وضعیت فصاحت ادبی در عصر نزول قرآن.
🔸عصر نزول قرآن فصاحت و بلاغت است، یعنی تمام هنر مردم آن زمان فصاحت و بلاغت بود.
🔸این مطلب معروف است که بازاری داشتند بنام بازار عکاظ. در ماههای حرام که جنگ قدغن بود، این بازار عرصه هنرنمایی های شعری بود. شعرای قبایل مختلف می آمدند و شعرهایی را که سروده بودند در آنجا می خواندند. شعرهایی که در آن بازار انتخاب می شد به دیوار کعبه می آویختند.
🔸هفت قصیده ای که به معلقات سبع مشهور است از اشعاری بود که بالاتر از آنها به نظر عرب نمی رسید. مدتها به همان حالت باقی مانده بود، بعد از آمدن قرآن خودشان آمدند و آنها را جمع کردند و بردند.
🔸لبید ابن زیاد از شعرای درجه اول عرب است، پس از نزول قرآن وقتی مسلمان شد به کلی دیگر شعر نگفت و دایما کارش تلاوت قرآن بود.
🔸به او گفتند چرا دیگر حالا که مسلمان شدی از هنرت در دنیای اسلام استفاده نمی کنی و شعر نمی گویی؟ گفت دیگر نمی توانم شعر بگویم. اگر سخن این است دیگر آن حرف های ما همه هجو است و من آنقدر از قرآن لذت می برم که هیچ لذتی برای من بهتر از آن نیست.
منـبع: آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ص 247.
@alnokat
📚 #رسالت_طلبگی
✅ شرح وظائف و رسالت طلبگی در خود همین واژه ( #طلبه ؛ #ط_ل_ب_ه) نهفته شده است.
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
🔸️ط: •••┈┈┈┈••• طلب علم
🔸️ل: •••┈┈┈┈••• لباس تقوی
🔸️ب: •••┈┈┈┈••• بینش و بصیرت
🔸️ه: •••┈┈┈┈••• هدایتگری
•┈┈••••✾•🌿🌼🌿•✾•••┈┈•
@alnokat
فائدة نحوية:
الحدُّ الشامل للمفعولات أن تقول: المفعول ما اقتضاه الفعل حدثًا وموقعًا وزمنًا ومكانًا وباعثًا ومصاحبًا.
💠حدثا: المفعول المطلق أو المصدر.
💠موقعا: المفعول به.
💠باعثا: المفعول لأجله.
💠مصاحبا: المفعول معه.
💠زمنا ومكانا: المفعول فيه.
📘علاء الدین بسطامی
@alnokat
الدلیل الاجتهادی
الدلیل الفقاهی
در کلام وحید بهبهانی راجع به اصول عملیه گاهی تعبیر میشود، به دلیل فقاهی، راجع به امارات میگویند دلیل اجتهادی.
سر این مطلب چیست؟
سر این مطلب این هست که در تعریف اجتهاد گفته اند:
الاجتهاد استفراغ الوسع فی تحصیل الظن بالحکم الشرعی.
انسان در بررسی امارات استفراغ وسع میکند ظن پیدا میکند به حکم شرعی واقعی.
💠اما راجع به فقه گفتند، در معالم هست، جاهای دیگر هم هست، هو العلم بالحکم الشرعی عن ادلتها التفصیلیة، العلم بالحکم الشرعی.
💠 و لذا ما در اصول عملیه علم به حکم شرعی ظاهری پیدا میکنیم، ظن به حکم واقعی پیدا نمیکنیم، برائت موجب میشود ما علم پیدا کنیم به ترخیص شرعی ظاهری.
✅ و لذا گفتند این با فقه تناسب دارد که ما در اصول عملیه به دنبالش هستیم، پس اصل برائت شد الدلیل الفقاهی، ولی اگر حجیت خبر ثقه را دنبال میکنیم میشود الدلیل الاجتهادی،چون استفراغ وسع میکنیم تا ظن به حکم شرعی پیدا کنیم.
درس خارج اصول استاد شهیدی.۱۸ شهریور ماه ۱۴۰۳
@Alnokat
#ادبیات_استنباط
تحلیلها التسلیم
💠عده ای از فقها از این قسمت از روایت شریف برداشت کرده اند که تنها محلِّل نماز،سلام است، پس سلام در نماز واجب است؛ زیرا تا سلام نیاید خروج از نماز زخ نمی دهد.
