eitaa logo
تفسیر قرآن
1.3هزار دنبال‌کننده
460 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۹) ادامه تفسیر الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ. از اينجا كه «حمد مخصوص اللَّه است» معلوم مى گردد كه معنايش تنها سپاسگزارى نيست بلكه ستايش و پرستش نيز در آن گنجانده شده است. خداوند به دليل اينكه يگانه ذات شايسته پرستش است و به دليل اينكه رحمن و رحيم است او را ستايش و سپاس و پرستش مى كنيم. خلاصه اينكه حمد يك احساس پاك درونى انسانى است و از اعماق روح انسان سرچشمه مى گيرد كه جمال و جلال را بستايد و در مقابل عظمت خاضع باشد. و اين است كه سوره حمد مستلزم معرفت الهى است، يعنى تا انسان نسبت به خداوند معرفت كامل پيدا نكند نمى تواند يك سوره حمد را درست و صحيح و به صورت واقعى كه لقلقه لسان نباشد بخواند. مثلًا ملاحظه كنيد كه شما وقتى به انسانى برخورد مى كنيد كه داراى روح بسيار متعالى و بزرگى است و او را داراى ملكات و فضائلى تشخيص مى دهيد و هنگامى كه به او نيازى پيدا كرديد دريافتيد كه وى بدون هيچ گونه چشمداشتى در رفع نياز شما دريغ نداشته و خير و احسان او به شما رسيده است، اكنون كه شما در مقابل عظمت روحى اين شخص خاضع گشته ايد اگر نامى از او در محفلى برده شود شما همچون بلبلى كه در مقابل گل قرار گرفته، عاشقوار به مدح او سخن آغاز كرده و از ته دل او را مى ستاييد. اين ستايش از عمق روحتان سرچشمه گرفته و چه بسا با اين ستودن، احساس لذت و راحت مى نماييد. در نماز، انسان يك چنين حالتى دارد و ما معتقديم و بارها گفته ايم كه عبادت لازمه شناخت خداوند است و تا خداشناسى كامل نگردد عبادت اوج نمى گيرد. البته اين درجه را همه كس نمى تواند ادعا كند و آن على بن ابى طالب است كه مى گويد: الهى ما عَبَدْتُكَ طَمَعاً فى جَنَّتِكَ وَ لا خَوْفاً مِنْ نارِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اهْلًا لِلْعِبادَةِ فَعَبَدْتُكَ پروردگارا! اينكه من تو را پرستش مى كنم نه براى بهشت توست و نه براى ترس از جهنمت. اگر بهشت و جهنمى هم خلق نمى كردى من تو را چون شايسته پرستش هستى عبادت مى كردم. پرستش من براى اين نيست كه مرا خلق كردى و به من احسان نمودى و نه چون در آخرت به عبادت كنندگان بهشت مى دهى، بلكه چون تو هستى و تو لايق پرستشى. و به قول سعدى: گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشى نه در بند دوست خلاف طريقت بود كاولياء تمنا كنند از خدا جز خدا
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهری(۱۰) ادامه تفسیر سوره حمد: تفسیر: رَبِّ الْعالَمينَ. درباره كلمه «رب» نيز بايد بگوييم كه در فارسى كلمه ‏اى كه بتوانيم معادل آن قرار دهيم نداريم. گاهى به معناى تربيت‏ كننده معنى مى‏ کنند.... ولى گويا در كلمه «رب»، هم مفهوم خداوندگارى و صاحب ‏اختيارى نهفته است و هم معناى تكميل‏ كننده و پرورش ‏دهنده. خداست كه هم صاحب ‏اختيار عالم است و هم كمال ‏رسان همه عالم است. البته خداوند عالم عوالمى خلق كرده است كه موجودات آن عوالم به دلايلى خاص، هر كمالى كه مى ‏توانند داشته باشند