🔸مشغولیت دل به غیر خدا
چون دل انسان به غير خدا مشغول شود، پيوسته خاطرات شيطانی بر افكار او هجوم میكنند، و دائماً همّ و غمّ لاينقطع به صورتها و شكلهای گوناگون بر او حملهور میشود. و هرچه درجۀ بُعد و دوری از خدا بيشتر باشد اين افكار و خيالات شديدتر، و در قيامت به صورت شرارههای آتش بيشتری خواهد بود.
قَالَ عَلَيْهِالسَّلَامُ: مَنْ أَصْبَحَ وَ أَكْبَرُ هَمِّهِ الدُّنْيَا، أَلْزَمَ اللَهُ قَلْبَهُ شُغْلاً لَا فَرَاغَ لَهُ مِنْهُ أَبَداً، وَ هَمّاً لَايَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً، وَ أَمَلاً لَايَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَداً، وَ فَقْراً لَايَنَالُ غِنَاهُ أَبَداً؛ وَ إنَّهُ لَيْسَ مِنَ اللَهِ فِي شَيْءٍ.[1]
«حضرت فرمود: كسی كه روزگار خود را بگذراند و مقصد بزرگ او دنيا باشد، پروردگار، دل او را وا میدارد به مشاغل و شواغلی كه هيچگاه برای آن فراغتی نخواهد بود، و به همّ و اندوهی كه هيچگاه منقطع نخواهد شد، و به آرزوئی كه هيچگاه به نهايت آن نخواهد رسيد، و به فقر و نيازمندی و پريشانیای كه هيچگاه مبدّل به غنا و بینيازی نخواهد شد؛ و چنين كسی از خدا بهره و نصيب ندارد.»
📚 معادشناسی، ج۱۰، ص۳۲۹
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ «أسرارالصّلوٰة» مرحوم آيةالله حاج ميرزا جواد آقا ملكی تبريزی، طبع حروفی (سنۀ 1380)، ص191
🆔 @allame_tehrani
💫 تفسير «الميزان»
تفسير «الميزان» كه هزاران هزار درود و رحمت بیپايان خداوندی بر معلّمش كه اين باب را در تفسير گشود، و ولايت را حقيقت معانی قرآن دانست، و عرفان را يگانه راهگشای به سرّ ملكوت معرّفی كرد، و در اين تفسير از همان روش پيامبر اكرم استفاده كرد كه دعوت به خداوند و وحدت حقّهٔ حقيقيّهٔ او و عالم جان و ملكوت و وصول به مقام ولايت بوده باشد؛ جانهای گرسنه را اشباع، و عطشزدگان معارف را سيراب، و از دو عالم ملک و ملكوت بهرهور ساخت.
📚 نور ملکوت قرآن، ج۲، ص۳۷۵
📍مشاهدهٔ متن کامل:👇
eitaa.com/allame_tehrani/4264
🆔 @allame_tehrani
🔹مفسّر قرآن بايد عارف به لسان قرآن باشد
🔸مفسّر عاليقدر اسلام: علّامۀ طباطبائی در شهرهای عرب مشهورتر است از ايران
اين افرادی كه تفسير مینويسند و به منطق قرآن آشنائی ندارند، و میخواهند طبق علوم و مُدركات خودشان قرآن را پياده كنند، سَر از اين مطالب درمیآورند كه ميكرب را شيطان میگويند، و قصص قرآن را تمثيل و در حقيقت خيالبافی و افسانه ارائه میدهند؛ وَ حاشا مِنْ كَلامِهِ الْعالي كه خودش فرمود: إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَاناً عَرَبِيّاً لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ [1] كه تا اين حدّ به مطالب كوتاه و تخيّلات وهميّه سقوط كند.
اگر اينگونه مفسّران فقط يك آيه را از قرآن میفهميدند، تا آخر عمر دست خود را برای برداشتن قلم تفسير بلند نمیكردند؛ و آن آيه اينست كه: وَ مَآ أُوتِيتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً. [2]
«به شما از علم و دانش داده نشده است جز مقدار اندكی!»
وقتی انسان بداند كه علمش كوتاه است، مطالب راقيه و مهمّه و عاليهٔ قرآن را كه به فكرش نمیرسد، به حال خود وامیگذارد و تا آخر عمر به دنبال پیجوئی و كاوش میرود، تا مسأله برای او منكشف گردد؛ نه آنكه پيوسته فرمول حفظی همگانی را بر زبان آورده و تكرار كند كه: علم بدين مطلب گواهی نداده است! تجربه اثبات نكرده است! فيزيولوژی و بيولوژی و و و چنين و چنان. آخر فيزيولوژی و بيولوژی را به كشف جنّ و شيطان، و يا به ديدار فرشته و ملائكه چكار؟!
اطّلاع بر اين اُمور راه دگری دارد، و تا انسان در آن علم وارد نباشد حقّ مداخله در آن را ندارد. و اين مطلب از واضحات است كه: شعبههای علوم بسيار و جدا جدا هستند، و هر علمی موضوعی مختصّ به خود دارد. با علم فيزيولوژی در علم كشف حقائق و پنهانیها اعمّ از موجودات ملكوتيّهٔ رحمانيّه، و موجودات جنّيّهٔ شيطانيّه وارد شدن و با آن ابزار و آلات در پی جستجوی حلّ مسائل اين علوم بودن، سر از تركستان در آوردن است برای كسی كه مقصودش سفر مكّه است.
ما نمیگوئيم: حتماً شخص مفسّر بايد روح ملكوتی داشته باشد وگرنه نبايد قرآن را تفسير كند؛ ما میگوئيم: شخص مفسّر بايد به معانی و اصطلاحات قرآن وارد باشد، و قرآن را آنطور كه قرآن میخواهد تفسير كند. گرچه اين مفسّر اُصولاً مسلمان هم نباشد؛ يهودی و يا مسيحی باشد ولی در تفسير قرآن از منطق قرآن خارج نشود؛ و آنچه را قرآن میگويد، بگويد؛ خواه خودش معتقد باشد و يا نباشد.
بزرگترين خطائی كه شيخ محمّد عَبْدُه در تفسير «المَنار» نموده است آنست كه: در اين تفسير به حقائق و معنويّات و اصول عالم بالا و خلقت موجودات ماورای اين عالم توجّه كمتری شده است؛ و به اصول و روابط علوم مادّی و پيشرفتهای طبيعي توجّه و عنايت بيشتری مبذول گرديده است.
و اين منطق، روح بشر را سير نمیكند و تشنگی او را فرو نمینشاند، چون بشر مرتبط با عالم غيب است. بدنش در عالم شهادت است؛ ولی روحش و سِرّش و كمون وجدانش از عالم ملكوت است. و آن را با اين علوم سرگرم كننده و فانيهٔ بشری نمیتوان ارضاء نمود. امّا تفسير «الميزان» كه هزاران هزار درود و رحمت بیپايان خداوندی بر معلّمش كه اين باب را در تفسير گشود، و ولايت را حقيقت معانی قرآن دانست، و عرفان را يگانه راهگشای به سرّ ملكوت معرّفی كرد، و در اين تفسير از همان روش پيامبر اكرم استفاده كرد كه دعوت به خداوند و وحدت حقّهٔ حقيقيّهٔ او و عالم جان و ملكوت و وصول به مقام ولايت بوده باشد؛ جانهای گرسنه را اشباع، و عطش زدگان معارف را سيراب، و از دو عالم ملک و ملكوت بهرهور ساخت.
فلهذا ديده میشود كه: تفسير علامه طباطبائی قدَّساللهُسرَّهالزّكيّ امروزه در مصر و لبنان و بعضی از بلاد ديگر چنان شهرتی دارد كه در اينجا ندارد. و با آنكه نويسندهٔ «المَنار» سنّی مذهب است، و اهل شهر و ديار خود آنها يعنی مصر است معذلك معلّمان و فارغالتّحصيلان و دانشگاهيان مصری و لبنانی چنان به اين تفسير روی آوردهاند كه قبلاً برای ما قابل تصوّر نبود.
