eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
907 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید معاون گردان تخریب لشگر10 روزهای آخر خرداد ماه 67 بود که گفت: گفتند از غرب بیایید جنوب.. ما هم یاد گرفته بودیم که در جواب حرف فرمانده چرا نگیم.. من هم وسایلم رو جمع کردم و با تعدادی از بچه ها روانه جنوب شدیم. رفتیم و اونجا گفت باید بریم و چند دست لباس غواصی برداشتیم و همراه برادر وحید بهاری و چند نفر دیگه عازم جزیره شدیم. خط پدافندی لشگر10 در در کنار جاده خندق بود. ساعت 10 شب به سنگر مسوول محور رسیدیم. هوا خیلی گرم بود و به شدت هم دم داشت. شام رو خوردیم و برای استراحت به سنگربچه های تخریب رفتیم... سنگر بچه های تخریب خیلی گرم بود شهید ناصر یه پتو زیر سرش لوله کرد و خوابید و من هم از ترس موش های جزیره که گربه رو فراری میدادند توی اون گرما رفتم توی کیسه خواب و زیپش رو تا خرخره بالا کشیدم.. هنوز چشممون گرم نشده بود که سرفه های حاج ناصر شروع شد. من هم سرفه میکردم . سرفه هام خیلی خفیف بود اما حاج ناصر با سرو صدا و خلط سرفه میکرد. اون شب تا صبح خواب نرفتیم و بعد از نماز صبح که یک مقدار هوا روشن شد با قایق رفتیم برای سرکشی به موانع مقابل دشمن.. در مسیر که میرفتیم به حاج ناصر گفتم : حاج ناصرغلط نکنم یه خبرهایی هست. نگاه کن آب خیلی بالا اومده. دفعه قبل که اینجا اومدیم پاسگاه های شناور، داخل نیزارها کاملا استتار شده بود اما الان قشنگ با بالا اومدن آب در تیر رس دشمن هستند. به یکی از پاسگاهها که از همه به خط دشمن نزدیک بود رسیدیم. قایق پهلو گرفت و پیاده شدیم. فرمانده پاسگاه منتظرمون بود. بلا فاصله رفتیم سراغ موانع... سیم خاردار و مین هایی که چند ماه قبل کار گذاشته بودیم بیش از یک متر زیر آب رفته بود و براحتی با قایق میشد از روی اون عبور کرد. فرمانده پاسگاه نگران بود. میگفت شبها از سمت دشمن سر و صدا زیاد میاد. حاج ناصر یه خورده دلداریش داد و رو به من کرد و گفت : جعفرلباس غواصی بپوش و یه سری به مین ها و موانع بزن. من هم با اکراه لباس پوشیدم.. چون تازه طاول ها ی روی بدنم رو چرب کرده بودم و مضافا میدونستم آب جزیره خیلی شوره و به محض رسیدن به زخم ها اذیتم میکنه. پریدم توی آب و یه مقدار بدنم خیس شد و از آب بالا اومدم و لباس غواصی رو تنم کردم و وارد آب شدم. با احتیاط بالای سر موانع رفتم و از داخل عینک غواصی اطراف مین های کار گذاشته شده داخل آب رو چک کردم. سیم تله ها تکون نخورده بود و آماده انفجار بود اما سطح آب روی همه ی موانع رو پوشونده بود. چند تا پاسگاه دیگه رو هم رفتیم و نتیجه این شد که بایستی دوردیف سیم خاردارتوپی به موانع اضافه بشه و یک ردیف مین جهنده M16 هم با ارتفاع آب، روی دستک های بلند کار بگذاریم. برای مهار مین ها روی آب باید از نبشی استفاده میکردیم . حالا نه نبشی به اندازه مورد نیاز داشتیم و نه سیم خاردار توپی در دسترس بود. سوار ماشین شدیم و رفتیم سمت مهندسی رزمی قرارگاه داخل جزیره و سراغ نبشی و سیم خاردار گرفتیم .. متاسفانه دست خالی برگشتیم. در مسیر برگشت به قرارگاه بچه های جهاد تهران توی جزیره سر زدیم اون ها سیم خاردار داشتند و در اختیار ما گذاشتن اما نبشی پیدا نکردیم و قرار شد حاج ناصر به اهواز بره و از اردوگاه کوثر بیاره... راستش موقع رفتن حاج ناصر به اهواز من خیلی نگران بودم و احتمال میدادم امشب و فردا شب عراق حمله کنه...