از همان اول دارند. به عبارت ديگر هيچ گونه استعداد و قوّه ‏اى (بصورت بالقوه) در آنها وجود ندارد بلكه همه به فعليت رسيده ‏اند يعنى از اولى كه آفريده شده ‏اند با تمام كمال ممكنشان آفريده شده ‏اند. ... ولى عالمى كه ما در آن زندگى مى ‏كنيم، يعنى عالم دنيا يا عالم ماده، عالم تدريج است و نظامش چنين است كه وجودها از نقص آغاز مى‏ شوند و به سوى كمال سير مى ‏كنند، ... آغاز و انجامشان دوتاست. ... عالم جماد، عالم گياه، عالم حيوان، عالم انسان، عالم افلاك، همه از نقص به سوى كمال در حركت ‏اند. هيچ كدامشان در آغاز آفرينش به صورت كامل آفريده نشده‏ اند. اين خداوند است كه موجودات همه اين عوالم را به كمال نهايى مى ‏رساند و «ربّ العالمين» است. از قرآن استفاده مى‏ شود كه اصولًا اين جهان، جهان پرورش است. انسان كه‏ خود نيز به گروههاى مختلف (خوبها و بدها) تقسيم مى ‏شود همه افراد آن در حال پرورش يافتن هستند؛ و جالب اين است كه گويى جهان يك محيط مساعد كشاورزى است و هرگونه بذرى در آن پاشيده شود پرورش مى ‏يابد؛ در اين عالم نه تنها خوبها تكامل مى ‏يابند بلكه بدها يعنى كسانى كه تخم بد مى‏ كارند نيز در نظام اين جهان مراحل خود را طى مى ‏كنند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۱) ادامه تفسیر سوره حمد: در سوره بنى اسرائيل مى فرمايد: مَنْ كانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْليها مَذْموماً مَدْحوراً. وَ مَنْ ارادَ الْاخِرَةَ وَ سَعى لَها سَعْيَها وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَاولئِكَ كانَ سَعْيُهُمْ مَشْكوراً. كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّكَ وَ ما كانَ عَطاءُ رَبِّكَ مَحْظوراً   خلاصه مضمون اين آيات اين است كه: هركس كه طالب دنيا باشد و بذر دنيايى بكارد ما هم او را مدد رسانده و بذرى كه پاشيده است به ثمر مى رسانيم ولى؛ (با دو شرط): - آن اندازه كه بخواهيم - و براى هركس كه خود اراده كنيم؛ (پس نتیجه گرفتن از تلاشها و برنامه ریزی ها و اقدامات دنیائی، قطعی نیست؛ شرط دارد.) علت اينكه بذر دنياطلبى نتيجه اش صد درصد قطعى نيست اين جهت است كه دنيا پر از تزاحم و آفات و موانع است؛ نه اينكه اين جهان براى پرورش اين بذرها ساخته نشده است. بعد مى فرمايد: ولى به طور قطعى چنين كسى كه هدفش را محصور و محدود به دنيا كرده و از مسير شايسته انسان خارج شده است، از جهنم سر درخواهد آورد. و اما اگر كسى هدف دنيايى نداشته باشد و بذر آخرتى بكارد و در راه آن سعى و كوشش كند اين عمل هيچ گاه ضايع نمى گردد و (قطعا) به نتيجه مى رسد. كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ هم آن دسته را ما مدد مى كنيم و هم به اين دسته مدد مى رسانيم. (هم دنیاطلبان را مدد می کنیم و هم آخرت جویان را) خلاصه اينكه نظام اين عالم اينگونه ساخته شده است كه هركس هر بذرى بپاشد اين دستگاه، مساعد براى پرورش دادن است و همان بذر را پرورش مى دهد. (با این تفاوت که بذر دنیائی با قید دو شرط است، اما بذر آخرتی قطعی و حتمی است.) ... افرادى كه كارهاى ناشايستى انجام مى