✅ توصیه هایی برای ماه مبارک رمضان:
#مطلب_اول این که در ماه مبارک حتما باید سحری خورد.
اشخاص در روزهای دیگر میتوانند فقط شام بخورند [و به یک وعده غذایی اکتفا کنند] ولی در ماه مبارک رمضان حتما باید سحری خورد، هر چند که این سحری یک لیوان آب باشد! چرا که قرآن کریم میفرماید: بخورید و بیاشامید تا طلوع فجر و سپس روزه را تا شب به اتمام برسانید (وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل).
دستورهای الهی حتی اگر رعایت آن واجب شرعی نباشد از نظر طبی حتما باید انجام داد، خداوند بیجهت امر نمیکند. پیامبر خدا نیز فرمود حتما سحری بخورید. وعده افطار وعدهای است که انسان به صورت طبیعی چون گرسنه است چیزی میخورد و تاکید قرآن بر وعده سحری است.
👈از سویی روش و عادت برخی از مردم چنین است که در سحری غذای سنگین میخورند و در افطار غذای سبک اما این اشتباه است چرا که از روایات استفاده میشود که افطار معادل شام است و شام وعده اصلی غذایی باید باشد.
سحری معادل صبحانه است که باید مثل سویق سبک باشد و اگر کسی غذای سنگین مثل گوشت و غذای چرب بخورد مجبور است آب زیاد بخورد، معدهاش آسیب میبیند. در روایات سفارش شده بعد از گوشت و غذای چرب، آب نخورید ولی چنین اشخاصی در ماه مبارک از روی اضطرار و ناچاری آب میخورند، نتیجهاش این است که صبح حال مساعدی نداشته و حالت تهوع و استفراغ دارند.
♦️#مطلب_دوم اینکه روزه گرسنگی و تشنگی و احساس ضعف را در پی دارد و بعضی افراد که روزه نمیگیرند دلیل آن را احساس ضعف یا تشنگی بیان میکنند ولی این مشکلات درمان دارد. این افراد باید حتما در سحری «#سَویق» بخورند.
سحری پیامبر(صلی الله علیه و آله) سویق و خرما بود و هر دو مقویاند و اگر کسی سویق و خرما بخورد تا شب قوی است. سویق مخصوصا سویق گندم و جو مشکل ضعف و حتی مشکل گرسنگی را تا حدودی بر طرف میکند.
✅ #علاج_تشنگی:
1⃣ علاج تشنگی،در خوردن #خرما همراه با #آب است که سبب میشود دهان فرد تا شب پر از بزاق باشد و در این زمینه آب گرم بیشتر تشنگی را از بین میبرد.
2⃣ راهکار دوم برای در امان ماندن از تشنگی، خوردن «#سویق_عدس» در سحری است که حتی در هوای گرم و مسافرت، تشنگی به سراغ اشخاص نمیآید و اهل بیت علیهم السلام در سفرهای بیابانی و هوای گرم سویق عدس را از خود جدا نمیکردند. (سویق عدس یعنی عدس آسیابشده و تف داده شده بدون روغن).
💠 قرعه کشی اسامی و القاب اهلبیت (ع)
🌙 ویژه ماه مبارک رمضان
🔶پیامبراکرم (صلّی الله علیه و آله):
اولین هدیه ای که هر یک از شما به فرزندش می بخشد نام خوب است. پس بهترین نام را برای فرزند خود انتخاب کنید. (وسائل الشیعه، جلد 15)
📌نحوه شرکت در قرعه کشی:
افرادی که نامشان اسامی و القاب مبارک ذیل است، نام و نام خانوادگی به همراه نام استان خود را به سامانه پیامکی 30001122 ارسال نمایند.
🔷اسامی و القاب:
علی، مرتضی، امیر، حیدر، حسن، مجتبی، خدیجه، فاطمه، زهرا، معصومه
🔸مهلت: تا 25 خرداد 97
🔸اعلام نتایج:28 خرداد 97 در کانال حرم مطهر در پیام رسان سروش و ایتا به آدرس @astanqom
💠💠💠
کانال حرم حضرت معصومه(س)
eitaa.com/joinchat/1276641282C95bc79b98b
بچه های محله
دوست خوب و عزيز و مهربان!
