تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۹)
در اسلام كافى نيست كه مسلمان تنها در مرحله فكر و انديشه موحد باشد و خدا را در ذات و صفات و افعال به يگانگى بشناسد و بداند و درك كند، كه اگر به او پيشنهاد كنند كه درباره خداشناسى بحث كند، بتواند شش ماه در اطراف خدا سخن بگويد.
اينچنين شخصى نيمى از توحيد را دارد، و نيم ديگر آن است كه در عمل يگانه گرا باشد بلكه «يگانه» شده باشد.
- آن هنگام كه خدا را با تمام اوصاف شناخت
- و در اطاعت و تسليم نيز يگانه بود
مى توان گفت موحد است.
همان طور كه قبلًا اشاره كرديم اينجاست كه به عظمت سوره حمد پى مى بريم؛ و راستى شگفت آور است كه چگونه شخصى كه هيچ گاه در عمرش درس نخوانده و با فيلسوفى برخورد نكرده و هيچ دانشمندى را ملاقات ننموده، در اولين سوره كتابش، كلمات طورى تنظيم شده باشد كه تمام مكتبش را در يك قطعه كوچك بگنجاند:
- توحيد نظرى را در چند جمله كوتاه در كمال اوج و تعالى بيان كند
- توحيد عملى را در يك جمله كوتاه «ايّاكَ نَعْبُدُ» نشان دهد!
انحصار عبادت:
ايّاكَ نَعْبُدُ … معناى اين جمله مى شود: خدايا تنها تو را پرستش مى كنيم و رام و مطيع تو هستيم، و مطيع هيچ كس و هيچ فرمانى كه ناشى از فرمان تو نباشد نيستيم.
پس جمله ايّاكَ نَعْبُدُ يك جمله است به جاى دو جمله:
- جمله اثباتى يعنى در مقابل خدا تسليم هستيم،
- و جمله نفيى يعنى در مقابل غير خدا هرگز تسليم نمى شويم.
طبق اين بيان، در اين جمله همان ايمان و كفرى كه از شعار توحيد استفاده مى شود گنجانده شده است.
مسلمان كه مى گويد: لا الهَ الَّا اللَّهُ در آنِ واحد يك ايمان و يك كفر را ابراز مى دارد:
- ايمان به خداوند
- و كفر به غير خدا.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۰)
در آية الكرسى مى خوانيم:
لا اكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى.
اينك كه حقيقت آشكار شده هيچ گونه اجبار و اكراهى در كار نيست. آن كس كه مؤمن به اللَّه باشد، در حالى كه در همان آن، كافر به طاغوت (آنچه كه مظهر طغيان است) باشد رستگار گشته و عروة الوثقى يعنى دستگيره محكم را چنگ زده است.
ايمان در اسلام بدون (مخالفت با) كفر، عملى نيست؛ بلكه همواره بايستى در كنار تسليم به خداوند، انكار مظاهر طغيان قرار گيرد تا ايمان كامل گردد.
ضمير جمع
نكته جالبى كه در اينجا -كه مرحله توحيد عملى و مرحله «شدن» انسان است- وجود دارد اين است كه در كلمه «نَعْبُدُ» ضمير جمع آورده شده و به صورت مفرد يعنى «اعْبُدُ» گفته نشده است.
گفته نشده: «من تنها تو را مى پرستم» بلكه گفته شده «ما تنها تو را مى پرستيم».
آن نكته در اين مقام كه مقام ساخته شدن انسان است اين است كه:
- انسان همان طور كه در پرتو شناخت خدا و توجه به او ساخته مى شود نه در صورت غفلت از او و بى خبرى از او،
- همان طور كه در عمل و فعاليت ساخته مى شود نه با نظر و انديشه محض،
- همچنين انسان در ضمنِ عمل اجتماعى و همراه و هماهنگ با جامعه توحيدى ساخته مى شود نه منفصل و جدا از قافله اهل توحيد.
