خدايا سوی تو شكايت میكنم از آنچه با من و برادران و فرزندان و خويشان من میكنند. و ابن نما گويد: آن طفل را با كشتگان اهلبيت بنهاد. و محمد بن طلحه در «مطالبالسَّئول» از كتاب «الفتوح» نقل كرده است كه: امام عليهالسلام فرزندی صغير داشت تيری آمد و او را بكشت پس او را به خون آغشته كرد و با شمشير زمين را بكند و نماز بگذاشت بر وی، و به خاک سپرد و اين أبيات بگفت: كَفَر القوم و قِدْماً رغبوا.
5- «نفثة المصدور في تجديد أحزان يوم العاشور»، طبع سنگی ص38 و ص39. مرحوم محدّث قمی در اينجا فرموده است: در ميان زنان محترمۀ اهل شرف كه بسيار اهل محبّت بودهاند اين امر شايع بوده است كه: پس از فوت شوهرشان بر سر قبر او خيمه میزدند و روزها را به روزه و شبها را به قيام میگذراندند چنانكه شيخ مفيد و كثيری از علماء شيعه و عامّه اين را دربارۀ فاطمۀ بنت الحسين عليهالسلام نوشتهاند كه: پس از آنكه شوهرش: حَسَن مثنّی در سن سی و پنج سالگی فوت كرد، او بدين عمل مبادرت كرد تا مدّت يک سال تمام.
6- «نفسالمهموم» ص214 و «دمعالسّجوم» ص184. آيةالله شعرانی در اينجا پس از اين أبيات گويد: اين شعر أعمّ از اينكه از زبان خود امام يا ديگری از زبان امام عليهالسلام گفته باشد مصداق دارد چون سكينه عمر طولانی يافت و دير بماند و برگزيدۀ زنان بود در كمال شرف و ادب و بزرگی مانند او نيامد. خانهاش مجمع اهل فضل و شعر بود و همه از وی توقّع انعام و صِلت داشتند و برای زيارت او از شهرهای دور سفر میكردند.
🆔 @allame_tehrani
▪️رحلت سيّد محمّد نوادۀ مرحوم حدّاد كه شبيه به مرحوم قاضی بوده است
▪️اختلاف حالات حضرت آقا در هنگام فوت سيّد محمّد و فوت بَيگم
🔸مشاهدۀ مرحوم حدّاد، عظمت روحی اطفال شيعه را پس از مرگ
🔹نفس بچّه قابليّت محضه است و آثار خوب يا بد را اخذ میكند و تا آخر عمر در وی ثابت میماند
... در آن منزل إجاری روبرو بواسطۀ نبودن نور و بهداشت كامل، در همان ايّامی كه حقير آنجا بودم يكی از نوههای آقای حدّاد به نام سيّد محمّد پسر سيّد حسن در اثر عارضۀ سرخک فوت نمود. اين طفل بقدری شبيه به مرحوم قاضی بود كه آقای حدّاد او را قاضی ثانی میناميدند. و بسيار به او علاقمند بودند. فوت اين بچّه آقای حدّاد را بسيار متأثّر ساخت. و چون حقير با ايشان جنازه را به غسّالخانۀ خيمهگاه برديم، بدون اختيار اشكشان سرازير بود. عصر آنروز عرض كردم: مگر از شما ميل به حيات اين طفل نبود تا خداوند ارادۀ حيات كند و مرگ را برگرداند؟!
فرمودند: آری! امّا بعضی اوقات امر از آنطرف غلبه میكند، و ميل و اراده را از اينطرف میربايد.
سيّد حسن پسر سوّم ايشان است. اوّل سيّد مهدی و به ترتيب سيّد قاسم و سيّد حسن و سيّد صالح و سيّد برهان و سيّد عبدالأمير؛ و دختری بزرگتر از اينها كه او را عَلويّه نامند و اسم اصلی او زهراء است، و به وی فاطمه و بَيگم نيز میگويند.
امّا تسميۀ وی به فاطمه و به بَيگم به سبب آنست كه آقای حدّاد دو دختر قبل از ايشان داشتهاند كه در كودكی فوت نمودهاند، و نام آنها را بعضاً به ايشان اطلاق میكنند.