قصه اي دارم بيا آن را بخوان
قصه من راست است، افسانه نيست
قصه درد دل من واقعي است
سال هاي پيش، تيمي داشتيم
در محل جمعي صميمي داشتيم
هر سه شنبه شب، توسل بود و اشك
گوشه چشم محل، گل بود و اشك
هر شب جمعه كه هيئت داشتيم
بذر خوبي توي دل مي كاشتيم
عطر قرآن توي هيئت پخش بود
چاي آن شيرين و لذت بخش بود
جمعه ها با شوق بازي توي تيم
صبح زود از خواب برمي خاستيم
دست مي برديم سوي بند كفش
ميخ بيرون مي زد از لبخند كفش
ميخ در پا، گرم بازي مي شديم
توي گرما، گرم بازي مي شديم
زير نيش نيزه هاي آفتاب
از سرو روي همه مي ريخت آب
توپ بود و عرصه ميدان جنگ
شوت بود و عطر گل هاي قشنگ
داور بازي به سوتش مي دميد
نيمه اول به پايان مي رسيد
خسته مي رفتيم سوي ساك ها
پاك مي كرديم گردوخاك را
آب ليمو بود و يخ بود و شكر
نصف ليوان بود سهم هر نفر
ما كه با شادي و غم مي ساختيم
گاه مي برديم و گه مي باختيم
تلخي هر باخت مثل زهر بود
از غم آن هر كه با خود قهر بود
برد شيرين بود مانند عسل
پخش مي كرديم آن را در محل
در محل با خواندن شعر نخود
هركسي مي رفت سوي كار خود
در محل هر چار فصل سال را
خوب و خوش بوديم از غم ها رها
توي تعطيلات فصل آبدوغ
بود بازار محل گرم و شلوغ
بادبادك بازي و «شير و پلنگ»
«گانيه»، «بالا بلندي»، «هفت سنگ»
ضربه سنگين آن چوب «الك»
گردش رنگين آن چرخ و فلك
نيش گرما، حال ما را مي گرفت
زهر آن را آب از ما مي گرفت
در صف استخر، دست و پاي ما
خرد و له مي شد ميان ميله ها
روز و شب طي مي شد و با فصل باد
چرخ تعطيلات ما مي ايستاد
باد با خود داشت بوي مدرسه
شاد مي رفتيم سوي مدرسه
لحظه هاي زنگ شادي در حياط
موج مي زد خنده با شور و نشاط
ياد خوبي، ياد پاكي ها بخير!
ياد تقسيم خوراكي ها بخير!
ساندويچ ساده مان، نان و پنير!
روي آن نوشابه اي از آب شير!
ثلث اول، امتحان جان مي گرفت
فصل برگ و باد پايان مي گرفت
در زمستان، فصل برف و سرسره
صبح زود اخبار بود و دلهره
در خيابان سنگري مي ساختيم
بر سپاه دشمنان مي تاختيم
توي گرما گرم بازي لاي برف
دستمان يخ مي زد از سرماي برف
پاتوق ما پاي تير برق بود
قلبمان در شادماني غرق بود
كرسي ما در محل، يك «پيت» بود
گرمي اش از كاغذ و كبريت بود
برف و يخ هاي خيابان با شتاب
آب مي شد با نگاه آفتاب
باز تا بادي ملايم مي وزيد
فصل سرسبز بهاران مي رسيد
سال نو، هنگام ديد و بازديد
جيب مان پر مي شد از آجيل عيد
عيد ما با دسته گل هاي قشنگ
سبز مي شد پيش جانبازان جنگ
تا گلي تقديم مي كرديم ما
عيد را تقسيم مي كرديم ما
لحظه ها، با روز و شب هاي بلند
در پي هم يك به يك طي مي شدند
در يكي از روزهاي خوب عيد
ناگهان از دورها رودي رسيد
رود برگ ياس را آورده بود
پيكر «عباس» را آورده بود
پيكرش در قايق تابوت بود
رود با او شعر رفتن مي سرود
عاقبت با موج موج دست ها
قايقش كوچيد از بن بست ها
رفتن «عباس» حرفي تازه داشت
در دل ما شور و شوقي تازه كاشت
شور و حال پر كشيدن تا خدا
شوق رفتن سوي دشت كربلا
دوستان آماده رفتن شدند
باغبانان گل ميهن شدند
كربلا گل كرد بر سر بندشان
يادگاري شد گل لبخندشان
«احمدي» در جبهه در حال نبرد
زير آتش پاي خود را هديه كرد
او كه چون پروانه اي بي بال شد
در دلش از هديه اش خوشحال شد
بعد از او همبازي خوبم «حميد»
شهد شيرين شهادت را چشيد
پر زد او، اما پرش جا مانده است
حرف او در دفترش جا مانده است
كاش مي شد چون كبوتر پر كشيد
بال و پر زد رفت پهلوي حميد
دوستان رفتند و من جا مانده ام
در ميان كوچه تنها مانده ام
كوهي از اندوه دارم در دلم
مثل ابري از بهارم در دلم
حيف شد آن روزهاي خوب رفت
از محل آب و هواي خوب رفت
هيچكس فكري به حال گل نكرد
شد خزان و دوستي ها گل نكرد
دوست خوب و عزيز من بيا
تا كنار هم شويم از غم رها
تا پريشان است جمع بچه ها
سرد و خاموش است شمع بچه ها
پس بيا تا باز هم مثل قديم
شمع جمع كوچه را روشن كنيم
محمدعزيزي (نسيم)