دهند و با نقشه هايى كه طرح مى كنند به نتيجه مى رسند نمى توانند بدينگونه عمل خويش را توجيه كنند كه اگر كار ما مورد اشكال بود ما به نتيجه نمى رسيديم. خير، هر تئورى كه در عمل به نتيجه برسد دليل بر حقانيتش نيست؛ اين نظام جهان است كه «كُلًاّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ» هركس هر بذرى بپاشد رشد مى يابد و احياناً به نتيجه مطلوب نائل مى گردد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۲) ادامه تفسیر سوره حمد: الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. قبلًا درباره اين كلمه تا اندازه اى بحث كرديم و اينك اضافه مى كنيم كه توصيف پروردگار به اين دو صفت، معرفت بسيار كامل مى خواهد؛ زيرا «رحمن» يعنى آن كه رحمتش فراوان است. نه آن مقدار كه تنها از كلمه «فراوان» مى فهميم؛ بلكه يعنى آنكه همه هستى از ناحيه اوست و هرچه از او برسد رحمت و نيكوست. و «رحيم» يعنى آن كه فيضش دائماً به انسانها مى رسد. اين دو صفت، اوّلى مربوط به نظام هستى است و دومى مربوط به عالم خاص انسانهاست. براى توصيف پروردگار به صفت اول آنقدر عرفان عميق براى بنده لازم است كه جهان را سراسر رحمت اندر رحمت ببيند و فكر ثنويّت را از خود دور كند و پديده هاى جهان را به خير و شر تقسيم نكند، بلكه سراسر هستى را به دليل آنكه ناشى از اوست يك كاسه خير و رحمت محض بداند؛ و در هنگام ستايش اللَّه به اين صفت، انسان بايد چنان ديدى داشته باشد كه نظام هستى نظام خير است، نظام رحمت است، نظام نور است؛ شر، نقمت و ظلمت امور نسبى و غيرحقيقى مى باشند. بديهى است كه هر انديشه خامى نمى تواند مدعى گردد كه من چنين ديدى از جهان دارم. و انسان با زور و تعبد هم نمى تواند چنان ديدى در خود ايجاد كند. و اما صفت دوم كه صفت رحيم است، در اينجا نيز بايد بگوييم كه شناخت «اللَّه» به اين صفت مستلزم آن است كه انسان به مقام و موقعيت خودش در ميان موجودات عالم شناخت كامل داشته باشد. امتيازى كه انسان در ميان موجودات دارد اين است كه فرزند بالغ اين جهان است؛ فرزند نابالغ اين خانواده كه تحت قيمومت و سرپرستى اجبارى پدر و مادر باشد نيست، بلكه از نظر عقل و خرد به آن درجه از رشد رسيده كه به او گفته اند بايد خودت راه را انتخاب كنى. در حالى كه موجودات ديگر تحت تكفل جبرى عوامل اين عالم اند، اين انسان است كه به دليل رشد عقلى، آزادى و اختيار دارد و مى تواند از دو راه يكى را انتخاب كند: انّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ امّا شاكِراً وَ امّا كَفوراً راه راست و راه كج هر دو در جلو انسان قرار گرفته، اگر انسان راه راست و صراط مستقيم حق را بپيمايد آنوقت است كه يك نوع رحمت و عنايت خاصى از ناحيه خدا شامل حالش مى گردد... دلش را نور بخشيده و قلبش را نيرو مى دهد، اسباب و وسائل را براى راهش مهيا مى سازد، رزق «مِنْ حَيْثُ لايَحْتَسِبُ» به او مى رساند، و بالاخره به مرحله اى مى رسد كه احساس مى كند به مرحله داد و ستد با خداى خويش رسيده است چون مى بيند هرچه كه او در كردار خالصانه تر رفتار مى كند عنايات الهى بيشتر شامل حالش مىگردد. در اين وقت است كه بنده به مرحله رضا و تسليم خواهد رسيد.