▪️ادامـــه دارد... ⬇️
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل» ⬇️
حقير بعد از آنكه رسالهٔ «مهر تابان» را به عنوان يادنامهٔ استادمان حضرت علّامه نوشتم و بزودی منتشر شد، چندی نگذشته بود كه روزی در مشهد مقدّس به ديدن يكی از علمای نجف اشرف كه فعلاً در قم اقامت دارند، و به مشهد مشرّف شده بودند، رفتم. آن مجلس متشكّل از جميع آقازادگان و دامادان ايشان بود.
چون بالمناسبة سخن از رحلت علّامه پيش آمد، و حضّار هريک چيزی میگفتند، يكی از دامادهای ايشان كه متولّد نجف بود و اصلاً عرب و از نوادههای مرحوم صَدر بود به من گفت: شما چرا اين يادنامه را به زبان عربی ننوشتيد؟! اين كتاب سزاوار بود بدان زبان نوشته شود!
حقير گفتم: آخر علّامه، فارسی زبان و محلّ و موطنشان در ايران است. اين كتاب برای اطّلاع از احوال ايشان است و معلوم است كه شهرت ايشان در ايران است.
گفت: آقا شما اشتباه میكنيد! علّامه در بلاد عرب دهها برابر شهرتش از ايران بيشتر است. استادان دانشگاهها و اهل فنّ و اطّلاع و حتّی دانشجويان استنادشان به تفسير «الميزان»، يک امر روزمرّه است. همگی تفسير «الميزان» را به عنوان يک مصدر اصيل تحقيق میدانند؛ و تفسيرهای «المَنار» و «في ظِلالِ الْقُرْءَان» و امثالهما به كنار رفته است.
او میگفت: من خودم در آنجا اقامت داشتهام، و اين جريان را از نزديک مشاهده نمودهام.
حقير گفتم: اينکه مسألۀ مشكلی نيست؛ بعضی از اهل خبره كه به زبان عرب آشنائی كامل داشته باشند میتوانند اين كتاب را به آن زبان ترجمه كنند، تا روش اخلاقی و سلوک ادبی و علوّ همّت و اخلاص اين فقيد سعيد برای آنها نيز مشهود شود: رَحْمَةُ اللَهِ عَلَيْهِ ما بَقِيَتِ السَّمَاواتُ وَ الأرَضون.
📚 نور ملکوت قرآن، ج۲، ص۳۷۳
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ آيهٔ 3 و 4، از سورهٔ 43: الزّخرف «ما اين كتاب سماوی را قابل قرائت، و فصيح و روشن قرار داديم به اميد آنكه شما آن را بفهميد و ادراک كنيد. و اين قرآن در عالم اُمّالكتاب در نزد ما بسيار عالی و محكم است.»
2ـ ذيل آيۀ 85، از سورۀ 17: الاسرآء.
🆔 @allame_tehrani
💎 تفسیر «المیزان» از منظر علامه طهرانی
🔰 امتيازات دهگانهٔ تفسير «الميزان»
علامه طهرانی براى تفسير «الميزان» ده امتياز بزرگ شمرده آن را بهترين تفسير جهان اسلام معرّفى میكردند.
اوّل: روش تفسيرى الميزان؛ كه تفسير قرآن به قرآن است، و با آن حقيقت پيام قرآن كشف مىشود؛ ولى با سائر روشها كه پذيرش مطلبى از قبل و تطبيق آيات الهى بر آنست روح قرآن نابود و حقيقت قرآن كشته مىشود، و تفسير قرآن نيست بلكه استخدام قرآن براى اثبات مطالب از پيش پذيرفته شدهٔ خويش است. بايد با ذهن خالى به محضر قرآن رفت و معناى آيات الهى را با كمک آيات ديگر استخراج نمود. كه در الميزان اين روش بهنحو اكمل رعايت شده و اين مهمترين مزيّت الميزان است.
دوّم: مراعات معانى كلّيّه براى الفاظ موضوعه؛ بدين معنى كه الفاظ براى مصداق يا مصاديق خاصّى وضع نشدهاند.
سوّم: تفكيک موارد جَرْى و تطبيق، از متن مدلول مطابَقى آيات.
چهارم: جامعيت الميزان؛ كه علاوه بر بيانهاى قرآنى حاوى مباحث مختلف روائى، اجتماعى، تاريخى، فلسفى و علمى است. آنهم منظّم و تفكيک شده بدون درهم آميختگى و خلط مباحث.
و همچنين پرداختن به مسائل امروز جهان از آراء و افكار مكتبهاى جديد و عرضهٔ آنها به قانون اسلام و تعيين مواضع مورد قبول و مواضع مورد اشكال و ايراد، با بيانى جامع و روشن.
و همينطور طرح اشكالات و ايرادهاى وارده بر قانون مقدّس اسلام از ناحيهٔ مكتبهاى شرقى و غربى و الحادى و كفرى كه به سرزمينهاى اسلامى سرايت كرده، و پاسخگوئى كافى و روشن به آنها.
پنجم: پاسدارى از مكتب تشيّع؛ كه با بحثهاى دقيق و عميق و نشان دادن مواضع آيات اين مهم را ايفا كرده است، و با لسانى رسا و بليغ بدون آنكه حميّتهاى جاهلى را برانگيزد و آتش عصبيّت را دامن زند، از روى نفس آيات قرآن و تفسيرى كه قابل ردّ و انكار نباشد، و نيز بهوسيلهٔ رواياتى كه از خود عامّه نقل شده در هر موضوعى از موضوعات وِلائى مطلب را روشن، و ولايت عامّه و كلّيّهٔ حضرت أميرالمؤمنين علىّ بن أبىطالب و ائمّهٔ طاهرين صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين را برهانى و مبيّن مىنمايد.
ششم: نقد برخى تفاسير معاصر؛ كه نسبت به مفسّرين معاصر مصرى عامّه بدون آنكه نام ببرد مطلب را نقل و به بيان موارد ضعف و نقد آنها پرداخته و مواقع خطا و اشتباه را روشن میكند.
هفتم: تبيين مسائل اخلاقى؛ كه بطور مشروح مسائل اخلاقى را به مناسبتهاى مختلف طرح و بررسى مىنمايد.
هشتم: اشاره به مطالب عرفانى؛ كه در مسائل عرفانى بطور دقيق و لطيف با اختصار میگذرد و با يک جملهٔ كوتاه يک عالَم علم را نشان میدهد و انسان را به لقاءالله و وطن اصلى دعوت میكند.
نهم: جمع بين ظاهر و باطن؛ از توجّه صرف به مسائل ظاهرى و غفلت از مطالب حقّهٔ باطنى، يا توجّه محض به مسائل باطنى و غفلت از ظاهر پرهيز شده، و جمع بين هر دو امر بهخوبى ملاحظه گرديده است.
دهم: جمع بين عقل و نقل؛ بقدر كافى از براهين عقليّه در كنار ادلّهٔ نقليّه بهرهبردارى شده، و از نقلگرائى صرف يا عقلگرائى محض پرهيز شده و از هر دو اهرم بهنحو اكمل استفاده گرديده است.[۱]
همچنين تفسير «الميزان» را مايهٔ افتخار و سربلندى شيعه، و متّصل به عالم ملكوت، و يكّهتاز ميدان معرّفى كرده بر ضرورت تدريس آن در حوزههاى علميّه تأكيد مىنمايند:
« اين تفسير بقدرى جالب است و به اندازهاى زيبا و دلنشين است كه میتوان به عنوان سند عقائد اسلام و شيعه به دنيا معرّفى كرد، و به تمام مكتبها و مذهبها فرستاد و بر اين اساس آنان را به دين اسلام و مذهب تشيّع فراخواند. كما اينكه خود به خود اين مهم انجام گرفته و «الميزان» در دنيا انتشار يافته و در قلب پاريس و آمريكا رسيده و به كشورهاى اسلامى نُسخ زيادى از آن إرسال شده و مورد بحث و تدقيق قرار گرفته است، و موجب فخر و مباهات شيعه و سرافرازى آنان در مجامع علمى گرديده است.
