آنگاه خودم را
روح و جسمم را میسپارم به خدا
و هرچه که او بپسندد و هرچه تو بپسندی را انجام میدم
و در آخر
آخر و عاقبت زندگیام با تو
و آخر و عاقبت خودم هم با خدا...
و دیگر هرکه سبب ناراحتی و سبب مشکلاتی برای من شد
با خود میگویم:
نمیدانند زندگیه من را شخص دیگری اداره میکند
و نمیدانند خدا حافظ من است..
مرا کمک میکنی تا اربعین؛
با دلی که حالش خوب است
و با رضایت قلبیِ شما راهیِ کربلا شوم؟!
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
مرحمی بر روی زخم هایی که از گناه برداشته ام میشوی؟!
أباعبدالله
بیبی سه ساله برایت از زخم هایش میگفت:
ناگاه میان تعریف هایش در آغوشش گرفتید
و مرحمی شدید بر زخم هایش
من هم آمده ام تا مرحمی باشی برایَم
مرحمی باشی بر زخم هایی که مدت هاست
مرا از شما دور کرده است.
چرا به روی خود نمیآورم
که گناه مانع میشود زیارت شما توفیقم نشود
چرا به روی خود نمیآورم که گناه حتی توفیق روزی خواندن یک زیارت عاشورا را از من گرفته است؟!
چرا به روی خود نمیآورم که حتی از دادن یک سلام خشک و خالی به محضر شما عاجزم؟!
مگر عمر آدمی چقدر است که
این عمر را هم بخواهد در بیخبری و بیهدفی به سر ببرد؟!