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۳) مالِكِ يَوْمِ الدِّينِ: آيا خداوند فقط مالك و مَلِك روز قيامت است و در دنيا نيست؟ خير، بلكه خداوند مالك و مَلِك حقيقىِ هم دنيا و هم آخرت است. فرقش اين است كه بشر چون در دنيا چشم حقيقت بين ندارد، مالكها و مَلِكهاى اعتبارى و مجازى را مى سازد؛ خود را و ديگرى را مالك بر اشياء و مَلِك آنها مى داند و مى گويد من مالك اين خانه ام؛ ولى هنگامى كه حقايق جهان برايش مكشوف شد و نگاهى واقع بينانه بر جهان افكند آنگاه خواهد ديد كه همه مِلكها و مُلكها ساختگى بوده و مالك و مَلِك حقيقى هستى اوست. ايّاكَ نَعْبُدُ وَ ايّاكَ نَسْتَعينُ: پروردگارا تنها و تنها تو را مى پرستيم و تنها و تنها از تو استعانت مى جوييم.  با اينكه انسان گمان مى كند كه توحيد يكى از مسائل اسلام است و هزاران مسئله ديگر در اسلام در كنار توحيد قرار گرفته است ولى وقتى با نگاهى دقيقتر مى نگرد، مى بيند اسلام سراسرش توحيد است؛ يعنى تمام مسائل آن، چه آنها كه مربوط به اصول عقايد است و چه آنها كه به اخلاقيات و امور تربيتى و يا به دستورالعملهاى روزانه ارتباط دارد، همگى يكجا و يكپارچه توحيد است. اگر نبوت و معاد را كه دو اصل ديگر از اصول اعتقادى هستند و يا امامت را مورد تحليل قرار دهيم، در شكل ديگر، توحيد است. و اگر دستورهاى اخلاقى و يا احكام اجتماعى اسلامى را مورد بررسى قرار دهيم در شكل توحيد خودنمايى مى كنند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۴) توحيد نظرى و توحيد عملى در اسلام دو توحيد وجود دارد: نظرى و عملى. توحيد نظرى مربوط به عالم شناخت و انديشه است، يعنى خدا را به يگانگى شناختن، و توحيد عملى يعنى خود را در عمل، يگانه و يك جهت و در جهت ذاتِ يگانه ساختن. به عبارت ديگر توحيد نظرى يعنى شناخت يگانه بودن خدا، و توحيد عملى يعنى يگانه شدن انسان. نكته اى كه مى خواهم تذكر دهم اين است كه در سوره حمد آنچه از اول سوره تا اينجا آمده است مربوط به نوع اول يعنى توحيد نظرى است و از اينجا: (ايّاكَ نَعْبُدُ) به بعد بيان توحيد عملى است. اينجاست كه انسان به عظمت بى مانند اين سوره كوچك پى مى برد و نمونه واضحى از اعجاز اين كتاب كريم را در اين سوره كوچك در مى يابد. راستى انسان نمى تواند از شگفت خوددارى نمايد كه چگونه بر زبان مردى امّى و درس نخوانده و در محيط امّيّت و بى سوادى و بى خبرى از علم و فرهنگ، اينچنين سخنانى جارى مى شود كه از نظر عمق و ژرفا بزرگترين حكماى الهى را به فكر فرو مى برد و از نظر عذوبت(گوارائی) و سلاست(روان بودن) در حدى است كه انسان هرگز از تكرار آن سير نمى شود! توضيح مطلب اينكه: جمله ها و كلماتى كه از اول سوره تا مالِكِ يَوْمِ الدِّين گذشت يك سلسله مسائل شناختى درباره خداوند مطرح ساخت: او «اللَّه» است، او «رحمن» است، او «رحيم» است، او «ربّ العالمين» است، او «مالك يوم الدين» است؛ بعلاوه او ذاتى است كه «محمود» على الاطلاق است، همه حمدها و سپاسها به او تعلق دارد. راستى تمام الهيات در اين چند كلمه گنجانيده شده است؛ عمده ترين مسائل الهى در اين چند كلمه طرح شده است.