اين تفسير در نشان دادن نكات دقيق و حسّاس، و جلوگيرى از مغالطهٔ كلمات معاندين، و نيز در جامعيّت، منحصر به فرد است؛ و حقّاً میتوان گفت: از صدر اسلام تا كنون چنين تفسيرى به رشتهٔ تحرير در نيامده است...
اين ناچيز با آنكه بيش از سى دوره از تفاسير مهمّ شيعه و سنّى را در دسترس و مورد مطالعه دارم، هيچگاه مانند «الميزان» تفسيرى دلنشينتر و لذّتبخشتر و جامعتر نديدهام؛ و كأنَّه با تفسير «الميزان» بقيّهٔ تفاسير كم و بيش منعزل میگردند و جاى خود را به «الميزان» میدهند.
و در اين حقيقت، اين حقير متفرّد نيستم بلكه بسيارى از علماء أعلام و متفكّرين عظام و اهل بحث و تحقيق اين مطلب را ارائه كردهاند و يا زمزمهٔ آن را دارند.
▪️ادامـــه دارد... ⬇️
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبل» ⬇️
دوست و صديق راستين و همدورهٔ طلبگى ما: زعيم عاليقدر حاج سيّد موسى صدر خَلّصَهُ اللهُ مِن أيدى الفَجَرة و أطالَ اللهُ بَقآءَه، از عالِم وحيد و نويسندهٔ معروف و متضلّع خبير لبنان: شيخ جواد مغنيه نقل میكرد كه او مىگفت: از وقتى كه «الميزان» به دست من رسيده است كتابخانهٔ من تعطيل شده و پيوسته در روى ميز مطالعهٔ من «الميزان» است.
اين حقير روزى به حضرت استاد عرض كردم: هنوز اين تفسير شريف در حوزههاى علميّه جاى خود را چنانكه بايد باز نكرده است، و به ارزش واقعى آن پى نبردهاند؛ اگر اين تفسير در حوزهها تدريس شود و روى محتويات و مطالب آن، بحث و نقد و تجزيه و تحليل بهعمل آيد و پيوسته اين امر ادامه يابد، پس از دويست سال ارزش اين تفسير معلوم خواهد شد.
در دفعهٔ ديگر عرض كردم:
من كه به مطالعهٔ اين تفسير مشغول مىشوم، در بعضى از اوقات كه آيات را به هم ربط میدهيد و زنجيروار آنها را با يكديگر موازنه و از راه تطبيق معنى را بيرون مىكشيد، جز آنكه بگويم در آن هنگام قلم وحى و الهام إلهى آن را بر دست شما جارى ساخته است تعبير ديگرى ندارم! ايشان سرى تكان داده و میفرمودند: اين فقط حسن نظر است؛ ما كارى نكردهايم.»[۲]
📚 آیتِ نور، ص ۴۵۷ تا ۴۶۰
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱. «مهر تابان» ص۶۳ تا ص۶۶
۲. «مهر تابان» ص۶۶ تا ص۷۱
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
✍ شرح احوال علامه طباطبایی به قلم علامه طهرانی (رضواناللهعلیهما) 📚 جُنگ شمارهٔ ۱۵، از ص۴۷ تا ص۵۱
جایگاه تفسیر المیزان در جهان اسلام و ویژگیهای آن.pdf
2.35M
💫 جایگاه تفسیر «المیزان» در جهان اسلام و ویژگیهای آن
🔸سبک تفسیر «المیزان»
[تدوين تفسير «الميزان» و كيفيّت آن]
🔹ویژگیهای تفسیر «المیزان»
[مزايای تفسير «الميزان» بر سائر تفاسير]
1. تفسیر آیات به آیات
2. رعایت معانى كلّیه براى الفاظ
3. مشخص نمودن موارد جری و تطبیق
4. محور قرار دادن قرآن در بررسی و نقد آراء و مذاهب مختلف
5. پاسدار مکتب تشیع
6. پرداختن به مسائل عرفانی و جمع میان ظاهر و باطن
7. جامعیّت و متانت تفسیر «المیزان»
8. توجه به «المیزان» در جهان اسلام
[طلوع «الميزان» در حوزههای علميّه و مجامع علمی سراسر جهان]
9. سَنَد عقائد اسلام و شیعه
10. ارزش ادبی «المیزان»
♦️لزوم تدریس تفسیر «المیزان» در حوزههاى علمیّه
📚 برگرفته از کتاب شریف «مهر تابان»
🆔 @allame_tehrani
هدایت شده از KHAMENEI.IR
📢 پیام حضرت آیتالله العظمی خامنهای رهبر انقلاب اسلامی به مناسبت شهادت حجتالاسلام والمسلمین سیدحسن نصرالله دبیرکل شهید حزبالله لبنان
👈 راه و مکتب سید مقاومت ادامه خواهد یافت/ ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی کوبندهتر خواهد شد
📝 بسم اللّه الرحمن الرحیم
انا للّه و انا الیه راجعون
ملت عزیز ایران
امت بزرگ اسلامی
✏️ مجاهد کبیر، پرچمدار مقاومت در منطقه، عالم بافضیلت دینی، و رهبر مدبر سیاسی، جناب سید حسن نصرالله رضواناللهعلیه، در حوادث دیشب لبنان به فیض شهادت نائل آمد و به ملکوت پرواز کرد. سید عزیز مقاومت پاداش دهها سال جهاد فی سبیل الله و دشواریهای آن را در خلال یک پیکار مقدس دریافت کرد. در حالی شهید شد که سرگرم طرّاحی برای دفاع از مردم بیپناه ضاحیهی بیروت و خانههای ویرانشده و عزیزان پرپرشدهی آنان بود، همچنانکه دهها سال برای دفاع از مردم ستمدیدهی فلسطین و شهر و روستای غصبشده و خانههای تخریبشده و عزیزان قتلعامشدهی آنان طرّاحی و تدبیر و جهاد کرده بود. فیض شهادت پس از اینهمه مجاهدت حق مسلّم او بود.
✏️ دنیای اسلام، شخصیتی باعظمت را؛ و جبههی مقاومت پرچمداری برجسته را، و حزب الله لبنان رهبری کمنظیر را از دست داد، ولی برکات تدبیر و جهاد چند ده سالهی او هرگز از دست نخواهد رفت. اساسی که او در لبنان پایهگذاری کرد و به دیگر مراکز مقاومت، جهت بخشید، با فقدان او نه تنها از میان نخواهد رفت، که به برکت خون او و دیگر شهیدان این حادثه استحکام بیشتر خواهد یافت. ضربات جبههی مقاومت بر پیکر فرسوده و رو به زوال رژیم صهیونی، بحول و قوهی الهی کوبندهتر خواهد شد. ذات پلید رژیم صهیونی در این حادثه، به پیروزی دست نیافته است.
✏️ سیّد مقاومت، یک شخص نبود، یک راه و یک مکتب بود، و این راه همچنان ادامه خواهد یافت. خون شهید سید عباس موسوی بر زمین نماند، خون شهید سید حسن هم بر زمین نخواهد ماند.
✏️ اینجانب به پدر بزرگوار و همسر گرامیِ سید عزیز که پیش از او فرزندش سید هادی را نیز در راه خدا داده، و به فرزندان گرامیش و به خانوادههای شهیدان این حادثه و به یکایک افراد حزب الله و به مردم عزیز و مقامات عالیهی لبنان، و به سراسر جبههی مقاومت، و به مجموع امت اسلامی، شهادت نصرالله بزرگ و یاران شهیدش را تبریک و تسلیت عرض میکنم و در ایران اسلامی پنج روز عزای عمومی اعلام مینمایم. خداوند آنان را با اولیائش محشور فرماید.
