eitaa logo
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
249 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
10.7هزار ویدیو
72 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
برای پیرمردی که امیدوارانه زیتونِ صلح کاشت...
1_6714837277.mp3
3.78M
ما گـره گشـا داریم ؛ دافـع البــلا داریم ؛ هر کسی کسی دارد ... ما امام رضا داریم... های امام رضایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
راه رضوان🇵🇸🇵🇸
❓ #کجای_قصه‌ی_ظهوری؟! 9⃣1⃣ قسمت نونزدهم 🕊 از پیشنهادش خوشم اومد. با ذوق گفتم: بیا یه جای خوب ببرم
؟! 0⃣2⃣ قسمت بیستم ⛅️ حرفاش بارها توی ذهنم بالا و پایین می‌شد. از مراسم زدیم بیرون. خنکای صبح، حالمون رو عوض کرد. یه نفس عمیق کشیدم که دوباره حمید، ضد‌حال زد! گفت: بین این بیست نفر، من یکی‌دو تا جوون بیشتر ندیدم. بقیه افراد مسن بودن. مگه نمی‌دونی لشکر امام‌زمان بیشترشون جوونن؟ مشکل از جوونای ما نیست، ما نتونستیم اونا رو پای کار امامشون جذب کنیم. والا توی دفاع مقدس، این جوونا بودن که هشت سال، صدام رو زمین‌گیر کردن. 🚩 گفتم: حق با توئه! وقت داری یه جای دیگه بریم که خوشبختانه اونا همه‌شون جوونن و کارای جهادی و انقلابی انجام می‌دن؟ اگه بریم، می‌بینی گمشدهٔ آقا، همین جوونا هستن! گفت: کدوم هیأت مدّ نظرته؟ به شوخی گفتم: ما رو باش به کی داریم پیشنهاد می‌دیم؟! اخوی! تو که می‌دونی معروف‌ترین هیأت ما توی این شهر کدومه! سکوت کرد. سینه‌ام رو دادم جلو و گفتم: بهترین هیأت، هیأت «انصارالمهدی» هست که هم تعدادشون زیاده، هم پرچمشون همیشه توی هر مراسمی بالاست. یه دبدبه و کبکبه‌ای دارن که نگو! گفت: یاعلی، بیفت جلو سیّد! 🏴 دیوارهای هیأت سیاه‌پوش بود. کلی پرچم عزا روی ستون‌ها نصب بود. چند‌جا هم برای ظهور امام‌زمان پارچه زده بودند. خوب موقعی رسیدیم. بحث داخل جلسه داغ بود. همه قدیمی‌های هیأت بودن و داشتند واسه دهه فاطمیه برنامه‌ریزی می‌کردن. کنارشون ایستادیم. می‌دونستم هیچ‌کی ما رو نمی‌بینه. برای همین کنجکاو شدم ببینم چی دارن می‌گن. 🕌 یکی از آقایان مداح گفت: بچه‌ها امسال برای فاطمیه باید سنگ تموم بگذاریم. دور میدان امام، باید یه موکب بزرگ بزنیم که تو چشم باشه، یه موکب هم روبه‌روی مسجدجامع. فقط مشکل ما تعداد نفراتی هست که باید موکب رو بچرخونن. علی جواب داد: من چند تا رفیق باحال هیأتی از هیأت‌های دیگه دارم که می‌گم بیان کمکمون. ناگهان مداح با ناراحتی گفت: لا اله الا الله... چی داری می‌گی علی؟! هیچ‌کس رو از هیأت‌های دیگه نیارین! آقایان محترم! همه‌تون گوش بدین، غریبه تو جمع خودمون راه ندین، فردا ایده‌های ما رو یاد می‌گیرن، خودشون و هیأتشون واسه‌مون شاخ می‌شن! 🗣 ادامه دارد... 📖
🔘 داستان کوتاه دختر دانش آموزی صورتی زشت داشت . دندان هایی نامتناسب با گونه هایش ،موهای کم پشت و رنگ چهره ای تیره . روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد ، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند . نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت .او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید : میدونی زشت ترین دختر این کلاسی ؟ یک دفعه کلاس از خنده ترکید ... بعضی ها هم اغراق آمیزتر می خندیدند . اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ای درمیان همه و از جمله من پیدا کند اما بر عکس من ، تو بسیار زیبا و جذاب هستی . او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان ترین فردی است که می توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می خواستند با او هم گروه باشند . او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود . به یکی می گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و ... . به یکی از دبیران ، لقب خوش اخلاق ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب ترین یاور دانش آموزان را داده بود . آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه های مثبت فرد اشاره می کرد مثلاً به من می گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می گفت بهترین آشپز دنیا ! و حق هم داشت . آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم . پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری اش رفتم ، دلیل علاقه ام را جذابیت سحر آمیزش میدانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز ، باید قبل از آن جذاب بود ! در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم . دخترم بسیار زیبا ست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست ؟ همسرم جواب داد :من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم . و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید. تئودور داستایوفسکی عظمت در دیدن نیست عظمت در چگونگی دیدن است🍀 ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
آید ز سفر نگارم ان‌شاءالله امام رضا عليه‌السلام: چه نیکوست و آيا سخن خداى عزوجل را نشنيدى كه فرمود: باشيد كه من نيز با شما از منتظرانم (یونس/آیه۲۰) پس بر شما باد به كه پس از يأس مى‌آيد و پيشينيان شما از شما صابرتر بودند 📚کمال‌الدین ص۶۴۵ اگر در کنار نداشته باشیم، بخاطر هر آینه از دین بیرون می‌رویم کاش این جمعه بیاید اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🌸🍃
جملاتی_زیبا👌 ✾«مردم را با لقب صدا نکنید.» ✿«روزانه از خدا معذرت خواهی کنید.» ✾«بدون تحقیق قضاوت نکنید.» ✿«اجازه ندهید نزد شما از کسی غیبت شود.» ✾«صدقه دهید،چشم به جیب مردم ندوزید.» ✿«شجاع باشید،مرگ یکبار به سراغتان می آید.» ✿«دین را زیاد سخت نگیرید.»✾«با علما و دانشمندان با عمل ارتباط برقرار کنید.» ✿«انتقادپذیر باشید.» ✿«حامی مستضعفان باشید.» ✾«اگر میدانید کسی به شما وام نمیدهد،از او تقاضا نکنید.» ✾«خود را نماینده خدا در امر دین بدانید.» ✿«فحّاش و بذله گو نباشید.» ✾«بیشتر از طاقت خود عبادت نکنید.» ✾«با قرآن آشنا شوید.» ✿«تا میتوانید بدنبال حل گره مردم باشید.» ✾«گریه نکردن از سختی دل است.» ✿«سختی دل از گناه زیاد است.» ✾«فراموشی مرگ از محبت به مال دنیاست.» ✿«محبت به مال دنیا سرآغاز همه خطاهاست» 📚【 نهج البلاغه】
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 ۱۷ اسفند سالروز شهادت شهید حاج محمد ابراهیم همت فرمانده دلاور لشکر۲۷محمدرسول الله(ص) گرامی باد. 🌹میخواهید خـدا عاشق شما شود؟ قدم میزنید برای خـدا باشد... گام برمی دارید برای خـدا باشد... سخن می‌گوئید برای خـدا باشد... همه چیز و همه چیز برای خـدا باشد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کسایی که میجنگن،زخمی هم‌ میشن ! دیروز با گلوله ، امروز با حرف ! شهدا وقتۍ تیر میخوردن‌ میگفتن "فدایِ سرِ مهدیِ فاطمه" تویی که داری برایِ امام‌ زمانت‌ شب و روز کار‌ میکنی ، وقتی مردم‌ با حرف‌هاشون‌ بهت‌ زخم‌ زدن ؛ تو دلت‌ با خودت‌ بگو : « » آقا خودش‌ بلده‌ زخمتُ درمون‌ کنهˇˇ! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(خواب وحشتناک) 🔹خوابی که دیده بود او را سخت به وحشت انداخته بود. هر لحظه تعبیرهای وحشتناکی به نظرش می رسید هراسان آمد به حضور امام صادق(علیه السلام) و گفت: "خوابی دیده ام...خواب دیدم مثل اینکه یک شبح چوبین یا یک آدم چوبین، بر یک اسب چوبین سوار است و شمشیری در دست دارد و آن شمشیر را در فضا حرکت می دهد، من از مشاهده آن، بی نهایت به وحشت افتاده‌ام و اکنون میخواهم شما تعبیر این خواب مرا بگویید." 🔹امام(علیه السلام): «حتما یک شخص معینی است که مالی دارد و تو در این فکری که به هر وسیله شده مال او را از چنگش بِرُبایی، از خدایی که تو را آفریده و تو را می میراند بترس و از تصمیم خویش منصرف شو.» آن مرد تعجب کرد و گفت: "حقا که عالِم حقیقی تو هستی و علم را از معدن آن به دست آورده‌ای، اعتراف میکنم که همچو فکری در سر من بود؛ یکی از همسایگانم مزرعه ای دارد و چون احتیاج به پول پیدا کرده می‌خواهد بفروشد و فعلا غیر از من مشتری دیگری ندارد. من این روزها همه اش در این فکرم که از احتیاج او استفاده کنم و با پول اندکی آن مزرعه را از چنگش بیرون بیاورم!! 🌸🌸🌸