- انسان موجودى است فكرى، الهى، عملى، اجتماعى.
- انسانِ بدون انديشه و شناخت انسان حقيقى نيست.
- انسانِ بريده از خدا و غافل از خدا انسان نيست.
- انسان انديشنده الهى بريده از عمل نيز انسان حقيقى نيست، انسان كاستى گرفته است.
- همين طور انسان انديشنده خداشناس عملى بريده از جامعه توحيدى نيز انسان ناقص است.
پس در حقيقت معنى ايّاكَ نَعْبُدُ اين است:
خدايا ما مردم جامعه توحيدى در حركتى هماهنگ، همه با هم به سوى تو و گوش به فرمان تو روانيم.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۱)
ايّاكَ نَسْتَعينُ:
تنها از تو كمك مى خواهيم؛ از غير تو كمك نمى خواهيم و استعانت نمى جوييم.
اين جمله، مفيدِ توحيد در استعانت است. توحيد در استعانت، يعنى تنها از او كمك خواستن و تنها از او استمداد كردن و تنها به او اعتماد كردن.
ممكن است در اينجا سؤالى مطرح شود:
و مى توان اين سؤال را به دو گونه مطرح كرد:
- يكى از نظر اصل استمداد و استعانت.
از نظر علماى تعليم و تربيت و علماى اخلاق، انسان بايد اعتماد به نفس داشته باشد. اعتماد به غير و استعانت و استمداد از غير، انسان را موجودى اتّكالى و ضعيف مى سازد؛ برخلاف اعتماد به نفس كه قوا و نيروهاى انسان را بيدار و زنده مى كند.
طبق اين اصل بايد به خود تكيه داشت نه به غير، اعم از اينكه آن غير خدا باشد يا غير خدا.
به همين دليل علماى امروز «توكل» را كه اعتماد به خداست و موجب سلب اعتماد از خود است نفى مى كنند و غير اخلاقى مى شمارند.
- ممكن است اين سؤال به صورت ديگرى مطرح شود و آن اينكه چرا نبايد از غير خدا استعانت و استمداد جست؟
اينكه غير خدا را نبايد عبادت كرد منطقى است و اما اينكه از غير خدا نبايد استعانت و استمداد جست چه منطقى دارد؟
خداوند، عالم را عالم اسباب قرار داده و ما انسانها را به انسانهاى ديگر و به اشياء ديگر نيازمند ساخته است و ما ناچار براى رفع نيازهاى خود بايد از اشياء ديگر و از انسانهاى ديگر در زندگى كمك بگيريم و استمداد كنيم.
در پاسخ اين سؤال بايد بگوييم كه مطلب چيز ديگرى است. اين طور نيست كه هرگونه كمك گيرى از غير و اعتماد به غير قبيح باشد، بلكه خداوند اصولًا انسان را موجودى نيازمند به غير خلق كرده؛ يعنى جامعه انسانها اين طور است كه هركس به ديگرى محتاج است و اينكه مى بينيم در سفارشات اسلامى دائماً امر به تعاون مى كنند نمايانگر همين حقيقت است. در قرآن مجيد مى فرمايد:
تَعاوَنوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى.
در كارهاى نيك يكديگر را مدد برسانيد.
كلمه «تعاون» از ماده «عون» است. اگر استعانت از غير در هيچ حدى جايز نبود پروردگار سفارش به تعاون نمى كرد، بلكه مى رساند: شما به يكديگر محتاج هستيد و لذا بايستى يكديگر را مدد و يارى كنيد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۲)
شخصى در حضور حضرت امير به اين تعبير دعا كرد:
خدايا مرا محتاج خلق خودت نگردان!
حضرت فرمود: ديگر اين طور نگو.
عرض كرد: پس چه بگويم؟
فرمود: بگو خدايا مرا محتاج بَدان خلق خودت قرار نده.