✏️ والسلام علی عبادالله الصالحین
سید علی خامنهای
۱۴۰۳/۰۷/۰۷
🔸 #راه_نصرالله
💻 Farsi.Khamenei.ir
📝 پیام حضرت آیتالله حاج سید محمدصادق حسینی طهرانی (حفظهالله)
بسم الله الرحمن الرحیم
إنا لله و إنا إلیه راجعون
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلاً
شهادت جانگداز اسطورهٔ مقاومت، سیّد شجاع، عالم مؤمن جلیلالقدر، دلسوز امّت اسلام، حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سیّد حسن نصرالله رضواناللهتعالیعلیه را به ساحت مقدّس حضرت بقیّةاللهالأعظم صاحب العصر و الزّمان عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف و قائد عظیمالشّأن، رهبر فرزانهٔ انقلاب، حضرت آیتالله خامنهای دامظلّه و مدّفیعمره و خانوادهٔ عزادار ایشان و جمیع محبّین و مؤمنین و جبههٔ مقاومت تسلیت عرض نموده و علوّ درجات از حضرت احدیّت برای ایشان مسئلت دارم.
خداوند انشاءالله شهادت این بزرگوار و سرداران مقاومت را مقدّمهٔ ظهور حضرت ولیّعصر أرواحنالهالفداء قرار دهد و دلهای شیعیان را مسرور گرداند و اسرائیل سفّاک و ظالم و جنایتپیشه را به بوار و هلاکت و نابودی کامل برساند و قلب جریحهدار امّت اسلام را التیام بخشد و السّلام علینا و علیه و علی عبادالله الصّالحین.
✍ العبد الآثم السّید محمّدصادق الحسینی الطّهرانی غفراللهله
🗓 مشهد مقدّس ۲۴ ربیعالأول ۱۴۴۶ هجریّهٔ قمریّه علی هاجرها آلاف التّحیّة و الثّناء
🆔 @allame_tehrani
44.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ خیال باطل ❌
🔴 یهودیان خيال اسرائيل صغير و سپس اسرائيل كبير را با خود به گور خواهند برد
✍ حضرت علامه آیتالله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی (قـدساللـهنـفـسـهالـزکـیـة)
📚 برگرفته شده از کتاب «رسالهٔ نکاحیه»
📍مشاهدهٔ متن کامل سخنان:👇
http://eitaa.com/allame_tehrani/2632
🆔 @allame_tehrani
کانال علامه طهرانی
💎 بايد چشم را از ديدن غير پاک كرد 💫 پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز ... بالجمله باید چشم را از
🔴 قدر خودت را بدان
انسان بايد قدر و قيمت خود را بداند و اين گوهر نفيس را اسير و بندۀ بدن و خواستههای شهوانی و مادّی ننمايد، و قوّۀ ناطقه را در حدّ قوّۀ حيوانيّه و بهيميّه سقوط ندهد، و عشق به زيبارويان عالم تجرّد را به عشق گرفتاران و آلودگان عالم طبيعت تبديل ننمايد كه در نتيجه به خسرانی عظيم دچار میشود.
📚 اللهشناسی، ج۱، ص۱۵۲
🆔 @allame_tehrani
💫 کیفیّت تجلّی صفات خدا در اولیاء خدا
منظور از أولیاءالله همان افرادی هستند که از تمام شوائب خودمختاری بیرون آمده، یکسره اراده و اختیار خود، و وجود خود را با تمام شؤونش به ذات مقدّس حیّ ازلی سپرده و او را در خود متصرّف و مالک الإراده دانستهاند.
تمام موجودات در تحت اراده و اختیار تکوینی حضرت پروردگار هستند و حتّی یک ذرّهای که به چشم نمیآید از این قانون کلّی مستثنی نیست، لیکن بحث در ولایت تشریعی است؛ یعنی فهم و ادراک این معنی به درجۀ حسّ و وجدان که غیر از ذات قیّوم ابدی را حقّ ولایت نیست.
کسی که این ناموس کلّی را ادراک کند و شراشر وجود موجودات و وجود خود را مندکّ در اراده و اختیار حضرت قیّوم ببیند و وجداناً خود را در تحت چنین اراده و اختیاری قرار دهد، او را ولیّالله میگویند.
و سرِّ وصول به این درجه آنستکه: بعضی از افراد مؤمن در اثر اطاعت و ترک معصیت به مقام قرب پروردگار نائل میشوند و به مقام کمال اخلاق فائز میگردند؛ چون محبّت پروردگار که روز به روز در دل آنها زبانه میکشد و آرزوی وصول به مقام قرب و عزّت که کانون وجود آنها را مشتعل میسازد، تمام صفات رذیله و اخلاق نکوهیده را چون خَس و خاشاک سوزانده و نابود میسازد؛ تا اینکه در سرحدّ محبّت مستقرّ میگردند.
و معلوم است که از آثار محبّت، پیدایش اخلاق محبوب در وجود مُحبّ است و هرچه درجۀ شوق و محبّت بالا رود، این تخلّق به اخلاق خدائی زیادتر میگردد، تا آنکه صفحۀ نفس آنها از هر آلودگی و قشر خودیّت و أنانیّت پاک میشود، به طوری که در ذات خود نیّت بد هم نمیتوانند بکنند و خاطرۀ بد هم برای آنها پدید نمیآید؛ چون اصلِ نفس، پاک و تصفیه شده است.
و در این صورت اگر از این مرحله هم به توفیق و عنایت ربّانی پا بالاتر گذارند، به مقام اسماء و صفات پروردگار نائل میگردند و ادراک اسماء کلّیّه و صفات عامّۀ او را در جمیع موجودات مینمایند.
و پس از این مرحله اگر عنایت ازلی دستی از آنان بگیرد، وجود خود را در مقابل پروردگار و عظمت او و قدرت او و جمال و جلال او تقدیم میکنند و از مقام توکّل و تفویض گذشته به مقام رضا و تسلیم وارد میشوند.
در آن هنگام خدا در امور آنها اختیار دارد و آنها دیگر اراده و اختیاری ندارند، و در وجود و شؤون آنها ذات مقدّس حضرت حقّ متصرّف است؛ اینها را میگویند: أولیاءُاللَه.
اینان افرادی هستند که از درجات قوّۀ علّامه و عقل نظری که همان عقل هَیولانی و عقل بالملکه و عقل بالفعل و عقل مستفاد است، به مرتبۀ اخیر آن رسیده و از سه مرحلۀ قبلی عبور کردهاند، و علوم و معارف آنان از ذات مقدّس حضرت أحدیّت بواسطۀ عقل فعّال افاضه میشود؛ یا آنکه خود از عقل فعّال عبور نموده و از مراتب عقول گذشته مانند عقل اوّل به علّت اندکاک در آن، بلاواسطه از ذات حقّ أخذ مینمایند.
و نیز از مراتب قوّۀ عَمّاله و عقل عملی که همان تَجْلیه و تَخْلیه و تَحْلیه و فناست، به مرتبۀ اخیر آن فائز شده، و سه مرحلۀ قبل از آن در وجود آنان متحقّق شده است.
طبق آیات مبارکۀ قرآن کریم که شاید بمناسبتِ بعضی از مباحثی که در پیش داریم بعداً بیان شود ـ و خصائص اولیای خدا را در آنها بیان میفرماید ـ شیطان به اولیای خدا دسترسی ندارد، زیرا از آنان قطع امید کرده؛ چون آنان اراده و اختیار خود را به خدا سپردهاند، و ذات مقدّس حضرت حقّ در وجود آنها اراده و اختیار دارد؛ و در اینصورت چگونه متصوّر است که شیطان بر اراده و اختیار خدا غالب گردد و آنها را بفریبد؟
امید شیطان دربارۀ کسانی است که ممکنست در آنها تصرّفی بنماید و آنها را به شهوات و غفلات دعوت کند و از خدا غافل نماید.