مرحوم حدّاد میفرمودند: بَيگم كه دوساله بود و از دنيا رفت، در آنوقت من حالی داشتم كه ابداً مرگ و حيات را تشخيص نمیدادم و برای من علیالسّويّه بود. چون جنازۀ او را برداشتيم و با پدرزن: أبوعَمْشَه برای غسل و كفن و دفن برديم، من ابداً گريه نمیكردم. امّا او بقدری محزون و متأثّر بود و گريه میكرد كه حال درونی او تغيير كرده بود. و میگفت: اين سيّد عجب دلِ سخت و بیرحمی دارد؛ اصلاً گريه و زاری ننمود! و حتّی اشكش هم نريخت! و مدّتی چون با او در يک منزل زندگی میكرديم با من قهر بود.
پس از بَيگم، دختر دوسالۀ ديگر ايشان به نام فاطمه فوت میكند. میفرمودند: مرگ او در شب بود، و ما او را در كنار اطاق نهاديم تا فردا دفن نمائيم. من قدری به او به نظر بچّه نگاه میكردم؛ يعنی كودكی از دنيا رفته است و آنقدر حائز اهمّيّت نيست.
همان شب ديدم نفس او را كه از گوشۀ اطاق بزرگ شد، و تمام خانه را فراگرفت. كمكم بزرگتر شد و تمام كربلا را گرفت، و بدون فاصله تمام دنيا را گرفت. و آن طفل حقيقت خود را نشان میداد كه: من با اينكه كودكم چقدر بزرگم.
ايشان میفرمودند: اين عظمت حقيقی اوست. فلهذا ما بايد به اطفال خود احترام گذاريم و به نظر بزرگ به آنها بنگريم. زيرا كه بزرگند؛ و ما ايشان را خُرد میپنداريم. ابراهيم پسر دوسالۀ رسولالله بقدری بزرگ بود كه اگر میماند، به مثابۀ خود پيغمبر بزرگ میشد. كأنّه پيغمبر همان فرزندش ابراهيم است كه بزرگ شده، و ابراهيم همان پيامبر است، نهايت امر در دوران خردسالی و طفوليّت؛ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ.[1]
میفرمودند: لهذا برای احترام كودكان نوزاد، خوب است انسان تا چهل روز مجامعت نكند، و قنداقۀ نوزادان را تا چند ماهگی در مجالس علم و محافل ذكر و حسينيّه و محالّ عزاداری كه نام حضرت سيّدالشّهداء برده میشود ببرند؛ چرا كه نفس طفل همچون مغناطيس است و علوم و اوراد و اذكار و قُدّوسيّت روح امام حسين را جذب میكند. طفل گرچه زبان ندارد ولی ادراک میكند، و روحش در دوران كودكی اگر در محلّ يا در محالّ معصيت برده شود، آن جرم و گناه او را آلوده میكند؛ و اگر در محلّ و يا محالّ ذكر و عبادت و علم برده شود، آن پاكی و صفا را به خود میگيرد.
میفرمودند: شما اطفال خود را در كنار اطاق روضهخوانی يا اطاق ذكری كه داريد قرار بدهيد! علماء سابق اينطور عمل مینمودند. زيرا آثاری را كه طفل در اين زمان به خود اخذ مینمايد تا آخر عمر در او ثابت میماند و جزو غرائز و صفات فطری وی میگردد. چرا كه نفس بچّه در اين زمان، قابليّت محضه است؛ گرچه اين معنیِ مهمّ و اين سرّ خطير را عامّۀ مردم ادراک نكنند.
📚 روح مجرد، ص۹۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صدر آيۀ 34، از سورۀ 3: آل عمران.
🆔 @allame_tehrani
🔰 از جمله ادلّۀ تجربی و مشاهدۀ غير قابل تأويل عظمت روحی و اختيار وجدانی أطفال
و أنا أقول: آری چنين است؛ و بقدری شواهد برهانی، و أدلّۀ تجربی و علمی، و مشاهدات قویّ غير قابل تأويل در اين موضوع داريم كه اينک از كمربند بيان خارج است.
از جملۀ أدلّۀ تجربی و مشاهدۀ غير قابل تأويل، فوت پسر يازدهماهۀ خود حقير است به نام سيّد محمّدجواد كه در مورّخۀ نهم صفر يكهزار و سيصد و هشتاد هجريّۀ قمريّه متولّد شد و بهمناسبت توسّل به حضرت جوادالأئمّه و نيز بواسطۀ آنكه سه ماه و هفت روز پس از ارتحال استاد عرفان حضرت آيةالله حاج شيخ محمّدجواد انصاری همدانی رضواناللهعليه (دوّم ذوالقعدۀ 1379) تولّد يافت، اسم او را سيّد محمّدجواد نهاديم. بچّهای بود بسيار با نور و با صفا و گوئی نور خالص بود كه در همان كودكی مشهود بود؛ و بنده به او مسيح زمان، و نور خالص لقب داده بودم. هنوز راه نمیرفت و زبان باز نكرده بود، وی را در قنداقه میبستند كه چون صبحها از خواب برمیخاست بدون آنكه گريه كند يا شير بخواهد و يا سراغ مادرش برود، با همان قنداقه دست و پا زنان به سوی من میآمد و در دامنم مینشست.