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۵)  …قرآن نمى خواهد كه ما صرفاً با لقلقه زبان اين كلمات(سوره حمد) را بر زبان آوريم؛ بلكه مى خواهد حقايق اينها را درك نماييم. آن كه در نماز خود، خدا را با اين اوصاف ياد مى كند، در حقيقت در مقام ادعاى شناخت خداوند به اين اسماء و صفات است: شناخت اينكه: او اللَّه است: يعنى ذات كامل و شايسته پرستش كه همه موجودات عالم بالفطره متوجه اويند. به عبارت ديگر شناخت و اقرار و اعتراف به موجودى كه كامل مطلق است؛ نقص، كاستى و نيستى و نياز را در او راهى نيست و به همين دليل همه چيز از او و متوجه او و به سوى اوست. شناخت آنكه او رحمن است: كه جدّاً بايستى -چنانكه بحث كرديم- انسان انديشه اش را بسيار دقيق و لطيف كند تا بتواند خدا را به اين صفت بشناسد؛ يعنى درك كند كه سراسر وجود، مظهر رحمانيت ذات حق است؛ آنچه از او صدور مى يابد جز خير و رحمت نيست؛ هيچ موجودى از آن جهت كه موجود است، از آن جهت كه منتسب به ذات حق است، يعنى از آن جهت كه عينى و واقعى است جز خير و رحمت نيست؛ … شناخت آنكه او رحيم است: بنده اى كه خدا را با اين صفت مى خواند ادعا مى كند كه به اين مرحله از معرفت و شناخت رسيده كه تشخيص مى دهد نه تنها نظام خلق و صدور اشياء مظهر ذات حق است، بلكه نظام بازگشت اشياء به سوى حق نيز نظام خير و رحمت است؛ يعنى موجودات از رحمت آمده و به رحمت باز مى گردند. اين به معنى سبقت و تقدم رحمت بر غضب و نقمت است، و به تعبير ديگر: نقمت و عذاب نيز اگر درست شناخته شود رحمتى است در لباس نقمت. به عبارت ديگر: خداوند متعال داراى صفات جمال و صفات جلال است. صفات جمال از قبيل علم و قدرت و حيات و جود و رحمت، و صفات جلال از قبيل قدّوسيت، جباريت، منتقميت و امثال اينها. خداوند متعال در مرتبه ذات خود داراى دوگانگى نيست كه مثلًا نيمى از ذاتش رحمت و خير و جود و ربوبيت باشد و نيم ديگر قدوسيت و جباريت و انتقام.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۶) ايّاكَ نَعْبُد ريشه لغت «عبادت» در زبان عربى وقتى كه چيزى رام، نرم، مطيع بشود به طورى كه هيچ گونه عصيان و تعدى و مقاومتى نداشته باشد، اين حالت را «تعبد» مى گويند. در قديم راهها و جاده ها اين طور نبود كه مانند امروز به وسيله ماشينهاى راهسازى اول راه را بسازند بعد روى آن راه بروند، بلكه راهها با رفتن ساخته مى شد و لذا در روزهاى اول به طورى بود كه سنگ و خارها مانع رفت و آمد بودند ولى در اثر عبور و مرور كم كم سنگريزه ها خرد و نرم مى شدند و مقاومتى در مقابل عابرين نداشتند، پاى انسانها و حيوانها را آزار نمى دادند بلكه رام و آرام بودند، در حالى كه راهى كه بيراهه بود سنگها زير پا ناآرام و عاصى بودند. اين طريق را، يعنى راهى كه نرم و رام شده بود مى گفتند: طريق مُعَبَّد. انسان عبد و معبّد يعنى كسى كه رام و تسليم و مطيع است و هيچ گونه عصيانى ندارد. اينگونه بودن يعنى رام و مطيع بودن، يك ذره عاصى نبودن، حالتى است كه انسان بايد فقط نسبت به خداوند داشته