امّا کسی که در راه خدا از وجودش گذشته و أنانیّت خود را به خدای خود سپرده است و اختیار خود را مندکّ در اختیار خدا کرده، وَ مَا تَشَآءُونَ إِلَّا أَن یَشَآءَ اللَهُ (۱) را لمس کرده و در سویدای دل خود جای داده است، و با چشمِ خدا میبیند، و با گوش خدا میشنود، و با زبان خدا تکلّم میکند، و با دست خدا داد و ستد مینماید؛ از عالم هستی در او چیزی باقی نمانده است تا شیطان در او تصرّفی کند؛ در حدیث قدسی وارد است که خدا میفرماید:
⬇️ ادامـــه در «پست بعدی» ⬇️
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- صدر آيۀ 30، از سورۀ 76: الإنسان؛ و صدر آيۀ 29، از سورۀ 81: التّكوير.
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی» ⬇️
وَ مَا یَتَقَرَّبُ إلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْءٍ أَحَبَّ إلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُهُ عَلَیْهِ؛ وَ إنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إلَیَّ بِالنَّوَافِلِ حَتَّی أُحِبُّهُ، فَإذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ، وَ بَصَرَهُ الَّذِی یَبْصُرُ بِهِ، وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ، وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا؛ إنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ، وَ إنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ (۱).
«هیچگاه بندهای از بندگان من به من تقرّب نمیجوید به چیزی که در نزد من بهتر باشد از آن عملی که بر او واجب کردهام و بر عهدۀ او قرار دادهام؛ و بندۀ من دائماً به من تقرّب میجوید بواسطۀ کارهای پسندیده و خوبی که من بر عهدۀ او قرار ندادهام بلکه به عنوان نَفل و مستحبّ مورد رضا و محبّت من بوده است، تا به سرحدّی که من او را دوست میدارم؛ پس در آنوقت که بندۀ من مورد محبّت من قرار گرفت، من خودم گوش او میشوم که با آن میشنود، و چشم او میشوم که با آن میبیند، و زبان او میشوم که با آن به سخن درمیآید، و دست او میشوم که با آن میگیرد؛ اگر مرا بخواند اجابت میکنم، و اگر از من چیزی بخواهد به او عنایت میکنم.»
📚 معادشناسی، ج2، ص51
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- اين حديث را در ص68، از كتاب «كلمةالله» آورده و در ص519، از همين كتاب گفته است كه: اصل اين حديث اوّل در «محاسن» برقی از عبدالرّحمان بن حمّاد از حنان بن سَدير از حضرت صادق عليهالسّلام؛ و ديگر در كتاب «كافی» محمّد بن يعقوب كلينی [جلد دوّم، ص352] با سه سند آمده است:
اوّل، از أبوعلیّ أشعری از محمّد بن عبدالجبّار و از محمّد بن يحيی از أحمد بن محمّد بن عيسی هر دوی آنها از ابن فضّال از علیّ بن عُقْبه از حمّاد بن بشير از حضرت صادق عليهالسّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم روايت كرده است.
دوّم، از جماعتی از اصحاب ما از أحمد بن محمّد بن خالد برقي از إسماعيل بن مِهران از أبوسعيد قمّاط از أبان بن تَغلب از حضرت باقر عليهالسّلام روايت نموده است.
سوّم، از عدّهای از اصحاب ما از سهل بن زياد از حسن بن محبوب از هِشام بن سالم از مُعلَّی بن خُنَيس از حضرت صادق عليهالسّلام از رسول خدا صلّی الله عليه و آله و سلّم روايت نموده است.
و اين حديث را در بسياری از كتب آوردهاند، و اهل تسنّن با الفاظ مختلفی روايت نمودهاند. و مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكی تبريزی رضواناللهعليه در كتاب «لقاءالله» ص29، از طبع سنۀ 1337 گويد كه: اين حديث قدسی، متّفقٌعليه بين همۀ اهل اسلام است.
و غزالی در «إحيآءالعلوم» در كتاب محبّت و شوق به خدا در جلد 4، ص263 آورده و عِراقی در ذيل صفحه، آن را از حديث بخاری از أبوهُرَيره شمرده است.
🆔 @allame_tehrani
🔹اولياء خدا از دستبرد شيطان خارجند
باری اولياء خدا، چون رشتۀ ولايت خود را با شيطان قطع نموده و به خدا پيوستهاند، شيطان قدرت تصرّف در قوای متخيّلۀ آنان را ندارد؛ در سورۀ نحل فرمايد:
إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَی الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَلَی رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَی الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ.[1] «بدرستيكه حقّاً برای شيطان، قدرت و تسلّط بر كسانی كه ايمان آورده و به پروردگار خود توكّل نمودهاند نيست؛ بلكه سلطنت و قدرت او فقط بر كسانيست كه خود را در تحت اختيار و ولايت او درآورده، و او را در مقابل پروردگارشان دارای اثر ديدهاند.»
و در سورۀ ص فرمايد:
فَبِعِزَّتِكَ لَاغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ.[2]
شيطان بعد از آنكه آدم را فريفت و مورد دورباش از رحمت خدا قرار گرفت، به خداوند عرض كرد:
«سوگند به مقام عزّت تو ای پروردگار كه تمام افراد بنیآدم را گمراه و إغواء مینمايم، مگر آن دسته از بندگانت را كه به مقام مخلَصين رسيده باشند.»
مخلَصين، از اوليای خدا هستند؛ و از خصوصيّات آنها اينست كه سكرات مرگ و عالم قبر و برزخ و عالم حشر و نشر و قيامت و صراط و ميزان و عرض و سؤال و بهشت و دوزخ را در دنيا طیّ كردهاند، و از همۀ اين مراحل عبور نمودهاند. (و اگر عبور نكنند، به مقام ولايت ـ كه ملازم با مقام خلوص است ـ نمیرسند.) و در اين حال برای آنها عذاب در حال مرگ يا بعد از آن معنی ندارد.
عذابی را كه انسان در حال سكرات موت، و يا در قبر و سؤال منكر و نكير، و يا در برزخ مثالی، و يا در قيامت كبریٰ در موقع حشر و عرض و سؤال و صراط و ميزان و دوزخ میبيند؛ بواسطهٔ نتيجۀ اعمال سيِّئهايست كه انجام داده، و از نفسِ امّارۀ بسوء تبعيّت و پيروی نموده است.
اوليای خدا به مرحلهای از طهارت و پاكی رسيدهاند كه محال است عمل زشت و قبيحی از آنان سرزند، خود در دنيا از خود حسابرسی كردهاند، و به نامۀ أعمال خود مراجعه نموده و در راه تزكيه و تهذيب برآمده و از عالم صورت و مثال عبور كرده و از نفس و قيامت كبریٰ گذشتهاند، و با فرشتگان سماوی و ارواح مطهّرۀ انبياء و ائمّه عليهمالسّلام رابطه برقرار نمودهاند، و به معدن عظمت و علم و قدرت و حيات يعنی ذات مقدّس حضرت حقّ جلّ و علا رسيدهاند؛ و آنها بمرحلهای از وجدان و تحقّق رسيدهاند كه در آنجا ترس و غصّه راه ندارد.
📚 معادشناسی، ج2، ص59
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
... پس تمام افرادی كه دارای مقام ولايت باشند از دستبرد شيطان خارج بوده و از مراحل سكرات و قبر و برزخ و قيامت گذشتهاند، و در اثر مجاهدۀ با نفس امّاره تمام اين مراحل را در دنيا طیّ كردهاند و در هنگام مرگ بدون حساب و كتاب در بهشتهای موعود از ناحيۀ ربِّ وَدود مأوی خواهند گرفت.
📚 معادشناسی، ج2، ص76
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ آيۀ 99 و 100، از سورۀ 16: النّحل.
2ـ قسمتی از آيۀ 82 و آيۀ 83، از سورۀ 38: ص.
🆔 @allame_tehrani
🔰 بر سيمای اولياء خدا گرد خوف و اندوه نمینشيند
أَلَآ إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.
خوف و هراس، برای انسان نسبت به چيزی پيدا میشود كه مورد نظر و علاقۀ اوست و در زمان آينده احتمال فقدان او را میدهد و میترسد كه از دستش برود.