🔰مرحوم صاحب مدارک به این برداشت اشکال کرده اند به اینکه:
💠اگر عبارت* تحلیلها التسلیم* حصر را برساند،یعنی تنها محلِّل نماز سلام است،وجوب سلام درنماز استفاده می شد،لکن این عبارت درصدد بیان آن است که یکی از محلِّل های نماز سلام است نه تنها محلِّل!
به این دلیل که اولا:
تقدیم خبر (تحلیلها)مفید حصر نیست.
ثانیا:
مصدر مضاف هم مفید حصر نیست زیرا ممکن است این اضافه برای عهد باشد!به این معنا که تحلیل معهود و متعارف نماز سلام است نه تنها تحلیل سلام باشد!
@alnokat
Asm-msdar-hasl-msdar_Ketabnak_78552.PDF
3.02M
✅فرق بین مصدر و اسم مصدر
✍نوشته استاد محمد معین
💠قسمتی از کتاب به فرق بین مصدر و اسم مصدر در لغت عرب پرداخته است که قابل استفاده می باشد.
@alnokat
به نام او
شهادت انسان شرافتمند، آزاده حقیقی، مسلمان غیور، مومن دلداده به مولا، انقلابی جانباز، روحانی بلند مرتبه ای که رساله ی عملی اش را به خون خویش نگاشت، سید عزیز، نصرالله را تسلیت می گویم و در این اندوه جانکاه از خداوند، صبر و اجر صابران را برای تمامی دلبستگان آن رادمرد طلب می نمایم.
سری که در راه حسین علیه السلام و برای او باخته نشود، بار گرانی است که به دوش کشیدن آن مایه سرافکندگی است.
زندگی پرافتخار جز شهادت مردانه در راه اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله نیست، رزقنا الله تعالی.
بار خدایا ما را از رهپویان واقعی این شهید سرفراز قرار ده.
ملاک در وحدت سیاق،وحدت در مراد استعمالی است نه وحدت در مراد جدی و مصادیق!
🔰مثلا در حدیث رفع:
رفع عن امتی تسعة:ما اضطروا الیه ما استکرهوا علیه ما لا یطیقون.
💠ما اضطروا الیه یعنی فعلی که اضطرار به انجام آن دارد، ما استکرهوا علیه یعنی فعلی که مکره بر انجام آن هستند، ما لا یطیقون یعنی فعلی که توان انجام آن را ندارد.
🔰 به قرینۀ وحدت سیاق میگوییم ما لا یعلمون هم یعنی فعلی که آن را نمیدانند.
🔰 اینکه ما بگوییم رفع ما لا یعلمون مراد از او رفع حکمٌ لا یعلمون باشد ولی مراد از ما اضطروا الیه ما استکروها علیه ما لا یطیقون فعل باشد خلاف وحدت سیاق است.
✅اما جواب:
حدیث رفع کانّه اینجور گفته: رفع الشیء الذی لا یعلم، رفع الشیء المضطر الیه، رفع الشیء المستکره علیه، رفع الشیء الذی لا یطاق.
یعنی مراد استعمالی واحد است اما مصداق و مراد جدی از ما در موارد مختلف است،یعنی مصداق رفع الشیء الذی لا یعلم، حکم است، رفع الشیء المضطر الیه فعل است، اینکه مشکل ندارد؛ این خلاف وحدت سیاق نیست!
خارج فقه استاد شهیدی ۱۶ مهر۴۰۳
@ALNOAKAT
تبیین قواعد
💠نحویها میگویند هر آن چیزی که میتواند عطف بیان باشد جایز است اعراب بدل کل از کل بگیرد.
مقصود آنها از این قاعده چیست؟
مراد آنها این است که از حیث اعراب این دو مثل هم هستند و اگر قرینه ای بر تعیین نباشد اراده هر یک جایز است.
🔰اما اگر از سیاق یکی از این دو رادهشان معلوم گردد، پس متعین و لازم میشود و غیر او ممتنع میگردد.
💠 مثلاً اگر به مردی که در اطرافیان او زید نام زیاد است به او میگوییم
جاء زید اخوک
💠 در اینجا متعین است که اخوک برای توضیح و کشف آمده پس عطف بیان است و غرض از آوردن آن دوری جستن از مثلاً پسر عمو و پسر دایی او است که زید نام دارند و اراده بدل صحیح نیست.
💠اما اگر در جمله جا زید اخوک برای زید در نزدیکان او زید نام دیگری نباشد، بلکه مثلاً این مخاطب با برادرش به نحوی رفتار نمیکند که در شان و لیاقت برادری باشد و حق برادری را نسبت به او به جا نمیآورد.