و منظور اين است كه جمله اول نشدنى است زيرا نحوه خلقت انسان اين طور است كه همواره در پيشبرد زندگى دنيايى خودش به ديگران نيازمند است.
پس در جمله ايّاكَ نَسْتَعينُ نمى گويد كه انسان نبايد استمداد از ديگران بجويد.
پس مطلب چيست؟
آنچه اين آيه شريفه مى رساند اين است كه: آن اعتماد نهايى و آن تكيه گاه قلب انسان يعنى آنچه كه در واقع و نفس الامر، انسان به آن تكيه دارد بايستى خدا باشد و آنچه را كه از آن در دنيا استمداد مى جويد به عنوان وسيله بداند،
و بداند كه حتى خود انسان، قواى وجودى او، نيروى بازوى او، نيروى مغزى او، همه و همه وسائلى هستند كه خداوند آفريده و در اختيار او نهاده است و سر رشته در دست اوست.
… چقدر انسان در دنيا به وسائلى اعتماد مى كند ولى بعد مى بيند كه برخلاف انتظارش، آن وسيله كمكى كه بايد بكند انجام نداد.
گاهى مى شود كه به قواى خويش اعتماد مى كند و مى بيند كه حتى آنها نيز تخلف مى ورزند.
تنها قدرتى كه اگر انسان به او تكيه كند و برنامه اش را با او تنظيم كند هيچ نگرانى نخواهد داشت «خداست».
نوشته اند كه در يكى از جنگها رسول اكرم از لشكر كناره گرفت و در روى تپه اى در حدود اردوگاه خودش استراحت كرد و به خواب رفت.
اتفاقاً يكى از افراد شجاع دشمن در حالى كه مسلح بود و گردش مى كرد نگاهش به رسول اللَّه افتاد و او را شناخت. بسيار خوشحال شد از اينكه او را تنها يافته و الآن او را خواهد كشت.
در حالى كه رسول اللَّه خوابيده بود وى بالاى سرش ايستاد و فرياد كشيد:
محمّد تو هستى؟
حضرت نگاهى كرد و فرمود:
آرى من هستم.
گفت: چه كسى مى تواند تو را از دست من نجات دهد؟
رسول اللَّه بدون درنگ فرمود: خدا.
آن مرد كه چنين انتظارى نداشت گفت الآن به تو نشان خواهم داد، و يك قدم عقب رفت تا ضربت خود را قويتر بزند.
ناگهان پايش به سنگى اصابت نمود و محكم به زمين خورد. حضرت به سرعت از جاى برخاست و بالاى سرش ايستاد و فرمود: چه كسى تو را از دست من مى تواند نجات بدهد؟
اينجا بود كه آن مرد از روى فطانت پاسخ داد: كرم تو،
و رسول اللَّه او را عفو فرمود.
غرض اين است كه معنى اين جمله نه آن است كه انسان در جهان به هيچ وسيله اى نبايد دست استمداد دراز كند؛ بلكه بايستى در عين استمداد، مسبّب الاسباب را نيز بشناسد و بداند كه سر رشته وسائل و اسباب در دست او قرار دارد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۳)
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ:
خدايا ما را به شاهراه استوار هدايت فرما.
براى اينكه صراط مستقيم كاملًا روشن گردد بايستى چند مطلب را بيان كنيم:
۱. همه موجودات در يك سير تكوينى و غير اختيارى كه لازمه ناموس هستى است به سوى خداوند در حركت و صيرورتند:
الا الَى اللَّهِ تَصيرُ الْامورُ.
وَ انَّ الى رَبِّكَ الْمُنْتَهى
انسان به عنوان يكى از موجودات و مخلوقات، محكوم به اين حكم است.
يا ايُّهَا الْانْسانُ انَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ.
۲. در ميان راهها يك راه است كه راه مستقيم و شاهراه است و راه سعادت و راه اختيارى،
يعنى راهى است كه انسان بايد آن را برگزيند.