هر چی اصرار کردم من رو هم ببرید قبول نکردن. من به اتفاق چند تا از بچه های تخریب در جزیره موندیم تا اونها رفتند و برگشتند. با هر مشکلی بود دور و اطراف پاسگاههای شناور در آب رو با مین هایی که روی دستک ها نصب شده بود با سیم تله ها مسلح کردیم وسیم خاردارها رو هم جلوش داخل آب کشیدیم و موانع آبراهه هایی که احتمال نفوذ دشمن ازش بود با مین وسیم خاردار مسدود کردیم و چند تا عکس یادگاری گرفتیم و از جزیره بیرون اومدیم.... وقت بیرون اومدن از جزیره مجنون این شعر رو زمزمه میکردیم این شعری بود که شهید غلامحسین رضایی توی سختی های کار درجزیره مجنون زمزمه میکرد بار الها جزیره مجنون ... شده گلگون ایخدا برسون.... امام زمون.. ما از جزیره رفتیم اهواز و بعدش هم و از اونجا با رفتیم سردشت وبه جمع بچه های تخریب درمنطقه عملیاتی ماووت پیوستیم.. و اونجا خبر دار شدیم عراق جزیره مجنون رو با بمباران وسیع شیمیایی تصرف کرده... 4 تیرماه جزیره مجنون به دست دشمن افتاد و روز 22 تیرماه سردار از آسمانی شد یاد اون روزهای خوب بخیر راوی: جعفر طهماسبی 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
📷 | مراسم تشییع و خاکسپاری همسر شهید صیاد شیرازی در بهشت زهرا(س) 🔹️مراسم تشییع و خاکسپاری پیکر پاک مرحومه "عفت شجاع"، همسر شهید سپهبد صیاد شیرازی با حضور فرماندهان و مسئولان نیرو‌های مسلح و پیشکسوتان همرزم آن شهید والامقام در قطعه ۲۵ بهشت زهرا(س) برگزار شد. بهشتِ‌زهرا(س) | ایتا | سایت
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
هدایت شده از  بهشت زهرا(س)
🇮🇷 تخریبچی جانباز دکتر حاج علیرضا زاکانی @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹🌹✨🌹✨🌹✨🌹 🌹✨ ✔️ شهدا میخواهند دست ما رو بگیرند ما هم باید قدمی برداریم در همین نزدیکی های پایتخت دعای عرفه با شهدا در مکانی بی نظیر 🔷با مداحی حاج حسین سازور یکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت 16.30 @alvaresinchannel
در یادها بماند 🔷 آنها افتادند تا ما نیفتیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹 شهادت: عملیات کربلای4 جزیره ام الرصاص ✍️✍️✍️راوی: سید مرتضی باشی ازغدی شروع شده است. من و تعدادی دیگر از به عنوان تخریب چی گردان عمل میکنیم و بعد از یک روز نبرد سخت و پیشروی زیاد، حالا مقداری عقب نشینی کرده ایم. در حال بازگشت، به بالای کوه می رسم؛ کوه را که دور می زنم، یک گردان نیروی تازه‌نفس را می بینم که آمادة پاتک به دشمن هستند؛ از کنارشان عبور می کنم. 50 متر آن‌طرف‌تر، را می‌بینم. حسن، برادر کوچکترِ ، فرمانده . حدود شش ماه قبل، یعنی زمستان 1364 و قبل از عملیات والفجر8، با 15 سال سن به‌عنوان تخریب-چی وارد شده است. در عملیات والفجر8 با همان سن کم، رشادت و شجاعت خوبی از خود نشان داده است. نزدیکش می‌روم. از ناحیۀ ران پا تیر خورده و مجروح شده است. از بالای ران، شلوارش را کَنده و پایش را بسته است تا خونریزی کم شود. تا مرا می‌بیند شروع می‌کند به . با توجه به شناختی که از او دارم و همیشه روحیه و شجاعت بالایش در ذهنم است، از گریه‌هایش تعجب می‌کنم. در حال گریه می‌گوید: «از شهدا عقب موندیم!» ناراحتی‌اش از این است که بعد از مجروحیت مجبور شده عقب‌نشینی کند. می‌گوید: «باشی! کجا بودی ببینی شهدا جلوی خط موندن... گُلی موند... مجیدی موند... شهدای دیگه موندن... نتونستم جنازه‌شونو عقب بیارم.» فهمیدم که محمد گُلی و مجیدی از بچه‌های تخریب هم شهید شده‌اند. شهید گلی مدت‌ها مسئول تدارکات تخریب بود و حالا مزد زحماتش را گرفته بود. مجیدی هم از نیروهای کارگزینی لشکر بود که به تخریب، مأمور شده بود. کمی ‌به حسن قالیباف دلداری می‌دهم و می‌گویم: «این نیروها که می‌بینی، قراره الان پاتک کنن. ان‌شاءالله بعد از تصرف منطقه پیکر شهدا رو برمی‌گردونن.» و البته همین طور هم می‌شود. تا ظهر، تمام ارتفاعات قلاویزان آزاد می‌شود. نکته‌ای که برایم جالب بود، این بود که حسن برادر بود و با وجود اینکه حدود 50 متر آن طرف‌تر، برادر بزرگ‌تر درحال فرماندهی لشکر بود، برادر کوچک‌تر، این طرف با بدن مجروح منتظر نیروی امدادی بود و نه از برادر بزرگ‌تر توقعی داشت و نه به او کاری داشت. این روحیه و رفتار در هر دو برادر وجود داشت تا اینکه در ، حسن شهید شد. سال‌ها بعد در یک مصاحبۀ تلویزیونی دربارة شهادت برادرش گفت: «وقتی خبر شهادت حسن را شنیدم و جنازۀ برادرم را در ستاد معراج شهدا در منطقه دیدم، خیلی دوست داشتم پیکرش را ببوسم؛ ولی به دلیل اینکه پیکرهای مطهر شهدای دیگری هم آنجا بود و به دلیل مسئولیتم، باید برخوردم با همة شهدا یکسان می بود، این کار را نکردم و حتی نتوانستم برای تشییع‌جنازه‌اش به مشهد بیایم؛ کلاً بدون اینکه وداع درستی با برادرم داشته باشم، جنازه اش در مشهد تشییع و دفن شد.» @alvaresinchannel
در انتخابات ریاست جمهوری سال های 96 و 1400 به نفع کنار رفت این متن رو سال 1396 در قدر شناسی از حاج باقر نوشتم 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 امروز کاری کرد کارستان... او در یکی از بزنگاهها خوش درخشید و عرصه را برای خدمتگذاری دیگر فراهم کرد. حاج باقر مرد این میدونه. فرق حاج باقر و فرماندهان جبهه و جنگ که منصبی رو قبول میکنند با دیگران این است که اون ها به توصیه مولایشان علی(ع) حکومت رو میخوان برای اینکه مظلومی به حقش برسد و ظلم ظالم دفع شود. و این از عجایب این دور وزمانه است که متاسفانه فرمانده هان جنگ ومدیران حماسه های خون وشهادت ومردانگی این کشور رو متهم به نظامی گری میکنند که این اوج نامردی است. فرماند هانی که درامر و نهی شان خدا را حاضر و ناظر میدیدند. در استفاده ازحداقل های جبهه دیگران را بر خود ترجیح میدادند. فرماندهانی که شب عملیات جلوتر از نیروهایشان به دل دشمن میزدند. اون ها وقت هدایت نیرو ها از "برو" استفاده نمیکردند خود جلو دار بودند ونیروهاشون را با "بیا" خطاب میکردند. اون ها برای خود چیزی طلب نمیکردند و خدا طلب بودند. . همون باکری که گفت خون برادر من که ازدیگرشهدا رنگین تر نیست اگر پیکر سایر شهدا از جزیره مجنون عقب آمد برادر من هم می آید و حمید ماند تا قیام مولایش. حاج باقر هم امتحان داده این معرکه است. او برادرش را برسایرین ترجیح نداد وقت رفتن به مصاف دشمن در فقط برای لحظاتی به نیابت از پدر قد وبالای دردانه مادرش را بر انداز کرد او خودش گفت: من هم فرمانده لشگر بودم و دوست داشتم برادرم را در بغل بگیرم ولی نمی توانستم و سزاوار نبود باید با همه خداحافظی می کردم که به خاطر شرایط خط امکانش نبود نمی دانم بگویم تلخ، شیرین، چه بگویم این برادرم (حسن) اینقدر مرا نگاه کرد که من او را یک لحظه در آغوش بگیرم ولی برایم خدا شاهده اصلا به خاطر بچه هایی که آنجا بودند و من فرمانده لشگرشان بودم، امکانش نبود. امروز نقل این روایت ها بیشتر شبیه افسانه سرایی است. امروز فرمانده هان"بخوانیدمدیران" با برادران خود اینگونه رفتار میکنند. اون فرمانده هان"بخوانید مدیران" این مجسمه های اخلاص و مردانگی را متهم به نظامی گری میکنند و نداشته را به رخ میکشند. برادر که چه عرض کنم آبا و اجدادشون رو دورسفره بیت المال جمع میکنند وسهمشون رو از بیت المال میلیاردی عطا میکنند وبا کمال وقاحت پز میدهند که این درایت وشایسته