حزن و اندوه، برای انسان نسبت به چيزی پيدا میشود كه مورد علاقه و نظر بوده و در زمان گذشته از دست داده است و بر اثر فقدان او محزون و اندوهگين میگردد.
تمام افراد بشر چون مبتلا به تعلّقات مادّی و اعتباريّات زندگی دنيوی هستند و روی مصلحتانديشیها و آرزوهای تخيّلیِ خود اساس حيات خود را استوار مینمايند، پيوسته در خوف و اندوه بسر میبرند و هيچ لحظهای بر آنان نمیگذرد مگر آنكه دهشت و اضطراب از طرفی و غصّه و اندوه از طرف ديگر آنان را احاطه میكند؛ و اگر احياناً بواسطۀ بعضی از مشاغل و شواغل خود را منصرف كنند، باز در عين حال آن خوف و اندوه در كمون ذهن آنها مختفی شده و به مجرّد رفع مانع سر بيرون میآورد و انسان را در رنج و مرارت میگذارد.
انسان به هيچوجه نمیتواند كاری بكند كه اصل مادّۀ خوف و حزن را از وجود خويشتن ريشهكن كند و برای هميشه خوش و خرّم باشد. و تمام تفريحات و لذائذی كه در دنيا از آنها متمتّع میگردد برای آنستكه فقط خود را از آن همّ و غمّ منصرف نمايد و به مجرّد آنكه از آن لذّت كامياب شد، آن خوف و حزنِ پنهان شده، ظهور و بروز نموده و او را ناراحت میكنند.
و علّت اين مسأله آنستكه انسان در عالم دنيا و زندگی بستگیهائی دارد؛ و چون عالم دنيا بر محور مادّه و طبع دور میزند و مادّۀ دائماً در شُرف تغيير و تبديل و كَون و فساد است، لذا متعلّقات قلبی انسان نيز دچار اين تحويل و تغيير بوده و با فقدان آن انسان در عالم غصّه غوطه میخورد، و با احتمال از دست دادنِ آن در آينده هراس و وحشت وجودش را احاطه میكند.
امّا اوليای خدا كه به مرحلۀ خلوص رسيدهاند، دامان خود را از اين تعلّقات تكان داده و تغيير و تبديل زمان و مكان و آثار ديگر مادّه روی افكار آنان اثر نمیگذارد.
نه اينكه آنها با بدن خود از دنيا خارج شدهاند و خويشتن را از دستبرد حوادث مولِمِه مصون و محفوظ داشتهاند، بلكه دلهای خود را از محبّت دنيا بيرون برده و خيمه و خرگاه خود را در حرم قدس و حريم امان الهی زده، و بار خود را در آن آستان فرود آوردهاند.
آنها از جزئيّت به كلّيّت پيوستهاند، و از عالم غرور به حقّ گرائيدهاند و از امورِ گذران به ابديّت ملحق شدهاند؛ دل از دو جهان خارج نموده و رخت خود را بربسته و در دريای عظمت و قدرت حضرت حقّ جلّ و علا وارد شدهاند.
آنها به منزلۀ دريا شدهاند، وجودشان وسيع گرديده و از محدوديّت عبور كردهاند.
اگر كسی از دريا مقدار آبی بردارد يا مقدار آبی به آن بريزد، در كيفيّت آب و كمّيّت آن تغييری حاصل نمیشود.
ولی اگر در ظرف محدود مانند مَشکِ آب يا كاسۀ آب مقداری آب اضافه كنند يا از آن بردارند، زيادی و كاستی در آن مشهود میگردد.
تا انسان در محدودۀ عالم طبع و مادّه، نفس خويش را تنزّل داده و علاقهها و ارتباطات خود را منحصر نموده است، وجودش مانند آن ظرف كوچک محدود است؛ با از دست دادن زن يا فرزند يا مال يا عشيره و اقوام يا جاه و اعتبار در كلبۀ ماتم مینشيند و با پيدايش علامات فقدان آنها در آينده، خود را دهشت زده ملاحظه میكند.
اوليای خدا هستند فقط و فقط، كه نفس خود را از جميع مراحل و منازل طبع و مادّه و آثار و تعلّقات آن بيرون برده و سفر بسوی عالم تجرّد و ملكوت نمودهاند، و مانند دريا شدهاند و وجودشان همهجنبهای پيدا نموده است، و با از دست دادن اين امور در گذشته و يا با احتمال فقدان آنها در آينده، تزلزل و تغييری در آنها پيدا نمیشود و گرد خوف و اندوه بر سيمای آنان نمینشيند.
⬇️ ادامـــه در «پست بعدی» ⬇️
🆔 @allame_tehrani
↩️ ادامـــهٔ «پست قبلی» ⬇️
و همين معنای وسعت نفس و از محدوديّت بيرون آمدن آنست كه خداوند علیّ أعلیٰ در قرآن بيان فرموده، و حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام به عنوان معنای زهد، كلام الهی را تفسير نمودهاند:
الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْءَانِ، قَالَ اللَهُ سُبْحَانَهُ: لِكَيْ لَاتَأْسَوْا عَلَیٰ مَا فَاتَكُمْ وَ لَاتَفْرَحُوا بِمَآ ءَاتَیٰكُمْ.[1]
وَ مَنْ لَمْيَأْسَ عَلَی الْمَاضِي وَ لَمْيَفْرَحْ بِالآتِي، فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ.[2]
حضرت فرمود: «خداوند حقيقت زهد را بين دو كلمه در قرآن مجيد بيان فرموده است؛ و آن اينستكه: تأسّف نخوريد بر آنچه از دست شما رفته است، و خوشحال نشويد به آنچه به شما داده میشود.
پس كسی كه بر امور گذشته تأسّف نخورد و بر امور آينده كه به او داده میشود مسرور و خوشحال نگردد، حقيقت زهد را به دوجانبش گرفته هفته است.»
📚 معادشناسی، ج2، ص61
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صدر آيۀ 23، از سورۀ 57: الحديد.
2ـ شرح «نهجالبلاغة» باب الحكم، طبع محمّد عبدهـ مصر (مطبعۀ عيسی البابی الحلبیّ)، ج2، ص238.
🆔 @allame_tehrani
✨ ايمان اولياء خدا به مرتبۀ اعلا رسيده است
اولياء خدا كيستند؟
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ.
آن كسانی كه ايمان آوردند و سابقاً تقوی پيشه داشتند؛ يعنی ايمان آورده و دائماً بر اساس آن ايمان رفتار كرده و متّقی شدهاند، و آن ايمان و تقوی موجب ايمان و تقوای بهتری شده است، و دائماً هريک از درجات ايمان و تقوی موجب شدّت و قوّت ديگری شدند تا اينكه فعلاً ايمان به درجۀ اعلا رسيد و مراتب تقوای سابق موجب پيدايش چنين ايمانی گرديد.
در سورۀ صفّ وارد است كه:
يَـٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَیٰ تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَهِ وَ رَسُولِهِ.[1]
و در سورۀ نساء آمده است كه:
يَـٰٓأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا ءَامِنُوا بِاللَهِ وَ رَسُولِهِ.[2]
«ای كسانی كه ايمان آوردهايد، ايمان بياوريد به خدا و پيامبر وی.»
معلوم میشود كه ايمان مراتب و درجاتی دارد و بايد از مراتب اوّليّۀ آن گذشت و به درجات عاليۀ آن پيوست.
اين ايمان غير از ايمان سابق است، ايمانی است كه شرک خدا را بكلّی از زوايای دل برداشته و طلوع نور توحيد بتماممعنَیالكلمه در قلب و وجدان شده است، و بر اين مبنی میفرمايد:
الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كَانُوا يَتَّقُونَ. و نمیفرمايد: الَّذينَ ءَامَنوا وَ اتَّقَوْا؛ آن كسانی كه ايمان آورده و با تقوی بودهاند.
لَهُمُ الْبُشْرَیٰ فِي الْحَيَوٰةِ الدُّنْيَا وَ فِي الآخِرَةِ.
«به اينها فرشتگان رحمت خدا بشارت میدهند در همين زندگانی دنيا و در آخرت.»
لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَهِ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.
در اين دنيا بشارت میدهند به امور واقعيّه؛ به سكينۀ خاطر، و طُمأنينه، و آرامش دل، و تمتّع از مواهب الهيّه، و استفادۀ حقّه از سرمايههای خدادادی، بشارت میدهند به رضوان، به ملاقات و اُنس با ارواح پيامبران و ائمّه و ملائكه، و بشارت به وصول به اسماء و صفات كلّيّۀ پروردگار، بشارت به لقای حضرت احديّت و فناءِ در ذات مقدّس او، و طلوع مقام توحيد با تمام مراتب و درجاتش.
و در آخرت بشارت میدهند به جنَّت و خلود و مغفرت و عبور از صراط و نعيم و كوثر و شفاعت و لحوق به ارواح پيمبران و معيّت با پاكان و پيش تاختگان و مقام أمن و سلام و جمال حضرت باری تعالی شأنه.
📚 معادشناسی، ج2، ص64
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ آيۀ 10 و صدر آيۀ 11، از سورۀ 61: الصّفّ.
2ـ صدر آيۀ 136، از سورۀ 4: النّسآء.
🆔 @allame_tehrani
🔰 بشارت به اوليای خدا غير از بشارت به غير آنهاست
از طرف ديگر در سورۀ فصِّلت، كه همان سورۀ حمٓ سجده است، میفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَ لَاتَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ.[1]
«آن كسانی كه میگويند آفريدگار و پروردگار ما خداست و سپس بر اين اصل استقامت نموده و پايداری مینمايند، فرشتگان رحمت بر آنها فرود میآيند و میگويند كه خوفی و حزنی نداشته باشيد و بشارت باد شما را به بهشتی كه سابقاً به آن وعده داده شدهايد.»
اين مژده در دنيا برای افرادی كه در ايمان پافشاری میكنند داده نمیشود، بلكه اين بشارت در حال مرگ به آنها داده میشود؛ بنابراين مانند آيۀ مورد بحث ما: أَلَآ إِنَّ أَوْلِيَآءَ اللَهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ نيست.
برای آنكه بشارت به يک امر حتميّالوقوع تعلّق میگيرد، و به امری كه احتمال میرود تحقّق پيدا كند يا نكند نمیگويند بشارتباد؛ مثلاً اگر زن شما در شكم فرزندی داشته باشد كه ممكن است پسر باشد يا دختر، نمیگويند: بشارت باد بر شما به پسري كه خدا به شما عنايت فرموده است؛ ولی وقتی پسر متولّد شد میگويند: بشارت باد بر شما كه حضرت پروردگار اولاد ذكوری مرحمت كرده است.
انسان تا به مرحلۀ ولايت يا به مرحلۀ مرگ نرسد راهش يکطرفه نيست بلكه پيوسته در كشمكش اختيار خوب و بد، و سعادت و شقاوت، و بهشت و دوزخ خواهد بود؛ و بنابراين، بشارت به ورود در بهشت يا بشارت به برداشته شدن بيم و هراس و غصّه و اندوه نسبت به او معنی ندارد.
نسبت به اولياء خدا كه در حرم آرامش خدا آرميدهاند و خوف و غصّه از كانون وجود آنها رخت بربسته است، بشارت صحيح است چه بشارت در دنيا و چه در آخرت؛ چون كار آنها يكسره شده و بعد از ورود در عالم خلوص، شيطان را بر آنها طمعی نيست.
امّا نسبت به غير اولياء خدا گرچه دارای ايمان باشند و در ايمان پایِ مردی فشرده و با قدم راستين در اين ميدان گام نهاده باشند، ولی در عين حال چون به مقام خلوص نرسيدهاند و هنوز كار آنها به سعادت محض تبديل نشده و از اختيار خير و شرّ بيرون نيامدهاند، هنوز احتمال سعادت و شقاوت در آينده و ورود به بهشت و دوزخ هست. بنابراين، بشارت به بهشت در دنيا به آنها معنای محصَّلی ندارد و بدين قرينه بايد گفت كه بشارت ملائكه بدانها در حال مرگ است، كه از اختيار بيرون رفته و دوراهی آنان به يکراهی تبديل شده است.
و شاهد ديگر بر آنكه اين بشارت برای آنها در حال مرگست آنكه در آيۀ شريفه هست:
وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ.
«بشارت باد به شما به آن بهشتهائی كه سابقاً به آنها وعده داده شدهايد.» يعنی بهشتهائی كه در دنيا به شما وعده دادهاند. و چون در حال موت يا قريب به موت، دنيا گذشته است لذا میگويند: كُنتُمْ تُوعَدُونَ.
ولی نسبت به اوليای خدا، در دنيا به آنها بشارت داده میشود؛ چون در دنيا به مقام ولايت رسيدهاند و خوف و حزن از آنها برداشته شده است و آنها بندگان خاصّی هستند جدا از سائر بندگان، مُهر ولايت خدا بر آنها خورده شده و به آنها میگويند: وَلیُّالله.
📚 معادشناسی، ج2، ص66
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- آيۀ 30، از سورۀ 41: فصّلت.
🆔 @allame_tehrani
📜 خطبۀ أميرالمؤمنين (عليهالسّلام) دربارۀ صفات اولياء خدا
حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام دربارۀ علامات و نشانههای اوليای خدا میفرمايد:
إنَّ أَوْلِيَآءَ اللَهِ[1] هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إلَی بَاطِنِ الدُّنْيَا إذَا نَظَرَ النَّاسُ إلَی ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا؛ فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالاً، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً؛ أَعْدَآءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سِلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ.
بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عُلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا، لَايَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.[2]
«اوليای خدا در حقيقت كسانی هستند كه توجّه و گرايش خود را به باطن دنيا میكنند، در حالی كه مردم گرايش و توجّهشان به ظاهر دنياست، و خود را مشغول به امور باقيه و ابديّه میكنند، در صورتی كه مردم خود را به امور موقّت و گذران دنيا مشغول میدارند.
پس نابود میكنند و هلاک میسازند از دنيا آن چيزهائی را كه میترسند آنها را نابود كند و هلاک سازد، و رها میسازند و ترک میكنند از چيزهای دنيا آن اموری را كه میدانند آنها را رها ساخته و ترک خواهد نمود. و زيادهطلبی و فراواناندوزی ديگران را از امور دنيوی، كم و كوچک تلقّی میكنند، و میبينند آنچه را كه ديگران بازيافتی و غنيمت میپندارند، تحصيلش برای آنان ضرر و از دست دادن است.
اوليای خدا دشمنند با چيزهائی كه مردم با آنها دوست و سلامتند، و دوست و سلامتند با چيزهائی كه مردم با آنها دشمنند.
بواسطۀ آنهاست كه كتاب خدا شناخته میشود، و به كتاب خداست كه آنها شناخته میشوند؛ و به وجود آنانست كه كتاب خدا برپا میايستد و حيات میگيرد، و به كتاب خداست كه آنها برپا میايستند و حيات میگيرند. در عالم وجود و آفرينش هيچ اميدی را ازرشمندتر از اميد خود نمیدانند، و در هيچ امری بالاتر از امر خود ترس و بيم نمیگيرند.»
📚 معادشناسی، ج2، ص76
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- ابن أبیالحديد در «شرح نهجالبلاغة» بيست جلدی، در جلد بيستم ص77، و در شرح چهار جلدی طبع مصر، جلد چهارم، ص474 گويد: اين تعبيراتی كه أميرالمؤمنين عليهالسّلام راجع به صفات اوليای خدا نموده است، صلاحيّت دارد كه اماميّه آن را شرح حال ائمّۀ معصومين بر مذهب خود قرار دهند چون میفرمايد: فَوْقَ ما يَرْجونَ، بِهِمْ عُلِمَ الْكِتابُ وَ بِهِ عُلِمُوا؛ وليكن ما آن را شرح حال علماء عارفين قرار میدهيم كه همان اولياء خدائی هستند كه حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام ذكر فرمودهاند كه: چون نظر میكنند مردم به دنيا و زينتهای آن از مناكح و ملابس و شهوات حسّيّه، آنها نظر میكنند به باطن دنيا و اشتغال میورزند به علوم و معارف و عبادت و زهد در لذّتهای جسمانيّه.»