۳. به دليل اينكه انسان آنچه برمى گزيند از نوع راه است، پس انسان نوعى حركت و طى طريق به سوى مقصدى را برمى گزيند
و به عبارت ديگر به سوى كمال خود مى خواهد حركت كند.
پس انسان يك موجود تكامل يابنده است و معنى اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ اين است كه خدايا ما را به راه راست تكامل هدايت فرما.
۴. راه تكامل كشف كردنى است نه اختراع كردنى؛ برخلاف نظريه اگزيستانسياليسم كه مدعى است هيچ راهى و هيچ مقصدى وجود ندارد و انسان خود براى خود مقصد و ارزش مى آفريند و راه مى آفريند…
(برعکس) از نظر قرآن، مقصد و راه و كمال بودن مقصد و ارزش بودن ارزشها، در متن خلقت و آفرينش هستى تعين پيدا كرده و انسان بايد آنها را كشف كند و مقصد را بجويد و راه را بپيمايد.
۵. راه مستقيم راهى است كه از اول، جهت مشخص دارد؛ برخلاف راههاى غير مستقيم از قبيل راه منحنى يا راه پيچ در پيچ و روى خطوط منكسر كه فرضاً در نهايت امر، انسان را به مقصد برساند، با تغيير جهت هاى متعدد يا مداوم است.
پس راه انسان به سوى كمال، از نوع عبور از ميان اضداد و نوسان از ضدى به ضد ديگر نيست آنچنان كه معمولًا ديالكتيسينها مى گويند.
۶. اينكه راه تكامل كشف شدنى است نه خلق كردنى و ابداع كردنى، به معنى اين نيست كه مانند راههاى مكانى قبلًا در خارج از وجود راه رونده جاده اى كشيده شده است و او بايد در آن جاده قدم بگذارد؛
بلكه به معنى اين است كه در متن وجود راه رونده، راهى به سوى كمال حقيقى او كه رسيدن به بارگاه قرب حق است وجود دارد،
يعنى در متن وجود انسان استعداد فطرى براى رسيدن به كمال حقيقى وجود دارد آنچنان كه مثلًا در هسته خرما استعداد درخت شدن وجود دارد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۴)
۷. انسان در عين اينكه مجهز به استعداد فطرى است، نيازمند به راهنما و هادى است؛ زيرا انسان با همه موجودات ديگر كه استعدادى طبيعى براى كمالات خود دارند يك تفاوت اساسى دارد و آن اين است كه موجودات ديگر همه راهشان در طبيعت مشخص شده و هركدام بيش از يك راه نمى توانند داشته باشند.
انسان داراى طبيعتهاى متضاد و مختلف است و راه خودش را از ميان طبيعتهاى عِلوى و سِفلى بايد انتخاب كند.
حيوانات ديگر، انتخاب به عهده آنان گذاشته نشده است بلكه اسب، گوسفند، گربه، سگ و ... هركدام با غرايزى آفريده شده اند كه آن غرايز راه آنان را مشخص كرده است و لذا مى بينيم هركدام از آنها در سراسر تاريخ جهان داراى خلق و خوى مخصوص به خود هستند و همه يك جور اعمال و رفتار دارند؛
زنبور عسلها يا مورچگان در طول تاريخ در تهيه خانه و غذا مانند هم اند و تغيير و تحولى در كار آنها ديده نمى شود.
ولى انسان صدها راه در مقابل او نهاده شده كه مى تواند هركدام از آنها را انتخاب كند.
در سوره «واللّيل» مى فرمايد:
انَّ سَعْيَكُمْ لَشَتّى
شما بنى آدم كوششهايتان مختلف و متفرق است.
و البته اين مطلب از كمال انسان است نه ضعف انسان.