باشد. عبد خدا بودن يعنى اين حالت را نسبت به ذات حق و فرمانهاى ذات حق داشتن. و اما توحيد در عبد بودن و در عبادت به معنى اين است كه در مقابل هيچ موجود ديگر و هيچ فرمان ديگرى اين حالت را نداشته باشد، بلكه نسبت به غير خدا حالت عصيان و تمرد داشته باشد. پس همواره انسان بايد دو حالت متضاد داشته باشد: تسليم محض خدا، و عصيان محض غير خدا. اين است معنى «ايّاكَ نَعْبُد» خدايا تنها تو را مى پرستيم و غير تو را نمى پرستيم. بايد توجه داشت اطاعت آنهايى كه خداوند دستور اطاعت آنها را داده مثل پدر و مادر، امام و رهبران جامع شرايط، همه در واقع اطاعت خداست، زيرا چون خدا گفته است اطاعت مى كنيم...
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۷) شركها و توحيدها: در قرآن مجيد مصاديق گوناگونى براى شرك آمده است كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم و ضمناً معنى توحيد عملى قرآن اجمالًا روشن مى گردد. ۱. ارَايْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ آيا ديدى آن كس را كه هواى نفس خودش را معبود خويش قرار داده است.   در اين آيه انسان شهوت پرست، مشرك شمرده شده است. پس، از آنجا كه مى گوييم «ايّاكَ نَعْبُد»ُ و معبوديت غير خدا را نفى مى كنيم، مدعى اين مطلب شده ايم كه: خدايا! ما به فرمان تو هستيم؛ نه به فرمان ميلها و هواها و هوسها و شهوتهاى خودمان. 2. اتَّخَذوا احْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ در حالى كه يهوديان و مسيحيان را مذمت مى فرمايد مى گويد آنان بدون آنكه مستندى از امر خدا داشته باشند حِبرهاى خودشان (حبر عالِم يهود را گويند) و راهب هاى خودشان را خداى خويش قرار داده اند و پرستش مى كنند. مى دانيم يهوديان و مسيحيان علما و مقدسين خود را به آن شكل كه بت پرستها بتها را عبادت مى كردند عبادت نمى كردند، يعنى آنها را مثلًا سجده نمى كردند بلكه همين قدر بود كه در مقابل آنان «متعبد» بودند، يعنى بدون آنكه از طرف خداوند اجازه داشته باشند مطيع و تسليم آنها بودند و در حقيقت مطيع ميلها و هواهاى نفسانى آنها بودند؛ هرچه آنان به ميل و هواى خود مى گفتند اينها مى پذيرفتند. خداوند در آنجا مى فرمايد اطاعت، از حقوق خاصه پروردگار است و از هركس كه او دستور دهد مى شود اطاعت كرد. حبرها و راهب ها را كه خدا دستور نداده؛ چرا اطاعت مىكنيد؟! پس آنجا كه مى گوييم «ايّاكَ نَعْبُدُ» يعنى: خدايا: هيچ گروهى را به نام روحانى و به نام قدّيس و به نام ديگر عبادت نمى كنيم، كوركورانه اطاعت نمىكنيم؛ هركس را تو فرمان داده اى، اطاعت كنيم، اطاعت مى كنيم و هركس را كه تو فرمان نداده اى اطاعت نمى كنيم. اگر رسول خدا را اطاعت مى كنيم از آن جهت است كه تو صريحاً فرمان او را واجب كرده اى.   اگر ائمه اطهار را به عنوان اولى الامر اطاعت مى كنيم چون تو فرمان داده اى. اگر فرمان مجتهدان جامع الشرايط يعنى علماى متقى عادل آگاه را اطاعت مى كنيم به حكم اين است كه پيغمبر و ائمه اطهار كه فرمانشان را تو واجب الطاعه كرده اى به ما اينچنين دستور داده اند.