در اینجا گفته میشود جاء زید اخوک
💠 در این کلام مراد از اخ بیان و توضیح نیست، بلکه اخ آمده است تا تذکر دهد به جایگاه اخوت، جایگاه خاص اخوت، بنابراین ذکر اخ مقصود بذات است و برادری مراد اصلی در این جمله است(لذا گفته اند در کلام بدل مقصود بالذات است و مبدل منه تمهید)پس در اینجا نقش بدلیت را میگیرد و جایز نیست عطف بیان باشد.
✍مومیوند
@alnokat
تدقیق قواعد
💠در باب علم و تقسیم بندی آن می گویند در علم معنای منقول عنه رعایت نمی شود و در کنیه و لقب این امر مراعات می شود.
💠مثلا زید تنها دلالت بر ذات شخص می کند اما مثلا زین العابدین دلالت بر وصفی در شخص دارد و این فارق بین علم و لقب است.
💠اما در جای دیگر گویند گاهی در اسم علم،معنای منقول عنه مد نظر قرار می گیرد که تفاؤلی باشد برای رسیدن به آن معنای منقول عنه،مثلا نام فلانی عامر قرار داده شد که دارای عمر طویل شود یعنی به معنای قبل علم تعریض زده می شود.
🔰وجه تنافی:
در باب علم گفته اند فارق بین علم و لقب آن است که علم، اِشعاری به تعظیم ندارد و فقط دال بر ذات شخص است اما لقب در دلالت بر وصفی در ملقب و کنیه دلالت بر تعظیم دارند.
@Alnokat
✅رفع تنافی
💠نحوی ها در مسائل نحوی زیاد از اصطلاحات المقصود الذاتی و المقصود الغیری یا المراد اولا بالذات و بالعرض و...استفاده می کنند.
💠یکی از موارد تطبیق نیز مساله فوق الذکر است.
یعنی مقصود ذاتی از اسم علم،دلالت بر مجرد ذات و تمییز از غیر است و تبعا و عرضا دلالت بر تعظیم یا معانی دیگر است.
همچنین لقب مقصود ذاتی از آن توصیف است و تبعا دلالت بر ذات می کند.
@Alnokat
جمله فعلیه و اسمیه
🔰اختلافی طولانی در اینکه اصل جمله اسمیه است یا فعلیه یا هر دو اصل می باشند،وجود داشته و هر فرضی هم دارای قائلی بوده است.
✅اما اکثر علما قائل بوده اند که اصل جمله فعلیه است است؛زیرا:
💠فعلیه از آنجا که با فعل آغاز شده است،دلالت بر حدوث یعنی وجود بعد از عدم دارد.
...در حالی که جمله اسمیه دلالت بر ثبوت و دوام می کند.
🔰و از آنجا که یک شیء تا به وجود نیاید دوام نمی پذیرد،پس دوام فرع حدوث است.
💠بنا براین جمله اسمیه معدوله از فعلیه است برای دلالت بر ثبوت و دوام.
✍عن بعض المعاصرین.
@alnokat
در تعریف حرف به اینکه:
آنچه که دلالت می کند بر معنایی در غیر خود.
🔰در ذهن بعضی از مبتدئین این مطلب سرایت می کند که:
💠معنای حرف در خلال ترکیب و ضمیمه و متعلَّق،محقق می شود،به گونه ای که اگر این ها نباشند،حرف دارای معنایی نیست که واضع برای او وضع کرده باشد.
💠این تصور صحیح نیست؛زیرا حرف یکی از اقسام کلمه است و کلمه چیست؟کلمه لفظی است که وضع شده است برای معنایی مفرد.پس حرف هم که یکی از اقسام کلمه است موضوع برای معنایی است.
💠اما مراد از تعریف چیست؟
✅مراد از دلالت بر معنایی در غیر این است که:انکشاف این معنا در ذهن سامع و تبین آن،متوقف بر غیر است،که عبارت است از ترکیب و متعلَّق.
@alnokat
🔰صحیحة زرارة و محمد بن مسلم عن احدهما علیهما السلام قال قلت له رجل دخل فی الصلاة و هو متیمم فصلی رکعة ثم احدث فاصاب الماء قال یخرج و یتوضأ ثم یبنی علی ما مضی من صلاته التی صلی بالتیمم.
💠در این روایت صحیح السند،حکمی خلاف مشهور وجود دارد که عبارت است از اینکه: اگر از شخص متیمم حدث مبطل وضو سر زند نماز او باطل نیست! بلکه تجدید وضو کند و نماز را ادامه دهد.