حال ببينيم اين مطلب آيا مستلزم آن است كه بگوييم انسان بكلى بى راه است؟
اگر ماديين بخصوص اگزيستانسيا ليستها چنين مى پندارند ولى قرآن آن را قبول ندارد. آنچه كه قرآن مى فرمايد اين است كه:
خط سيرى از انسان تا خدا كشيده شده كه آن، راه مشخص كمال انسان است،
نهايت اينكه در برابر انسان مثلًا هزار راه نهاده شده كه تنها يكى از آنها راه مستقيم يعنى همان شاهراهى است كه به سوى خدا مى رود و به خدا منتهى مى گردد.
انسان در انتخاب هركدام از اين راهها مختار است، (ولی تنها اگر آن شاهراه) را انتخاب كند درست است وگرنه راههاى ديگر همگى نادرست و غلط است.
و اين است معناى حديث معروفى كه روزى رسول اكرم در جايى نشسته بودند و گروهى در گرد ايشان بودند؛ حضرت شروع كردند خطوطى بر روى زمين ترسيم كردن. يكى از آن خطوط مستقيم بود و خطوط ديگر كج و معوج و غير مستقيم.
سپس فرمودند: اين يك راه، راه من است و باقى ديگر هيچ كدام راه من نيستند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۵)
راز اينكه در قرآن همواره ظلمت به صورت جمع آمده و نور به صورت مفرد:
(اللَّهُ وَلِىُّ الَّذينَ امَنوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَى النّورِ) نيز همين است كه راه گمراهى گوناگون است ولى راه حق تنها يكى است.
در اينجاست كه نياز به هدايت انبيا روشن مى گردد، زيرا آن راه مستقيمى كه بشر را به كمال نهايى مى رساند انسان نمى تواند بدون هدايت آنان تشخيص دهد بلكه بايستى فرستادگان الهى او را رهنمون گردند.
در اينجا نكته اى است كه در تفسير الميزان بيان شده است.
مى گويند: در قرآن كلمه «سبيل» نيز به معنى راه به كار برده شده ولى معناى آن با «صراط» تفاوت دارد و لذا سبيل احياناً به صورت جمع استعمال شده ولى صراط هميشه مفرد است.
معناى سبيل آن راههاى فرعى است كه به راه اصلى منتهى مى گردد و معناى صراط همان راه اصلى است.
ممكن است براى رفتن به نقطه اى، يك راه اصلى بيشتر نباشد ولى راههاى فرعى كه از اطراف و اكناف مى آيد متعدد باشند و بالاخره همه به آن راه منتهى گردند.
همه ما انسانها همچون كاروانى مى مانيم كه در مسير كمال در راه هستيم ولى بايد براى رسيدن به كمال نهايى از شاهراه اصلى عبور كنيم اما ممكن است هركدام از ما از يك طريق فرعى، خودمان را به آن راه اصلى برسانيم.
اگر هركس در هر پست و مقامى كه قرار دارد به وظيفه انسانى، اخلاقى و شرعى خود عمل كند، در حقيقت راهى را انتخاب كرده كه سرانجام او را به راه اصلى مى رساند؛ گرچه راهها با يكديگر در ابتداى امر تفاوت كند؛ يعنى يكى مثلًا طبيب است، ديگرى كارگر، ديگرى بازرگان و ... اينها همه سبيل هايى هستند كه انسان مى تواند با طى آنها خود را به صراط مستقيم نزديك گرداند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۶)
صِراطَ الَّذينَ انْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَاالضّالِّينَ:
انسانها از اين نظر كه در مقام عبوديت چه چيزى به دست بياورند و در انتخاب راه، چه راهى را انتخاب كنند به سه نوع تقسيم مى شوند:
يك دسته انسانهايى هستند كه راه عبوديت را طى مى كنند و به طورى كه در ذيل كلمه «الرَّحيم» گفتيم مشمول رحمت خاصه پروردگار هستند و انعام بعد از انعام، على الدوام شامل حالشان مى گردد و گويى احساس مى كنند كه دستى از غيب آنها را مى كشاند.