أقولُ: هيچ لزومی ندارد كه اماميّه اين صفات را منحصر در ائمّۀ طاهرين بنمايند، گرچه ائمّه عليهمالسّلام به نحو اكمل و اتمّ واجد اين شرائط و متّصف بدين صفات هستند. ليكن از شيعيان و پيروان آنها بسياری ديده شدهاند و میشوند كه دارای اين صفات بوده و به مرحلۀ مخلَصين رسيده باشند و آنها جز خدا اميدی نداشته باشند و حقّاً پاسدار قرآن بوده و آنها نيز به قرآن شناخته شوند؛ پس آنچه را كه ابن أبیالحديد بر مذاق اماميّه اختصاص به ائمّه داده محلّ اشكال و ايراد است.
2- «نهجالبلاغة» أواخر باب الحكم، طبع عبدهـ مصر، ج2، ص237
🆔 @allame_tehrani
📜 خطبهٔ دیگری از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دربارهٔ اولیاء خدا
و نيز آن حضرت در تفسير آيۀ مباركۀ: رِجَالٌ لَاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَهِ[1]، در وقتی كه خودشان اين آيه را تلاوت فرمودند، كلامی دارند كه در نهجالبلاغه مسطور است:
إنَّ اللَهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَ جَلَآءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعُشْوَةِ[2]، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ.
وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ ـ عَزَّتْ ءَالَآؤُهُ ـ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ، عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكَرِهِمْ وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقْظَةٍ فِي الأسْمَاعِ وَ الأبْصَارِ وَ الأفْئِدَةِ.
يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَهِ، وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ بِمَنْزِلَةِ الأدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ.
مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالاً ذَمُّوا إلَيْهِ الطَّرِيقَ وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ.
وَ إنَّ لِلذِّكْرِ لَأهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلاً، فَلَمْتَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ؛ يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَوٰةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ.
وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ.
فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إلَی الآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَآءَ ذَلِكَ.
فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الإقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَكَشَفُوا غِطَآءَ ذَلِكَ لِأهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّی كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَايَرَی النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَايَسْمَعُونَ.
فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَنْ كُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بِهَا فَنَشَجُوا نَشِيجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً، يَعِجُّونَ إلَی رَبِّهِمْ مِنْ مَقَاوِمِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ؛ لَرَأَيْتَ أَعْلَامَ هُدًی وَ مَصَابِيحَ دُجًی، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَآئِكَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَآءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ فِي مَقَامٍ اطَّلَعَ اللَهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ.
يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَآئِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَآئِنُ فَاقَةٍ إلَی فَضْلِهِ، وَ أُسَارَی ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ.
جَرَحَ طُولُ الأسَی قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُكَآءِ عُيُونَهُمْ. لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إلَی اللَهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ، يَسْأَلُونَ مَنْ لَاتَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ وَ لَايَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُونَ.
فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ، فَإنَّ غَيْرَهَا مِنَ الأنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ.[3]
📝 مشاهدهٔ ترجمهٔ خطبه:👇
eitaa.com/allame_tehrani/4286
📚 معادشناسی، ج2، ص78
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- صدر آيۀ 37 ، از سورۀ 24 : النّور.
2- ضبَطها ابنُ أبیالحديد بالفتح.
3- «نهجالبلاغة» طبع عبدهـ مصر، جلد اوّل، ص446 تا ص448 ؛ و ص361 تا ص363، از «شرح نهج» ملّا فتحالله كاشی، خطبۀ 250.
🆔 @allame_tehrani
📝 ترجمهٔ خطبهٔ امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دربارهٔ اولیاء خدا
💫 بندگان خاصّ خدا چراغ هدايت و معرفت را میافروزند
🚩 اولياء خدا علمها و نشانههای هدايتند
✨ اولياء خدا يكسره به بهشت میروند
میفرمايد: «خداوند سبحانه، ذكر و ياد خود را موجب زدودهشدن زنگار دلها از ريب و شکّ قرار داده، دلها بدان روشن شود و جلا گيرد. بواسطۀ ياد خدا گوشهای دل بعد از سنگينی و گرانی بشنود و آيات خدا را ادراک كند، و چشمهای دل پس از تاريكی و پنهانیِ بصيرت، بينا و روشن گردد و آيات الهيّه را ببيند و حقائق و أسرار را بفهمد، و دلها پس از ستيزگی و سركشی آرام گيرد و رام شود.
و هميشه برای خداوند ـ عزّت آلاؤه ـ در طول زمانهای دراز از دهور و ايّام يكی پس از ديگری و همچنين در ايّامِ فَترتی كه بين قيام دو پيامبر بزرگ بوده است، بندگانی خاصّ و صالح بودهاند كه خداوند با الهام و القاء مطالب و مهمّات با افكار و انديشههای آنان بطور راز تكلّم میكرده است و با بنياد عقول و ريشه و اصل نفوس آنها سخن میگفته است.
پس آنها با ديدۀ بصيرت و نورِ بيداری، در گوشهای خود و چشمهای خود و دلهای خود چراغ هدايت و معرفت افروختند.
به ياد میآورند روزهای خدا را برای مغتنم شمردن اعمال، و میترسانند از مقام حقّ تعالی در مواقف حساب. اين بندگان به منزلۀ راهنمايانی هستند كه در وادی ظلمات مردم را به هدايت و عالم نور رهبری كنند.
كسی كه طريقۀ اعتدال و راه راست و مستقيم را در پيش گرفت، او را در آن راه ستايش گويند و راهش را امضاء نموده و تأييد كنند و او را به نجات و رستگاری بشارت دهند؛ و كسی كه از راه مستقيم انحراف ورزد و به راست و چپ بگرايد، او را مذمّت نمايند و از هلاكت و نابودی برحذر دارند و بيم دهند.
اين بندگان خدا به منزلۀ چراغهای درخشان وادیهای ظلمتند، و راهنمايان شبههها و شكّها در ميان مردم.
آری، برای ذكر خدا و ياد خدا مردمی هستند كه به عوض اشتغال به دنيا و زينتهای دنيا به ذكر خدا اشتغال ورزيده و آن را بدل از تعيّنات دنيويّه گرفتهاند، و هيچ تجارت و معاملهای آنان را از خدا و ذكر او به خود مشغول نمیكند.
با ياد خدا ايّام زندگانی خود را میگذرانند، و با صدای بلند مردم را از معاصی و گناهان منع نموده و آواز میدهند و در گوشهای مردم غافل طنين میاندازند.
مردم را به عدالت امر میكنند و خود نيز به عدالت رفتار مینمايند، و از كار زشت بازمیدارند و خود نيز بكار زشت دست نمیآلايند.
چنان با ارادهای متين در راه وصول به مقام قرب قدم گذاردهاند كه گوئی تمام عالم زندگی و دنيا را در هم پيچيده و در دلِ آخرت قرار گرفتهاند، و آنچه در پس پردۀ دنياست از امور عقبی و بهشت و جهنّم همه را در مقابل ديدگان خود میبينند.
و مثل آنكه آنان بر پنهانیها و خفايای اهل برزخ در دوران مَكث در آن عالم اطّلاع دارند، و قيامت با تمام خصوصيّات و وعدهها و وعيدها بر آنها متجلّی شده و به تحقّق رسيده است، و در آن هنگام آنان پردۀ غيب را برای مردم دنيا پس زده و آنها را بر امور واقعه اطّلاع میدهند. مثل آنكه آنها میبينند چيزهائی را كه مردم دنيا نمیبينند، و میشنوند چيزهائی را كه مردم دنيا نمیشنوند.
⬇️ ادامـــه در «پست بعدی» ⬇️
🆔 @allame_tehrani