درحالی ک فتوای مشهور بر بطلان نماز است.
💠فقهاء با توجه به متن روایت و نکته های ادبی مطالبی ذیل روایت فرموده اند که به بررسی و نقد آن ها پرداخته می شود.
@alnokat
آیت الله سیستانی فرموده اند:
در این روایت عطف سبب به مسبب شده است یعنی:
💠شخص متیمم آب پیدا کرده و این وجدان آب سبب شده که محدث شود یعنی فاقد طهارت! زیرا متیمم بوده، پس باید وضو بگیرد نه اینکه در بین نماز محدث به حدث اصغر شده و نماز باطل نشده است.
عطف سبب به مسبب مانند:
و نادی نوح ربه فقال...
که نداء مسبب از قال است و این در کلام عرب معهود است.
نقد آیت الله شهیدی در پست بعدی می آید.
@alnokat
💠نقد استاد شهیدی بر آیت الله سیستانی
🔰 پاسخ آیت الله سیستانی غیر عرفی است،زیرا اینگونه عطف و تفصیل در جایی است که مرکبی وجود دارد که عنوان مرکب منطبق بر یک شیء است،ابتدا عنوان مرکب گفته می شود بعد تفصیلش ذکر می شود.
مثل آیه:
ابتدا نادی نوح ربَّه بعد تفصیل آن:فقال...
یا مثل: توضأ فغسل یده و وجهه
سخنرانی کرد پس گفت فلان...
✅اما در روایت:
احدث فاصاب ماءا
💠در اینجا احداث هم اگر بعد از وجدان ماء صدق کند عنوان منطبق بر احداث ماء نیست که وجدان ماء تفصیل آن باشد بلکه احداث حکم وجدان ماء است،یعنی حکم شرعی وجدان آب محدث بودن مکلف است!
پس در روایت چنین عطفی نداریم.
@alnokat
کلام مرحوم فیض در رابطه با متن روایت مذکور
💠مرحوم فیض فرموده اند:
💠در این روایت مراد از احدث، حدث اصغر که برخی از فقهاء فرموده اند نیست،بلکه مراد از احدث نزول باران است؛زیرا :
اولا شایع است که احدث در کلام عرب به معنای نزول مطر باشد.
ثانیا چه ارتباط و تفریعی بین احداث و اصابه ماء وحود دارد؟
🔰فاء برای معنای تفریع است اگر احدث به معنای باران باشد معنا مستقیم است:
باران نازل شد متفرع بر آن،مکلف مواجه با آب شد.
💠اما تفریع اصابه ماء بر محدث شدن مکلف به حدث اصغر بی معنا است.(شخص محدث شد متفرع بر آن به آب مواجه شد.)
✅بنابر این روایت به هیچ وجه دلالت ندارد حدث اصغر موجب بطلان نماز نیست و مراد از حدث صرفا باران است.
نقد آیت الله شهیدی بر کلام مرحوم فیض در پست بعدی.
@alnokat
اشکال استاد شهیدی بر کلام مرحوم فیض
💠مرحوم فیض فرمودند چون تفریع اصابه ماء، بر حدث اصغر عرفی نیست پس احدث به معنای باران است.
🔰این کلام صحیح نیست؛زیرا این فاء برای ترتب زمانی است،فاء که همیشه برای تفریع نیست،تا گفته شود اگر تفریع بی معنا بود پس معنایی دیگر از کلام مراد است...
غسل وجهه فغسل یدیه
💠اینجا که غسل دو دست متفرع بر غسل وجه نیست باید معنا تغییر کند؟خیر فاء برای ترتب زمانیست...
@alnokat
نظام عامل در نحو
💠حرکت اعرابی مانند ضمه دلالت بر معنایی دارد مانند فاعلیت.
که این دلالت، دلالت وضعیه لفظیه است،مانند دلالت انسان بر معنای آن.
💠اما دلالت حرکت بر وجود یک عامل از سنخ دلالت لفظیه عقلیه است،مانند دلالت لفظ بر وجود لافظ.
💠به همین علت است که نحوی ها حکم کرده اند به وجود رافع برای مبتدا و فعل مضارع ؛ زیرا رفع استلزام و اقتضاء دارد وجود یک رافع را و با فقد رافع لفظی، حکم کرده اند به رافع معنوی.