اين دسته همان مقرّبان درگاه الهى مى باشند كه در درجه اول، انبيا و اوليا و سپس افراد كامل انسانها هستند و انسان بايد هميشه آنها را جلو راه قرار دهد و به دنبال آنان قدم بردارد. در جمله اول، انسان راه آنان را از خداوند طلب مى كند.
دسته دوم در مقابل دسته اول اند و به جاى خدا غير خدا را پرستش كرده اند و خدا را عصيان نموده اند.
اينان نيز آثار اعمالشان يكى بعد از ديگرى در وجودشان ظهور كرده و همچون دستى آنان را از راه راست دائماً دورتر مى سازد و به جاى آنكه مانند گروه اول به سوى خداوند بالا روند و مورد انعامهاى پى درپى پروردگار قرار گيرند مورد خشم و غضب الهى قرار گرفته و بكلى راه كمال از دستشان در رفته و به دره هولناك شقاوت سقوط مىكنند (وَ مَنْ يَحْلِلْ عَلَيْهِ غَضَبى فَقَدْ هَوى)
اينها در حقيقت انسانهايى هستند كه به جاى اينكه راه انسانيت را طى كنند، به راههاى حيوانى مى روند؛ انسانيتشان مسخ گرديده و به جاى آنكه پيش بروند عقبگرد مى كنند. قرآن از اينها به «الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ» تعبير مى كند.
در اين ميان گروه سومى هستند:
مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا الى هؤُلاءِ وَ لا الى هؤُلاءِ
راه معين و مشخصى در پيش ندارند، متحير و سرگردان اند، هرلحظه راهى را پيش گرفته و به جايى نمى رسند. قرآن از اينها به «الضّالّين» ياد مى كند.
ما كه مى گوييم: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ. صِراطَ الَّذينَ انْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَاالضّالّينَ، يعنى:
بار خدايا! راه راستت را به ما بنماى، آن راهى كه راه اوليا و راستان و پاكان درگاه توست، آنان كه همواره مشمول انعامهاى پى درپى تو هستند، نه راه بندگانى مسخ شده و از انسانيت بيگانه گشته كه مورد غضب تو قرار دارند، و نه راه مردمى كه حيران و سرگردان اند و هر لحظه به شكلى درآمده و با گروهى درمى آميزند.
پایان تفسیر سوره مبارکه «حمد» از استاد شهید مرتضی مطهری
مجموعه آثار جلد 26
تفسير سوره #بقره از: تفسیر نمونه(۱)
آیات ۱ و ۲
بسم الله الرحمن الرحيم
) الم ۱
ذلك الكتب لا ريب فيه هدى للمتقين(۲
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
۱- الم
۲- اين كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد، و مايه هدايت پرهيزكاران است .
تفسير:
تحقيق درباره حروف مقطعه قرآن
در آغاز بيست و نه سوره از سوره هاى قرآن با حروف مقطعه برخورد مى كنيم و چنانكه از نامش پيدا است اين حروف حروفى بريده از هم به نظر مى رسد، و كلمه مفهومى را ظاهرا نمى سازد.
حروف مقطعه قرآن همیشه جزء كلمات اسرار آميز قرآن محسوب مى شده، و مفسران براى آن تفسيرهاى متعددى ذكر كرده اند، و با گذشت زمان و تحقيقات جديد دانشمندان تفسيرهاى تازه اى براى آن پيدا مى شود.
جالب اينكه در هيچيك از تواريخ نديده ايم كه عرب جاهلى و مشركان وجود
حروف مقطعه را در آغاز بسيارى از سوره هاى قرآن بر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) خرده بگيرند، و آن را وسيله اى براى استهزاء و سخريه قرار دهند، و اين خود مى رساند كه گويا آنها نيز از اسرار وجود حروف مقطعه كاملا بيخبر نبوده اند.
