eitaa logo
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
1.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
104 فایل
⸤ ﷽ ⸣ ‹شھادت‌پایان‌نیست،آغازاست‌› ‹ڪانال‌ #رسمۍ شهیدعلےالهادےحسین‌› ⸤♥🌱⸣ ●زیرنظرخـانواده‌شهید ●ولادت"¹⁵-¹²-¹³⁷⁷"-لبنان🇱🇧 ●شهادت"²⁷-³-¹³⁹⁵"-خلصةسوریه ارتباط با ما ↓ @ya17zahra مجموعه های رسمی شهید ↓ @AlialHadiHussein کپی از مطالب کانال حلاله✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
🌹زیارت نامه شهدا🌹 "به نیت شهید مدافع حرم " " *اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیمُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبیعَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
[إن الله لا يضـيّع أجر قلـب نبض بحُبہ] خداوند اجر قلبۍ را ڪه بہ عشق او مۍ‌تپد ضایع نمی‌ڪند... :)♥️
امروز به نیابت از شهید نوید صفری گناه نمیکنیم!🌱 _نذر‌نگاهت_❤️
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
قسمت اول... بسم‌رب‌الشهداء♥️ چند روز مانده به تولد ۲۴ سالگی برادر شهیدم علي‌الهادي توفیق شد زائر حرم آقایم علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع)‌ باشم خوشحال بودمو اما... از طرفی برنامه هایی برای روز تولد برادرم داشتم که با رفتن به مشهد مقدس دیگر قادر به انجامشان نبودم🥲 بسی قلبم شکسته بود💔 تصمیم بر این شد که حداقل مشهد نائب‌الزیاره‌ی برادرم باشم🙂✨ به مشهد رسیدمو اما هنوز قلبم آرام نداشت باز در افکارم غرق بودم که... چه کاری در توانم هست که در روز تولد برادرم در مشهد انجام دهم؟🤔 به نتیجه‌‌ی درستی نمی‌رسیدم و باز غصه میخوردم😢 هر بار که توفیق زیارت بابا رضایَم را پیدا میکردم آقا هدیه من را کنار می‌گذاشتند و به واسطه خدام حرمش تقدیمم میکردند هر چند کوچک اما برایَم عزیز بود چون از طرف آقایی بود که برایَم خیلیییی عزیز بود🥰💛 گاهی تسبیح متبرک ، گاه نبات متبرک، گاه نمک متبرک ، گاه غذای حضرتی همه و همه را نشانه می‌دانستم و... آنوقت بود که احساس آقا به خودم را میدانستم طبیعی بود که توقع داشته باشم آقا هدیه ام را کنار گذاشته باشند بس که مهر و عطوفتشان شامل حالم شده بود... از همان روز که همراه دوستانم اولین قدم را در صحن برداشتیم یک به یک دوستانم می‌آمدند و می‌گفتند که خدام به ما هدیه دادند و... و من هربار بغض گلویم را می‌فشرد و میگفتم [ آقا حواست به ما هست دیگه؟! ] آنقدر آقا برایَم عزیز بود که این اتفاق مرا رنجاند. مادرم تماس گرفته بود و حال و احوال پرسید و گرم صحبت شدیم من هم دل پُری داشتم و شروع کردم به درد و دل کردن از اینکه بابا رضایَم به همه‌ی دوستانم هدیه داد و به من ندادند یعنی[منو یادشون رفته؟!]🥺 مادرم دلداریَم میداد و میگفت: اینکه مشهد هستی لطف آقاست یعنی حواسشون بهت هست یعنی دوستت دارن اما باز هم بی‌هوا اشکهایَم سرازیر می‌شد🥺 از کنار مغازه های منتهی به حرم گذر میکردیم که.. یکی از دوستانم گفت: نذر دارم که ورودی حرم شکلات پخش کنم.