باری در منزل احمديّۀ دولاب كه تازه بدانجا منتقل شده بوديم، بنده مريض شدم بهگونهای كه در داخل خودِ لوزتين دُمَل درآمده بود و متورّم شده بود، بطوريكه چند روز غذايم منحصر بود به فرنی كه برای بچّه میپختند و چند قاشقی هم حقير میخوردم؛ و تب من شديد بود و علاوه مرض، مرض سنگين و از پا درآورندهای بود؛ و مِن حيثُ المجموع حالم خوب نبود.
در همان روز فوت بچّه، يک ساعت به فوت مانده، در اطاق بيرونی در رؤيا ديدم: يک قطعه نور از جانب حضرت عبدالعظيم عليهالسّلام به جانب طهران میآيد، و در طهران جنگی ميان مسلمين و كفّار واقع بود. اين قطعه نور آمد و به مسلمين كمک كرد تا بر كفّار فائق شدند. و آن نور همين سيّد محمّدجواد بود.
پس از يک ساعت كه بندهزادۀ بزرگ، آقا سيّد محمّدصادق دروس مدرسه و حساب خود را برای رسيدگی نزد حقير آورده بود و من با او مشغول بودم، ديدم سيّد محمّدجواد در كنار سنگ حوض نشسته و دارد با آب حوض بازی میكند. از جا برخاستم و طفل را بغل كردم و از حياط به درون اطاق اندرونی نزد مادرش بردم و او مشغول خيّاطی بود. و تأكيد و سفارش كردم كه از طفل نگهداری كنيد! اين بچّه به آب علاقهمند است باز سراغ آب میرود. چون به بيرونی آمدم و دنبال دروس بندهزادۀ بزرگ بودم، تحقيقاً پنج دقيقه بطول نينجاميده بود كه صدای فرياد مادرش از حياط بلند شد كه: خاک بر سرم، ای وای بچهام مرد! فوراً از اطاق به حياط آمدم و ديدم تمام شده است. او را فوراً به بيمارستان و تنفّس اكسيژن رسانديم سودی نداشت. خودم او را به منزل برگرداندم و در كنار اطاق بيرونی گذاردم و به مادر و عيال گفتم: حال بچّه خوب است. میخواستم شبانه او را خودم غسل دهم، آقای حاج هادی ابهری نگذاشت و گفت: آقای حاج محمّداسماعيل غسل دهد و آيةالله حاج شيخ صدرالدّين حائری آب بريزند. پس از غسل، كفن شد و در قبرستان چهل تن دولاب با تشريفات مفصّلی دفن گشت.
شاهد ما از اين داستان اينست كه: اهل بيت ما در اثر اين واقعه به شدّت متألّم شد و میسوخت؛ تا روزی كه به مسجد قائم میآيد و قضيّه را برای يكی از مخدّرات مأمومات مسجد بيان مینمايد، او كه نامش فاطمه خانم است به ايشان میگويد: تأسّف بر فوت او مخور! زيرا من خواب ديدم كه كوهی بر سر آقا (بنده) میخواهد خراب شود و آقا در زير كوه خوابيده است؛ اين فرزند آمد و در مقابل كوه ايستاد و دستهای خود را حمايل كرد و كوه را نگهداشت از آنكه فروبريزد.
از اينجا استفاده میشود كه موت او در معنی و حقيقت، اختياری و انتخابی بوده است. مرحوم حاج هادی ابهری میگفت: بلائی بنا بود در اين منزل وارد شود و اين طفل خود را فدا نمود و جلوی بلای بزرگتر را گرفت. همچون حضرت علیّأصغر عليهالسّلام كه خود اختيار شهادت نمود و همچون ابراهيم فرزند رسول خدا كه خود را فدای امام حسين كرد و حاضر برای ارتحال شد. و اين نكته بسيار شايان دقّت است كه اطفال نيز دارای روح بزرگ و انتخاب و اختيار وجدانی میباشند.
📚 روح مجرد، ص۹۶
🆔 @allame_tehrani
😭 روضهٔ حضرت علیاصغر (علیهالسلام)
🎙استاد میرزامحمدی
🆔 @allame_tehrani