به هر حال از ميان اين تفاسير چند تفسير است كه از همه مهمتر و معتبرتر به نظر مى رسد، و هماهنگ با آخرين تحقيقاتى است كه در اين زمينه به عمل آمده، و ما اين چند تفسير را به تدريج در آغاز اين سوره، و سوره آل عمران، و سوره اعراف به خواست خدا بيان خواهيم كرد، اكنون به مهمترين آنها در اينجا مى پردازيم :
اين حروف اشاره به اين است كه اين كتاب آسمانى با آن عظمت و اهميتى كه تمام سخنوران عرب و غير عرب را متحير ساخته و دانشمندان را از معارضه با آن عاجز نموده است ، از نمونه همين حروفى است كه در اختيار همگان قرار دارد در عين اينكه قرآن از همان حروف الف باء و كلمات معمولى تركيب يافته، به قدرى كلمات آن موزون است و معانى بزرگى در بر دارد، كه در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى كند، روح را مملو از اعجاب و تحسين مى سازد، و افكار و عقول را در برابر خود وادار به تعظيم مى نمايد، جمله بنديهاى مرتب و كلمات آن در بلندترين پايه قرار گرفته و معانى بلند را در قالب زيباترين الفاظ مى ريزدكه همانند و نظير ندارد.
فصاحت و بلاغت قرآن بر كسى پوشيده نيست، اين گفته صرف ادعا نمى باشد زيرا آفريدگار جهان همان كسى كه اين كتاب را بر پيامبر نازل كرده همه انسانها را دعوت به مقابله به مثل نموده است و از آنها خواسته كه همانند آن ، يا لااقل يك سوره مثل آنرا بياورند، او دعوت نموده است كه عموم جهانيان(جن و انس) با همكارى و هم فكرى اگر مى توانند مانند آنرا بياورند اما همه عاجز و ناتوان ماندند، و اين نشان مى دهد كه مولود فكر آدمى نيست.
درست همانطور كه خداوند بزرگ از خاك، موجوداتى همچون انسان با آن ساختمان شگفت انگيز، و انواع پرندگان زيبا، و جانداران متنوع، و گياهان و گلهاى رنگارنگ، مى آفريند و ما از آن كاسه و كوزه و مانند آن مى سازيم، همچنين خداوند از حروف الفبا و كلمات معمولى، مطالب و معانى بلند را در قالب الفاظ زيبا و كلمات موزون ريخته و اسلوب خاصى در آن بكار برده كه همه انگشت حيرت به دندان گرفته اند، آرى همين حروف در اختيار انسانها نيز هست ولى توانائى ندارند كه تركيبها و جمله بنديهائى بسان قرآن ابداع كنند.
ادامه دارد.....
عمار:
با لمس آدرس زیر، عضو کانال تفسیر قرآن در ایتا و تلگرام شوید:
https://eitaa.com/alquran_ir
t.me/bidary_ir
تفسير سوره #بقره از: تفسیر نمونه(۲)
آیات ۱ و ۲
بسم الله الرحمن الرحيم
الم) ۱
ذلك الكتب لا ريب فيه هدى للمتقين(۲
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان
۱- الم
۲- اين كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد، و مايه هدايت پرهيزكاران است.
ادامه بحث در مورد حروف مقطعه قرآن:
عصر طلائى ادبيات عرب
جالب توجه اينكه: عصر جاهليت يك عصر طلائى از نظر ادبيات بود همان اعراب باديه نشين، همان پا برهنه ها و نيمه وحشيها با تمام محروميتهاى اقتصادى و اجتماعى دلهائى سرشار از ذوق ادبى و سخن سنجى داشتند، به طورى كه امروز، اشعارى كه يادگار آن دوران طلائى است، از اصيلترين و پرمايه ترين اشعار عرب محسوب مى شود، و ذخائر گرانبهائى براى علاقمندان ادبيات عربى اصيل است، اين خود بهترين دليل براى نبوغ ادبى و ذوق سخن پرورى اعراب در آن دوران مى باشد.