🔰پس در قام ریدٌ
ضمه دلالت دارد بر فاعلیت زید،به دلالت وضعیه لفظیه و دلالت دارد بر وجود عامل با دلالت لفظیه عقلیه ؛زیرا وجود حدث بدون محدث محال است وفرقی ندارد عامل ظاهر باشد یا مضمر،ملفوظ باشد یا مقدر،مذکور باشد یا محذوف.
✅در نتیجه میتوان گفت نظریه عامل در نحو،بر پایه دال و مدلول و ارتباط دال به علت آن و استلزام معلول برای علت تاسیس شده است؛زیرا مثلا دلالت ضمه برا فاعل و وجود عامل، بر واقع امر لغوی بنا نشده است، بلکه از ملاحضات و تاملات در طبیعت علاقه بین این عناصر موثر و متاثر شکل گرفته است.
✍عن بعض المعاصرین
@alnokat
بیانات رهبر انقلاب درباره اهمیت کتاب و ترویج کتابخوانی - ایبنا
https://www.ibna.ir/news/523843/%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%AA-%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A7%D9%87%D9%85%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%AC-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C
تفاوت متعلَّق المتعلق با موضوع حکم
💠اگر چیزی متعلق المتعلق باشد، در صورت عدم وجود آن،مکلف باید برای امتثال امر و نهی شارع آن چیز را تهیه و امر و نهی را امتثال کند.
مثل «اشرب اللبن» که «اللبن»، در این خطاب متعلق المتعلق است، یعنی اگر عبد دوغ نیز نداشته باشد باید برای درمان بیماری خود دوغ تهیه کند ودوغ بخورد.
💠و اما اگر موضوع باشد از آنجا که قبل از تحقق موضوع، حکم هم موجود نیست،لذا لازم نیست مکلف آن را موجود کند تا امر و نهی مولی را امتثال کند.
💠مثلا«مریض» در «عالج المریض» و «عالم» در «اکرم العالم» موضوع حکم است، یعنی «اذا وجد المریض فعالجه» «اذا وجد العالم فاکرمه» و برای امتثال امر به اکرام عالم، لازم نیست مکلف کسی را عالم کند تا بعد او را اکرام کند.
🔰این مطلب در واجبات روشن است،اما در محرمات تشخیص موضوع از متعلق المتعلق دشوار است.
🎙استاد شهیدی،خارج اصول،جلسه ۴۳.
@alnokat
تفاوت اصلی و عمده میان متعلَّق المتعلق با موضوع حکم
💠فعلیت حکم مشروط به موضوع حکم است و تا موضوع نباشد حکم فعلی نمی گردد.
مثلا در اکرم العالم
💠تا عالم نباشد،وجوب اکرام فعلیت ندارد؛لذا گفته نمی شود لازم است در نبود عالم کسی را عالم کنی تا امتثال حکم را انجام دهی،زیرا وجوب اکرام در صورت وجدان عالم فعلی می شود.
💠اما حکم متوقف بر وجدان متعلَّق المتعلق نیست، بلکه در صورت فقدان آن برای امتثال حکم،مکلف باید آن را تحصیل کند.
مثلا وقتی مولا می گوید:
اشرب اللبن
💠اگر دوغ نداشته باشی، باید دوغ را تهیه کنی زیرا وجوب اشرب فعلی است و متوقف بر وجدان متعلق المتعلق نیست.
💠اما راه تشخیص و تمییز بین موضوع ومتعلق المتعلق چیست؟
✅توسط مناسبات حکم و موضوع این امر روشن می شود.
🔰و مرجع در شک چیست؟اصل عدم توقف فعلیت حکم است پس اصل آن است که تحصیل لازم باشد.
✍🏻مومیوند
@alnokat
💠 عدم توجه به صحت سند در مباحث لغوی
❖ استاد معظم حاج سیدمحمدجواد شبیری:
● مباحث لغوی متوقف بر صحت سند روایات نیست؛ چرا که بحث لغوی مربوط به استعمال است، و این استعمال هرچند از راوی باشد و از معصوم نقل نشده باشد، همینکه مربوط به قرن اول و یا دوم باشد قابل تمسک است.
● برخی علمای ادبیات بیان کردهاند عربهایی که شهرنشین باشند، تا پایان قرن دوم، و اعراب بیاباننشین تا پایان قرن چهارم سخنشان در مباحث ادبی قابل استناد است.
از این رو استشهاد به بعضی روایات در مباحث ادبی دال بر صحت سند آن نیست.
🔺درس خارج فقه؛ یکشنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۳
مدرس فقهی
@alnokat