سالاری بود. اما حاشا که مردان دامان خود را آلوده کنند. آخر قصه حاج باقر و رفتار با برادرش خوش است بخوانید روایت را: "حسن" شب عملیات کربلای 4 با به آب زد و شهید شد و مدتی از پیکرش خبری نبود. به من اطلاع دادند که جنازه برادر شما پیدا شده است من رفتم و گفتم حداقل آن موقع که نشد همدیگر را ببینیم حالا شهید شده جنازه اش را ببینم رفتم معراج شهدای اهواز ، دیدم حدود دویست تا سیصد نفر از خانواده های شهدا آنجا جمع شده اند همه منتظر جنازه های شهدای خودشان هستند به همه گفتند این آقای است حالا شما تصور کنید جنازه برادرم را آوردند بیرون و همه آرزوی من این بود که یکبار او را ببوسم ولی وقتی دیدم آن خانواده های شهیدی که جنازه ای ندارند و من را نگاه می کنند نتوانستم برای آخرین بار...» برادر حاج باقر کجاست وبرادر"بخوانید مدیران" این جرثومه های فساد کجا هستند. برادر حاج باقر کجاست واونها کجا هستند. چه کسی عزت داره .. عزت و ذلت دست خداست واگر همه ی عالم جمع شوند نمیتونند جلوی عزت خدا داده رو بگیرند. عزت "حاج باقر" هدیه خداست به این فرمانده سالهای سربلندی این مملکت. پس باید گفت: حاج باقر: عزت زیاد خاک پای همه مردان غیوردفاع مقدس 🍃🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 به قول دیگران به او سردار و دکتر میگن ✅او برای من است توی این عکس که بعد از جلسه فرماندهان قبل از گرفته شده اینجا هم پشت سر است او فرمانده مظلوم میدان های سخت مجاهد خستگی ناپذیر است. @alvaresinchannel
🇮🇷 تخریبچی جانباز دکتر حاج علیرضا زاکانی برای عبور از تخریبچی لازم است صبر کنید برسه. با دویدن در میدان مین باز نمیشه تخریبچی کار بلد ، معبر ایمن ایجاد میکنه داش علی داره میاد او سابقه داره؟؟؟؟!!!!!!! معبر با چشم بسته هم زده و جا نگذاشته... ✅عکس یادگاری معبر زنان گردان تخریب لشگر10 20 بهمن 1362 بازی دراز ایستاده از سمت راست برادر نقی جعفری 🌹 🌹 مسعود رضوانیان ✅ دکتر حاج علیرضا زاکانی نشسته از سمت راست برادر صبوری 🌹 🌹 برادر مجتبی صومی @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🇮🇷 تخریبچی جانباز دکتر حاج علیرضا زاکانی @alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷 گلزار شهدای بهشت زهراء سلام الله علیها 🔸🌷 اوج لذت شبهای جمعه گلزار شهدای تهران موقع نماز مغرب و عشاست.چون همه از گوشه و کنار جمع میشوند و در یک صف به نماز می ایستند. و بعد از نماز و تا پاسی از شب ، شب های دوکوهه قابل تکرار است. هر قطعه ی شهدا جای جنگ شده دل دنیاگرفته ی ماهم بهردیدار یار تنگ شده @alvaresinchannel
38.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 تخریبچی جانباز دکتر حاج علیرضا زاکانی بیمارستان خرمشهر شب ✅ رزمندگان لشگر 10 سیدالشهداء(ع) میروند تا به دشمن بعثی در حمله کنند.. برادر دکتر زاکانی با تجهیزات آماده حمله به دشمن.. @alvaresinchannel
(رزمندگان تخریب لشکر10سیدالشهداء ) ◼️شهادت امام باقر_علیه_السلام 🔷حسینیه شهید حجت الله عباسپور زمان : این جمعه ۲۵خرداد ۱۴۰۳ بعد از نماز مغرب و عشا مکان: بلوار ابوذر پل۶ خیابان شهید بقایی - خیابان شهدای فاضل بجستانی جنوبی - روبروی مسجدالنبی(ص) کوچه شهید عباسپور پ۴۷برگزار میگردد. 🌟🌷 @alvaresinchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅مراسم 🔶بانوای : ذاکر اهل بیت(ع) حاج حسین سازور 🔶زمان: یکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت ۱۶:۳۰ 🔷مکان: گلزار شهدای بهشت زهرا (س) قطعه ۲۹__ ایستگاه انتظار @alvaresinchannel ✅ اطلاع رسانی کنید