عربها در زمان جاهليت يك بازار بزرگ سال به نام (بازار عكاظ) داشتند كه در عين حال يك مجمع مهم ادبى و كنگره سياسى و قضائى نيز محسوب مى شد.
در اين بازار علاوه بر فعاليتهاى اقتصادى عاليترين نمونه هاى نظم و نثر عربى از طرف شعراء و سخنسرايان توانا، در اين كنگره بزرگ عرضه مى گرديد، و بهترين آنها به عنوان (شعر سال) انتخاب مى شد كه هفت قطعه (يا ده قطعه) آن به نام (سبعه) يا (عشره معلقه) معروف است، و البته موفقيت در اين مسابقه بزرگ ادبى افتخار بزرگى براى سراينده آن شعر و قبيله اش بود.
در چنان عصرى قرآن آنها را دعوت به مقابله به مثل كرد و همه از آوردن مانند آن اظهار عجز كردند، و در برابر آن زانو زدند (شرح بيشتر در زمينه تحدى قرآن و ناتوان ماندن از آوردن مثل آن را ذيل آيه ۲۳ همين سوره خواهيد خواند).
شاهد گويا
گواه زنده اين تفسير براى حروف مقطعه حديثى است كه از على بن الحسين (عليهماالسلام) امام سجاد (عليه السلام) رسيده است آنجا كه مى فرمايد:
كذب قريش واليهود بالقرآن و قالوا هذا سحر مبين ، تقوله فقال الله :(الم ذلك الكتاب ...): اى يا محمد هذا الكتاب الذى انزلته اليك هوالحروف المقطعة التى منها الف و لام و م و هو بلغتكم و حروف هجائكم فاتوا بمثله ان كنتم صادقين ...:
(قريش و يهود به قرآن نسبت ناروا دادند گفتند: قرآن سحر است، آن را خودش ساخته و به خدا نسبت داده است، خداوند به آنها اعلام فرمود:(الم ذلك الكتاب) يعنى اى محمد كتابى كه بر تو فرو فرستاديم از همين حروف مقطعة (الف لام م) و مانند آن است كه همان حروف الفباى شما است.
شاهد ديگر: حديثى است كه از امام على ابن موسى الرضا(عليهماالسلام) رسيده است آنجا كه مى فرمايد:
(...ثم قال ان الله تبارك و تعالى انزل هذاالقرآن بهذه الحروف التى يتداولها جميع العرب ثم قال : قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن ...)...
خداوند بزرگ قرآن را نازل فرمود با همين حروفى كه جميع عرب با آن تكلم مى كنند، سپس فرمود: بگو اگر انس و جن با هم همكارى كنند كه مثل قرآن را بياورند توانائى بر آن را ندارند ....)
نكته ديگرى كه اين نظريه را درباره معنى حروف مقطعه قرآن تائيد مى كند اين است كه در ۲۴ مورد از آغاز سوره هائى كه با اين حروف شروع شده است ، بلافاصله سخن از قرآن و عظمت آن به ميان آمده، اين خود نشان مى دهد كه ارتباطى ميان اين دو، (حروف مقطعه و عظمت قرآن) موجود است.
اينك چند نمونه از آنها را در اينجا مى آوريم:
۱- الر كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير(هود: ۱ و ۲)
۲- طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين (نمل ۱ و ۲).
۳- الم تلك آيات الكتاب الحكيم (لقمان ۱ و ۲).
۴- المص كتاب انزل اليك (اعراف ۱ و ۲).
در تمام اين موارد و موارد بسيار ديگر از آغاز سوره هاى قرآن پس از ذكر حروف مقطعه سخن از قرآن به میان آمده، و از عظمت آن بحث شده است
پایان بحث حروف مقطعه قرآن
با لمس آدرس زیر، عضو کانال تفسیر قرآن در ایتا و تلگرام شوید:
https://eitaa.com/alquran_ir
t.me/bidary_ir
ارتباط با مدیر و ارائه پیشنهادات و انتقادها و نظرات:
@bidaryir