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۸) در ادامه بیان انواع «شركها و توحيدها» به سومین مورد آن می رسیم: ۳. قُل يا اهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا الى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ الّا نَعْبُدَ الَّا اللَّهَ وَ لانُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لايَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ. اين همان آيه اى است كه رسول اللَّه در سال ۵ یا ۶ هجرى به صورت بخشنامه به سران كشورهاى دنيا فرستاد: بگو اى اهل كتاب، اى كسانى كه خودتان را به يك كتاب آسمانى مستند مى كنيد! همگى بياييد به سوى يك حقيقتى كه براى همه ما على السويه است، نه ما مى توانيم بگوييم به ما اختصاص دارد و نه شما مى توانيد ادعا كنيد مخصوص شماست، و آن «اللَّه» است. بياييد هيچ چيزى را شريك او قرار ندهيم. تا آنجا كه مى فرمايد: وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً ارْباباً مِنْ دونِ اللَّهِ برخى از ما برخى ديگر را «رب» و صاحب اختيار نگيريم، هيچ كدام ديگرى را عبادت و اطاعت نكنيم، معبود و مطاع نگيريم، تنها خدا را «رب» و معبود و مطاع بدانيم و بس. اين نيز يكى ديگر از مظاهر توحيد عملى قرآن است كه مى فرمايد: هيچ انسانى انسان ديگر را رب خودش قرار ندهد و انسانى انسان ديگر را مربوب خويش نسازد. پس معنى ايّاكَ نَعْبُدُ اين است: خدايا تنها تو را «رب» و مطاع قرار مى دهيم و هيچ معبود اجتماعى نداريم و هيچ انسانى و فرمان انسانى را در برابر تو و فرمان تو مطاع قرار نمى دهيم. ۴. وَ تِلْكَ نِعْمَةٌ تَمُنُّها عَلَىَّ انْ عَبَّدْتَ بَنى اسْرائيلَ. موسى بن عمران وقتى كه با فرعون روبرو شد و او را دعوت كرد، فرعون با خشونت گفت: تو همان كسى هستى كه در خانه ما بودى و در زير دست ما بزرگ شدى و آن كار مهم و زشت را (كشتن قبطى) انجام دادى. موسى جواب داد: حال اين منّت را به سر من گذاشتى در مقابل اينكه بنى اسرائيل را بنده خودت قرار داده اى؟! يعنى آيا تو مى گويى من هيچ نگويم در مقابل اين عملت كه بنى اسرائيل را بنده ساخته اى؟! ملاحظه مى كنيد كه حضرت موسى فرعون مآبى يعنى همان استبداد فرعون را «تعبيد» ناميده است. بنى اسرائيل هيچ گاه فرعون را سجده نمى كردند بلكه فرعون آنها را ذليل ساخته و به اطاعت اجبارى و كار اجبارى و بهره كشى وادار كرده بود و هر نوع حق اختيار و آزادى را از آنها سلب نموده بود. آنها عملًا در مقابل فرعون رام و مطيع بودند. پس ايّاكَ نَعْبُدُ يعنى خدايا تن به تعبيدها و تذليلها و اطاعتهاى اجبارى و بهره كشى و سلب حق اختيار و آزادى نمى دهيم.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۱۹) در اسلام كافى نيست كه مسلمان تنها در مرحله فكر و انديشه موحد باشد و خدا را در ذات و صفات و افعال به يگانگى بشناسد و بداند و درك كند، كه اگر به او پيشنهاد كنند كه درباره خداشناسى بحث كند، بتواند شش ماه در اطراف خدا سخن بگويد. اينچنين شخصى نيمى از توحيد را دارد، و نيم ديگر آن است كه در عمل يگانه گرا باشد بلكه «يگانه» شده باشد. - آن هنگام كه خدا را با تمام اوصاف شناخت - و