قسمت دوم با این حرف به فکر فرو رفتم🤔 تصمیم گرفتم که من هم شکلات خریداری کنم و روز تولد برادرم علي‌الهادي شکلات هارو بخش کنم. یک بسته شکلات خریدم یک روز مانده به رفتنمان👇🏻 روز تولد برادر شهیدم بود بعد از نماز صبح رو به گنبد طلایی رنگ آقایَم نشستم و به نیابت از برادرم علي‌الهادي زیارت نامه خواندم با ذوق بسیار تولد ۲۴ سالگی‌اش را تبریک گفتم.😍🥰💚 شب بود و برای وداع با بابا رضا(ع) راهی حرم شدیم🥲 هنوز اینکه آقایَم اینبار هدیه مرا ندادند به دلم مانده بود اما با ذوق برای پخش شکلات به مناسبت تولد برادر شهیدم و میلاد با سعادت حضرت مهدی(عج) ابراز خوشحالی میکردم. به همراه دوستم ورودی و خروجی صحن ایستادیمو هر زائری که می‌آمد و میرفت شکلات تعارف میکردیم و میگفتم: سه صلوات به نیابت از برادر شهیدم نذر ظهور مهدی فاطمه(س) بفرستند. دیگر دوستان هم کمک می‌کردند که شکلات ها را پخش کنیم. و با تمام شدن شکلات ها باز هم از مغازه های اطراف حرم شکلات خریداری کردیمو مشغول پخش کردن شدیم بقول مادر یکی از دوستانَم هر که شکلات بر میداشت شبیه دختر بچه های دوساله ذوق میکردیم😅 چیز زیادی از آخرین بسته نمانده بود و منتظر بودم آخرین بسته هم تمام شود و بروم آخرین زیارت خود را انجام دهم که... چند جوان از در خروجی آمدند و من بسته شکلات را به طرفشان گرفتم همه برداشتند و... یکی از آنها که عرب زبان بود و فارسی را نمی‌دانست و در ظاهر مشخص بود اهل ایران نیست بلافاصله یک بسته نمک تبرکی را از کوله ی همراهش درآورد و به طرفم گرفت میخواست اینگونه تشکر کند🥺 یکباره غمی که به دلم مانده بود پر کشید و رفت😭 اینبار بجای خُدام حرم بابا رضا(ع) برادرم علي‌الهادي واسطه شده بود هدیه بابا رضا(ع) را به دستم برساند😭😭😭💚 چشمم به د ست خدام آقا بود و... غافل از اینکه اینبار برادر واسطه شده هدیه را به خواهرش بدهد...♥️✨ آن روز ، آن شب ، آن زیارت و آن همه لطف مهربانیِ آقایَم را هیچگاه فراموش نمیکنم...💛 ✍🏻نویسنده: ف.ز
حضرت مهدی(عج) : به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم دهند به حق عمه‌ام حضرت زینب(س)‌ تا فرج مرا نزدیک گردانند.🌿 شیفتگان‌حضرت‌مهدی(عج)، جلد١، ص۲۵۱
جوونا ما گناه می‌کنیم نامه رو دست مهدی مید..💔 نامه رو دستش میگیره میگه باریک الله امشب به پدر و مادرش خدمت کرده،...براش دعا میکنه نمازشو اول وقت خونده،...دعا میکنه اما پایین تر که نگاه میکنه گناهامون رو می‌بینه... میگن امام زمان دستش رو زیر محاسنش میبره، محاسنش و بلند میکنه رو به آسمون میگه خدایا به خاطر من ببخشش میگه از اعمال من بردار رو اعمال این بنویس...💔 لذا فردای قیامت که نامه اعمالمون و میدن دستمون میگیم چه کارای این کارا رو که من نکردم میگن آقات انجام داده...!
أَيْنَ طامِسُ آثارِ الزَّيْغِ وَالْأَهْواءِ؟ کجاست محوکننده آثار انحراف و هواهای نفسانی؟
پُر از دردم آقا برایم دعا کن گرفتار نَفسم اسیر گناهم تو ای یار تنها برایم دعا کن..💔
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
شهادتت مبارک💚✨ #شهید_سجاد_زبرجدی
تصاویر موکب و گروه جهادی‌ شهدای مدافع حرم و مقاومت جهان اسلام (استان بوشهر) در سالگرد شهادت شهید بزرگوار سجاد زبرجدی[ تهران ]
تاکۍنصیب‌ماست‌❨اَرَۍالخَلق‌❩و❨لاتُرۍ❩ کۍمۍشودنواۍ❨اَناالمَهدۍ❩ توراازسمت‌کعبہ‌بشنوم‌اۍجانِ‌جانِ‌جان عَجّل‌عَلۍظُهُورِکَ‌یاصاحِبَ‌الزّمان🔖💚
دلم‌میخواهد‌آرام‌صدایت‌ڪنم 'اللّھُمَّ‌یَا‌شــٰاهدَڪُلِّ‌نَجوِٰ؎' یــٰار؎ام‌ڪن🌿❕
ازدواج صحیح از جایی شروع میشه که طرفین به این درک رسیده باشن که تفاوت لازمه زندگیه. این تفاوت باعث تصمیم‌های متفاوت، نگاه‌های متفاوت و احساسات متفاوت میشه. ادامه زندگی نیاز به انعطاف داره. یعنی دو طرف در یک موقعیت که این تفاوت خودشو نشون میده، سفت و سخت روی موضعشون پافشاری نکنن.