در اطاعت و تسليم نيز يگانه بود مى توان گفت موحد است. همان طور كه قبلًا اشاره كرديم اينجاست كه به عظمت سوره حمد پى مى بريم؛ و راستى شگفت آور است كه چگونه شخصى كه هيچ گاه در عمرش درس نخوانده و با فيلسوفى برخورد نكرده و هيچ دانشمندى را ملاقات ننموده، در اولين سوره كتابش، كلمات طورى تنظيم شده باشد كه تمام مكتبش را در يك قطعه كوچك بگنجاند: - توحيد نظرى را در چند جمله كوتاه در كمال اوج و تعالى بيان كند -  توحيد عملى را در يك جمله كوتاه «ايّاكَ نَعْبُدُ» نشان دهد! انحصار عبادت: ايّاكَ نَعْبُدُ … معناى اين جمله مى شود: خدايا تنها تو را پرستش مى كنيم و رام و مطيع تو هستيم، و مطيع هيچ كس و هيچ فرمانى كه ناشى از فرمان تو نباشد نيستيم. پس جمله ايّاكَ نَعْبُدُ يك جمله است به جاى دو جمله: - جمله اثباتى يعنى در مقابل خدا تسليم هستيم، - و جمله نفيى يعنى در مقابل غير خدا هرگز تسليم نمى شويم. طبق اين بيان، در اين جمله همان ايمان و كفرى كه از شعار توحيد استفاده مى شود گنجانده شده است. مسلمان كه مى گويد: لا الهَ الَّا اللَّهُ در آنِ واحد يك ايمان و يك كفر را ابراز مى دارد: - ايمان به خداوند - و كفر به غير خدا.
تفسير سوره حمد از: استاد شهيد مرتضی مطهرى(۲۰) در آية الكرسى مى خوانيم: لا اكْراهَ فِى الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطّاغوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى. اينك كه حقيقت آشكار شده هيچ گونه اجبار و اكراهى در كار نيست. آن كس كه مؤمن به اللَّه باشد، در حالى كه در همان آن، كافر به طاغوت (آنچه كه مظهر طغيان است) باشد رستگار گشته و عروة الوثقى يعنى دستگيره محكم را چنگ زده است. ايمان در اسلام بدون (مخالفت با) كفر، عملى نيست؛ بلكه همواره بايستى در كنار تسليم به خداوند، انكار مظاهر طغيان قرار گيرد تا ايمان كامل گردد. ضمير جمع نكته جالبى كه در اينجا -كه مرحله توحيد عملى و مرحله «شدن» انسان است- وجود دارد اين است كه در كلمه «نَعْبُدُ» ضمير جمع آورده شده و به صورت مفرد يعنى «اعْبُدُ» گفته نشده است. گفته نشده: «من تنها تو را مى پرستم» بلكه گفته شده «ما تنها تو را مى پرستيم». آن نكته در اين مقام كه مقام ساخته شدن انسان است اين است كه: - انسان همان طور كه در پرتو شناخت خدا و توجه به او ساخته مى شود نه در صورت غفلت از او و بى خبرى از او، - همان طور كه در عمل و فعاليت ساخته مى شود نه با نظر و انديشه محض، - همچنين انسان در ضمنِ عمل اجتماعى و همراه و هماهنگ با جامعه توحيدى ساخته مى شود نه منفصل و جدا از قافله اهل توحيد. - انسان موجودى است فكرى، الهى، عملى، اجتماعى. - انسانِ بدون انديشه و شناخت انسان حقيقى نيست. - انسانِ بريده از خدا و غافل از خدا انسان نيست. - انسان انديشنده الهى بريده از عمل نيز انسان حقيقى نيست، انسان كاستى گرفته است. - همين طور انسان انديشنده خداشناس عملى بريده از جامعه توحيدى نيز انسان ناقص است. پس در حقيقت معنى ايّاكَ نَعْبُدُ اين است: خدايا ما مردم جامعه توحيدى در حركتى هماهنگ، همه با هم به سوى تو و گوش به فرمان تو روانيم.